- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست میزان الحکمه ج7
- جامع صفات
جامع صفات
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : أوَّلُ الدِّينِ مَعرِفَتُهُ ، و كمالُ مَعرِفَتِهِ التَّصديقُ بِهِ ، و كمالُ التَّصديقِ بِهِ تَوحيدُهُ ، و كَمالُ تَوحيدِهِ الإخلاصُ لَهُ ، و كمالُ الإخلاصِ لَهُ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ ؛ لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أنَّها غَيرُ المَوصوفِ ، و شَهادَةِ كُلِّ مَوصوفٍ أنَّهُ غَيرُ الصِّفَةِ ، فمَن وَصَفَ اللّه َ سُبحانَهُ فقَد قَرَنَهُ ، و مَن قَرَنَهُ فقَد ثَنّاهُ ، و مَن ثنّاهُ فَقَد جَزَّأهُ ، و مَن جَزَّأهُ فقَد جَهِلَهُ ، (و مَن جَهِلَهُ فقَد أشارَ إلَيهِ) . ، و مَن أشارَ إلَيهِ فقَد حَدَّهُ ، و مَن حَدَّهُ فقَد عَدَّهُ ، و مَن قالَ : «فيمَ ؟» فقَد ضَمَّنَهُ ، و مَن قالَ : «عَلامَ ؟» فقَد أخلى مِنهُ ، كائنٌ لا عَن حَدَثٍ ، مَوجودٌ لا عَن عَدَمٍ ، مَعَ كُلِّ شَيءٍ
لا بِمُقارَنَةٍ ، و غَيرُ كُلِّ شَيءٍ لا بِمُزايَلَةٍ ، فاعِلٌ لا بِمَعنَى الحَرَكاتِ و الآلَةِ ، بَصيرٌ إذ لا مَنظورَ إلَيهِ مِن خَلقِهِ ، مُتَوحِّدٌ إذ لا سَكَنَ يَستَأنِسُ بِهِ و لا يَستَوحِشُ لِفَقدِهِ .
امام على عليه السلام : آغاز دين شناخت خداست و اوج شناخت او باور كردن و اعتراف به وجود اوست و كمال تصديق او يگانه دانستن اوست و كمال يگانه دانستنش، خالص داشتن اوست [از جسميت و عرضيّت و لوازم اين دو] و كمال خالص دانستن او نفى صفات از اوست؛ چرا كه هر صفتى گواه بر اين است كه با موصوف فرق مى كند و هر موصوفى گواه بر اين است كه با صفت متفاوت است. پس، هر كه خدا را وصف كند برايش قرين و همتا آورده است و هركه برايش قرين آورد، او را دو تا دانسته است و هركه او را دوگانه بداند برايش جزء قائل شده و هركه او را داراى جزء بداند وى را نشناخته است و هر كه او را نشناسد به او اشاره كند و هركه به او اشاره كند، محدودش[به حدّ و جهتى ]كرده است و هر كه برايش حد تعيين كند او را به شمار درآورده است و هر كه بگويد: «او در چيست؟» خدا را در جايى گنجانده است و هر كه بگويد: «او بر فراز چيست؟» جايى را از او تهى دانسته است. هستى دارد اما هستيش حادث نيست. وجود دارد اما از عدم برنيامده است. با هر چيزى هست اما نه به نحوى كه قرين او باشد و سواى هر چيزى است اما نه آن گونه كه از آن جدا و بر كنار باشد. فاعل است اما نه اين كه فعاليت كند و ابزارى به كار گيرد. بينا
بوده پيش از آن كه آفريده اى باشد كه متعلق بينايى او واقع شود. يگانه و تنها بود آن گاه كه نه كسى و چيزى بود كه با آن خو گيرد يا از نبودش احساس تنهايى كند.
