- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست حکمتنامه جوان
- امير مؤمنان
- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست حکمتنامه جوان
- امير مؤمنان


پيامبر صلي الله عليه و آله ـ به هنگام رويارويى امام على عليه السلام با عمرو بن عبدِ وَد ـ : تمام ايمان در برابر تمام شرك ، ظاهر گشت .
نمایش منبع

قالَ : ثُمَّ أبصَرَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله جَماعَةً مِن مُشرِكي قُرَيشٍ ، فَقالَ لِعَلِيٍّ : اِحمِل عَلَيهِم ، فَحَمَلَ عَلَيهِم فَفَرَّقَ جَماعَتَهُم ، وقَتَلَ شَيبَةَ بنَ مالِكٍ أحَدَ بَني عامِرِ بنِ لُؤَيٍّا¨ .
فَقالَ جِبريلُ : يا رَسولَ اللّه ِ ، إنَّ هذِهِ لَلمُؤاساةُ .
فَقالَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله : إنَّهُ مِنّي وأنَا مِنهُ .
فَقالَ جِبريلُ : وأنَا مِنكُما ، قالَ : فَسَمِعوا صَوتا :

تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو رافع ـ : هنگامى كه على بن ابى طالب عليه السلام[در نبرد اُحد ،] پرچمداران را كُشت ، چشمان پيامبر صلي الله عليه و آله بر گروهى از مشركان قريش افتاد . به على عليه السلام فرمود : «بر آنان يورش ببر!» .
على عليه السلام بر آنان حمله برد و آنان را پراكنده ساخت و عَمرو بن عبد اللّه جُمَحى را به قتل رسانيد . پس ، چشمان پيامبر صلي الله عليه و آله بر گروهى ديگر از مشركان قريش افتاد و به على عليه السلام فرمود : «بر آنان يورش ببر!» .
على عليه السلام بر آنان حمله كرد و آنان را پراكنده ساخت و شَيبة بن مالك ، يكى از افراد قبيله بنى عامر بن لؤى را به قتل رسانيد . در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلامگفت : اى پيامبر خدا! اين همان مواسات است . آن گاه ، پيامبر خدا فرمود : «به راستى كه او از من است و من از اويم» ، و جبرئيل عليه السلام گفت : و من از شمايم .
آن گاه ، صدايى را شنيدند كه مى گفت : «شمشيرى جز ذو الفقار و جوان مردى جز على نيست» .
على عليه السلام بر آنان حمله برد و آنان را پراكنده ساخت و عَمرو بن عبد اللّه جُمَحى را به قتل رسانيد . پس ، چشمان پيامبر صلي الله عليه و آله بر گروهى ديگر از مشركان قريش افتاد و به على عليه السلام فرمود : «بر آنان يورش ببر!» .
على عليه السلام بر آنان حمله كرد و آنان را پراكنده ساخت و شَيبة بن مالك ، يكى از افراد قبيله بنى عامر بن لؤى را به قتل رسانيد . در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلامگفت : اى پيامبر خدا! اين همان مواسات است . آن گاه ، پيامبر خدا فرمود : «به راستى كه او از من است و من از اويم» ، و جبرئيل عليه السلام گفت : و من از شمايم .
آن گاه ، صدايى را شنيدند كه مى گفت : «شمشيرى جز ذو الفقار و جوان مردى جز على نيست» .
نمایش منبع

فَاستَأذَنَ حَسّانُ بنُ ثابِتٍ رَسولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله أن يُنشِدَ شِعرا فَأَذِنَ لَهُ ، فَقالَ :
حَولَ النَّبِيِّ المُرسَلِ
رِ ولا فَتىً إلاّ عَلِيٌّ

