حديث و آيات: فصل سوم : تربيت فرزندان بر دوستى اهل بيت...
الإمام الصادق عليه السلام : يا مَعشَرَ الشّيعَةِ ، عَلِّموا أولادَكُم شِعرَ العَبدِيِّ ، فَإِنَّهُ عَلى دينِ اللّه ِ .
وإليك نماذج من شعره :
إلى أن يقول :
إلى أن يقول :
ومن شعره :
وإليك نماذج من شعره :
هَل في سُؤالِكَ رَسمَ المَنزِلِ الخَرِبِ
بُرءٌ لِقَلبِكَ مِن داءِ الهَوَى الوَصَبِ ؟!
بُرءٌ لِقَلبِكَ مِن داءِ الهَوَى الوَصَبِ ؟!
أم حَرُّه يَومَ وَشكِ البَينِ يُبرِدُهُ
مَا استَحدَثَتهُ النَّوى مِن دَمعِكَ السَّرِبِ ؟!
مَا استَحدَثَتهُ النَّوى مِن دَمعِكَ السَّرِبِ ؟!
هَيهاتَ أن يُنفِدَ الوَجدَ المُثيرَ لَهُ
نَأيُ الخَليطِ الَّذي وَلّى ولَم يَؤُب
نَأيُ الخَليطِ الَّذي وَلّى ولَم يَؤُب
يا رائِدَ الحَيِّ، حَسبُ الحَيِّ ما ضَمِنَت
لَهُ المَدامِعُ مِن ماءٍ ومِن عُشُب
لَهُ المَدامِعُ مِن ماءٍ ومِن عُشُب
إلى أن يقول :
يا راكِبًا جَسرَةً تَطوي مَناسِمُها
مَلاءَةَ البيدِ بِالتَّقريبِ وَالجُنُ
ب مَلاءَةَ البيدِ بِالتَّقريبِ وَالجُنُ
تُقيِّدُ المُغزَلَ الأَدماءَ في صَعَدٍ
وتَطلَحُ الكاسِرَ الفَتخاءَ في صَبب
وتَطلَحُ الكاسِرَ الفَتخاءَ في صَبب
تَثنِي الرِّياحَ إذا مَرَّت بِغايَتِها
حَسرَى الطَّلائِحِ بِالغيطانِ وَالخَرِب
حَسرَى الطَّلائِحِ بِالغيطانِ وَالخَرِب
بَلِّغ سَلامِيَ قَبرًا بِالغَرِيِّ حَوى
أوفَى البَرِيَّةِ مِن عُجمٍ ومِن عَرَب
أوفَى البَرِيَّةِ مِن عُجمٍ ومِن عَرَب
وَاجعَل شِعارَكَ للّه ِِ الخُشوعَ بِهِ
ونادِ خَيرَ وَصِيٍّ صِنوَ خَيرِ نَبِي
ونادِ خَيرَ وَصِيٍّ صِنوَ خَيرِ نَبِي
إلى أن يقول :
ما أنتَ إلاّ أخُو الهادي وناصِرُهُ
ومَظهَرُ الحَقِّ وَالمَنعوتُ فِي الكُتُب
ومَظهَرُ الحَقِّ وَالمَنعوتُ فِي الكُتُب
وزَوجُ بَضعَتِهِ الزَّهراءِ يَكنُفُها
دونَ الوَرى، وأبو أبنائِهِ النُّجُب
دونَ الوَرى، وأبو أبنائِهِ النُّجُب
مِن كُلِّ مُجتَهِدٍ فِي اللّه ِ مُعتَضِدٍ
بِاللّه مُعتَقِدٍ، للّه ِِ مُحتَسِب
بِاللّه مُعتَقِدٍ، للّه ِِ مُحتَسِب
هادينَ لِلرُّشدِ إن لَيلُ الضَّلالِ دَجَا
كانوا لِطارِقِهِم أهدى مِنَ الشُّهُب
كانوا لِطارِقِهِم أهدى مِنَ الشُّهُب
لُقِّبتُ بِالرَّفضِ لَمّا أن مَنَحتُهُمُ
وُدّي، وأحسَنُ ما اُدعى بِهِ لَقَبي !
