کتابخانه احادیث شیعه
پرینت احادیث

احادیث امام باقر علیه السلام1811 حدیث

امام باقر عليه السلام: جبرئيل سه بار كليدهاى خزانه هاى زمين را براى پيامبر صلي الله عليه و آله آورد، بى آن كه خداوند تبارك و تعالى از آن چه براى او در روز رستاخيز آماده كرده است، چيزى بكاهد و پيامبر، در برابر خداوند عزّوجل، فروتنى را برگزيد.
امام باقر عليه السلام: آن زن يهودى را كه گوسفندى براى پيامبر مسموم كرده بود، نزد ايشان آوردند، پيامبر صلي الله عليه و آله به او فرمود: چه چيز تو را به اين كار وا داشت؟ آن زن گفت: به خود گفتم: اگر او پيامبر است اين كار، به او زيانى نرساند و اگر سلطان است مردم را از شرّ او آسوده گردانيده ام. امام باقر عليه السلاممى فرمايد: پيامبر صلي الله عليه و آله از گناه او درگذشت.
امام باقر عليه السلام: على عليه السلام پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم، در حقّ وى فرمود: به او خوراك دهيد و سيرابش گردانيد و در اسارتش نيكو رفتارى كنيد، اگر زنده ماندم كه صاحب خون، خودم هستم، اگر خواستم از او در مى گذرم و اگر خواستم قصاص مى كنم و اگر مُردم و او را كشتيد، اندامش را مثله نكنيد.
امام باقر عليه السلام: پيامبر اكرم در آن شبى كه بايد نزد عائشه مى بود، در كنار او به سر مى بُرد. عائشه عرض كرد: يا رسول اللّه ! چرا خود را خسته مى كنى، در حالى كه خداوند، گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است؟ حضرت صلي الله عليه و آله فرمود: اى عائشه، آيا نبايد بنده اى شكرگزار باشم؟! امام باقر عليه السلاممى فرمايد: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بر سر انگشتان پايش مى ايستاد كه خداوند اين آيه را نازل فرمود: «طه، ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا در رنج افتى» .
صفحه اختصاصي حديث و آيات عَمرُو بنُ عَبدِ اللّه ِ بنِ هِندٍ الجَمَلِيُّ عَنِ الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام : إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ لَمّا نَظَرَت إلى ما يَفعَلُ ابنُ أخيها عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بِنَفسِهِ مِنَ الدَّأبِ فِي العِبادَةِ أتَت جابِرَ بنَ عَبدِاللّه ِ بنِ عَمرِو بنِ حِزامٍ الأَنصارِيّ فَقالَت لَهُ : يا صاحِبَ رَسولِ اللّه ِ ، إنَّ لَنا عَلَيكُم حُقوقًا ، ومِن حَقِّنا عَلَيكُم أن إذا رَأَيتُم أحَدَنا يُهلِكُ نَفسَهُ اجتِهادًا أن تُذَكِّروهُ اللّه َ وتَدعوهُ إلَى البُقيا عَلى نَفسِهِ ، وهذا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بَقِيَّةُ أبيهِ الحُسَينِ قَدِ انخَرَمَ أنفُهُ وثَفِنَت جَبهَتُهُ ورُكَبتاهُ وراحَتاهُ دَأبًا مِنهُ لِنَفسِهِ فِي العِبادَةِ .
فَأَتى جابِرُ بنُ عَبدِ اللّه ِ بابَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام، وبِالبابِ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام في اُغَيلِمَةٍ مِن بَني هاشِمٍ قَدِ اجتَمَعوا هُناكَ ، فَنَظَرَ جابِرٌ إلَيهِ مُقبِلاً فَقالَ : هذِهِ مِشيَةُ رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وسَجِيَّتُهُ ، فَمَن أنتَ يا غُلامُ ؟ فَقالَ : أنَا مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ، فَبَكى جابِرُ بنُ عَبدِ اللّه ِ رضى الله عنه ، ثُمَّ قالَ : أنتَ وَاللّه ِ الباقِرُ عَنِ العِلمِ حَقّاً ، اُدنُ مِنّي بِأَبي أنتَ واُمّي ، فَدَنا مِنهُ فَحَلَّ جابِرٌ إزارَهُ ووَضَعَ يَدَهُ في صَدرِهِ فَقَبَّلَهُ وجَعَلَ عَلَيهِ خَدَّهُ ووَجهَهُ وقالَ لَهُ : اُقرِئُكَ عَن جَدِّكَ رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله السَّلامَ ، وقَد أمَرَني أن أفعَلَ بِكَ ما فَعَلتُ ، وقالَ لي : يوشِكُ أن تَعيشَ وتَبقى حَتّى تَلقى مِن وُلدِي مَنِ اسمُهُ مُحَمَّدٌ يَبقَرُ العِلمَ بَقرًا ، وقالَ لي : إنَّكَ تَبقى حَتّى تَعمى ثُمَّ يُكشَفُ لَكَ عَن بَصَرِكَ .
ثُمَّ قالَ لي : اِئذَن لي عَلى أبيكَ، فَدَخَلَ أبو جَعفَرٍ عَلى أبيهِ فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ وقالَ : إنَّ شَيخًا بِالبابِ وقَد فَعَلَ بي كَيتَ وكَيتَ ، فَقالَ : يا بُنَيَّ ، ذلِكَ جابِرُ ابنُ عَبدِ اللّه ِ . ثُمَّ قالَ : أمِن بَين وِلدانِ أهلِكَ قالَ لَكَ ما قالَ وفَعَلَ بِكَ ما فَعَلَ؟ قالَ: نَعَم، [قالَ :]
حديث إنّا للّه ِِ، إنَّهُ لَم يَقصُدكَ فيهِ بِسوءٍ ولَقَد أشاطَ بِدَمِكَ حديث .
ثُمَّ أذِنَ لِجابِرٍ فَدَخَلَ عَلَيهِ ، فَوَجَدَهُ في مِحرابِهِ قَد أنضَتهُ العِبادَةُ ، فَنَهَضَ عَلِيٌّ عليه السلامفَسَأَلَهُ عَن حالِهِ سُؤالاً حَفِيًّا ثُمَّ أجلَسَهُ بِجَنبِهِ ، فَأَقبَلَ جابِرٌ عَلَيهِ يَقولُ : يَا بنَ رَسولِ اللّه ِ ، أماعَلِمتَ أنَّ اللّه َ تَعالى إنَّما خَلَقَ الجَنَّةَ لَكُم ولِمَن أحَبَّكُم وخَلَقَ النّارَ لِمَن أبغَضَكُم وعاداكُم ، فَما هذَا الجَهدُ الَّذي كَلَّفتَهُ نَفسَكَ ؟ قالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام : يا صاحِبَ رَسولِ اللّه ِ ، أما عَلِمتَ أنَّ جَدّي رَسولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قَد غَفَرَ اللّه ُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ فَلَم يَدَعِ الاِجتِهادَ لَهُ ، وتَعَبَّدَ ـ بِأَبي هُوَ واُمّي ـ حَتَّى انتَفَخَ السّاقُ ووَرِمَ القَدَمُ ، وقيلَ لَهُ : أتَفعَلُ هذا وقَد غُفِرَ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ ؟ قالَ: أفَلا أكونُ عَبدًا شَكورًا ؟!
فَلَمّا نَظَرَ جابِرٌ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلامولَيسَ يُغني فيهِ مِن قَولٍ يَستَميلُهُ مِنَ الجَهدِ والتَّعَبِ إلَى القَصدِ قالَ لَهُ : يَا بنَ رَسولِ اللّه ِ ، البُقيا عَلى نَفسِكَ ، فَإِنَّكَ لَمِن اُسرَةٍ بِهِم يُستَدفَعُ البَلاءُ وتُستَكشَفُ اللَأواءُ حديث وبِهِم تُستَمطَرُ السَّماءُ . فَقالَ : يا جابِرُ ، لا أزالُ عَلى مِنهاجِ أبَوَيَّ مُؤتَسِيًا بِهِما صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيهِما حَتّى ألقاهُما .
فَأَقبَلَ جابِرٌ عَلى مَن حَضَرَ فَقالَ لَهُم : وَاللّه ِ ، ما أرى في أولادِ الأَنبِياءِ مِثلَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ إلاّ يوسُفَ بنَ يَعقوبَ عليهماالسلام . وَاللّه ِ لَذُرِّيَّةُ عَلِيِّ بنِ
الحُسَينِ عليهماالسلامأفضَلُ مِن ذُرِّيَّةِ يوسُفَ بنِ يَعقوبَ ، إنَّ مِنهُم لَمَن يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً كَما مُلِئَت جَورًا حديث .