تذكرة الخواص: احمد بن حنبل در كتاب الفضائل ، روايت مى كند كه مردمان در آن روز (جنگ اُحُد) ، صداى تكبيرى از آسمان شنيدند و نيز شنيدند كه كسى مى گفت :
«شمشيرى جز ذو الفقار /
و جوان مردى جز على نيست» .
حسّان بن ثابت ، از پيامبر خدا اجازه خواست كه شعرى بسُرايد . پيامبر صلي الله عليه و آله به وى اجازه داد و حسّان ، چنين سرود :
جبرئيل ، آشكارا فرياد كرد /
و هنوز فتنه ها آشكار نشده بود
ـ در حالى كه مسلمانان /
گِرد پيامبر مُرسَل ، حلقه زده بودند ـ :
«شمشيرى جز ذو الفقار /
و جوان مردى جز على نيست» .
«شمشيرى جز ذو الفقار /
و جوان مردى جز على نيست» .
حسّان بن ثابت ، از پيامبر خدا اجازه خواست كه شعرى بسُرايد . پيامبر صلي الله عليه و آله به وى اجازه داد و حسّان ، چنين سرود :
جبرئيل ، آشكارا فرياد كرد /
و هنوز فتنه ها آشكار نشده بود
ـ در حالى كه مسلمانان /
گِرد پيامبر مُرسَل ، حلقه زده بودند ـ :
«شمشيرى جز ذو الفقار /
و جوان مردى جز على نيست» .
نمایش منبع

ولَقَد وُلِّىَ النّاسَ خَمسَ سِنينَ فَما وَضَعَ آجُرَّةً عَلى آجُرَّةٍ ولا لَبِنَةً عَلى لَبِنَةٍ ، ولا أقطَعَ قَطيعَةً ، ولا أورَثَ بَيضاءَ ولا حَمراءَ إلاّ سَبعَمِئَةِ دِرهَمٍ فَضَلَت مِن عَطاياهُ ، أرادَ أن يَبتاعَ لأَِهلِهِ بِها خادِما ، وما أطاقَ أحَدٌ عَمَلَهُ ، وإن كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام لَيَنظُرُ فِي الكِتابِ مِن كُتُبِ عَلِيٍّ عليه السلام فَيَضرِبُ بِهِ الأَرضَ ، ويَقولُ : مَن يُطيقُ هذا .

امام باقر عليه السلام ـ در توصيف امام على عليه السلام ـ : رهبر شما مانند بردگان مى نشست ، مانند بردگان غذا مى خورد ، نان گندم و گوشت را به مردم ، مى خورانْد و خود به خانه برمى گشت و نان [جو] و روغن زيتون مى خورد . [دو] پيراهن سُنبُلانى
مى خريد و به غلامش مى فرمود تا بهترينِ [آن دو] را انتخاب كند و خود ، ديگرى را مى پوشيد و اگر آستينش از انگشتانش بلندتر بود ، آن را قيچى مى كرد و اگر از قوزك پايش درازتر بود ، آن را مى بُريد و هرگاه دو كار بر او روى مى آورد كه در هر دو [موجب ]خشنودى خداوند بود ، سخت ترينِ بر جسم خود را برمى گزيد .
او پنج سال زمامدار مردم بود و آجرى روى آجر و خشتى روى خشت نگذاشت و زمينى از زمين هاى خراج [و اموال عمومى] را به كسى نبخشيد و درم و دينارى به ارث نگذاشت ، جز هفتصد درهم كه از بخشش هايش زياده آمده بود و مى خواست براى خانواده اش مستخدمى خريدارى كند . كسى را توان كارى كه او انجام مى داد ، نبود .
على بن حسين عليه السلام در نوشته هاى على عليه السلام مى نگريست و بر زمين مى كوبيد و مى فرمود : «كيست كه بتواند چنين كند؟!» .

او پنج سال زمامدار مردم بود و آجرى روى آجر و خشتى روى خشت نگذاشت و زمينى از زمين هاى خراج [و اموال عمومى] را به كسى نبخشيد و درم و دينارى به ارث نگذاشت ، جز هفتصد درهم كه از بخشش هايش زياده آمده بود و مى خواست براى خانواده اش مستخدمى خريدارى كند . كسى را توان كارى كه او انجام مى داد ، نبود .
على بن حسين عليه السلام در نوشته هاى على عليه السلام مى نگريست و بر زمين مى كوبيد و مى فرمود : «كيست كه بتواند چنين كند؟!» .

