- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست اهل بيت در قرآن و حديث ج1
- فصل ششم : شيوه آنها در طلب معاش
فصل ششم : شيوه آنها در طلب معاش
الإمام الصادق عليه السلام : لا تَكسَلوا في طَلَبِ مَعايِشِكُم ؛ فَإِنَّ آباءَنا كانوا يَركُضونَ فيها ويَطلُبونَها .
امام صادق عليه السلام: در طلب معاش خود كاهلى نكنيد كه پدران ما براى آن مى دويدند و آن را جستجو مى كردند.
نمایش منبع
جابِرُ بنُ عَبدِ اللّه ِ : كُنّا مَعَ رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله بِمَرِّ الظَّهرانِ نَجنِي الكَباثَ ، فَقالَ : عَلَيكُم بِالأَسوَدِ مِنهُ فَإِنَّهُ أيطَبُ ، فَقيلَ : أكُنتَ تَرعَى الغَنَمَ ؟ قالَ : نَعَم ، وهَل مِن نَبِيٍّ إلاّ رَعاها ؟
جابر بن عبداللّه : در مرّ الظّهران ، با پيامبر صلي الله عليه و آله ، ميوه هاى رسيده چوج را مى چيديم. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: سياهش را بچينيد كه گواراتر است. عرض شد: آيا تو گوسفند مى چراندى؟ فرمود: آرى، پيامبرى هم هست كه گوسفند نچرانده باشد؟
نمایش منبع
عَبدَةُ بنُ حَزمٍ : تَفاخَرَ أهلُ الإِبِلِ وأصحابُ الشّاءِ . فَقالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله : بُعِثَ موسى وهُوَ راعي غَنَمٍ ، وبُعِثَ داودُ وهُوَ راعي غَنَمٍ ، وبُعِثتُ أنَا وأنَا أرعى غَنَمًا لِأَهلي بِأَجيادٍ .
عبدة بن حزم: شترداران و گوسفندداران به يكديگر مى نازيدند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: موسى برانگيخته شد كه گوسفندچران بود و داود كه چوپان گوسفند بود و من نيز در حالى برانگيخته شدم كه براى خانواده ام در اجياد گوسفند مى چراندم.
نمایش منبع
الإمام الصادق عليه السلام : قَسَّمَ نَبِيُّ اللّه ِ صلي الله عليه و آله الفَيءَ، فَأَصابَ عَلِيًّا عليه السلام أرضًا ، فَاحتَفَرَ فيها عَينًا فَخَرَجَ ماءٌ يَنبُعُ فِيالسَّماءِ كَهَيئَةِ عُنُقِ البَعيرِ فَسَمّاها يَنبُعَ، فَجاءَ البَشيرُ يُبَشِّرُ فَقالَ عليه السلام : بَشِّرِ الوارِثَ هِيَ صَدَقَةٌ بَتَّةً بَتلاً في حَجيجِ بَيتِ اللّه ِ وعابِري سَبيلِ اللّه ِ ، لا تُباعُ ولا توهَبُ ولا تورَثُ ، فَمَن باعَها أو وَهَبَها فَعَلَيهِ
لَعنَةُ اللّه ِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، لا يَقبَلُ اللّه ُ مِنهُ صَرفًا ولا عَدلاً .
لَعنَةُ اللّه ِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، لا يَقبَلُ اللّه ُ مِنهُ صَرفًا ولا عَدلاً .
امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله غنايم را تقسيم كرد و به على عليه السلامقطعه زمينى رسيد. امام عليه السلام در آن چاهى حفر كرد و از آن، آبى به قطر گردن شتر به آسمان جهيد، امام عليه السلام آن را «ينبع» ناميد. پس مردى آمد و آن را بشارت داد، امام عليه السلامفرمود: به وارث من بشارت ده كه آن را صدقه اى حتمى و قطعى
قراردادم براى حاجيان بيت اللّه و عابران راه الهى، نه فروخته مى شود و نه بخشيده مى گردد و نه به ارث مى رسد. هر كه آن را بفروشد يا هبه كند، لعنت خدا، فرشتگان و همه مردم بر او باد كه خداوند،نه بازگشت و توبه اش را بپذيرد و نه عوض و فديه اش را.
نمایش منبع
الإمام عليّ عليه السلام : جُعتُ مَرَّةً بِالمَدينَةِ جوعًا شَديدًا ، فَخَرَجتُ أطلُبُ العَمَلَ في عَوالِي المَدينَةِ ، فَإِذا أنَا بِامرَأَةٍ قَد جَمَعَت مَدَرًا ، فَظَنَنتُها تُريدُ بَلَّهُ ، فَأَتَيتُها فَقاطَعتُها كُلَّ ذَنوبٍ عَلى تَمرَةٍ ، فَمَدَدتُ سِتَّةَ عَشَرَ ذَنوبًا ، حَتّى مَجَلَت يَدايَ ، ثُمَّ أتَيتُ الماءَ فَأَصَبتُ مِنهُ ، ثُمَّ أتَيتُها فَقُلتُ بِكَفَّيَّ هكَذا بَينَ يَدَيها ـ وبَسَطَ إسماعيلُ يَدَيهِ وجَمَعَهُما ـ فَعَدَّت لي سِتَّ عَشرَةَ تَمرَةً ، فَأَتَيتُ النَّبِيَّ صلي الله عليه و آله فَأَخبَرتُهُ ، فَأَكَلَ مَعي مِنها .
