احادیث امام رضا علیه السلام

امام رضا عليه السلام : خضر از آب حيات نوشيد و از اين رو زنده است و تا روزى كه در صور دميده شود نمى ميرد. او نزد ما مى آيد و سلام مى كند و ما صدايش را مى شنويم امّا خودش را نمى بينيم. هر جا اسمش برده شود، حاضر مى شود. بنا بر اين، هر يك از شما نام او را برد، به وى سلام دهد. هر سال در موسم حج حاضر مى شود و تمام مناسك را به جا مى آورد و در عرفه مى ايستد و براى دعاى مؤمنان آمين مى گويد. زودا كه خداوند او را انيس تنهايى قائم ما، در زمان غيبتش قرار دهد و به وسيله او، وى را از تنهايى به در آورد.

امام رضا عليه السلام ـ در مباحثه خود با جاثليق نصرانى ـ فرمود : يَسَع نيز همان كارهاى عيسى عليه السلام را مى كرد : روى آب راه مى رفت، مردگان را زنده مى كرد، كور مادر زاد و پيس را شفا مى داد؛ با اين حال امّتش او را به خدايى نگرفتند.

امام رضا عليه السلام : وحشتناكترين زمان براى اين بشر سه زمان است : روزى كه متولد مى شود و از شكم مادرش بيرون مى آيد و دنيا را مى بيند، روزى كه مى ميرد و آخرت و اهل آخرت را مى بيند و روزى كه برانگيخته مى شود و احكامى را مى بيند كه در دار دنيا نديده است
خداوند عزّ و جلّ در اين هر سه جا بر يحيى سلام فرستاده و ترس را از او برده است. مى فرمايد : «و سلام بر او روزى كه به دنيا آمد و روزى كه مى ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى شود». عيسى بن مريم خودش بر خودش در اين سه جا سلام فرستاده، گفته است : «و سلام بر من روزى كه به دنيا آمدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى شوم».

امام رضا عليه السلام : نقش انگشترى عيسى عليه السلام اين دو جمله بود كه آنها را از انجيل برگرفته بود : خوشا به حال بنده اى كه موجب ياد خدا شود و واى به حال بنده اى كه باعث فراموشى خدا گردد.

صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمامُ الرِّضا عليه السلام : أوحَى اللّه ُ عَزَّ و جلَّ إلى نَبيٍّ مِن أنبيائهِ : إذا أصبَحتَ فأوّلُ شيءٍ يَستَقبِلُكَ فكُلْهُ ، و الثّاني فاكتُمْهُ ، و الثّالِثُ فاقبَلْهُ ، و الرّابِعُ فلا تُؤيسْهُ ، و الخامِسُ فاهرَبْ مِنهُ . فلَمّا أصبَحَ مَضى فاستَقبَلَهُ جَبَلٌ أسوَدُ عَظيمٌ فَوَقَفَ و قالَ : أمَرَني ربّي عَزَّ و جلَّ أن آكُلَ هذا ، و بَقِيَ مُتَحَيِّرا ، ثُمّ رَجَعَ إلى نفسِهِ و قالَ : إنّ ربّي جلّ جلالُهُ لا يأمُرُني إلاّ بما اُطيقُ ، فمَشى إلَيهِ ليأكُلَهُ ، فكُلّما دَنا مِنهُ صَغُرَ حتّى انتَهى إليهِ فوَجَدَهُ لُقمَةً فأكَلَها فوجَدَها أطيَبَ شيءٍ أكلَهُ ، ثمّ مَضى فوَجَدَ طَسْتا مِن ذَهَبٍ فقالَ لَهُ : أمَرَني ربِّي أن أكتُمَ هذا ، فحَفَرَ لَهُ حُفرَةً و جَعَلَهُ فيها و ألقى علَيهِ التُّرابَ ، ثُمّ مَضى فالتَفَتَ فإذا بالطَّستِ قد ظَهَرَ قالَ : قد فَعَلتُ ما أمَرَني ربّي عَزَّ و جلَّ فمَضى ، فإذا هُو بِطَيرٍ و خَلفَهُ بازِي فَطافَ الطّيرُ حَولَهُ فقالَ : أمَرَني ربّي عَزَّ و جلَّ أن أقبَلَ هذا ، ففَتَحَ كُمَّهُ فدَخَلَ الطّيرُ فيهِ ، فقالَ لَهُ البازِي : أخَذتَ صَيدي و أنا خَلفَهُ مُنذُ أيّامٍ ، فقالَ : إنّ ربّي عَزَّ و جلَّ أمَرَني أن لا اُويِسَ هذا ، فقَطَعَ مِن فَخِذِهِ قِطعَةً فألقاها إلَيهِ ثُمّ مَضى ، فلَمّا مَضى إذا هُو بلَحمِ مِيتَةٍ مُنتِنٍ مُدَوِّدٍ ، فقالَ : أمَرَني ربّي عَزَّ و جلَّ أن أهرَبَ مِن هذا ، فهَرَبَ مِنهُ و رجَعَ . فرأى في المَنامِ كأنّهُ قد قِيلَ لَهُ : إنّكَ قد فَعَلتَ ما اُمِرتَ بهِ ، فهَل تَدري ما ذاكَ كانَ ؟ قالَ : لا ، قيلَ لَهُ : أمّا الجَبَلُ فهُوَ الغَضَبُ ، إنّ العَبدَ إذا غَضِبَ لَم يَرَ نَفسَهُ و جَهِلَ قَدرَهُ مِن عِظَمِ الغَضَبِ ، فإذا حَفِظَ نفسَهُ و عَرَفَ قَدرَهُ و سكَنَ غَضبُهُ كانَت عاقِبَتُهُ كاللُّقمَةِ الطَّيِّبةِ الّتي أكَلَها ، و أمّا الطَّستُ فهُو العَمَلُ الصّالِحُ إذا كَتَمَهُ العَبدُ و أخفاهُ أبَى اللّه ُ عَزَّ و جلَّ إلاّ أن يُظهِرَهُ لِيُزَيِّنَهُ بهِ مَع ما يَدَّخِرُ لَهُ مِن ثَوابِ الآخِرَة ، و أمّا الطَّيرُ فهُو الرّجُلُ الّذي يَأتِيكَ بنَصيحَةٍ فاقبَلْهُ و اقبَلْ نَصيحَتَهُ ، و أمّا البازِي فهُوَ الرّجُلُ الّذي يَأتِيكَ في حاجَةٍ فلا تُؤيِسْهُ ، و أمّا اللّحمُ المُنتِنُ فهُو الغِيبَةُ فاهرَب مِنها .حديث