وُدّي، وأحسَنُ ما اُدعى بِهِ لَقَبي !
صَلاةُ ذِي العَرشِ تَترى كُلَّ آوِنَةٍ
عَلَى ابنِ فاطِمَةَ الكَشّافِ لِلكُرَب
عَلَى ابنِ فاطِمَةَ الكَشّافِ لِلكُرَب
وَابنَيهِ : مِن هالِكٍ بِالسَّمِّ مُختَرَمٍ
ومِن مُعَفَّرِ خَدٍّ فَي الثَّرى تَرِب
ومِن مُعَفَّرِ خَدٍّ فَي الثَّرى تَرِب
وَالعابِدِ الزّاهِدِ السَّجّادِ يَتبَعُهُ
وباقِرِ العِلمِ داني غايَةِ الطَّلَب
وباقِرِ العِلمِ داني غايَةِ الطَّلَب
وجَعفَرٍ، وَابنِهِ موسى ويَتبَعُهُ ال
بَرُّ الرِّضا، وَالجَوادِ العابِدِ الدَّئِب
بَرُّ الرِّضا، وَالجَوادِ العابِدِ الدَّئِب
وَالعَسكَريَّينِ، وَالمَهدِيُّ قائِمُهُم
ذُو الأَمرِ، لابِسُ أثوابِ الهُدَى القُشُ
ذُو الأَمرِ، لابِسُ أثوابِ الهُدَى القُشُ
مَن يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً بَعدَما مُلِئَت
جَورًا، ويَقمَعُ أهلَ الزَّيغِ وَالشَّغَ
جَورًا، ويَقمَعُ أهلَ الزَّيغِ وَالشَّغَ
القائِدُ البُهَمِ الشّوسِ الكُماةِ إلى
حَربِ الطُّغاةِ عَلى قُبِّ الكُلاَ الشَّزِ
حَربِ الطُّغاةِ عَلى قُبِّ الكُلاَ الشَّزِ
ومن شعره :
يا سادَتي يا بَني عَلِيِّ
يا آلَ طه وآلَ صادِ
يا آلَ طه وآلَ صادِ
مَن ذا يُوازيكُمُ ، وأنتُم
خَلائِفُ اللّه ِ فِي البِلادِ ؟ !
خَلائِفُ اللّه ِ فِي البِلادِ ؟ !
أنتُم نُجومُ الهُدَى اللَّواتي
يَهدي بِهَا اللّه ُ كُلَّ هادِ
يَهدي بِهَا اللّه ُ كُلَّ هادِ
لَولا هُداكُمُ إذًا ضَلَلنا
وَالتَبَسَ الغَيُّ بِالرَّشادِ
وَالتَبَسَ الغَيُّ بِالرَّشادِ
لا زِلتُ في حُبِّكُمُ اُوالي
عُمري ، وفي بُغضِكُمُ اُعادي
عُمري ، وفي بُغضِكُمُ اُعادي
وما تَزَوَّدتُ غَيرَ حُبّي
إيّاكُمُ ، وهُو خَيرُ زادِ
إيّاكُمُ ، وهُو خَيرُ زادِ
وذاكَ ذُخرِي الَّذي عَلَيهِ
في عَرصَةِ المَحشَرِ اعتِمادي
في عَرصَةِ المَحشَرِ اعتِمادي
وَلاكُمُ وَالبَراءُ مِمَّن
يَشنأكُمُ اعتِقادي
يَشنأكُمُ اعتِقادي
امام صادق عليه السلام: اى گروه شيعيان، به فرزندانتان اشعار عبدى را بياموزيد؛ چه او بر دين خداست. اينك نمونه هايى از اشعار عبدى:
آيا پرسشت از نشان خانه ويران يار، درد ناخوش عشقت را درمان مى كند؟!
