الإمامُ زينَ العابدينُ عليه السلام ـ لَمّا سُئلَ عَنِ التَّوحيدِ ـ : إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ عَلِمَ أنَّهُ يَكونُ في آخِرِ الزَّمانِ أقوامٌ مُتَعَمِّقونَ فأنزَلَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ «قُلْ هُوَ اللّه ُ أحَدٌ * اللّه ُ الصَّمَدُ» و الآياتِ مِن سُورَةِ الحَديدِ إلى قَولِهِ: «و هُوَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدورِ» ، فَمَن رامَ ما وَراءَ هُنالِكَ هَلَكَ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در پاسخ به پرسش از توحيد ـ فرمود : خداوند عزّ و جلّ مى دانست كه در آخر الزمان مردمانى ژرف انديش خواهند آمد. از اين رو «قل هو اللّه احد. اللّه الصمد» و آيات [ابتداى ]سوره حديد تا آيه «و هو عليم بذات الصدور» را نازل فرمود. پس، هر كه در جستجوى فراتر از اينها برآيد نابود شود.
الإمامُ زينَ العابدينُ عليه السلام ـ كانَ إذا قَرَأ هذِهِ الآيَةَ: «و إن تَعُدّوا نِعمَةَ اللّه ِ لا تُحصُوها» . يَقولُ ـ : سُبحانَ مَن لَم يَجعَلْ في أحَدٍ مِن مَعرِفةِ نِعَمِهِ إلاَّ المَعرِفةَ بِالتَّقصيرِ عَن مَعرِفتِها ، كَما لَم يَجعَلْ في أحَدٍ مِن مَعرِفةِ إدراكِهِ أكثَرَ مِنَ العِلمِ بأنَّهُ لا يُدرِكُهُ،فشَكَرَ عَزَّ و جلَّ مَعرِفةَ العارِفينَ بِالتَّقصيرِ عَن مَعرِفتِهِ ، و جَعَلَ مَعرِفتَهُم بِالتَّقصيرِ شُكرا ، كَما جَعَلَ عِلمَ العالِمينَ أ نَّهُم لا يُدرِكونَهُ إيمانا .
امام زين العابدين عليه السلام ـ هنگام خواندن اين آيه: «اگر [بخواهيد] نعمت خدا را بشماريد، نتوانيد آن را شماره كنيد» ـ فرمود : پاك است آن خدايى كه قدرت شناخت نعمتهايش را به هيچ كس نداد، جز همين مقدار شناخت كه بدانند از شناخت نعمتها ناتوانند؛ همچنان كه معرفت ادراك خود را به كسى نداد، مگر همين اندازه كه بداند او را درك نمى كند. پس، خداوند عزّ و جلّ به شناخت كسانى كه مى دانند از شناخت او قاصرند پاداش داد، و پى بردن آنها به تقصير و ناتوانى خودشان را، شكر [آنان ]قرار داد؛ همچنان كه علم عالمان را به اين نكته كه: نمى توانند او را درك كنند، ايمان مقرّر ساخت.
عنه عليه السلام ـ في الدّعاءِ ـ : عَجَزَتِ العُقولُ عَن إدراكِ كُنهِ جَمالِكَ ، و انحَسَرَتِ الأبصارُ دونَ النَّظَرِ إلى سُبُحاتِ وَجهِكَ، و لَم تَجعَلْ لِلخَلقِ طَريقا إلى مَعرِفَتِكَ إلاّ بِالعَجزِ عَن مَعرِفَتِكَ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعا ـ گفت : خردها از رسيدن به كنه جمال تو در ماندند و ديدگان، تاب ديدن انوار و عظمت وجه تو را نياوردند و براى خلايق راهى به سوى شناخت خودت قرار ندادى، مگر همان درماندگى از شناختت .
الإمامُ زينَ العابدينُ عليه السلام ـ أيضا ـ : و أعلَمُ ··· أنَّ الرّاحِلَ إلَيكَ قَريبُ المَسافَةِ ، و أنَّكَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِكَ ، إلاّ أن تَحجُبَهُمُ الأعمالُ (الآمالُ) السَّيِّئَةُ دونَكَ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعا ـ گفت : و مى دانم··· كه مسافر كوى تو راهش نزديك است و اين تو نيستى كه از آفريدگانت در پرده اى، بلكه اعمال زشت خود آنان است كه حجاب ميان آنها و تو شده است.