نمایش منبع
عنه عليه السلام : الحَمدُ للّه ِِ الّذي بَطَنَ خَفِيّاتِ الاُمورِ ، و دَلَّتْ (ذَلَّت) عَلَيهِ أعلامُ الظُّهورِ ، و امتَنَعَ عَلى عَينِ البَصيرِ ، فَلا عَينُ مَن لَم يَرَهُ تُنكِرُهُ ، و لا قَلبُ مَن أثبَتَهُ يُبصِرُهُ ، سَبَقَ في العُلُوِّ فلا شَيءَ أعلى مِنهُ ، و قَرُبَ في الدُّنُوِّ فلا شَيءَ أقرَبُ مِنهُ ، فلا استِعلاؤهُ باعَدَهُ عَن شَيءٍ مِن خَلقِهِ ، و لا قُربُهُ ساواهُم في المَكانِ بِهِ ، لَم يُطلِعِ العُقولَ عَلى تَحديدِ صِفَتِهِ ، و لَم يَحجُبْها عَن واجِبِ مَعرِفَتِهِ ، فَهُوَ الّذي تَشهَدُ لَهُ أعلامُ الوُجودِ عَلى إقرارِ قَلبِ ذي الجُحودِ ، تَعالَى اللّه ُ عَمّا يَقولُهُ المُشَبِّهونَ (المُشتَبِهونَ) بِهِ و الجاحِدونَ لَهُ عُلُوّا كَبيرا .
امام على عليه السلام : ستايش خدايى را كه از امور نهانى آگاه است و نشانه هاى آشكار بر هستى او گواهند و [ديدنش] بر ديدگان بيننده ممتنع است و از اين رو، نه چشم كسى كه او را نديده است انكارش مى كند و نه دل كسى كه وجودش را اثبات مى كند، او را مى بيند. در برترى و بلندى [بر همه چيز ]پيشى گرفت و چيزى برتر و بالاتر از او نيست و در نزديكى [بيش از هر چيزى ]نزديك است و نزديكتر از او چيزى نيست. نه برتريش او را از آفريدگانش دور ساخته و نه نزديكيش آنان را در رتبه هم مكان او قرار داده است. خردها را بر شناخت صفتش آگاه نساخته و در عين حال آنها را از [قدرت ]شناخت خود در حدّ لزوم محروم نكرده است؛ زيرا اوست كه نشانه هاى هستى برايش گواهى مى دهند كه [حتى] منكران او نيز در دل، به وجودش معترفند. خداوند بسى بالاتر از سخنانى است كه تشبيه كنندگان او به مخلوقات و منكران وجودش اظهار مى دارند.
نمایش منبع
عنه عليه السلام : الحَمدُ للّه ِِ الّذي مَنَعَ الأوهامَ أن تَنالَ إلاّ وُجودَهُ ، و حَجَبَ العُقولَ أن تَتَخَيَّلَ ذاتَهُ ؛ لامتِناعِها مِنَ الشَّبَهِ
و التَّشاكُلِ ، بَل هُوَ الّذي لا يَتَفاوَتُ في ذاتِهِ ، و لا يَتَبَعَّضُ بِتَجزِئَةِ العَدَدِ في كمالِهِ ، فارَقَ الأشياءَ لا على اختِلافِ الأماكِنِ ، و يَكونُ فيها لا عَلى وَجهِ المُمازَجَةِ ، و عَلِمَها لا بِأداةٍ لا يَكونُ العِلمُ إلاّ بِها ، و لَيسَ بَينَهُ و بَينَ مَعلومِهِ عِلمٌ غَيرُهُ بِهِ كانَ عالِما بِمَعلومِهِ ، إن قيلَ : كانَ ، فعَلى تَأويلِ أزَلِيَّةِ الوُجودِ ، و إن قيلَ : لَم يَزَلْ فَعَلى تَأويلِ نَفيِ العَدَمِ . .