و يا سوز دلت را در آن روز كه فراق دوست نزديك مى شود قطره هاى ريزان اشكت، فرو مى نشاند؟!
هيهات ، عشق برانگيخته را پايان نمى بخشد دورى دوستى كه رفته و ديگر باز نمى گردد.
اى پيشاهنگ قبيله! چشمان اشكبار، قبيله را از آب وگياه بى نياز مى كند
تا آن جا كه مى گويد:
اى شترسوارى كه گامهاى مركب نيرومندت پهناى دشت را به تقريب و جنب [دو نوع از راه سپردن شتر تند و كند] در مى نوردد. و در فزار غزال خوش خط و خال را مى گيرد و در نشيب شاهين تيز بال را خسته مى كند.
و بادهاى سهمگين را چون اشتران خسته و رنجور بيابان پشت سر مى گذارد،
درود مرا به قبرى كه در نجف است و بهترين انسان از عرب و عجم را در بردارد برسان.
و در آن جا، شعار خدايى تو، فروتنى در برابرش باشد و بهترين وصّى و داماد بهترين پيامبر را ندا ده.
تا آن جا كه مى گويد:
تو كسى نيستى مگر برادر و ياور آن [پيامبر] راهنما و آشكار كننده حقّى و ستايش شده كتابها [ى آسمانى] .
تو همسر پاره تن پيغمبر، زهرايى و تنها نگهبان او و پدر فرزندان بزرگوار اويى.
فرزندانى كه در راه خدا سختكوشند و از او يارى مى جويند و بدو معتقدند و براى همو كار مى كنند.
و چنان راهنمايانى هستند كه اگر شب ديجور گمراهى همه جا را فرا گيرد شبروان را بهتر از هر كوكب و شهابى راهنمايى مى كنند.
از آن روز كه مهر خود را به پاى آنان ريختم مرا رافضى خواندند و اين بهترين لقبى است كه بدان خوانده مى شوم!
درود خداى عرش نشين، پيوسته و هماره، بر فرزند غمگسار فاطمه باد.
و آن دو فرزندى كه يكى به زهر ستم نابهنگام مرد و آن ديگرى كه با گونه خاك آلود به خاك رفت.
و پس از وى، بر آن عبادت پيشه پارسا، سجّاد و آن گاه بر شكافنده دانش كه به غايت طلب نزديك شد.
و سپس بر جعفر و فرزندش موسى و آن گاه بر امام نيكوكار حضرت رضا و جواد عابد كوشا.
و بر عسكريين و مهدى كه قائم آنان و صاحب امر است و جامه هاى پاك و سپيد هدايت به تن دارد، همو كه زمين آكنده شده از ظلم و بيداد را از عدل و داد مى آكند و گمراهان و شرآفرينان را سركوب مى كند.
پيشواى دليران بى باك و رزمنده اى است كه براى بركندن گياهان هرزه به پيكار سركشان مى روند.
نمونه ديگرى از اشعار عبدى:
اى سروران من، اى فرزندان على، اى آل طه و اى آل «صاد».
كيست كه با شما برابرى كند، شمايانى كه نمايندگان خدا در زمين هستيد؟!
شما ستارگان راهنمايى هستيد كه خداوند هر رهجويى را به واسطه آن راه مى نمايد.
اگر رهبرى شما نبود ما گمراه مى شديم وراه از بيراهه بازشناخته نمى شد.
پيوسته عمر خويش را با مهر شما مى گذرانم و با دشمنان شما دشمنى مى ورزم.
توشه اى جز مهر شما ندارم و اين بهترين رهتوشه است.
مهر شما اندوخته من است كه در پهنه قيامت بدان تكيه مى كنم.
دوستى شما و بيزارى از آن كه دشمن شماست اعتقاد من است.
