قالَ الكاظم عليه السلام: لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ يَوْمٍ، فـَاِنْ عَمِلَ حَسَناً إسْتـَزادَ اللّه َ وَ اِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اِسْتَغْفَرَاللّه َ وَ تابَ اِلَيْهِ.
امام موسى كاظم عليه السلام فرمود:
قالَ مُوسَى بنُ جَعفَر عليهماالسلام: يا هِشامُ! لَوْ كانَ فى يَدِكَ جَوْزَةٌ وَ قالَ النّاسُ اِنَّها لُؤْلُؤَةٌ ما كانَ يَنْفَعُكَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَةٌ، وَ لَوْ كانَ فى يَدِكَ لُؤْلُؤةٌ وَ قالَ النّاسُ اِنّها جَوْزَةٌ ما ضَرَّكَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها لُؤْلُؤَةٌ.
امام كاظم عليه السلام به هشام بن حكم فرمود:
قالَ عيسَى بْنُ مَرْيَمَ:
اَللّهُمَّ رَبَّنا، أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ، تَكُونُ
لَنا عِيْـدا لاَِوَّلِنا وَ آخِرنا، وَ آيَةً مِنْكَ،
وَ اُرزُقُنا وَ أَنْتَ خَيْرُالرَّازِقينَ،
آيه 114، سوره مائده
عيسى بن مريم عليه السلام عرضه داشت:
بارالها، پروردگارا! فرو فرست بر ما «مائده اى» از آسمان تا براى ما عيد باشد، براى پيشينيان و پسينيان، و نشانه و آيتى از تو باشد.
و ما را روزى بخش، زيرا تو بهترين روزى دهندگانى.
مائده آسمانى «انقلاب اسلامى» با دعا و دعوت حياتبخش «روح اللّه » در عصر قحطى ايمان و شعور گسترده شد،
مظلومان ومحرومان وپابرهنگان را عيد پيروزى رسيد، و دوباره اولين انسان مظلوم و دربند:«هابيل و هبه اللّه »
با اولين مظلوم تاريخ:«على ولىّ اللّه »
و آخرين و بزرگترين انقلابى آزاديبخش:«م... بقية اللّه »
در چهره الهىِ«خمينى روح اللّه »
متجلى شد.
و كدام دل را يارى آن است تا در طلوع خورشيد عيد جز نام و ياد او بينديشد؟!
و كدامين قلم را توان آن است، تا در مقدمه حديث عيد عزيزان، جز كلام بهار آفرين «روح اللّه » سخنى بنگارد؟!
«... در اعيادى كه اسلام به ما عنايت فرموده است، آنچه كه در همه اعياد انسان ملاحظه مى كند، همه اش مسئله ذكر و دعاست، نماز است، روزه است... و در اين عيد هم ـ عيد نوروز ـ كه عيد ملى است و اسلامى نيست، لكن اسلام هم مخالفتى با آن ندارد باز مى بينيم در روايتى كه وارد شده از آداب امروز روزه گرفتن است، از آداب امروز دعا كردن است، نماز خواندن است، و اين به ما مى فهماند كه اگر ملتى بخواهد به راه راست برود و بخواهد استقلال خودش را، آزادى خودش را حفظ كند بايد در عيدش و غيرعيدش تذكر داشته باشد... به ياد خدا باشد، براى خدا باشد.»
«... البته از عيدهائى كه اسلام تأسيس فرموده است ـ بحسب نظرهاى مختلف ـ برداشت هاى مختلفى وجود دارد، آن برداشتى كه اهل معرفت از عيد دارند با آن برداشتى كه ديگران مى كنند بسيار متفاوت است، آنها بعد از رياضت هائى كه در ماه رمضان مى كنند روز عيد را روز لقاء اللّه مى دانند، و آن روز براى آنها «ألغيرك من الظهور ماليس لك» است، آنها همه چيز را از او مى دانند، و آن روز را عيد مى كنند براى اينكه بعد از رياضت، يوم ورود به حضرت است.
و در عيد قربان نيز بعد از اينكه تمام عزيزانشان را از دست دادند مهيا براى ملاقات مى شوند، بعد از اينكه نفس خودشان را كشتند و هرچه عزيز است در راه خدا از آن گذشتند آنوقت است كه روز لقاء است.
و جمعه هم در اثر اجتماعاتى كه مسلمين باهم دارند، اهل معرفت مهيا مى شوند براى لقاء اللّه . پس برداشت آنها از عيد غير برداشت ماست و ما اميدواريم كه به تبع اولياء خدا به جلوه اى از آن جلوه ها برسيم و ذره اى از آن معارف در قلب ما واقع بشود.
