- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست اهل بيت در قرآن و حديث ج1
- فصل هشتم : رفتار ايشان با خدمتگزاران
فصل هشتم : رفتار ايشان با خدمتگزاران
أنَسٌ : قَدِمَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله المَدينَةَ لَيسَ لَهُ خادِمٌ ، فَأَخَذَ أبو طَلحَةَ بِيَدي ، فَانطَلَقَ بي إلى رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّه ِ، إنَّ أنَسًا غُلامٌ كَيِّسٌ فَليَخدِمكَ . قالَ : فَخَدَمتُهُ فِي السَّفَرِ وَالحَضَرِ ، ما قالَ لي لِشَيءٍ صَنَعتُهُ : لِمَ صَنَعتَ هذا هكَذا ؟ ولا لِشَيءٍ لَم أصنَعهُ : لِمَ لَم تَصنَع هذا هكَذا ؟
انس: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بى هيچ خدمتگزارى به مدينه آمد. ابو طلحه دست مرا گرفت و نزد رسول اللّه صلي الله عليه و آله برد و عرض كرد: يا رسول اللّه ! انس، غلامى زيرك است كه مأمور خدمت توست .انس مى گويد: در سفر و حضر خدمت رسول اللّه كردم و هيچ گاه براى كارى كه كردم نفرمود: چرا چنين كردى؟ يا اگر كارى را انجام ندادم نفرمود: چرا آن را انجام ندادى؟
نمایش منبع
بُكَيرٌ : سَمِعتُ مُهاجِرًا مَولى اُمِّ سَلَمَةَ يَقولُ : خَدَمتُ النَّبِيَّ صلي الله عليه و آله عَشرَ سِنينَ ـ أو خَمسَ سِنينَ ـ فَلَم يَقُل لِشَيءٍ صَنَعتُهُ : لِمَ صَنَعتَهُ ؟ ولا لِشَيءٍ تَرَكتُهُ : لِمَ تَرَكتَهُ ؟
بكير: از مهاجرى كه غلام امّ سلمه بود شنيدم كه مى گفت: ده ـ يا پنج ـ سال خدمت رسول اللّه صلي الله عليه و آله كردم و هيچ گاه براى كارى كه كردم نفرمود: چرا چنين كردى؟ و نه براى كارى كه انجام ندادم نفرمود: چرا آن را انجام ندادى؟
نمایش منبع
إسحاقُ : قالَ أنَسٌ : كانَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله مِن أحسَنِ النّاسِ خُلقًا ، فَأَرسَلَني يَومًا لِحاجَةٍ ، فَقُلتُ : وَاللّه ِ لا أذهَبُ ، وفي نَفسي أن أذهَبَ لِما أمَرَني بِهِ نَبِيُّ اللّه صلي الله عليه و آله ، فَخَرَجتُ حَتّى أمُرُّ عَلى صِبيانٍ وهُم يَلعَبونَ فِي السّوقِ ، فَإِذا رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قَد قَبَضَ بِقَفايَ مِن وَرائي . قالَ : فَنَظَرتُ إلَيهِ وهُوَ يَضحَكُ ، فَقالَ : يا اُ نَيسُ ، أذَهَبتَ حَيثُ أمَرتُكَ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم ، أنَا أذهَبُ يا رَسولَ اللّه ِ .
اسحاق: انس گفت: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از خوش اخلاق ترين مردم بود. روزى مرا براى كار فرستاد. گفتم: به خدا نمى روم، ولى در نظر داشتم براى اجراى دستور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله راهى شوم. بيرون آمدم تا به كودكانى برخوردم كه در بازار بازى مى كردند. ناگهان پيامبر اكرم مرا از پشت گرفت. انس مى گويد: پس به او نگريستم، ديدم مى خندد و فرمود: انس كوچك ، به آن جا كه گفتم
رفتى؟ انس مى گويد: عرض كردم: آرى، مى روم يا رسول اللّه .