امام على عليه السلام : ستايش خدايى را كه وَهمها را از رسيدن به وجودش بازداشته و خردها را از تخيل ذاتش در پرده كرده است؛ زيرا كه ذات او را همانند و همشكلى نيست، بلكه او خدايى است كه ذاتش متفاوت نيست (بسيط الذات است). در كمالش تجزيه عددى راه
ندارد. از اشياء جداست اما نه به نحو جدايى مكانى، و در اشياء است، امّا نه اين كه با آنها درآميخته باشد. به اشياء علم دارد اما نه با واسطه ابزار و اندامى كه علم [ديگر موجودات] جز به واسطه آن حاصل نمى شود. ميان او و دانسته اش جز خود او علمى وجود ندارد كه از طريق او به دانسته اش علم حاصل كند. اگر گفته شود: بوده است، به معناى ازلى بودن وجود اوست و اگر گفته شود: زوال نمى پذيرد، به معناى نفى عدم از اوست.
نمایش منبع
عنه عليه السلام : ما وَحَّدَهُ مَن كَيَّفَهُ ، و لا حَقيقَتَهُ أصابَ مَن مَثَّلَهُ، و لا إيّاهُ عَنى مَن شَبَّهَهُ، و لا صَمَدَهُ مَن أشارَ إلَيهِ و تَوَهَّمَهُ ، كُلُّ مَعروفٍ بِنَفسِهِ مَصنوعٌ، و كُلُّ قائمٍ في سِواهُ مَعلولٌ، فاعِلٌ لا بِاضطِرابِ آلَةٍ، مُقَدِّرٌ لا بِجَولِ فِكرَةٍ ، غَنِيٌّ لا بِاستِفادَةٍ ، لا تَصحَبُهُ الأوقاتُ و لا تَرفِدُهُ الأدَواتُ ···
الّذي لا يَحولُ و لا يَزولُ ، و لا يَجوزُ عَلَيهِ الاُفولُ ··· لا تَنالُهُ الأوهامُ فتُقَدِّرَهُ ، و لا تَتَوَهَّمُهُ الفِطَنُ فتُصَوِّرَهُ ، و لا تُدرِكُهُ الحَواسُّ فتُحِسَّهُ ، و لا تَلمِسُهُ الأيدي فتَمَسَّهُ ، و لا يَتَغَيَّرُ بِحالٍ ، و لا يَتَبَدَّلُ في الأحوالِ ، و لا تُبليهِ اللَّيالي و الأيّامُ ، و لا يُغَـيِّرُهُ الضِّياءُ و الظَّلامُ ، و لا يُوصَفُ بِشَيءٍ مِنَ الأجزاءِ ، و لا بِالجَوارِحِ و الأعضاءِ ، و لا بِعَرَضٍ مِنَ الأعراضِ ، و لا بِالغَيرِيَّةِ و الأبعاضِ ··· و يُريدُ و لا يُضمِرُ ، يُحِبُّ و يَرضى مِن غَيرِ رِقَّةٍ ، و يُبغِضُ و يَغضَبُ مِن غَيرِ مَشَقَّةٍ .
الّذي لا يَحولُ و لا يَزولُ ، و لا يَجوزُ عَلَيهِ الاُفولُ ··· لا تَنالُهُ الأوهامُ فتُقَدِّرَهُ ، و لا تَتَوَهَّمُهُ الفِطَنُ فتُصَوِّرَهُ ، و لا تُدرِكُهُ الحَواسُّ فتُحِسَّهُ ، و لا تَلمِسُهُ الأيدي فتَمَسَّهُ ، و لا يَتَغَيَّرُ بِحالٍ ، و لا يَتَبَدَّلُ في الأحوالِ ، و لا تُبليهِ اللَّيالي و الأيّامُ ، و لا يُغَـيِّرُهُ الضِّياءُ و الظَّلامُ ، و لا يُوصَفُ بِشَيءٍ مِنَ الأجزاءِ ، و لا بِالجَوارِحِ و الأعضاءِ ، و لا بِعَرَضٍ مِنَ الأعراضِ ، و لا بِالغَيرِيَّةِ و الأبعاضِ ··· و يُريدُ و لا يُضمِرُ ، يُحِبُّ و يَرضى مِن غَيرِ رِقَّةٍ ، و يُبغِضُ و يَغضَبُ مِن غَيرِ مَشَقَّةٍ .