... خداوند همه را توفيق دهد كه قدر نعمت هاى خدا را بدانند و بدانند كه همه چيز از اوست... اگر، همه چيز را از خدا بدانيم و.. اين را واقعا در قلبمان ادراك كنيم، عيد مى شود براى كسانى كه شهيد داده اند، عيد مى شود براى كسانى كه مجروح شدند، عيد مى شود براى كسانى كه در راه خدا عزيزانشان را از دست دادند. براى اينكه اين عزيزان، عزيزان خدا هستند، اينها همه از او هستند و من اميدوارم كه اين حس و اين ايمان در ما پيدا بشود و تقويت بشود.»
بدان اميد كه آرزوها و خواسته هاى آن فروغ هميشه جاويد به دست «يداللّهى» و گامهاى استوار آيت حق و يادگار بى مانند «خمينى»، «حضرت آية اللّه خامنه اى» يكى پس از ديگرى جامه عمل پوشد و
با تحقق اين وعده الهى
هر روزِ شيعيان رنجديده و شاهدان شهيد داده نوروز گـردد .
فَارزُقنا وَأَنتَ خَيرُالرّازِقين
عيد آمد عيد، پس شادى كنيد
لب ز لب بگشوده، قنّادى كنيد
شربت ذكر خدا شيرين تر است
جلوه نور خدا رنگين تر است
كام جان از ياد او شيرين كنيد
سر درِ دل را به نور آذين كنيد
شادى عيد از بهار بندگى است
عيد بى تقوا و طاعت، عيد نيست
عيد مردم همره نقل و نبات
عيد اهل دل، رواج صالحات
عيد يعنى روز تازه، سال نو
يعنى اخلاق جديد و حال نو
عيد را تنها چراغانى ندان
يا هياهوى خيابانى ندان
عيد با كفش و كلاه تازه نيست
جز به رفتار و نگاه تازه نيست
عيدهايى كز پى رنگى بود
مايه اندوه و دلتنگى بود
عيد بيدار دل و جانت بود
رونق اخلاق و ايمانت بود
قلب تو بايد چراغانى شود
در رضاى حق دل فانى شود
عيد ما شور و سرور ماندگار
عيدى ما رحمت پروردگار
عيد ما روز ظهور قائم است
چون سرور شادمانى دائم است
مى شود آن دم بهار بى خزان
اين جهان پير مى گردد جوان
مى شود بر چيده چون ظلم و ستم
مى نشيند شادمانى جاى غم
عيد ما يعنى كه جانها روشن است
دل ز ايمان و ولايت گلشن است
قلب خود را نورافشانى كنيم
آسمان دل چراغانى كنيم.
چـند تـذكر:
الف: 1 ـ اصرار بر اين بوده است كه از ميان روايات متعدد در يك موضوع، روايتى كه از نظر سند و متن جامع باشد انتخاب شود، و البته گاهى نيز براى حفظ اختصار قسمتى از يك روايت مفصل انتخاب شده است.
2 ـ در ترجمه روايات از روش ترجمه آزاد استفاده شده است. ضمنا همه جملاتى كه داراى پيامى فراتر از متن عربى هستند، از متون مشابه روايت منتخب، و يا از صدر و ذيل حذف شده همان روايت استفاده شده است.
ب: آنچه از بررسى روايات در مورد عيد نوروز به نظر رسيد اين است كه:
1 ـ زندگى اجتماعى و سياسى مردم چنين اقتضا مى كند كه در ايام سال روزهائى براى تجمُع و انجام مراسمى عمومى معين شود، وبررسى تاريخ جوامع گواه اين گفتار و مضمون اكثر روايات وارده در اين مجموعه نيز مؤيد ضرورت آن است.
2 ـ مردم حجاز بدليل نداشتن اجتماعى متشكل، و نيز به خاطر حضور مستقيم يا غير مستقيم سلطه سياسى ـ نظامى ايران در جزيره العرب، خواه ناخواه تحت تأثير فرهنگ ملى ايران قرارگرفته و عيد نوروز و مهرگان را مى شناختند و چه بسا مراسمى هم برگزار مى نمودند.
3 ـ اسلام و پيامبر گرامى آن در تأييد و يا ردّ سنن و آداب و رسوم ملى و مذهبى اقوام و جوامع ديگر، دو شرط اساسى و يك شرط توجيهى را همواره در نظر داشتند:
اولاً: سنت هاى پذيرفته شده، مبتنى بر خرافات و آئين هاى شرك و بت پرستى و ارزشها و قداست هاى غير الهى نباشد.