نمایش منبع
زِيادُ بنُ أبي زِيادٍ عَن خادِمٍ لِلنَّبِيِّ صلي الله عليه و آله : كانَ [النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله ]مِمّا يَقولُ لِلخادِمِ : ألَكَ حاجَةٌ ؟
زياد بن ابى زياد به نقل از خادم پيامبر صلي الله عليه و آله : از جمله هايى كه [پيامبر صلي الله عليه و آله ]به خدمتگزار خود مى فرمود، اين بود: آيا نيازى دارى؟
نمایش منبع
أبُو النّوارِ بَيّاعُ الكَرابيسِ : أتاني عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ومَعَهُ غُلامٌ لَهُ ، فَاشتَرى مِنّي قَميصَ كَرابيسَ ، قالَ لِغُلامِهِ : اِختَر أيَّهُما شِئتَ ، فَأَخَذَ أحَدَهُما وأخَذَ عَلِيٌّ الآخَرَ فَلَبِسَهُ، ثُمَّ مَدَّ يَدَهُ فَقالَ : اِقطَعِ الَّذي يَفضُلُ مِن قَدرِ يَدي ، فَقَطَعَهُ وكَفَّهُ فَلَبِسَهُ وذَهَبَ .
ابو النّوار كرباس فروش: على بن ابى طالب با غلامش نزد من آمد و پيراهن كرباسى خريد و به غلامش گفت: هر كدام را كه مى خواهى انتخاب كن، او يكى از آن دو را برداشت و على ديگرى را برداشت و پوشيد و سپس دستش را دراز كرد و فرمود: آن مقدار از آستين را كه از دستم بلندتر است ببُر، او هم آن را بريد و پس دوزيش كرد و على، همان را پوشيد و رفت.
نمایش منبع
أبو مَطَرٍ البَصرِيُّ : أتى [عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام] سوقَ الكَرابيسِ فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ وَسيمٍ ، فَقالَ : يا هذا ، عِندَك ثَوبانِ بِخَمسَةِ دَراهِمَ ؟ فَوَثَبَ الرَّجُلُ فَقالَ : نَعَم يا أميرَ المُؤمِنينَ ، فَلَمّا عَرَفَهُ مَضى عَنهُ وتَرَكَهُ ، فَوَقَفَ عَلى غُلامٍ فَقالَ لَهُ : يا غُلامُ ، عِندَكَ ثَوبانِ بِخَمسَةِ درَاهِمَ ؟ قالَ : نَعَم عِندي ثَوبانِ ، أحدُهُما أخيَرُ مِنَ الآخَرِ ، واحِدٌ بِثَلاثَةٍ وَالآخَرُ بِدِرهَمَينِ . قالَ : هَلُمَّهُما ، فَقالَ : يا قَنبَرُ ، خُذِ الَّذي بِثَلاثَةٍ ، قالَ : أنتَ أولى بِهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، تَصعَدُ المِنبَرَ وتَخطُبُ النّاسَ. فَقالَ : يا قَنبَرُ، أنتَ شابٌّ ولَكَ شِرَّةُ الشَّبابِ وأنَا أستَحيي مِن رَبّي أن أتَفَضَّلَ عَلَيكَ ، لِأَنّي سَمِعتُ رَسول اللّه ِ صلي الله عليه و آله يَقولُ: ألبِسوهُم مِمّا تَلبَسونَ وأطعِموهُم مِمّا تَأكُلونَ ، ثُمَّ لَبِسَ القَميصَ ومَدَّ يَدَهُ في رُدنِهِ فَإِذا هُوَ يَفضُلُ عَن أصابِعِهِ، فَقالَ : يا غُلامُ ، اِقطَع هذَا الفَضلَ ، فَقَطَعَهُ ، فَقالَ الغُلامُ : هَلُمَّهُ أكُفُّهُ يا شَيخُ ، فَقالَ : دَعهُ كَما هُوَ فَإِنَّ الأَمرَ أسرَعُ مِن ذلِكَ .
