احادیث امام رضا علیه السلام

امام رضا عليه السلام :امامت، زمام دين است و رشته مسلمانان و اصلاح و آبادانى دنيا و عزّت مؤمنان.

امام رضا عليه السلام ـ در بيان حكمت قرار دادن اولو الامر و فرمان به پيروى از آنها ـ فرمود : به دلايل بسيارى؛ از جمله: چون براى مردمان حد و مرزى مشخص نهاده شده و موظفند كه از آن مرز فراتر نروند؛ زيرا موجب تباهى ايشان مى شود، اين كار به سامان و انجام نمى رسد، مگر اين كه فردى امين بر آنها گمارده شود ··· و ديگر اين كه : ما هيچ گروه و هيچ ملّتى و آيينى را نمى يابيم كه مانده و زيسته باشند مگر با برخوردارى از سرپرست و پيشوا؛ زيرا در كار دين و دنياى خود از او ناگزيرند ··· و جز بدو پابرجا نيستند··· و ديگر اين كه: اگر برايشان پيشوا و سرپرستى درستكار و نگهبان و امانتدار گمارده نمى شد، آيين، كهنه و فرسوده شده، دين از ميان رفته و سنّت دگرگون شده بود.

امام رضا عليه السلام ـ در بيان ويژگى امام ـ فرمود : در
امامت ، توانمند و از سياست ، آگاه است.

امام رضا عليه السلام :هرگاه خداوند عزّ و جلّ بنده اى را براى [اداره ]امور بندگانش برگزيند براى اين امر به او شرح صدر عطا مى كند، چشمه هاى حكمت را در دلش جارى مى سازد و به او علم و دانش الهام مى فرمايد كه از آن پس ، از پاسخ هيچ چيز درنمى ماند و در يافتن راه درست سرگردان نمى شود.

عيون أخبار الرضا ـ به نقل از ثوبانى ـ : ابو الحسن موسى بن جعفر عليهما السلام ، به مدّت ده سال و اندى ، هر روز پس از بالا آمدن آفتاب به سجده مى رفت و هنگام ظهر در سجده بود. گاهى اوقات هارون روى بامى كه مشرف بر زندان امام كاظم عليه السلام بود مى رفت و حضرت را در حال سجده مى ديد . يك بار به ربيع گفت : اين جامه اى كه هر روز در آن جا مى بينم چيست ؟ ربيع گفت : اى امير المؤمنين ! آن جامه نيست بلكه موسى بن جعفر عليهما السلام است كه هر روز بعد از طلوع خورشيد تا هنگام ظهر به سجده مى افتد . ربيع گفت : هارون به من گفت : براستى كه او از راهبان بنى هاشم است . من گفتم : پس چرا در زندان عرصه را بر او تنگ كرده اى ؟ ! گفت : هيهات كه چاره اى جز اين نيست .

صفحه اختصاصي حديث و آيات عيون أخبار الرِّضا :إنّ المأمونَ قالَ للرِّضا عليه السلام : يا بنَ رسولَ اللّه ِ ··· إنّي قد رأيتُ أنْ أعزِلَ نَفْسي عنِ الخِلافةِ ، و أجْعَلَها لكَ و اُبايِعَكَ !
فقالَ له الرِّضا عليه السلام : إنْ كانتْ هذهِ الخلافةُ لكَ و اللّه ُ جَعلَها لكَ فلا يَجوزُ لكَ أنْ تَخْلَعَ لِباسا ألبَسَكَهُ اللّه ُ و تَجْعلَهُ لِغَيرِكَ ، و إنْ كانتِ الخِلافةُ لَيستْ لكَ فلا يَجوزُ لكَ أن تَجْعلَ لِي ما ليسَ لكَ.
فقالَ له المأمونُ : يا بنَ رسولِ اللّه ِ ، فَلا بُدَّ لكَ مِن قَبولِ هذا الأمرِ! فقالَ : لَستُ أفْعَلُ ذلك طائعا أبدا ··· تُريدُ بذلكَ أن يَقولَ النّاسُ : إنّ عليَّ بنَ موسى الرِّضا لم يَزْهَدْ في الدُّنيا بل زَهِدَتِ الدُّنيا فيهِ ! أ لا تَرَونَ كيفَ قَبِلَ وِلايةَ العهدِ طمَعا في الخِلافة ؟ ! فغَضِبَ المأمونُ ثُمَّ قالَ : ··· فباللّه ِ اُقسِمُ لَئنْ قَبِلْتَ وِلايةَ العهدِ و إلاّ أجْبَرتُكَ على ذلكَ ، فإنْ فَعلتَ و إلاّ ضَرَبتُ عُنُقَكَ .
حديث