عمرو بن عبداللّه بن هند جملى به نقل از امام باقر عليه السلام: فاطمه دختر على بن ابى طالب چون سخت كوشى پسر برادرش على بن الحسين را در عبادت ديد، نزد جابر بن عبداللّه بن عمرو بن حزام انصارى آمد و به او گفت: اى صحابى رسول اللّه ! ما بر شما حقوقى داريم و از حقّ ما بر شما اين است كه هرگاه شما يكى از ما را ديديد كه با سخت كوشى، خود را نابود مى كند، خدا را به او ياد آوريد و از او بخواهيد جانش را حفظ كند. اين على بن الحسين است كه از سخت كوشى در عبادت، بينى اش ترك برداشته و پيشانى و زانوان و دو كف دستش پينه بسته است.
جابر بن عبداللّه به درِ خانه على بن الحسين عليه السلام رفت و در كنارِ در، ابو جعفر محمّد بن على عليه السلام را در ميان جمعى نوجوان از بنى هاشم ديد كه در آن جا گرد آمده بودند. جابر در حالى كه به آن سو مى رفت، بدو نگريست و گفت: اين راه رفتن و خوى رسول اللّه است، اى نوجوان تو كيستى؟ فرمود: من محمّد بن على بن الحسين هستم. جابر بن عبداللّه گريست و آن گاه گفت: به خدا، تو به حقّ، شكافنده علم هستى، نزديك من آى، پدرم و مادرم فداى تو باد. امام عليه السلامنزديك او رفت، جابر جامه اش را گشود و دست او را بر سينه اش گذاشت و بوسيد و چهره اش را بر دست و چهره امام عليه السلامنهاد و به او عرض كرد: سلام نيايت رسول اللّه صلي الله عليه و آله را به تو مى رسانم، او به من دستور داده است، سلامش را به تو برسانم، پيامبر صلي الله عليه و آله به من فرمود: باشد كه تو آن قدر زندگى كنى و باقى باشى و فرزندى از من را ديدار كنى كه نامش محمّد است و علم را به كمال مى شكافد. پيامبر صلي الله عليه و آله به من فرمود: تو آن قدر زنده خواهى ماند كه كور شوى و سپس نور به ديدگانت باز گردد. امام باقر عليه السلاممى فرمايد: او به من گفت: از پدرت اجازه بگير تا به ديدارش روم. ابو جعفر بر پدرش وارد شد و او را آگاه كرد و گفت: پيرمردى بر درِ خانه است كه با من چنين و چنان كرد. حضرت عليه السلام فرمود: فرزندم! او جابر بن عبداللّه است، سپس فرمود: آيا او از ميان كودكان خويشانت، تنها به تو چنين گفت و با تو چنين كرد؟ امام باقر عليه السلامعرض كرد: آرى، ما از آنِ خداييم، او به بدى آهنگ تو نكرده است اما (به سبب شناساندن ارج تو) در خون تو كوشيده است.
امام زين العابدين عليه السلام به جابر اجازه داد و او وارد شد و حضرت عليه السلام را در محرابش ديد كه عبادت او را فرسوده است. امام عليه السلام برخاست و با گرمى از حال او پرسش كرد و او را در كنار خود نشاند. جابر به حضرت روى كرد و گفت: اى فرزند رسول اللّه ! آيا نمى دانيد كه خداوند، بهشت را براى شما و دوستداران شما آفريده و آتش را براى بدخواهان و دشمنان شما خلق كرده است، پس اين همه تلاش كه خود را بدان ملزم كرده اى چيست؟ على بن الحسين عليه السلام به او فرمود: اى صحابى رسول اللّه ! آيا نمى دانى كه خداوند، گناهان گذشته و آينده نياى مرا بخشوده بود، ولى پيامبر، سخت كوشى در راه خدا را كنار ننهاد و همچنان عبادتش مى كرد ـ پدر و مادرم فداى او باد ـ تا آن كه ساق و كف پاهايش ورم كرد.
