کتابخانه احادیث شیعه
پرینت احادیث

احادیث امام صادق علیه السلام6388 حدیث

امام صادق عليه السلام : شادابى ، در ده چيز است : پياده روى ، سواركارى ، فرو رفتن در آب ، نگاه كردن به سبزه ، خوردن و آشاميدن ، نگاه كردن به زن زيبا ، حديث هم بسترى ، مسواك كردن ، شستن سر با [گُل] خَطْمى در حمّام و جاهاى ديگر ، و گفتگو با مردان [بزرگ] .
صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الصادق عليه السلام : كانَ عابِدٌ في بَني إسرائيلَ لَم يُقارِف مِن أمرِ الدُّنيا شَيئا ، فَنَخَرَ إبليسُ نَخرَةً فَاجتَمَعَ إلَيهِ جُنودُهُ ، فَقالَ : مَن لي بِفُلانٍ .
فَقالَ بَعضُهُم : أ نَا لَهُ .
فَقالَ : مِن أينَ تَأتيهِ؟
فَقالَ : مِن ناحِيَةِ النِّساءِ .
قالَ : لَستَ لَهُ ، لَم يُجَرِّبِ النِّساءَ .
فَقالَ لَهُ آخَرُ : فَأَ نَا لَهُ .
فَقالَ لَهُ : مِن أينَ تَأتيهِ؟
قالَ : مِن ناحِيَةِ الشَّرابِ وَاللَّذّاتِ .
قالَ : لَستَ لَهُ ، لَيسَ هذا بِهذا .
قالَ آخَرُ : فَأَ نَا لَهُ .
قالَ : مِن أينَ تَأتيهِ؟
قالَ : مِن ناحِيَةِ البِرِّ؟
قالَ : انطَلِق فَأَنتَ صاحِبُهُ ، فَانطَلَقَ إلى مَوضِعِ الرَّجُلِ فَأَقَامَ حِذاهُ يُصَلّي .
قالَ : وكانَ الرَّجُلُ يَنامُ وَالشَّيطانُ لا يَنامُ ، ويَستَريحُ والشَّيطانُ لا يَستَريحُ ، فَتَحَوَّلَ إلَيهِ الرَّجُلُ وقَد تَقاصَرَت إلَيهِ نَفسُهُ وَاستَصغَرَ عَمَلَهُ .
فَقالَ : يا عَبدَ اللّه ِ بأَيِّ شَيءٍ قَويتَ عَلى هذِهِ الصَّلاةِ؟ فَلَم يُجِبهُ ، ثُمَّ أعادَ عَلَيهِ فَقالَ : يا عَبدَ اللّه ِ إنّي أذنَبتُ ذَنبا وأ نَا تائِبٌ مِنهُ ، فَإِذا ذَكَرتُ الذَّنبَ قَويتُ عَلَى الصَّلاةِ .
قالَ : فَأَخبِرني بِذَنبِكَ حَتّى أعمَلَهُ وأتوبَ فَإِذا فَعَلتُهُ قَويتُ عَلَى الصَّلاةِ .
قالَ : اُدخُلِ المَدينَةَ فَسَل عَن فُلانَةَ البَغِيَّةِ فَأَعطِها دِرهَمَينِ ونِل مِنها .
قالَ : ومِن أينَ لي دِرهَمَينِ ما أدري مَا الدِّرهَمَينِ ، فَتَناوَلَ الشَّيطانُ مِن تَحتِ قَدَمِهِ دِرهَمَينِ فَناوَلَهُ إيّاهُما .
فَقامَ فَدَخَلَ المَدينَةَ بِجَلابيبِهِ يَسأَلُ عَن مَنزِلِ فُلانَةَ البَغِيَّةِ ، فَأَرشَدَهُ النّاسُ ، وظَنّوا أنَّهُ جاءَ يَعِظُها ، فَأَرشَدوهُ فَجاءَ إلَيها فَرَمى إلَيها بِالدِّرهَمَينِ وقالَ : قومي ، فَقامَت فَدَخَلَت مَنزِلَها .
وقالَت : اُدخُل ، وقالَت : إنَّكَ جِئتَني في هَيئَةٍ لَيسَ يُؤتى مِثلي في مِثلِها ، فَأَخبِرني بِخَبَرِكَ ، فَأَخبَرَها ، فَقالَت له : يا عَبدَ اللّه ِ إنَّ تَركَ الذَّنبِ أهوَنُ مِن طَلَبِ التَّوبَةِ ، ولَيسَ كُلُّ مَن طَلَبَ التَّوبَةَ وَجَدَها ، وإنَّما يَنبَغي أن يَكونَ هذا شَيطانا مُثِّلَ لَكَ ، فَانصَرِف فَإِنَّكَ لا تَرى شَيئا ، فَانصَرَفَ ، وماتَت مِن لَيلَتِها ، فَأَصبَحَت فَإِذا عَلى بابِها مَكتوبٌ : اُحضُروا فُلانَةَ فَإِنَّها مِن أهلِ الجَنَّةِ ، فَارتابَ النّاسُ فَمَكَثوا ثَلاثا لا يَدفِنوهَا ارتِيابا في أمرِها .