عيون أخبار الرضا :مأمون به حضرت رضا عليه السلام گفت: اى پسر رسول خدا! ··· من صلاح ديدم كه خود را از خلافت عزل كنم و آن را به تو بسپارم و با تو بيعت كنم!
حضرت رضا عليه السلام فرمود: اگر اين خلافت از آنِ توست و خدا به تو داده است كه روا نيست جامه اى را كه خدا بر قامت تو پوشانده از تن به درآورى و به ديگرى بپوشانى و اگر خلافت از آنِ تو نيست ، حق ندارى آنچه را از آنِ تو نيست به من وا گذارى.
مأمون گفت: اى فرزند رسول خدا! بايد اين كار را بپذيرى . امام فرمود: من با ميل خود هرگز اين كار را نمى كنم ··· تو با اين كار مى خواهى مردم بگويند: على بن موسى به دنيا پشت نكرده بود، بلكه دنيا به او پشت كرده بود، مگر نمى بينيد كه چگونه به طمع خلافت ، ولايتعهدى را پذيرفت؟! مأمون در خشم شد و گفت: ··· به خدا سوگند اگر ولايتعهدى را نپذيرى تو را به پذيرفتن آن مجبور مى كنم. اگر اين كار را كردى چه بهتر و گرنه گردنت را مى زنم.

عيون أخبار الرضا ـ به نقل از ابا صلت هروى ـ : امام رضا عليه السلام با مردم به زبان خودشان صحبت مى كرد، و به خدا قسم به هر زبانى، از اهل آن زبان، داناتر بود و رساتر سخن مى گفت. روزى به ايشان عرض كردم: يا بن رسول اللّه ! من از آشنايى شما به اين زبانهاى گوناگون در شگفتم. فرمود: اى ابا صلت! من حجّت خدا بر آفريدگان او هستم و خداوند حجّتى را براى مردم قرار نمى دهد كه زبان آنها را نداند. آيا نشنيده اى كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود: فصل الخطاب به ما عطا شده است، آيا فصل الخطاب چيزى جز دانستن زبانهاست؟

امام رضا عليه السلام ـ وقتى به ايشان عرض شد: از شمشيرها خون مى چكد و شما چنين [بى پروا ]سخن مى گوييد؟ ـ فرمود : خداوند وادى اى از طلا دارد كه به وسيله نا توانترين مخلوقاتش، مورچه، از آن پاسدارى مى كند و اگر شتر خراسانى آهنگ آن كند ، به آن نمى رسد.

عيون أخبار الرضا ـ به نقل از ابراهيم بن العباس ـ : هرگز نديدم كه امام رضا عليه السلام به كسى سخن تندى بگويد ، و يا پيش از آن كه كسى سخنش تمام شود سخن او را قطع كند . اگر مى توانست حاجت كسى را برآورد ، هرگز او را دست خالى برنمى گرداند ؛ هيچ گاه در برابر كسى پاى خود را دراز نمى كرد ، و چنانچه كسى در حضور او نشسته بود ، تكيه نمى كرد . هرگز نديدم كه به يكى از غلامان و خدمتكارانش ناسزا بگويد ؛ هرگز نديدم كه آب دهان بيندازد ، و يا هنگام خنديدن قهقهه سر دهد ، بلكه خنده اش تبسّم بود . هرگاه سفره اش را پهن مى كرد غلامان و خدمتكاران خود و حتى دربان [و] مِهتر اسبان را با خود سر سفره مى نشاند .

امام رضا عليه السلام :همانا فرج و گشايش ، پس از نوميدى مى آيد.