نمایش منبع

ولَقَد أعتَقَ ألفَ مَملوكٍ مِن صُلبِ مالِهِ ، كُلُّ ذلِكَ تَحَفّى


امام صادق عليه السلام : دوستدار على عليه السلام جز حلال نمى خورَد؛ زيرا رهبرش چنين بود . سوگند به خدايى كه جان او را گرفت ، از مال دنيا حرامى را تناول نكرد ، نه كم و نه زياد ، تا از دنيا رحلت كرد . و هيچ گاه دو كار بر او عرضه نشد كه در هر دو مورد ، خشنودى خدا بود ، جز آن كه سخت ترينش را بر جسم خود برمى گزيد ، و هيچ حادثه دشوارى بر پيامبر صلي الله عليه و آله روى نياورد ، جز آن كه به جهت اطمينان و اعتماد ، على عليه السلام را بدان مأمور كرد . هيچ يك از امّت اسلامى
توان انجام دادن كارهاى پيامبر صلي الله عليه و آله را جز او نداشت . وى مانند كسى رفتار مى كرد كه به بهشت و جهنّم مى نگرد . هزار برده از ثروت خويش ، آزاد ساخت ، كه همه آن ، حاصل دست رنج و عرق پيشانى اش بود و اين همه را به خاطر خداوند عز و جل و رهايى از آتش ، انجام مى داد . غذاى او سركه و روغن زيتون بود و شيرينى اش خرما ، اگر بدان دست مى يافت . لباسش كرباس بود و اگر لباس بلند بود ، قيچى مى خواست و آن را كوتاه مى كرد .
نمایش منبع

قالَ : أعفِني يا أميرَ المُؤمِنينَ .
قالَ مُعاوِيَةُ : لا بُدَّ مِن ذلِكَ .
فَقالَ : أمّا إذا كانَ لابُدَّ مِن ذلِكَ فَإِنَّهُ كانَ وَاللّه ِ بَعيدَ المَدى ، شَديدَ القُوى ، يَقولُ فَصلاً ، ويَحكُمُ عَدلاً ، يَتَفَجَّرُ العِلمُ مِن جَوانِبِهِ ، وتَنطِقُ الحِكمَةُ مِن نَواحيهِ ، يُعجِبُهُ مِنَ الطَّعامِ ما خَشُنَ ، ومِنَ اللِّباسِ ما قَصُرَ .
وكانَ واللّه ِ يُجيبُنا إذا دَعَوناهُ ، ويُعطينا إذا سَأَلناهُ ، وكُنّا وَاللّه ِ ـ عَلى تَقريبهِ لَنا وقُربِهِ مِنّا لا نُكَلِّمُهُ هَيبَةً لَهُ ، ولا نَبتَدِئُهُ لِعِظَمِهِ في نُفوسِنا ، يَبسِمُ عَن ثَغرٍ كَاللُّؤلُؤِ المَنظومِ ، يُعَظِّمُ أهلَ الدّينِ ، ويَرحَمُ المَساكينَ ، وَيُطعِمُ فِيالمَسغَبَةِ يَتيما ذا مَقرَبَةٍ أو مِسكينا ذا مَترَبَةٍ ، يَكسُو العُريانَ ، ويَنصُرُ اللَّهفانَ ، وَيستَوحِشُ مِنَ الدُّنيا وزَهرَتِها ، ويَأنَسُ بِاللَّيلِ وظُلمَتِهِ .
وكَأَنّي بِهِ وقَد أرخَى اللَّيلُ سُدولَهُ ، وغارَت نُجومُهُ ، وهُوَ في مِحرابِهِ قابِضٌ عَلى لِحيَتِهِ ، يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّليمِ

، ويَبكي بَكاءَ الحَزينِ ، ويَقولُ : «يا دُنيا غُرّي غَيري ، إلَيَّ تَعَرَّضتِ أم إلَيَّ تَشَوَّفتِ ؟ هَيهاتَ هَيهاتَ ! لا حانَ حينُكِ ، قَد أبَنتُكِ ثَلاثا لا رَجعَةَ لي فيكِ ، عُمُرُكِ قَصيرٌ ، وعَيشُكِ حَقيرٌ ، وخَطَرُكِ يَسيرٌ ، آه مِن قِلَّةِ الزّادِ وبُعدِ السَّفَرِ ووَحشَةِ الطَّريقِ .
فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : زِدني شَيئا مِن كَلامِهِ .
فَقال ضِرارٌ : كانَ يَقولُ : أعجَبُ ما فِي الإِنسانِ قَلبُهُ . . .
فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : زِدني كُلَّما وَعَيتَهُ مِن كَلامِهِ .
قالَ : هَيهاتَ أَن آتِيَ عَلى جَميعِ ما سَمِعتُهُ مِنهُ !