ابو مطر بصرى: [على بن ابى طالب عليه السلام] به بازار كرباس فروشها آمد و به مردى خوبرو برخورد كرد و فرمود: فلانى! آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم دارى؟ مرد از جاى خود پريد و گفت: بلى، اى امير المؤمنين. چون او، حضرت عليه السلامرا شناخت، حضرت او را ترك كرد و رفت و نزد جوانى ايستاد و به او گفت: اى جوان! آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم دارى؟ او گفت: آرى، دارم، يكى از آن دو، بهتر از ديگرى است، قيمت يكى، سه درهم و ديگرى، دو درهم است. امام عليه السلام فرمود: هر دو را بياور. سپس فرمود: اى قنبر! تو پيراهن سه درهمى را بردار. قنبر عرض كرد: اى امير المؤمنين! شما بدان سزاوارترى، شما به منبر مى روى و براى مردم خطبه مى خوانى. امام عليه السلامفرمود: اى قنبر! تو جوانى و شور جوانى دارى و من از خداى خود شرم دارم كه بر تو برترى يابم، چه، از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: آنها را از آن چه خود مى پوشيد بپوشانيد و از آن چه خود مى خوريد بخورانيد. امام عليه السلامآن گاه پيراهن را پوشيد و دستش را كه در آستين بود دراز كرد و آستين از انگشتان او افزون بود. امام عليه السلام به جوان فروشنده گفت: اين اضافه را قطع كن و او قطع كرد. جوان گفت: بگذار آن را پس دوزى كنم اى شيخ. امام عليه السلامفرمود: بگذار همان طور باشد كه روزگار بسى شتابانتر مى گذرد.
نمایش منبع
أبو مَطَرٍ البَصرِيُّ : دَعا [عَلِيٌّ عليه السلام] غُلامًا لَهُ مِرارًا فَلَم يُجِبهُ، فَخَرَجَ فَوَجَدَهُ عَلى بابِ البَيتِ، فَقالَ : ما حَمَلَكَ عَلى تَركِ إجابَتي ؟ قالَ : كَسِلتُ عَن إجابَتِكَ وأمِنتُ عُقوبَتَكَ ، فَقالَ : الحَمدُ للّه ِِ الَّذي جَعَلَني مِمّن تَأمَنُهُ خَلقُهُ ، اِمضِ
فَأَنتَ حُرٌّ لِوَجهِ اللّه ِ .
فَأَنتَ حُرٌّ لِوَجهِ اللّه ِ .
ابو مطر مصرى: على عليه السلام چند بار غلامش را صدا كرد و او پاسخش نداد. امام عليه السلامبيرون آمد و او را كنارِ در، يافت. حضرت عليه السلام به او فرمود: چه چيز موجب شد،
پاسخ مرا ندهى؟ گفت: سستى كردم و خود را از كيفر تو در امان مى ديدم. امام عليه السلام فرمود: سپاس خداى را كه مرا از كسانى قرار داد كه خلقش از او در امانند، برو كه در راه خدا آزادى.
نمایش منبع
أنَسٌ : كُنتُ عِندَ الحُسَينِ عليه السلامفَدَخَلَت عَلَيهِ جارِيَةٌ بِيَدِها طاقَةُ رَيحانٍ، فَحَيَّتهُ بِها فَقالَ لَها: أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّه ِ تَعالى . فَقُلتُ : تُحَيّيكَ بِطاقَةِ رَيحانٍ لا خَطَرَ لَها فَتُعتِقُها ؟! قالَ : كَذا أدَّبَنَا اللّه ُ تَعالى ، قالَ : «وإذا حُيّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيّوا بِأَحسَنَ مِنها أو رُدّوها » فَكانَ أحسَنُ مِنها عِتقَها .
انس: نزد حسين عليه السلام بودم كه كنيزكى با دسته گلى به دست وارد شد. و با آن به حضرت عليه السلام درود فرستاد و امام عليه السلام به او فرمود: تو در راه خدا آزادى. من گفتم: او با يك دسته گل كه هيچ اهميّتى ندارد به تو درود مى فرستد و تو او را آزاد مى كنى؟ امام عليه السلام فرمود: خداوند، ما را چنين تربيت كرده و فرموده است: «چون شما را به درودى نواختند، به دروى بهتر از آن يا همانند آن پاسخ گوييد» و بهتر از آن دسته گل، آزاد كردن او بود.
نمایش منبع
الإمام الصادق عليه السلام : في كِتابِ رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله : إذَا استَعمَلتُم ما مَلَكَت أيمانُكُم في شَيءٍ يَشُقُّ عَلَيهِم فَاعمَلوا مَعَهُم فيهِ ، وإن كانَ أبي لَيَأمُرُهُم فَيَقولُ : كَما أنتُم، فَيَأتي فَيَنظُرُ فَإِن كانَ ثَقيلاً قالَ: بِسمِ اللّه ِ، ثُمَّ عَمِلَ مَعَهُم، وإن كانَ خَفيفًا تَنَحّى عَنهُم .