به ايشان صلي الله عليه و آله عرض شد: آيا چنين مى كنى؟ و حال آن كه خداوند، گناهان گذشته وآينده ات را بخشوده است؟ وپيامبر صلي الله عليه و آله پاسخ فرمود: آيا بنده اى شكرگزار نباشم؟! چون جابر به على بن الحسين عليه السلامنگريست و ديد سخن او در منصرف كردن امام از سخت كوشى و اعمال طاقت فرسا و راضى كردن او به ميانه روى سودى ندارد، به او عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! خود را حفظ كن كه تو از خاندانى هستى كه در پرتو وجود آنها، بلا دفع مى شود و سختى و مشقّت برطرف مى گردد و آسمان از براى ايشان باران مى بارانَد. امام عليه السلامفرمود: اى جابر! من همچنان بر شيوه پدر و نياى خود خواهم بود و آن دو ـ صلوات اللّه عليهما ـ را الگوى خود مى دانم تا ديدارشان كنم.
جابر روى به حاضران كرد و گفت: به خدا سوگند، من در ميان فرزندان پيامبران، همچون على بن الحسين نديده ام، مگر يوسف بن يعقوب عليه السلام، به خدا سوگند ذريه على بن الحسين عليه السلام از ذريّه يوسف بن يعقوب برتر است، چه، از آنهاست كسى كه زمين را از داد مى آكَند آن گونه كه از ستم آكنده شد.
امام باقر عليه السلام: پدرم على بن الحسين عليه السلام، به هنگام نماز، پوست بدنش مى ترنجيد و رنگش زرد مى شد و گوشت تنش به لرزه مى افتاد و موى بر تنش راست مى شد و در حالى كه اشكش بر گونه روان بود مى فرمود: اگر بنده مى دانست با كه مناجات مى كند، از نماز دست نمى كشيد.
امام باقر عليه السلام: على بن الحسين عليه السلام شترى داشت كه بيست و دو بار با آن به حج رفته بود و هرگز آن را شلاّقى نزد. امام باقر عليه السلاممى فرمايد: پس از رحلت امام على بن الحسين عليه السلام، بى آن كه ما بفهميم، آن شتر خارج شد. يكى از خادمان يا غلامان ما خبر آورد كه شتر بر گور على بن الحسين عليه السلامرفته و گردن خود را به خاك مى مالد و مى نالد. من گفتم: آن را دريابيد و پيش از آن كه آن را بشناسند و ببينند نزد ما بياوريد. ابو جعفر عليه السلاممى فرمايد: اين شتر، هرگز قبر را نديده بود.
افلح، غلام امام باقر عليه السلام: با سرورم به سوى حج رفتيم. چون امام عليه السلام به مسجد در آمد و به خانه خدا نگريست، گريست تا صدايش بالا گرفت. عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو باد، اگر ممكن است صداى خود را پايين بياور كه مردم به تو مى نگرند. حضرت گريست و فرمود: عجب! چرا گريه نكنم، شايد كه خدا با رحمت خود به من بنگرد و نزد او رستگارى يابم. سپس خانه خدا را طواف كرد و نزد مقام نماز خواند و هنگامى كه سر از سجده برداشت، جايگاهش از اشك خيس شده بود.
امام باقر عليه السلام: خدا را در آن چه مى خواهيم مى خوانيم و اگر آن، بر ما افتد كه خوش نمى داريم، در آن چه خداوندعزّوجل خواسته است، به مخالفت برنمى خيزيم.
امام باقر عليه السلام: ما اهل بيت به هر كه از ما گسلد، مى پيونديم و به كسى كه به ما بدى كند، نيكى مى كنيم. به خدا سوگند، فرجام نيك را، در اين مى بينيم.
حدیث روز

امام علی علیه السلام:

ما ابتَلَى اللّه‏ُ أحَدا بمِثلِ الإملاءِ لَهُ؛

خداوند هيچ كس را به چيزى همانند مهلت‌دادن به او، آزمايش نكرده است.

نهج البلاغه، حكمت 116

احادیث معصومین

حمایت از پایگاه
آمار پایگاه کتابخانه احادیث شیعه

تــعــداد كــتــابــهــا : 111

تــعــداد احــاديــث : 45456

تــعــداد تــصــاویــر : 3838

تــعــداد حــدیــث روز : 685