ثانيا: از سنت هائى نباشد كه موجب وابسستگى سياسى ـ اجتماعى و ...شود، و يا بنحوى استقلال مسلمين را در ابعاد مختلفش زير سئوال ببرد ـ تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه تا حدود زيادى به اين نكته مربوط مى شود ـ .
و در آخر: جهت گيرى سنّت هاى معقول و غير مضّر به استقلال نيز، همچون مجموعه بينش توحيدى اسلام، بايد معنوى و در جهت متبلور ساختن عبوديت انسان در برابر حق تعالى باشد.
و در نتيجه: مراسمى همانند نوروز و مهرگان، گرچه مبناى خرافى ندارد، ـ و البته اين سخن، تأييد خرافاتى از قبيل: چهارشنبه سورى، سفره هفت سين و مراسم سيزده و ... نيست ـ اما اگر به استقلال فكرى فرهنگى اسلام ضربه بزند، و موجب تحت الشعاع قرار گرفتن عيد فطر و قربان و غدير و يا حتى دهه مباركه فجر ـ كه عيد ولايت و حيات مجدّد اسلام در قرن حاضر است ـ باشد، و نيز تنها به بعد طبيعى اين دو روز بسنده شود، باز هم براى اسلام قابل تأييد نيست.
بلى اگر نوروز مشخصه شيعيان و محبّان اهل بيت باشد، و مراسمى جهت تشكّل مؤمنان در برابر نيرنگ و ظلم ستمگران قرار گيرد، آنگاه به عنوان «روز اهل بيت عليهم السلام» و يا «روز شيعيان» ناميده مى شود، و هر روز نوروز مى شود، چه اينكه بر همين اساس، هر روز عاشورا مى باشد.
براساس نگرش فوق هم روايت معلى (حديث: 16) تفسير مى شود و هم امتناع امام كاظم عليه السلام از جلوس در عيد نوروز(حديث: 20) روشن مى شود.
4 ـ نكته ديگرى كه در روايت امام كاظم عليه السلام قابل دقت است اينكه ممكن است ـ و به احتمال زياد ـ ردّ مشروعيّت نوروز از سوى حضرت كاظم عليه السلام پوششى براى ردّ پيشنهاد حاكم ظالم و فرار از آثار و تبعات آن بوده است، چون تشكيلات نظامى ـ سياسى بنى عباس در اختيار ايرانيان بود، و علاقه ايرانيان نسبت به اهل بيت نيز بر كسى پوشيده نبود، و منصور مى خواست با اين پيشنهاد، هم خود را به اهل بيت نزديك نشان دهد و هم آنان را همراه خود قلمداد كند. و با اين تحليل ممكن است قبول نهائى حضرت كاظم عليه السلام نيز براى جلوس عيد شبيه قبول ولايت عهدى مأمون از سوى حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام و از روى اجبار و اكراه باشد.
سلام و صلوات خداوند بر محمّد و اهل بيت كرام او و نفرين قهّار منتقم بر دشمنان و ظالمان آنان در هر شب و روز عيد تا يوم وعيد باد.آمين رب العالمين
جواد محدثى
6 شهريور 1386 نيمه شعبان 1428
قـالَ أبُوالحَسَن مُوسَى بنُ جَعفَر عليهماالسلام : أَدْنى مايُتابُ بِهِ زائِرُأَبى عَبْدِاللّه عليه السلام بِشَطِّ فُراتٍ إذا عَـرَفَ حَقَّـهُ وَ حُرْمَتَـهُ وَ وِلايَتَـهُ، أَنْ يُغْفَرَلَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأَخَّرَ.
حضرت امام موسى كاظم عليه السلام فرمود:
عَن مُوسَى بنِ جَعفَرٍ عليهماالسلام قـالَ: وَ لا تَأخُذُوا مِنْ تُرْبَتى شَيْئا لِتَبَرَّكُوا بِهِ فِإِنَّ كُلَّ تُرْبَةٍ لَنا مُحَرَّمِةٌ اِلاّ تُرْبَةُ جَدِّىَ الْحُسَـيْنِ بْنِ عَـلِىٍّ عَلَيهِمَا السَّلامُ فَإِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَها شِفاءً لِشيعَتِنا وَ أَؤْلِيائِنا.