امام رضا عليه السلام : خداوند عزّ و جلّ به پيامبرى از پيامبرانش وحى فرمود : چون صبح خود را آغاز كردى نخستين چيزى را كه با آن رو به رو شدى بخور و دومين چيز را مخفى كن و سومين را پذيرا شو (پناه ده) و چهارمين را نوميد مكن و از پنجمى بگريز. صبح كه شد آن پيامبر به راه افتاد و با كوه سياه بزرگى رو به رو شد. ايستاد و گفت : پروردگارم عزّ و جلّ مرا فرموده است كه اين را بخورم و متحيّر ماند، ولى به خود آمد و گفت : پروردگارم ـ جلّ جلاله ـ مرا به كارى كه توانش را ندارم فرمان نمى دهد. لذا به طرف كوه رفت تا آن را بخورد. هرچه به آن نزديك تر مى شد، كوه كوچكتر مى گشت و وقتى به آن رسيد كوه را لقمه اى يافت و آن را خورد و ديد خوش مزه ترين چيزى است كه تاكنون خورده است. سپس به راهش ادامه داد و تشتى زرين يافت، به خود گفت : پروردگارم فرموده است كه اين را پنهان كنم. پس گودالى كند و تشت را در آن گذاشت و رويش خاك ريخت و آنگاه به راهش ادامه داد. چند قدمى كه رفت برگشت ناگاه ديد تشت از زير خاك درآمده است. با خود گفت : من آنچه پروردگارم فرموده بود انجام دادم. لذا راهش را پى گرفت و رفت. ناگهان چشمش به پرنده اى افتاد كه يك باز [شكارى] او را تعقيب مى كند. پرنده دور آن پيامبر به چرخش درآمد. با خود گفت : پروردگارم عزّ و جلّ فرموده است كه اين را پذيرا شوم و پناه دهم. لذا آستين خود را گشود و پرنده داخل آن شد. باز [شكارى ]به او گفت : تو شكار مرا گرفتى، در حالى كه من چند روز است دنبال آن هستم. آن پيامبر گفت : پروردگارم عزّ و جلّ به من فرموده است كه اين را نوميد نكنم. پس، تكّه اى از ران خود را قطع كرد و پيش باز انداخت و به راه خود ادامه داد. در راه، مردار گنديده كرم افتاده اى ديد. گفت: پروردگارم عزّ و جلّ مرا فرموده است كه از اين فرار كنم. پس از آن گريخت و برگشت. در خواب ديد كه انگار به او گفته شد : تو مأموريت خود را به انجام رساندى، حال آيا مى دانى اين ها چه بود؟ گفت : نه. به او گفته شد : امّا آن كوه، خشم است. بنده هرگاه عصبانى شود، از عظمت و شدت خشم، خودش را نمى بيند و قدر و ارزش خويش را نمى شناسد. امّا چون خويشتندارى كند و قدر و ارزش خود را بشناسد و خشمش آرام گيرد، فرجام آن خشم چون لقمه گوارايى است كه مى خورد. امّا آن تشت، عمل صالح است كه هرگاه بنده آن را پوشيده بدارد و مخفى نگه دارد، خداوند عزّ و جلّ آن عمل را آشكار مى گرداند تا علاوه بر ثوابى كه براى آخرت او ذخيره مى كند، در همين دنيا او را با آن آراسته گرداند. امّا آن پرنده، مردى است كه تو را اندرزى دهد. پس او را پذيرا شو و اندرزش را قبول كن. امّا آن باز [شكارى]، مردى است كه براى حاجتى پيش تو مى آيد، چنين كسى را نوميد مگردان و امّا آن گوشت گنديده، غيبت است؛ پس از آن بگريز.

