- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست میزان الحکمه ج1
- پيشگويى از كشته شدن متوكل
پيشگويى از كشته شدن متوكل
الخرائج و الجرائح عن ابنِ أورمةَ :خَرَجتُ أيّامَ المُتَوكّلِ إلى سُرَّ مَن رأى ، فدَخَلتُ على سعيدٍ الحاجِبِ ، و دَفعَ المُتَوكّلُ أبا الحسنِ إلَيه لِيقتُلَهُ، فلَمّا دَخَلتُ علَيهِ قالَ : تُحِبُّ أنْ تَنظرَ إلى إلهكَ ؟! قُلتُ: سبحانُ اللّه ! إلهي (الّذي) لا تُدرِكُهُ الأبْصارُ . قالَ: هذا الّذي تَزعُمونَ أنّه إمامُكُم! قلتُ : ما أكْرَهُ ذلكَ . قال : قد اُمِرْتُ بقتلِهِ و أنا فاعِلُهُ غَدا ، و عِندَهُ صاحِبُ البَريدِ ، فإذا خَرجَ فادْخُلْ إلَيهِ . فلَم ألْبَثْ أنْ خَرجَ ، قالَ : ادْخُلْ .
فدَخَلتُ الدّارَ الّتي كانَ فيها مَحْبوسا فإذا هُو ذا بِحِيالِهِ قَبرٌ يُحفَرُ ، فدَخَلتُ و سَلّمتُ و بَكيتُ بُكاءً شديدا ، قالَ : ما يُبْكِيكَ ؟ قلتُ : لِما أرى، قالَ : لا تَبْكِ لذلكَ ، فإنّهُ لا يَتِمُّ لَهُم ذلكَ ، فسَكَنَ ما كانَ بي ، فقالَ : إنّه لا يَلبَثُ أكْثرَ مِن يَومَينِ ، حتّى يَسفِكَ اللّه ُ دمَهُ و دَمَ صاحبِهِ الّذي رأيتَهُ . قالَ : فوَ اللّه ِ ما مَضى غيرُ يَومَينِ حتّى قُتِلَ و قُتِلَ صاحِبُهُ .
فدَخَلتُ الدّارَ الّتي كانَ فيها مَحْبوسا فإذا هُو ذا بِحِيالِهِ قَبرٌ يُحفَرُ ، فدَخَلتُ و سَلّمتُ و بَكيتُ بُكاءً شديدا ، قالَ : ما يُبْكِيكَ ؟ قلتُ : لِما أرى، قالَ : لا تَبْكِ لذلكَ ، فإنّهُ لا يَتِمُّ لَهُم ذلكَ ، فسَكَنَ ما كانَ بي ، فقالَ : إنّه لا يَلبَثُ أكْثرَ مِن يَومَينِ ، حتّى يَسفِكَ اللّه ُ دمَهُ و دَمَ صاحبِهِ الّذي رأيتَهُ . قالَ : فوَ اللّه ِ ما مَضى غيرُ يَومَينِ حتّى قُتِلَ و قُتِلَ صاحِبُهُ .
الخرائج و الجرائح ـ به نقل از ابن اورمه ـ : در روزگار متوكّل به سامراء رفتم و بر سعيد حاجب وارد شدم. متوكّل ، امام هادى عليه السلام را به دست او سپرده بود تا وى را به قتل رساند. چون بر سعيد وارد شدم، گفت: دوست دارى معبودت را ببينى؟ گفتم: سبحان اللّه ! معبود من [ كسى است كه ] به چشم ديده نمى شود. گفت: همين كسى كه شما او را امام خود مى خوانيد. گفتم: بدم نمى آيد او را ببينم. گفت: به من دستور داده شده كه او را بكشم و فردا اين كار را خواهم كرد. در حال حاضر آورنده پيام ، نزد اوست. وقتى او رفت، تو داخل شو.
لحظه اى بعد ، او بيرون آمد. سعيد گفت: داخل شو. من وارد خانه اى شدم كه امام هادى عليه السلام در آن زندانى بود. ناگهان چشمم به گورى افتاد كه در برابر آن حضرت كنده شده بود. وارد شدم و سلام كردم و به شدّت گريستم. فرمود: چرا گريه مى كنى؟ عرض كردم: براى آنچه مى بينم. فرمود: براى آن گريه نكن؛ زيرا آنها موفق به انجام اين كار نمى شوند. سپس آن حضرت مرا آرام كرد، و فرمود: دو روز بيشتر طول نمى كشد كه خداوند خون او (متوكّل) و خون همين پيك را كه ديدى مى ريزد.
به خدا قسم دو روز بيشتر نگذشت كه هر دو كشته شدند.
