عنه عليه السلام : لا تَتَجاوَزوا بِنَا العُبودِيَّةَ ، ثُمَّ قولوا ما شِئتُم ولَن تبلُغوا ، وإيّاكُم وَالغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصارى ، فَإِنّي بَريءٌ مِنَ الغالينَ
.
امام على عليه السلام: ما را از مرز بندگى فراتر نبريد، آن گاه هرچه خواستيد [در فضيلت ما] بگوييد كه باز هم كم گفته ايد [و حقّ مطلب را ادا نكرده ايد]، مبادا همچون نصارا غلوّ كنيد كه من از غلوكنندگان بيزارم.
امام على عليه السلام: دو گروه درباره ما اهل بيت تباه مى شوند: دوستدارى كه در مدح و ستايش ما زياده روى كند و دشمنى كه به ما تهمت و افترا بندد.
امام على عليه السلام: دو كس درباره من تباه مى شوند: يكى [دوست] افراطى غالى مذهب و ديگرى دشمن كينه توز.
عنه عليه السلام ـ في خُطبَتِهِ ـ : سَيَهلِكُ فِيَّ صِنفانِ : مُحِبٌّ مُفرِطٌ يَذهَبُ بِهِ الحُبُّ إلى غَيرِ الحَقِّ ، ومُبغِضٌ مُفرِّطٌ يَذهَبُ بِهِ البُغضُ إلى غَيرِ الحَقِّ ، وخَيرُ النّاسِ فِيَّ حالاً النَمَطُ الأَوسَطُ فَالزَموهُ
.
امام على عليه السلام: در يكى از خطبه هايش ـ : به زودى دو گروه درباره من تباه شوند: يكى دوستدار افراطى كه دوستى و محبتش [نسبت به من ]او را از راه حقّ دور سازد و ديگرى دشمن افراطى كه دشمنيش (با من) او را به ناحقّ كشاند. بهترين حالت را نسبت به من مردمى دارند كه راه ميانه را برگزينند، با اينان همراهى كنيد.
رَبيعَةُ بنُ ناجِذ عَن الإِمامِ عَليٍّ عليه السلام : قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله : فيكَ مَثَلٌ مِن عيسى ، أبغَضَتهُ اليَهودُ حَتّى بَهَتوا اُمَّهُ ، وأحَبَّتهُ النَّصارى حَتّى أنزَلوهُ بِالمَنزِلَةِ الَّتي
لَيسَ بِهِ . ثُمَّ قالَ : يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ : مُحِبٌّ مُفرِطٌ يُقَرِّظُني بِما لَيسَ فِيَّ ، ومُبغِضٌ يَحمِلُهُ شَنَآني عَلى أن يَبهَتَني .
ربيعة بن ناجذ از امام على عليه السلام: پيامبر صلي الله عليه و آله به من فرمود: تو در يك مورد حكايت عيسى را خواهى داشت: يهود تا بدانجا با او دشمنى ورزيدند كه به مادرش تهمت زدند و نصارا چندان دوستش داشتند كه او را به مقامى كه سزاوارش نبود، رساندند. حضرت على عليه السلام سپس فرمود: درباره من دو كس تباه و نابود مى شوند: دوستدار افراطى كه از من ستايشهاى بى جا كند و دشمنى كه عداوتش با من، او را وادارد كه به من بهتان زند.
الإمام عليّ عليه السلام ـ في وَصفِ سَلمانَ الفارِسِيِّ ـ : أدرَكَ عِلمَ الأَوَّلِ وعِلمَ الآخِرِ ، بَحرٌ لا يُدرَكُ قَعرُهُ ، وهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ
.
امام على عليه السلام ـ در وصف سلمان فارسى ـ : به دانش اول و آخر رسيده است؛ دريايى است كه ژرفايش ناپيداست. او از ما خاندان است.
الإمام عليّ عليه السلام : ألا إنَّ الدُّنيا دارٌ لايُسلَمُ مِنها إلاّ فيها
، ولا يُنجى بِشَيءٍ كانَ لَهَا ، ابتُلِيَ النّاسُ بِها فِتنَةً ، فَما أخَذوهُ مِنها لَها اُخرِجوا مِنهُ وحوسِبوا عَلَيهِ ، وما أخَذوهُ مِنها لِغَيرِها قَدِموا عَلَيهِ وأقاموا فيهِ .
امام على عليه السلام : هان! دنيا سرايى است كه از آن ، به سلامت نتوان رَست مگر [به زهد] در آن، و با هرآنچه براى دنيا باشد ، نجات نمى توان يافت . مردم از بهر آزمايش ، گرفتار دنيا شده اند . پس آنچه را از دنيا براى دنيا برگيرند ، از كَفِشان بيرون مى رود و براى آن حسابرسى خواهند شد، و آنچه را از دنيا براى غير آن (آخرت) برگيرند ، به آن خواهند رسيد و با آن خواهند زيست.
عنه عليه السلام ـ في وَصفِ الدُّنيا ـ : دارٌ بِالبَلاءِ مَحفوفَةٌ وبِالغَدرِ مَعروفَةٌ ، لاتَدومُ أحوالُها ، ولايَسلَمُ نُزّالُها ، أحوالٌ مُختَلِفَةٌ ، وتاراتٌ
مُتَصَرِّفَةٌ ، العَيشُ فيها مَذمومٌ ، وَالأَمانُ مِنها مَعدومٌ ، وإنَّما أهلُها فيها أغراضٌ
مُستَهدَفَةٌ ، تَرميهِم
بِسِهامِها ، وتُفنيهِم بِحِمامِها .
امام على عليه السلام ـ در وصف دنيا ـ : سرايى است كه به رنج و بلا اندر است و به بى وفايى و عهدشكنى شُهره. حالاتش نمى پايد و ساكنانش را ايمنى نيست. احوالش ديگرگون است و هر دَم به رنگى در مى آيد. زندگى در آن ، نكوهيده است و آسودگى در آن ، ناياب ؛ بلكه مردم آن در دنيا هدف هايى نشانه رفته اند، و دنيا ، تيرهايش را به سوى آن ها پرتاب مى كند، و با خدنگ هاى مرگ ،
نابودشان مى گردانَد.
عنه عليه السلام : اِعلَم أنَّ الدُّنيا دارُ بَلِيَّةٍ ، لَم يَفرُغ صاحِبُها فيها قَطُّ ساعَةً إلاّ كانَت فَرغَتُهُ عَلَيهِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ .
امام على عليه السلام : بدان كه دنيا ، بلا خانه اى است كه صاحبش هرگز دَمى در آن نياسود ، مگر اين كه آن آسودگى اش در روز قيامت ، مايه افسوس او شد.