امام رضا عليه السلام ـ به نقل از پدرانش عليهم السلام فرمود : امام على عليه السلام در روز جمعه اى كه بر منبر خطبه مى خواند فرمود : سوگند به آنكه دانه را شكافت و انسان را آفريد، هيچ مرد قرشى نبود كه به سنّ بلوغ رسيده باشد، مگر اينكه آيه اى از كتاب خداوند عزّ و جلّ درباره او نازل شد و من آن مرد و آن آيه را مى شناسم. مردى برخاست و عرض كرد : اى امير مؤمنان! آيه اى كه درباره تو نازل شده كدام است؟ فرمود : حال كه پرسيدى، گوش كن و لازم نيست كه در اين باره از شخص ديگرى هم بپرسى. آيا سوره هود را خوانده اى؟ عرض كرد : آرى، اى امير مؤمنان! فرمود : پس، شنيده اى كه خداوند عز و جل مى فرمايد : «ا فمن كان على بيّنة من ربّه و يتلوه شاهد منه»؟ عرض كرد : آرى. فرمود : آن كسى كه از جانب پروردگارش بيّنه اى دارد، محمّد صلى الله عليه و آله رسول خداست و آن شاهد خودى كه به دنبال او مى رود، على بن ابى طالب است. من آن شاهد هستم و من از او صلى الله عليه و آله مى باشم.

امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال از اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه : من فرزند دو ذبيح هستم ـ فرمود : مقصود اسماعيل بن ابراهيم خليل عليه السلام و عبد اللّه بن عبد المطلّب است.

امام رضا عليه السلام : خداوند عزّ و جلّ به پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا تو را يتيم نيافت و پناه داد». مى فرمايد : مگر نه اينكه تو را يگانه (دُردانه) يافت و مردم را به سوى تو كشاند.

امام رضا عليه السلام ـ در مباحثات خود با پيروان اديان، در اثبات نبوّت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله ـ فرمود : از جمله نشانه هاى [نبوّتش ]اين است كه آن حضرت يتيم و فقير و چوپان و مزد بگير بود. نه كتابى آموخت و نه به محضر آموزگارى آمد و شد كرد. سپس قرآنى آورد كه در آن كلمه به كلمه داستان هاى پيامبران و سرگذشت آنان و اخبار گذشتگان و آيندگان تا روز قيامت، آمده است.

امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ به يكى از پرسش هاى محمّد بن سنان ـ فرمود : نگاه كردن به موى زنان شوهردار و ديگر زنان به اين علّت حرام شده است كه باعث تحريك مردها مى شود و اين تحريك به فساد و ارتكاب اعمال حرام و ناشايست مى انجامد. همچنين است چيزهايى كه [به لحاظ تحريك كنندگى] مانند مو باشد. مگر در مواردى كه خداى متعال فرموده است «و القواعد من النساء اللاتى لا يرجون نكاحا··· ؛ و زنان از كار افتاده اى كه اميد به ازدواج ندارند ···»··· نگاه كردن به موهاى اين گونه زنان اشكالى ندارد.