مُرُوج الذهب : ضِرار بن ضَمرَه ـ كه از ياران خاص على عليه السلام بود ـ به عنوان نماينده بر معاويه وارد شد . معاويه به وى گفت : على را برايم توصيف كن .
ضرار گفت : اى امير مو?نان! مرا معذور بدار .
معاويه گفت : چاره اى نيست .
ضرار گفت : حال اگر چاره اى نيست ، [پس بدانيد كه] به خدا سوگند ، وى ، دورانديش و بسيار نيرومند بود ، سخنى جدا كننده حق و باطل بر زبان مى راند ، عادلانه داورى مى كرد ، دانش از همه جوانبش مى جوشيد ، و حكمت از اطرافش گويا بود . از غذاها سفت ترش را دوست مى داشت و از پوشاك ، كوتاهش را .
به خدا سوگند ، هرگاه او را مى خوانديم ، به ما پاسخ مى داد و اگر چيزى از او درخواست مى كرديم ، اجابت مى نمود . به خدا سوگند ، با همه نزديكى به وى ، نمى توانستيم به خاطر هيبتش با او سخن بگوييم و به جهت بزرگى اش در دل و جانمان نمى توانستيم با او آغاز به سخن گفتن كنيم .
وقتى كه لبخند مى زد ، دندان هايش مرواريد به رشته كشيده را مى مانْد ، دينداران را گرامى مى داشت و به تهى دستان ، رحم مى كرد . در روز گرسنگى به يتيم خويشاوند و بينواى خاك نشين ، غذا مى داد . برهنگان را مى پوشانيد و دادخواهان را يارى مى رساند . از دنيا و جلوه هايش كناره مى گرفت و با شب و تاريكى اُنس داشت . گويا او را مى بينم كه شب ، پرده هايش را پايين كشيده و ستارگانش فرونشسته و او در محرابش ، محاسن خود را به كف گرفته و مانند مار گَزيده به خود مى پيچد و به آهنگ سوزناك مى گِريد و مى گويد : «اى دنيا! جز مرا فريب ده . خود را به من عرضه مى نمايى و مشتاق من گشته اى؟ هرگز ، هرگز! فريب تو نزديك مباد! من تو را سه طلاقه كرده ام و حقّ رجوع ندارم . عمرت كوتاه ، و خوشى ات پست ، و قدر تو ناچيز است . آه از كمىِ توشه و دورى مسافت و تنهايى راه!» .
آن گاه ، معاويه به ضرار گفت : بيش از اين از سخنانش برايم بگو .
ضرار گفت : هميشه مى فرمود : «شگفت ترين قسمت انسان ، قلب اوست . . .» .
معاويه باز گفت : هرچه از سخن او مى دانى ، برايم بازگو .
ضرار گفت : دور است كه بتوانم هر آنچه شنيدم ، بر زبان آورم .
ضرار گفت : اى امير مو?نان! مرا معذور بدار .
معاويه گفت : چاره اى نيست .
ضرار گفت : حال اگر چاره اى نيست ، [پس بدانيد كه] به خدا سوگند ، وى ، دورانديش و بسيار نيرومند بود ، سخنى جدا كننده حق و باطل بر زبان مى راند ، عادلانه داورى مى كرد ، دانش از همه جوانبش مى جوشيد ، و حكمت از اطرافش گويا بود . از غذاها سفت ترش را دوست مى داشت و از پوشاك ، كوتاهش را .
به خدا سوگند ، هرگاه او را مى خوانديم ، به ما پاسخ مى داد و اگر چيزى از او درخواست مى كرديم ، اجابت مى نمود . به خدا سوگند ، با همه نزديكى به وى ، نمى توانستيم به خاطر هيبتش با او سخن بگوييم و به جهت بزرگى اش در دل و جانمان نمى توانستيم با او آغاز به سخن گفتن كنيم .
وقتى كه لبخند مى زد ، دندان هايش مرواريد به رشته كشيده را مى مانْد ، دينداران را گرامى مى داشت و به تهى دستان ، رحم مى كرد . در روز گرسنگى به يتيم خويشاوند و بينواى خاك نشين ، غذا مى داد . برهنگان را مى پوشانيد و دادخواهان را يارى مى رساند . از دنيا و جلوه هايش كناره مى گرفت و با شب و تاريكى اُنس داشت . گويا او را مى بينم كه شب ، پرده هايش را پايين كشيده و ستارگانش فرونشسته و او در محرابش ، محاسن خود را به كف گرفته و مانند مار گَزيده به خود مى پيچد و به آهنگ سوزناك مى گِريد و مى گويد : «اى دنيا! جز مرا فريب ده . خود را به من عرضه مى نمايى و مشتاق من گشته اى؟ هرگز ، هرگز! فريب تو نزديك مباد! من تو را سه طلاقه كرده ام و حقّ رجوع ندارم . عمرت كوتاه ، و خوشى ات پست ، و قدر تو ناچيز است . آه از كمىِ توشه و دورى مسافت و تنهايى راه!» .
آن گاه ، معاويه به ضرار گفت : بيش از اين از سخنانش برايم بگو .
ضرار گفت : هميشه مى فرمود : «شگفت ترين قسمت انسان ، قلب اوست . . .» .
معاويه باز گفت : هرچه از سخن او مى دانى ، برايم بازگو .
ضرار گفت : دور است كه بتوانم هر آنچه شنيدم ، بر زبان آورم .
نمایش منبع