حضرت امام كاظم عليه السلام در ضمن حديثى كه از رحلت خويش خبرى مى داد، فرمود:
الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ عليه السلام قالَ لاِبنِهِ : تَواضَع لِلحَقِّ تَكُن أعقَلَ النّاسِ ، وإنَّ الكَيِّسَ لَدَى الحَقِّ يَسيرٌ .
امام كاظم :لقمان به پسرش گفت: «در برابر حق، فروتن باش تا عاقل ترينِ مردم باشى . زيرك و با هوش ، در برابر حق ، آرام است» .
الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، خُذ مِنَ الدُّنيا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ بِآخِرَتِكَ ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ .
امام كاظم عليه السلام :لقمان همواره به پسرش مى گفت: « . . . پسرم! از دنيا به اندازه كفايت (نياز) برگير و آن چنان در دنيا فرو نرو كه به آخرتت زيان رسانَد، و چنان هم رهايش نكن كه سربار مردم گردى».
الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه ، وحَشوُهَا الإِيمانَ ، وشِراعُهَا التَوَكُّلَ ، وقَيِّمُهَا العَقلَ ، ودَليلُهَا العِلمَ ، وسُكّانُهَا الصَّبرَ .
امام كاظم عليه السلام :لقمان به پسرش گفت: « . . . اى پسرم! دنيا درياى عميقى است كه بسيارى در آن غرق شده اند ؛ پس بايد كشتىِ [نجات] تو در آن ، پَروامندى از خداوند متعال باشد ، و پُل تو ايمان به خدا ، و بادبان كشتى ات توكّل ، و متولّى آن، خرد ، و راه نماى آن، دانش ، و مسافر آن ، شكيبايى» .
عنه عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ وقَد غَرِقَ فيها جيلٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه ِ تَعالى ، وَليَكُن جِسرُكَ إيمانا بِاللّه ِ ، وَليَكُن شِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، لَعَلَّكَ ـ يا بُنَيَّ ـ تَنجو وما أظُنُّكَ ناجِياً !
امام كاظم عليه السلام :لقمان همواره به پسرش مى گفت: «اى پسرم! دنيا دريايى است كه گروه هاى بسيارى در آن ، غرق شده اند. پس بايد كشتىِ تو در آن ، پَروامندى از خداى متعال باشد و پل تو ايمان به خدا، و بادبان كشتى ات توكّل ، تا شايد ـ اى پسرم! ـ نجات يابى ، هر چند من گمان ندارم كه نجات يابى!» .
الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ ، وقَد غَرِقَ فيها جِيلٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه ِ تَعالى ، وَليَكُن جِسرُكَ إيمانا بِاللّه ِ ، وَليَكُن شِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، لَعَلَّكَ ـ يا بُنَيَّ ـ تَنجو وما أظُنُّكَ ناجِيا!
يا بُنَيَّ ، كَيفَ لا يَخافُ النّاسُ ما يوعَدونَ ، وهُم يَنتَقِصونَ في كُلِّ يَومٍ ، وكَيفَ لا يُعِدُّ لِما يوعَدُ مَن كان لَهُ أجَلٌ يَنفَدُ .
يا بُنَيَّ ، خُذ مِنَ الدُّنيا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ فيها بِآخِرَتِكَ ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ ، وصُم صِياما يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صِياماً يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أعظَمُ عِندَ اللّه ِ مِنَ الصَّومِ .
امام كاظم عليه السلام :لقمان پيوسته به پسرش مى گفت : «پسرم ! دنيا درياست و در آن ، گروه هاى بسيارى غرق شده اند . پس بايد كشتىِ تو در آن ، پروا كردن از خداى تعالى ، و پُل تو ايمان به خدا ، و بادبان كشتى ات توكّل باشد ، تا ـ پسرم! ـ شايد نجات پيدا كنى ؛ هر چند من گمان ندارم كه نجات يابنده باشى .
پسرم ! چگونه مردم از آنچه وعده داده شده اند ، نمى ترسند ، در حالى كه هر روز ، از [عمر] آنان كاسته مى شود ؟! و چگونه كسى كه اجلِ پايان پذيرى دارد ، براى آنچه وعده داده شده ، مهيّا نمى گردد ؟!
پسرم ! از دنيا به اندازه نياز ، بر گير و چنان در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان رسانَد ، و آن را چنان رها نكن كه سربارِ مردم شوى ، و چنان روزه بگير كه شهوتت را قطع كند و روزه اى نگير كه از نماز ، بازت دارد ؛ چرا كه نماز ، نزد خدا ، از روزه بزرگ تر است» .