امام على عليه السلام: يك بار در مدينه به شدّت گرسنه شدم، براى پيدا كردن كارى، به بخشهاى بالاى مدينه رفتم، ناگاه زنى را ديدم كه كلوخ جمع كرد، فهميدم كه مى خواهد آنها را خيس كند. نزد آن زن رفتم و با او توافق كردم كه براى آوردن هر دلو آب، يك خرما بگيرم، شانزده دلو پُر، آب آوردم تا دستانم تاول زد، آن گاه آبى آوردم و بر دستم ريختم و نزد آن زن رفتم و گفتم: [ببين ]كف دستانم چنين شد و زن براى من شانزده خرما شمرد. من نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمدم و او را آگاه گردانيدم و حضرت صلي الله عليه و آله هم از آن خرما با من خورد.
نمایش منبع
الصَّدوقُ في الفَقيهِ : كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلاميَخرُجُ فِي الهاجِرَةِ فِي الحاجَةِ قَد كُفِيَها ، يُريدُ أن يَراهُ اللّه ُ يُتعِبُ نَفسَهُ في طَلَبِ الحَلالِ .
صدوق در فقيه: امام على عليه السلام در گرماى روز، براى برآوردن نيازى از خانه بيرون مى رفت كه برآورده شده بود. حضرت عليه السلاممى خواست، خدا، او را در حالى ببيند كه در طلب روزى حلال، خود را خسته مى كند.
نمایش منبع
الإمام الصادق عليه السلام ـ عِندَ ذِكرِ عَلِيٍّ عليه السلام ـ : وَاللّه ِ ، لَقَد أعتَقَ ألفَ مَملوكٍ لِوَجهِ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ دَبِرَت فيهِم يَداهُ .
امام صادق عليه السلام ـ در يادكرد على عليه السلام ـ : به خدا سوگند، او هزار برده را در راه خداوند عزّوجل آزاد كرد. دستان حضرت عليه السلام به خاطر آزاد كردن اين برده ها، زخم شده بود.
نمایش منبع
عَبدُ اللّه ِ بنُ الحَسَنِ (بنِ الحَسَنِ) بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ : أعتَقَ عَلِيٌّ عليه السلام ألفَ أهلِ بَيتٍ بِما مَجَلَت يَداهُ وعَرِقَ جَبينُهُ .
عبداللّه بن الحسن [بن الحسن] بن على بن ابى طالب مى گويد: على عليه السلامهزار خانوار را با درآمدى كه با پينه دست و عرق جبين، به دست آورده بود، آزاد كرد.
نمایش منبع
الإمام الصادق عليه السلام : إنَّ مُحَمَّدَ بنَ المُنكَدِرِ كانَ يَقولُ : ما كُنتُ أرى أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليهماالسلاميَدَعُ خَلَفًا أفضَلَ مِنهُ حَتّى رَأَيتُ ابنَهُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليهماالسلام ، فَأَرَدتُ أن أعِظَهُ فَوَعَظَني ، فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : بِأَيِّ شَيءٍ وَعَظَكَ ؟ قالَ : خَرَجتُ إلى بَعضِ نَواحِي المَدينَةِ في ساعَةٍ حارَّةٍ ، فَلَقِيَني أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ ابنُ عَلِيٍّ ـ وكانَ رَجُلاً بادِنًا ثَقيلاً ـ وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى غُلامَينِ أسوَدَينِ أو مَولَيَينِ ، فَقُلتُ في نَفسي : سُبحانَ اللّه ِ ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا ! أما لَأَعِظَنَّهُ ، فَدَنَوتُ مِنهُ فَسَلَّمتُ
عَلَيهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ بِنَهرٍ وهُوَ يَتَصابُّ عَرَقًا ، فَقُلتُ : أصلَحَكَ اللّه ُ ، شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا ! أرَأَيتَ لَو جاءَ أجَلُكَ وأنتَ عَلى هذِهِ الحالِ ماكُنتَ تَصنَعُ ؟ فَقالَ : لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى هذِهِ الحالِ ، جاءَني وأنَا في (طاعَةٍ مِن) طاعَةِ اللّه ِ، أكُفُّ بِها نَفسي وعِيالي عَنكَ وعَنِ النّاسِ ، وإنَّما كُنتُ أخافُ أن لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى مَعصِيَةٍ مِن مَعاصِي اللّه ِ ، فَقُلتُ : صَدَقتَ يَرحَمُكَ اللّه ُ ، أرَدتُ أن أعِظَكَ فَوَعَظتَني .