فَأَوحَى اللّه ُ عز و جل إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ لا أعلَمُهُ إلاّ موسَى بنَ عِمرانعَ عليه السلام : أنِ ايتِ فُلانَةَ فَصَلِّ عَلَيها ، ومُرِ النّاسَ أن يُصَلّوا عَلَيها ، فَإِنّي قَد غَفَرتُ لَها ، وأوجَبتُ لَهَا الجَنَّةَ بَتَثبيطِها عَبدي فُلاناً عَن مَعصِيَتي .
حديث
امام صادق عليه السلام : عابدى در بنى اسرائيل بود كه هيچ از دنيا استفاده نمى كرد . [روزى] شيطان ، نعره زد و لشكريانش را جمع نمود و گفت : چه كسى مى تواند اين عابد را از راه به دَر كند؟
يكى گفت : من .
شيطان پرسيد : چگونه؟
گفت : از طريق زنان .
شيطان گفت : نمى توانى . اين عابد ، زنان را تجربه نكرده است .
ديگرى گفت : من [مى توانم] .
پرسيد : چگونه؟
گفت : از راه مى گسارى و خوش گذرانى .
شيطان گفت : نمى توانى . او اين كاره نيست .
ديگرى گفت : من[مى توانم] .
پرسيد : چگونه؟
گفت : با كارهاى خوب .
شيطان گفت : برو كه تو مى توانى . شيطانك به محل سكونت عابد رفت و در كنار او به نماز ايستاد . عابد ، مى خوابيد و شيطانك ، نمى خوابيد . عابد ، استراحت مى كرد و شيطانك ، استراحت نمى كرد . عابد ، رو به او كرد و در حالى كه خود و كارهاى خود را كوچك مى ديد ، پرسيد : اى بنده خدا! چگونه اين همه توان بر انجام دادن نماز دارى؟ شيطانك ، پاسخ نداد . [عابد ]دوباره پرسيد .
شيطانك ، در پاسخ گفت : اى بنده خدا! من گناه كردم و از آن ، توبه نمودم . اينك ، هرگاه به ياد آن گناه مى افتم ، بر انجام دادن نماز ، نيرو مى گيرم .
عابد گفت : بگو چه گناهى مرتكب شدى تا من هم انجام بدهم و توبه كنم و بر نماز خواندن بيشتر ، نيرومند گردم .
شيطانك گفت : وارد شهر شو و سراغ فلان زن روسپى را بگير و دو درهم به وى بده و مرتكب فحشا شو .
عابد گفت : دو درهم را از كجا بياورم؟ اصلاً دو درهم چيست؟ شيطانك از زير پايش دو درهم بيرون آورد و به وى داد . عابد با لباس بلند خود ، وارد شهر شد و سراغ خانه زن روسپى را گرفت . مردم ، او را راهنمايى كردند و گمان كردند كه آمده تا او را موعظه نمايد . عابد ، نزد زن آمد و دو درهم را پيش او انداخت و گفت : بلند شو! زن بلند شد ، داخل خانه شد و به عابد گفت : داخل شو .
سپس به عابد گفت : با هيئتى نزد من آمدى كه آن گونه ، كسى نزد من نمى آيد . داستانت چيست؟ به من بگو . عابد ، داستان را برايش تعريف كرد .
زن گفت : اى بنده خدا! ترك گناه ، آسان تر از توبه است و چنين نيست كه هر كسى بخواهد توبه كند ، بدان ، دست يابد . به نظر مى رسد آن مرد ، شيطانى بوده كه در شمايل مردى ظاهر شده است . بازگرد كه چيزى نخواهى ديد .
مرد عابد ، بازگشت . آن زن ، همان شب از دنيا رفت . صبح ، بر درِ خانه اش نوشته شده بود : «بر جنازه اين زن ، حاضر شويد كه از بهشتيان است» .
مردم ، به ترديد افتادند . سه روز صبر كردند و او را دفن نكردند . خداوند عز و جلبه پيامبرى از پيامبرانش (يعنى موسى بن عمران عليه السلام) وحى فرستاد كه : «بر جنازه آن زن ، حاضر شو ، بر او نماز بگزار و به مردم ، دستور بده كه بر او نماز بگزارند . به راستى كه او را بخشيدم و بهشت را بر او واجب كردم؛ زيرا بنده ام را از گناه ، باز داشت» .