امام على عليه السلام : كسى كه خدا را داراى چگونگى بداند، او را يگانه ندانسته است و كسى كه برايش مانند بتراشد، به حقيقت او ره نبرده است و كسى كه او را تشبيه [به چيزى ]كند، قصد او نكرده است و كسى كه به او اشاره كند و به وهمش در آورد، او را نطلبيده است [بلكه مشار اليه و موهوم او چيزى جز خداست]. هر آن چه به ذات خود شناخته شود، آفريده و مصنوع است و هر قائم به غير خويش، معلول است. او فاعل است، اما نه با استفاده از ابزار. مقدِّر (مدبّر) است، امّا نه از طريق به حركت در آوردن فكر و انديشه. بى نياز است، نه اين كه بى نيازى خود را از ديگرى كسب كرده باشد (بلكه غنى بالذات است). زمانها با او همراه نيستند و ابزارها او را يارى نمى رسانند···
آن كه تغيير نمى پذيرد و از بين نمى رود و ناپديد شدن و افول در حق او روا نيست··· وهمها به او نرسند تا در نتيجه برايش اندازه و مقدار تعيين كنند و انديشه هاى ژرف بين نتوانند او را در وهم خود بگنجانند، تا در نتيجه، صورتى [خيالى] از او به دست آورند و حواس به او دسترسى ندارند تا بتوانند او را حسّ كنند و دستها او را لمس نكنند تا در نتيجه، برايشان ملموس شود، به هيچ حالى تغيّر نپذيرد و حالات گوناگون به خود نگيرد، گذشت شبها و روزها او را فرسوده نكند و روشنايى و تاريكى تغييرش ندهد؛ نه به داشتن اجزاء وصف شود، نه به داشتن اندام و اعضاء، نه به عرضى از اعراض و نه به غيريّت و ابعاض··· اراده مى كند، امّا نه اين كه قبلاً بينديشد و تصميم قلبى بگيرد. دوست مى دارد و خشنود مى شود، امّا نه اين كه با دلسوزى و رقّت قلبى همراه باشد و دشمن مى دارد و خشم مى گيرد، امّا نه اين كه با رنج و مشقّتى همراه باشد.
آن كه تغيير نمى پذيرد و از بين نمى رود و ناپديد شدن و افول در حق او روا نيست··· وهمها به او نرسند تا در نتيجه برايش اندازه و مقدار تعيين كنند و انديشه هاى ژرف بين نتوانند او را در وهم خود بگنجانند، تا در نتيجه، صورتى [خيالى] از او به دست آورند و حواس به او دسترسى ندارند تا بتوانند او را حسّ كنند و دستها او را لمس نكنند تا در نتيجه، برايشان ملموس شود، به هيچ حالى تغيّر نپذيرد و حالات گوناگون به خود نگيرد، گذشت شبها و روزها او را فرسوده نكند و روشنايى و تاريكى تغييرش ندهد؛ نه به داشتن اجزاء وصف شود، نه به داشتن اندام و اعضاء، نه به عرضى از اعراض و نه به غيريّت و ابعاض··· اراده مى كند، امّا نه اين كه قبلاً بينديشد و تصميم قلبى بگيرد. دوست مى دارد و خشنود مى شود، امّا نه اين كه با دلسوزى و رقّت قلبى همراه باشد و دشمن مى دارد و خشم مى گيرد، امّا نه اين كه با رنج و مشقّتى همراه باشد.