امام صادق عليه السلام: در نامه رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده است: هرگاه خدمتگزارانتان را به كارى گمارديد كه بر آنها دشوار است، شما هم با آنها در آن كار، شركت جوييد. پدرم هرگاه بديشان دستورى مى داد، به آنها مى فرمود: چگونه ايد، پس مى آمد و بديشان مى نگريست و اگر كار، سنگين بود مى فرمود: بسم اللّه و همراه آنان كار مى كرد و اگر كار، سبك بود، آنها را به حال خود مى گذاشت.
نمایش منبع
حَفصُ بنُ أبي عائِشَةَ : بَعَثَ أبو عَبدِ اللّه ِ عليه السلامغُلامًا لَهُ في حاجَةٍ فَأَبطَأَ ، فَخَرَجَ أبو عَبدِ اللّه ِ عليه السلامعَلى أثَرِهِ لَمّا أبطَأَ عَلَيهِ فَوَجَدَهُ نائِمًا ، فَجَلَسَ عِندَ رَأسِهِ يُرَوِّحُهُ حَتَّى انتَبَهَ ، فَلَمَّا انتَبَهَ قالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : يا فُلانُ ، وَاللّه ِ ما ذاكَ لَكَ تَنامُ اللَّيلَ وَالنَّهارَ ، لَكَ اللَّيلُ ولَنا مِنكَ النَّهارُ .
حفص بن ابى عائشه: امام صادق عليه السلام غلامش را براى انجام كارى فرستاد و غلام دير كرد. امام صادق عليه السلام چون تأخير او را ديد در پى اش رفت و او را خوابيده يافت. امام عليه السلام، نزديك سر او نشست و او را باد زد تا غلام بيدار شد. امام صادق عليه السلام به او فرمود: فلانى، به خدا قسم، تو را نرسد كه شب و روز بخوابى، شب، از آن توست و روز، ما از تو بهره مى بريم.
نمایش منبع
رُوِيَ أنَّهُ دَخَلَ سُفيانُ الثَّورِيُّ عَلَى الصّادِقِ عليه السلام فَرَآهُ مُتَغَيِّرَ اللَّونِ، فَسَأَلَهُ عَن ذلِكَ، فَقالَ : كُنتُ نَهَيتُ أن يَصعَدوا فَوقَ البَيتِ ، فَدَخَلتُ فَإِذا جارِيَةٌ مِن جَوارِيَّ مِمَّن تُرَبّي بَعضَ وُلدي قَد صَعِدَت في سُلَّمٍ وَالصَّبِيُّ مَعَها ، فَلَمّا بَصُرَت بِي ارتَعَدَت وتَحَيَّرَت وسَقَطَ الصَّبِيُّ إلَى الأَرضِ فَماتَ ، فَما تَغَيَّرَ لَوني لِمَوتِ الصَّبِيِّ وإنَّما تَغَيَّرَ لَوني لِما أدخَلتُ عَلَيها مِنَ الرُّعبِ . وكانَ عليه السلامقالَ لَها : أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّه ِ ، لا بَأسَ عَلَيكِ ـ مَرَّتَينِ ـ .
منقول است كه سفيان ثورى بر امام صادق عليه السلام وارد شد و رخسار ايشان را دگرگونه يافت. دليل آن را جويا شد و حضرت صلي الله عليه و آله فرمود: آنها را از اين كه بالاى بام بروند، نهى كرده بودم، ولى هنگام ورود ديدم، كنيزى از كنيزكان من كه يكى از فرزندان مرا پرورش مى دهد، از نردبان بالا مى رود، در حالى كه كودك را هم در آغوش دارد. همين كه مرا ديد به لرزه افتاد و سرگشته شد و كودك به زمين سقوط كرد و مرد.
دگرگونى رخسارم ، نه به سبب مرگ كودك كه به سبب رعبى است كه آن كنيز را فرا گرفت. امام عليه السلام، پيشتر دو بار به آن كنيز فرموده بود: تو در راه خدا آزادى و هيچ باكى بر تو نيست.
