کتابخانه احادیث شیعه

آنچه فخر كردن بدان نشايد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : قصدم فخر فروشى نيست اما هنگامى كه به آسمان برده شدم جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت و هر يك از جملات آنها را دو بار تكرار كرد و سپس به من گفت : اى محمّد! جلو بايست . من جلو ايستادم و براى آنان نماز خواندم.
نمایش منبع
امام على عليه السلام : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگاه فضيلتى از خود ياد مى كرد، مى فرمود : [قصدم ]فخر فروشى نيست.
نمایش منبع
الغارات : امام على عليه السلام به عيادت صعصعه آمد و فرمود : اى صعصعه! مبادا عيادت من از خود را مايه فخر و مباهات بر قوم خود قرار دهى. صعصعه گفت : نه به خدا، اى امير المؤمنين! بلكه آن را نعمتى درخور سپاس به حساب مى آورم. على عليه السلام فرمود : اى صعصعه! تا آن جا كه من مى دانم تو مردى كم زحمت بوده اى و پر يارى. صعصعه عرض كرد : به خدا قسم شما نيز تا جايى كه مى دانم به كتاب خدا دانايى و خدا در دل و سينه تو بزرگ و با عظمت است و نسبت به مؤمنان مهربان و دلسوزى.
نمایش منبع
صفحه اختصاصي حديث و آيات مستدرك الوسائل عن البَزنطيِّ : دَخَلتُ على أبِي الحسنِ عليه السلام ··· فَأقبَلَ يُحَدِّثُني و أسألُهُ فَيُجِيبُنِي حتّى ذَهَبَ عامَّةُ الليلِ ، فلَمّا أرَدتُ الانصِرافَ قالَ لي : يا أحمدُ ، تَنصَرِفُ أو تَبيتُ ؟ فقلتُ : جُعِلتُ فداكَ ذاكَ إليكَ ، إن أمَرتَ بالانصِرافِ انصَرَفتُ ، و إن أمَرتَ بالمُقامِ أقَمتُ ، قالَ : أقِمْ ، فهذا الحَرَسُ ، و قد هَدَأ الناسُ و باتُوا
قالَ : و انصَرَفَ ، فلمّا ظَنَنتُ أنّهُ دَخَلَ خَرَرتُ للّه ِِ ساجِدا فقلتُ : الحَمدُ للّه ِِ ، حُجَّةُ اللّه ِ و وارِثُ عِلمِ النبيّينَ أنِسَ بي مِن بَينِ إخوانِي ، و حَبَّبَني ، و إذا أنا في سَجدَتي و شُكري فما عَلِمتُ إلاّ و قد رَفَسَني بِرِجلِهِ ، ثُمّ قُمتُ ، فَأخَذَ بيدي فَغَمَزَها ثُمّ قالَ : يا أحمدُ ، إنَّ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام عادَ صَعصَعةَ بنَ صُوحانَ في مَرَضِهِ ، فلمّا قامَ مِن عندِهِ قالَ : يا صَعصَعةُ ، لا تَفتَخِرَنَّ على إخوانِكَ بعِيادَتي إيّاكَ و اتَّقِ اللّه َ ، ثُمّ انصَرَفَ عَنّي .
حديث
مستدرك الوسائل ـ به نقل از بزنطى ـ : خدمت حضرت ابو الحسن عليه السلام رسيدم··· آن حضرت شروع به صحبت با من كرد و من مى پرسيدم و ايشان پاسخم را مى داد، تا آن كه پاس زيادى از شب گذشت. چون خواستم بروم به من فرمود : اى احمد! مى روى يا شب را همين جا مى مانى؟ عرض كردم : فدايت شوم هر چه شما بفرماييد. اگر دستور دهيد بروم مى روم و اگر امر كنيد بمانم مى مانم. فرمود : بمان. در اين وقت شب گزمه ها بيرونند و مردم در آرامش و خواب به سر مى برند
حضرت رفت. من كه خيال كردم ايشان وارد اندرونى شده اند در پيشگاه خدا به سجده افتادم و گفتم : خدا را سپاس؛ حجّت خدا و وارث دانش پيامبران از ميان برادرانم به من انس گرفت و به من اظهار محبّت كرد. در حالى كه در سجده و شكرگزارى بودم يكباره متوجّه شدم كه حضرت با پايش به سينه من زد. من برخاستم. حضرت دستم را گرفت و فشرد و سپس فرمود : اى احمد! امير المؤمنين عليه السلام از صعصعة بن صوحان كه بيمار بود عيادت كرد. وقتى برخاست كه برود، فرمود : اى صعصعه! مبادا از اين كه من به عيادت تو آمده ام بر برادرانت فخر بفروشى؛ از خدا بترس
ابو الحسن عليه السلام اين جمله را فرمود و از نزد من رفت.
نمایش منبع
حدیث روز

امام علی عليه ‏السلام:

ما أكثَرَ العِبَرَ، و أقَلَّ الاعتِبارَ؛

چه بسيار است عبرتها و چه اندک است عبرت گرفتن.

نهج البلاغه، حكمت 297

احادیث معصومین

حمایت از پایگاه
آمار پایگاه کتابخانه احادیث شیعه

تــعــداد كــتــابــهــا : 111

تــعــداد احــاديــث : 45456

تــعــداد تــصــاویــر : 3838

تــعــداد حــدیــث روز : 685