امام صادق عليه السلام : محمّدبن منكدر مى گفت: من گمان نمى كردم على بن الحسين عليه السلامجانشينى برتر از خود بنهد تا آن كه پسرش محمّد بن على عليه السلامرا ديدم و خواستم بدو پند دهم، ولى او مرا پند داد. دوستانش به منكدر گفتند: امام عليه السلامبه چه چيزى تو را پند داد؟ گفت: در ساعات گرم روز به يكى از مناطق مدينه رفتم، ابو جعفر محمّد بن على ـ كه مردى جسيم و سنگين بود ـ مرا ديد، او به دو غلام سياه يا دو برده، تكيه كرده بود. با خود گفتم: سبحان اللّه ، بزرگى از
بزرگان قريش در اين ساعت، در طلب دنياست! خوب است او را اندرز دهم. به او نزديك شدم و سلام كردم. او در حالى كه عرق مى ريخت به تندى، جواب سلام مرا داد. گفتم: خدا حالت را نيكو گردانَد، بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت در طلب دنياست! هيچ مى دانى اگر در اين وضع مرگ تو فرا رسد چه مى كنى؟ فرمود: اگر در اين وضع، مرگ من فرا رسد در حالى فرا رسيده است كه من در حال فرمانبرى از خدا هستم و با اين فرمانبرى و اطاعت، خود و خانواده ام را از نياز به تو و مردم باز مى دارم، من از اين مى هراسم كه اگر مرگ من در حال معصيت خدا رسد، چه كنم. عرض كردم: خدا بر تو رحمت آورَد، راست مى گويى، من خواستم به تو پند دهم ليكن تو به من پند دادى.
نمایش منبع
أبو عَمرٍو الشَّيبانِيُّ : رَأَيتُ أبا عَبدِاللّه ِ عليه السلاموبِيَدِهِ مِسحاةٌ وعَلَيهِ إزارٌ غَليظٌ يَعمَلُ في حائِطٍ لَهُ وَالعَرَقُ يَتَصابُّ عَن ظَهرِهِ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أعطِني أكفِكَ . فَقالَ لي : إنّي اُحِبُّ أن يَتَأَذَّى الرَّجُلُ بِحَرِّ الشَّمسِ في طَلَبِ المَعيشَةِ .
ابو عمرو شيبانى: امام صادق عليه السلام را ديدم كه بيلى در دست و جامه اى زبر بر تن دارد و در باغ خود مشغول كار است و عرق از پشتش مى ريزد. عرض كردم: قربانت گردم، اجازه بده من اين كار را برايت انجام دهم. فرمود: من دوست دارم انسان در طلب معاش، خود را در گرماى آفتاب به رنج اندازد.
نمایش منبع
عَبدُ الأَعلى مَولى آلِ سامٍ : اِستَقبَلتُ أبا عَبدِاللّه ِ عليه السلام في بَعضِ طُرُقِ المَدينَةِ في يَومٍ صائفٍ شَديدِ الحَرِّ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، حالُكَ عِندَ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ وقَرابَتُكَ مِن رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وأنتَ تَجهَدُ لِنَفسِكَ في مِثلِ هذَا اليَومِ ؟! فَقالَ: يا عَبدَ الأَعلى ، خَرَجتُ في طَلَبِ الرِّزقِ لِأَستَغنِيَ عَن مِثلِكَ
عبد الاعلى وابسته آل سام مى گويد: در روزى از روزهاى بسيار گرم تابستان با امام صادق عليه السلامروبرو شدم. عرض كردم: قربانت گردم، وضع تو در درگاه خداوندى و خويشاونديت با رسول اللّه صلي الله عليه و آله چنين است ولى با اين حال در چنين روزى خود را به سختى مى افكنى؟! امام عليه السلامفرمود: اى عبدالاعلى! در طلب روزى بيرون آمده ام تا از امثال تو بى نياز باشم.
نمایش منبع
عَلِيُّ بنُ أبي حَمزَةَ : رَأَيتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلاميَعمَلُ في أرضٍ لَهُ قَدِ استَنقَعَت قَدَماهُ فِي العَرَقِ ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أينَ الرِّجالُ ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، قَد عَمِلَ بِاليَدِ مَن هُوَ خَيرٌ مِنّي في أرضِهِ ومِن أبي ، فَقُلتُ لَهُ : ومَن هُوَ ؟ فَقالَ : رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وأميرُ المُؤمِنينَ، وآبائي عليهم السلامكُلُّهُم كانوا قَد عَمِلوا بِأَيديهِم ، وهُوَ مِن عَمَلِ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ وَالأَوصِياءِ وَالصّالِحينَ .
على بن ابى حمزه: حضرت ابو الحسن (كاظم) عليه السلام را ديدم كه در زمينش كار مى كرد و دو پايش خيس عرق شده است. عرض كردم: قربانت گردم، مردانت كجا هستند؟ فرمود: اى على! كسى با دستش در زمين خود كار كرده است كه از من و پدرم بهتر بود. عرض كردم: او چه كسى بود؟ فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و امير المؤمنين عليه السلام و پدران من همگى با دست خويش كار مى كرده اند. اين كار پيامبران، فرستادگان، جانشينان و نيكان است.
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685