دگرگونى رخسارم ، نه به سبب مرگ كودك كه به سبب رعبى است كه آن كنيز را فرا گرفت. امام عليه السلام، پيشتر دو بار به آن كنيز فرموده بود: تو در راه خدا آزادى و هيچ باكى بر تو نيست.
نمایش منبع
ياسِرٌ الخادِمُ : كانَ الرِّضا عليه السلام إذا كانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ عِندَهُ ؛ الصَّغيرَ وَالكَبيرَ ، فَيُحَدِّثُهُم ويَأنَسُ بِهِم ويُؤنِسُهُم . وكانَ عليه السلامإذا جَلَسَ عَلَى المائِدَةِ لا يَدَعُ صَغيرًا ولاكَبيرًا ـ حَتَّى السّائِسَ وَالحَجّامَ ـ إلاّ أقعَدَهُ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ .
ياسر خادم: امام رضا عليه السلام هرگاه تنها مى شد، اطرافيان و خدمتكاران خرد و كلان خود را گرد مى آورْد و با آنها سخن مى گفت و همدمشان مى شد و سرگرمشان مى كرد و هرگاه بر سر سفره مى نشست هيچ كوچك و بزرگى ـ حتّى مهتر اسبان و رگزن ـ را فروگذار نمى كرد و او را بر سر سفره مى نشانْد.
نمایش منبع
نادِرٌ الخادِمُ : كانَ أبُو الحَسَنِ عليه السلامإذا أكَلَ أحَدُنا لا يَستَخدِمُهُ حَتّى يَفرُغَ مِن طَعامِهِ .
نادر خادم: هرگاه يكى از ما [خدمتگزاران] مشغول خوردن غذا بود، امام رضا عليه السلاماو را به كارى نمى خواند تا از خوردن آسوده گردد.
نمایش منبع
ياسِرٌ الخادِمُ ونادِرٌ جَميعًا قالا : قالَ لَنا أبُو الحَسَنِ عليه السلام : إن قُمتُ عَلى رُؤوسِكُم وأنتُم تَأكُلونَ فَلا تَقوموا حَتّى تَفرُغوا . ولَرُبَّما دَعا بَعضَنا فَيُقالُ لَهُ : هُم يَأكُلونَ ، فَيَقولُ : دَعهُم حَتّى يَفرُغوا .
ياسر خادم و نادر هر دو مى گويند: امام رضا عليه السلام به ما فرمود: هرگاه من در حالى كه مشغول خوردن هستيد بر سر شما در آمدم، برنخيزيد تا از خوردن آسوده شويد. و چه بسا جمعى از ما را احضار مى كرد و به حضرت عليه السلامعرض مى شد كه ايشان مشغول خوردن هستند و امام عليه السلاممى فرمود: رهايشان كن تا از خوردن آسوده گردند.
نمایش منبع
عَبدُ اللّه ِ بنُ الصَّلتِ عَن رَجُلٍ مِن أهلِ بَلخَ : كُنتُ مَعَ الرِّضا عليه السلام في سَفَرِهِ إلى خُراسانَ، فَدَعا يَومًا بِمائِدَةٍ لَهُ، فَجَمَعَ عَلَيها مَوالِيَهُ مِنَ السّودانِ وغَيرِهِم ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لَو عَزَلتَ لِهؤُلاءِ مائِدَةً ، فَقالَ : مَه ! إنَّ الرَّبَّ تَبارَكَ وتَعالى واحِدٌ وَالاُمَّ واحِدَةٌ والأَبَ واحِدٌ ، وَالجَزاءَ بِالأَعمالِ .
عبداللّه بن صلت به نقل از مردى از اهل بلخ مى گويد: در سفر امام رضا عليه السلامبه خراسان، همراه ايشان بودم. روزى دستور داد برايش سفره بگسترانند و همه غلامان خود را از سياه گرفته تا ديگران بر سفره گرد آورد. عرض كردم: قربانت گردم، كاش، سفره ايشان را جدا مى كردى. امام عليه السلامفرمود: دست بردار، خداوند تبارك و تعالى يكى است و پدر هم يكى و مادر هم يكى و پاداش به اعمال است.
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685