امام صادق عليه السلام : امير مؤمنان ، از خانه بيرون مى رفت و با خود ، هسته خرما حمل مى كرد . به وى گفته شد : اى ابو الحسن! اينها چيست؟
مى فرمود : «إن شاءاللّه ، درخت خرماست!» .
آنها را مى كاشت و هيچ يك خطا نمى رفت .
امام صادق عليه السلام : آن كه از كسبِ روزى حيا نكند ، هزينه اش آسان و خاطرش آسوده و خانواده اش در رفاه خواهد بود .
امام صادق عليه السلام : پيامبر خدا ، در گور سعد بن معاذ ، فرود آمد ، خشت ها را مرتّب مى كرد و مى فرمود : «به من سنگ بدهيد! گِل بدهيد!» و لابه لاى خشت ها را پُر مى كرد. وقتى از كار، فراغت يافت و خاك بر گور ريخت و آن را صاف كرد، فرمود: «مى دانم به زودى اين بدن از بين مى رود و تباه مى گردد؛ ليكن خداوند ، دوست مى دارد كه هرگاه بنده اش كارى انجام مى دهد ، آن را استوار گردانَد» .
امام صادق عليه السلام ـ درباره اين سخن خداوند عز و جل : ـ (و هر جا كه باشم ، مرا با بركت ساخته) : يعنى سودمند [براى ديگران] .
امام صادق عليه السلام : از پيامبر صلي الله عليه و آله سؤال شد : دوست داشتنى ترينِ مردم در نزد خداوند كيست؟
فرمود : «آن كه براى مردم ، سودمندتر باشد» .
امام صادق عليه السلام : عيسى عليه السلام از كنار قومى گذشت كه در ميانشان هياهو برپا بود . پرسيد : «چه خبر است؟» . گفته شد : دختر فلانى به خانه شوهر مى رود . فرمود : «آن زن ، امشب مى ميرد» .
چون فردا شد ، به عيسى عليه السلام گفته شد : آن زن ، زنده است .
عيسى عليه السلام با مردم به خانه آن زن رفت . شوهرش بيرون آمد . به وى گفت : «از همسرت بپرس كه شب گذشته چه كار نيكى انجام داده است» .
زن گفت : كارى نكردم ، جز اين كه مستمندى در شب هاى جمعه گذشته نزد من مى آمد . ديشب نيز آمد و بانگ زد . كسى پاسخش را نداد . مرد مستمند با خود گفت : چه قدر سخت است كه صدايم را نمى شنود و امشب ، خانواده ام گرسنه مى مانند . [چون چنين گفت ،] به صورت ناشناس ، برخاستم و به اندازه شب هاى گذشته چيزى به وى دادم .
عيسى عليه السلام فرمود : «از جايت بلند شو» .
چون زن بلند شد ، در زير فرش ها افعى اى آماده نيش زدن بود . عيسى عليه السلام فرمود : «به خاطر صدقه ات اين بلا از تو دور شد» .
امام صادق عليه السلام : بنگر به منزلتى كه على عليه السلام نزد پيامبر خدا يافت و آن را كنار مگذار؛ چرا كه على عليه السلام همانا با راستگويى و امانتدارى ، بدان منزلت نزد پيامبر خدا دست يافت .
امام صادق عليه السلام : لباس بپوش و خود را بيارا؛ زيرا كه خداوند ، زيباست و زيبايى را دوست مى دارد ؛ ولى مى بايد از حلال باشد .
حدیث روز

امام علی علیه السلام:

اِنَّ اللّه َ يُحِبُّ الْمُتَواضِعينَ؛

خداوند متواضعان را دوست دارد.

تحف العقول، ص 143

احادیث معصومین

حمایت از پایگاه
آمار پایگاه کتابخانه احادیث شیعه

تــعــداد كــتــابــهــا : 111

تــعــداد احــاديــث : 45456

تــعــداد تــصــاویــر : 3838

تــعــداد حــدیــث روز : 685