آيا پرسشت از نشان خانه ويران يار، درد ناخوش عشقت را درمان مى كند؟!
و يا سوز دلت را در آن روز كه فراق دوست نزديك مى شود قطره هاى ريزان اشكت، فرو مى نشاند؟!
هيهات ، عشق برانگيخته را پايان نمى بخشد دورى دوستى كه رفته و ديگر باز نمى گردد.
اى پيشاهنگ قبيله! چشمان اشكبار، قبيله را از آب وگياه بى نياز مى كند
تا آن جا كه مى گويد:
اى شترسوارى كه گامهاى مركب نيرومندت پهناى دشت را به تقريب و جنب [دو نوع از راه سپردن شتر تند و كند] در مى نوردد. و در فزار غزال خوش خط و خال را مى گيرد و در نشيب شاهين تيز بال را خسته مى كند.
و بادهاى سهمگين را چون اشتران خسته و رنجور بيابان پشت سر مى گذارد،
درود مرا به قبرى كه در نجف است و بهترين انسان از عرب و عجم را در بردارد برسان.
و در آن جا، شعار خدايى تو، فروتنى در برابرش باشد و بهترين وصّى و داماد بهترين پيامبر را ندا ده.
تا آن جا كه مى گويد:
تو كسى نيستى مگر برادر و ياور آن [پيامبر] راهنما و آشكار كننده حقّى و ستايش شده كتابها [ى آسمانى] .
تو همسر پاره تن پيغمبر، زهرايى و تنها نگهبان او و پدر فرزندان بزرگوار اويى.
فرزندانى كه در راه خدا سختكوشند و از او يارى مى جويند و بدو معتقدند و براى همو كار مى كنند.
و چنان راهنمايانى هستند كه اگر شب ديجور گمراهى همه جا را فرا گيرد شبروان را بهتر از هر كوكب و شهابى راهنمايى مى كنند.
از آن روز كه مهر خود را به پاى آنان ريختم مرا رافضى خواندند و اين بهترين لقبى است كه بدان خوانده مى شوم!
درود خداى عرش نشين، پيوسته و هماره، بر فرزند غمگسار فاطمه باد.
و آن دو فرزندى كه يكى به زهر ستم نابهنگام مرد و آن ديگرى كه با گونه خاك آلود به خاك رفت.
و پس از وى، بر آن عبادت پيشه پارسا، سجّاد و آن گاه بر شكافنده دانش كه به غايت طلب نزديك شد.
و سپس بر جعفر و فرزندش موسى و آن گاه بر امام نيكوكار حضرت رضا و جواد عابد كوشا.
و بر عسكريين و مهدى كه قائم آنان و صاحب امر است و جامه هاى پاك و سپيد هدايت به تن دارد، همو كه زمين آكنده شده از ظلم و بيداد را از عدل و داد مى آكند و گمراهان و شرآفرينان را سركوب مى كند.
پيشواى دليران بى باك و رزمنده اى است كه براى بركندن گياهان هرزه به پيكار سركشان مى روند.
نمونه ديگرى از اشعار عبدى:
اى سروران من، اى فرزندان على، اى آل طه و اى آل «صاد».
كيست كه با شما برابرى كند، شمايانى كه نمايندگان خدا در زمين هستيد؟!
شما ستارگان راهنمايى هستيد كه خداوند هر رهجويى را به واسطه آن راه مى نمايد.
اگر رهبرى شما نبود ما گمراه مى شديم وراه از بيراهه بازشناخته نمى شد.
پيوسته عمر خويش را با مهر شما مى گذرانم و با دشمنان شما دشمنى مى ورزم.
توشه اى جز مهر شما ندارم و اين بهترين رهتوشه است.
مهر شما اندوخته من است كه در پهنه قيامت بدان تكيه مى كنم.
دوستى شما و بيزارى از آن كه دشمن شماست اعتقاد من است.
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685