امام على عليه السلام ـ در نامه اش به كارگزار خود در بصره ، عثمان بن حُنَيف ـ : بدان كه هر پيروى را پيشوايى است كه به او اقتدا مى كند و به نور دانش او روشنايى مى گيرد . بدان كه پيشواى شما از دنيايش به دو تكّه لباس و به دو گِرده نان ، بسنده كرده است . بدان كه شما بر اين روش توان نداريد ، امّا با وَرَع و تلاش و عفّت و درستى مرا يارى كنيد . به خدا سوگند ، از دنياى شما طلا و نقره اى ذخيره نكردم و از غنيمت هاى آن ، چيز زيادى نيندوختم و به جاى لباس كهنه ام ، لباسى آماده نساختم .
نمایش منبع


- رسول خدا صلی الله علیه و آله ۱۱۰۱۴ حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها ۹۰ حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام ۱۷۴۳۰ حدیث
- امام حسن علیه السلام ۳۳۲ حدیث
- امام حسین علیه السلام ۳۲۱ حدیث
- امام سجاد علیه السلام ۸۸۰ حدیث
- امام باقر علیه السلام ۱۸۱۱ حدیث
- امام صادق علیه السلام ۶۳۸۸ حدیث
- امام کاظم علیه السلام ۶۶۴ حدیث
- امام رضا علیه السلام ۷۷۳ حدیث
- امام جواد علیه السلام ۱۶۶ حدیث
- امام هادی علیه السلام ۱۸۸ حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام ۲۳۳ حدیث
- امام مهدی علیه السلام ۸۲ حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام ۲۴۵ حدیث
- حضرت موسی علیه السلام ۳۲ حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام ۹۴ حدیث
- خضر نبی علیه السلام ۱۴ حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) ۴۳ حدیث
- حضرت آدم علیه السلام ۴ حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام ۳ حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام ۳ حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام ۹ حدیث
- حضرت داوود علیه السلام ۲۱ حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام ۱ حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام ۳ حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام ۸ حدیث

تــعــداد كــتــابــهــا : ۱۱۱
تــعــداد احــاديــث : ۴۵۴۵۶
تــعــداد تــصــاویــر : ۳۸۳۸
تــعــداد حــدیــث روز : ۶۸۵