نمایش منبع
عنه عليه السلام : قَريبٌ مِنَ الأشياءِ غَيرُ مُلابِسٍ، بَعيدٌ مِنها غَيرُ مُباينٍ ، مُتَكَلِّمٌ لا بِرَوِيَّةٍ ، مُريدٌ لا بِهمَّةٍ ، صانِعٌ لا بِجارِحَةٍ ، لَطيفٌ لا يُوصَفُ بِالخَفاءِ ، كَبيرٌ لا يُوصَفُ بِالجَفاءِ ، بَصيرٌ لا يُوصَفُ بِالحاسَّةِ ، رَحيمٌ لا يُوصَفُ بِالرِّقَّةِ ، تَعنو الوُجوهُ لِعَظَمَتِهِ ، و تَجِبُ القُلوبُ مِن مَخافَتِهِ .
امام على عليه السلام : به همه چيز نزديك است، امّا به آنها چسبيده نيست. از همه چيز دور است امّا از آنها جدا نيست. سخن مى گويد، امّا نه اين كه نياز به انديشيدن داشته باشد. اراده مى كند، امّا نه اين كه با عزم و تصميم قبلى همراه باشد. سازنده است اما نه به واسطه ابزار و اندامى. لطيفى است كه به خفا و پنهانى وصف نمى شود و بزرگى است كه به درشتى و زمختى توصيف نمى گردد. بيناست، نه آن كه اندام بينايى داشته باشد. مهربان است، نه اين كه به صفت نازكدلى و دلسوزى وصف شود. همه موجودات در برابر عظمت او خوار و خاضعند و دلها از خوف او لرزان و مضطربند.
نمایش منبع
عنه عليه السلام : الحَمدُ للّه ِِ الّذي لَم تَسبِقْ لَهُ حالٌ حالاً ، فيَكونَ أوّلاً قَبلَ أن يَكونَ آخِرا ، و يَكونَ ظاهِرا قَبلَ أن يَكونَ باطِنا، كُلُّ مُسمّىً بِالوَحدَةِ غَيرَهُ قَليلٌ ، و كُلُّ عَزيزٍ غَيرَهُ ذَليلٌ ، و كُلُّ قَوِيٍّ غَيرَهُ ضَعيفٌ ، و كُلُّ
مالِكٍ غَيرَهُ مَملوكٌ ، و كُلُّ عالِمٍ غَيرَهُ مُتَعَلِّمٌ .
امام على عليه السلام : ستايش خدايى را كه حالتى و صفتى از او مقدّم بر صفت ديگرش نيست، تا در نتيجه، اوّل بودنش مقدّم بر آخر بودن او باشد و آشكار بودنش جلوتر از نهان بودنش. جز او، هر چيز ديگرى كه نام يگانگى و
تنهايى به خود گيرد، [به معناى ]كم است (خداوند در عين اتصاف به وحدت و يگانگى به قلّت و اندك بودن وصف نمى شود). هر عزيزى جز او خوار و هر نيرومندى جز او ناتوان و هر دارنده اى جز او [قبلاً نداشته و سپس ]داشته و هر دانايى جز او، نادان بوده و سپس دانش آموخته است .
نمایش منبع
الإمامُ الحسنُ عليه السلام ـ لَمّا سُئلَ عَن تَوصيفِ اللّه ِ ، فأطرَقَ مَلِيّا ، ثُمّ رَفَعَ رَأسَهُ ـ : الحَمدُ للّه ِِ الّذي لَم يَكُنْ لَهُ أوّلٌ مَعلومٌ و لا آخِرٌ مُتناهٍ .
امام حسن عليه السلام ـ چون از آن حضرت خواسته شد كه خدا را وصف كند مدتى سرش را زير انداخت و سپس سر برداشت ـ فرمود : ستايش خدايى را سزد كه او را نه آغازى است دانسته و نه فرجامى به سر آمدنى.
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685