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ اجعَلْنا مِنَ الّذينَ فَتَقْتَ لَهُم رِتْقَ عَظيمِ غَواشِي جُفونِ حَدَقِ عُيُونِ القُلُوبِ حتّى نَظَروا إلى تَدبيرِ حِكمَتِكَ و شَواهِدِ حُجَجِ بَيِّناتِكَ ، فعَرَفوكَ بِمَحصولِ فِطَنِ القُلوبِ و أنتَ في غَوامِضِ سَتَراتِ حُجُبِ القُلوبِ فسُبحانَكَ ! أيُّ عَينٍ تَقومُ بِها نَصبَ نورِكَ ! أم تَرقَأُ إلى نورِ ضِياءِ قُدسِكَ ؟! أو أيُّ فَهمٍ يَفهَمُ ما دونَ ذلكَ إلاّ الأبصارُ الّتي كَشَفتَ عَنها حُجُبَ العَمِيَّةِ ، فَرَقَتْ أرواحُهُم عَلى أجنِحَةِ المَلائكَةِ ، فسَمّاهُم أهلُ المَلَكوتِ زُوّارا ؟!··· و ناجَوا رَبَّهُم عِندَ كُلِّ شَهوَةٍ ، فحَرَّقَتْ قُلوبُهُم حُجُبَ النُّورِ ، حتّى نَظَروا بِعَينِ القُلوبِ إلى عِزِّ الجَلالِ في عِظَمِ المَلَكوتِ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در دعا ـ گفت : بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه بسته بودن بزرگ پرده هاى پلك گونه چشمانِ دلشان را گشودى تا آن كه به تدبير حكمت تو و گواههاى حجّتهاى روشنگر تو نگريستند و بر اثر هوشمندىِ دلهايشان، تو را كه در لا به لاى پرده دلها مستور هستى، شناختند. پاك و منزهى تو! كدامين چشم است كه ديدن نور تو را تاب آورد، يا به سوى روشنايى پرتو قدس تو فراز آيد؟ يا كدامين فهم است كه كمتر از آن را دريابد، بجز ديدگانى كه تو خود پرده هاى نابينايى را از برابرشان كنار زدى و جانهايشان سوار بر بالهاى فرشتگان بالا رفتند و ملكوتيان زوّارشان ناميدند؟··· و به گاه هر ميل و خواهشى با پروردگارشان به راز و نياز پرداختند؛ پس، دلهايشان پرده هاى نور را سوزاند و با چشم دلها، عزّت جلال [تو ]را در عظمت ملكوت نگريستند.
عنه عليه السلام ـ في المناجاةِ ـ : أسألُكَ بِسُبُحاتِ وَجهِكَ و بِأنوارِ قُدسِكَ ، و أبتَهِلُ إلَيكَ بِعَواطِفِ رَحمَتِكَ و لَطائفِ بِرِّكَ، أن تُحَقِّقَ ظَنّي بِما اُؤَمِّلُهُ مِن جَزيلِ إكرامِكَ و جَميلِ إنعامِكَ، في القُربى مِنكَ و الزُّلفى لَدَيكَ و التَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إلَيكَ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات ـ گفت : به حقّ پرتوهاى خيره كننده ذاتت و انوار قُدست از تو مى خواهم و به حقّ رحمت پياپى و احسان و نيكى لطف آميزت از تو مسألت مى كنم كه اميدم را به كرم فراوان و نعمتْ دهى زيبايت در نزديك شدن به تو و مقرّب گشتن به درگاهت و بهره مند شدن از نگريستن به تو، برآورى.
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ : لِقاؤكَ قُرَّةُ عَيني ، و وَصلُكَ مُنى نَفسي ، و إلَيكَ شَوقي ، و في مَحَبَّتِكَ وَلَهي ، و إلى هَواكَ صَبابَتي ، و رِضاكَ بُغيَتي ، و رُؤيَتُكَ حاجَتي .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات ـ گفت : ديدار تو، روشنايى ديدگان من است و وصالت آرزوى جانم، شوق تو دارم و شيفته محبّت تو هستم، سوداى تو در سر دارم، خشنودى تو خواهش من است و ديدنت نياز من .
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ : إلهي فَاجعَلْنا مِمَّنِ اصطَفَيتَهُ لِقُربِكَ و وَلايَتِكَ ، و أخلَصتَهُ لِوُدِّكَ و مَحَبَّتِكَ ، و شَوَّقتَهُ إلى لِقائكَ ، و رَضَّيتَهُ بِقَضائكَ ، و مَنَحتَهُ بِالنَّظَرِ إلى وَجهِكَ ··· وَ امنُنْ بِالنَّظَرِ إلَيكَ عَلَيَّ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات ـ گفت : الهى! ما را از كسانى قرار ده كه براى نزديك شدن به تو و دوستداريت برگزيدى و براى دوستى و محبّتت ويژه ساختى و شوق ديدارت را در جانش افكندى و او را به قضايت خشنود گردانيدى و ديدن رويت را ارزانيش داشتى··· نعمت ديدنت را عطايم فرما.
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ : و لَوعَتي لا يُطفِئُها إلاّ لِقاؤكَ، و شَوقي إلَيكَ لا يَبُلُّهُ إلاّ النَّظَرُ إلى وَجهِكَ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات ـ : سوز و گداز مرا [چيزى] جز ديدار تو فرو نمى نشاند و درد اشتياقم را به تو، جز ديدارِ رويت بهبود نمى بخشد.
عنه عليه السلام ـ أيضا ـ : إلهي فَاجعَلْنا مِنَ الّذينَ تَوَشَّحَتْ (تَرَسَّخَتْ) أشجارُ الشَّوقِ إلَيكَ في حَدائقِ صُدورِهِم ، و أخَذَتْ لَوعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجامِعِ قُلوبِهِم ، فَهُم إلى أوكارِ الأفكارِ (الأذكارِ) يَأوُونَ، و في رِياضِ القُربِ و المُكاشَفَةِ يَرتَعونَ ··· قَد كُشِفَ الغِطاءُ عَن أبصارِهِم··· و انشَرَحَت بِتَحقيقِ المَعرفَةِ صُدورُهُم··· و قَرَّت بِالنَّظَرِ إلى مَحبوبِهِم أعيُنُهُم .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در مناجات ـ گفت : الهى! مرا از آنان قرار ده كه درختان شوقِ به تو در باغهاى سينه هايشان ريشه داونيد و سوز و گداز محبّت تو اعماق دلهايشان را گرفت و از اين رو، به آشيانه هاى افكار اذكار پناه مى برند و در بوستانهاى قرب و مكاشفه مى چمند··· پرده از ديدگانشان كنار زده شده··· و سينه هايشان به حقيقت معرفت فراخ گرديده··· و چشمهايشان به ديدار دلدارشان روشن گشته است.