لحظه اى بعد ، او بيرون آمد. سعيد گفت: داخل شو. من وارد خانه اى شدم كه امام هادى عليه السلام در آن زندانى بود. ناگهان چشمم به گورى افتاد كه در برابر آن حضرت كنده شده بود. وارد شدم و سلام كردم و به شدّت گريستم. فرمود: چرا گريه مى كنى؟ عرض كردم: براى آنچه مى بينم. فرمود: براى آن گريه نكن؛ زيرا آنها موفق به انجام اين كار نمى شوند. سپس آن حضرت مرا آرام كرد، و فرمود: دو روز بيشتر طول نمى كشد كه خداوند خون او (متوكّل) و خون همين پيك را كه ديدى مى ريزد.
به خدا قسم دو روز بيشتر نگذشت كه هر دو كشته شدند.
نمایش منبع
بحار الأنوار :ذكر الحسن بن محمد جمهور العَمِّي فى كتاب الواحدة قال : حدَّثَني أخي الحسينُ بنُ محمّدٍ قالَ : كان لي صَدِيقٌ مُؤدِّبٌ لِوُلدِ بَغا أو وَصِيفٍ ـ الشَّكُّ مِنّي ـ فقالَ لي: قالَ لي الأميرُ ـ مُنْصَرَفَهُ مِن دارِ الخليفةِ ـ : حَبَسَ أميرُ المؤمنينَ هذا الّذي يَقولونَ ابنُ الرِّضا اليومَ ، و دفَعَهُ إلى عليِّ بنِ كَرْكَرٍ، فسَمِعتُهُ يقولُ : أنا أكْرَمُ عَلى اللّه ِ مِن ناقةِ صالحٍ «تَمَتَّعوا في دارِكُمْ ثَلاثةَ أيّامٍ ذلِكَ وَعدٌ غيرُ مَكذوبٍ»
، و ليسَ يُفصِحُ بالآيةِ و لا بالكلامِ ، أيُّ شيءٍ هذا؟ قالَ: قلتُ: أعَزّكَ اللّه ُ تَوَعّدَ ، انظُرْ ما يكونُ بعدَ ثلاثةِ أيّامٍ.
فلمّا كانَ مِن الغَدِ أطْلَقَهُ و اعْتَذرَ إلَيهِ ، فلَمّا كانَ في اليومِ الثّالثِ وَثَبَ علَيهِ ياغزُ و يَغْلونُ و تامِشُ و جَماعةٌ مَعهُم ، فقَتَلوهُ و أقْعَدوا المُنْتَصِرَ ولَدَهُ خليفةً .
، و ليسَ يُفصِحُ بالآيةِ و لا بالكلامِ ، أيُّ شيءٍ هذا؟ قالَ: قلتُ: أعَزّكَ اللّه ُ تَوَعّدَ ، انظُرْ ما يكونُ بعدَ ثلاثةِ أيّامٍ.
فلمّا كانَ مِن الغَدِ أطْلَقَهُ و اعْتَذرَ إلَيهِ ، فلَمّا كانَ في اليومِ الثّالثِ وَثَبَ علَيهِ ياغزُ و يَغْلونُ و تامِشُ و جَماعةٌ مَعهُم ، فقَتَلوهُ و أقْعَدوا المُنْتَصِرَ ولَدَهُ خليفةً .
بحار الأنوار:از حسن بن محمّد جمهور در كتاب الواحدة آمده است: برادرم حسين بن محمّد به من گفت: دوستى داشتم كه آموزگار فرزند «بغا» يا «وصيف» ـ ترديد از من است ـ بود . او به من گفت: امير در بازگشت از سراى خليفه به من گفت: امروز امير مؤمنان ، آن كسى را كه فرزند رضا مى خوانند دستگير كرد و او را به دست على بن كركر سپرد و شنيدم كه مى گويد: من نزد خداوند از ناقه صالح گرامى تر و ارجمندترم «سه روز در سراى خود از زندگى برخوردار شويد. اين و عده اى است عارى از دروغ» . من از آيه و حرفهايش چيزى نفهميدم؛ منظورش چيست؟ [برادرم ]گفت: گفتم: خدا به تو عزّت دهد! تهديد كرده است. صبر كن ببين تا سه روز ديگر چه مى شود.
فرداى آن روز خليفه امام را آزاد كرد و از او پوزش خواست. روز سوم ياغز و يغلون و تامش با همراهانشان بر خليفه شوريدند و او را كشته ، فرزندش منتصر را به خلافت نشاندند.
فرداى آن روز خليفه امام را آزاد كرد و از او پوزش خواست. روز سوم ياغز و يغلون و تامش با همراهانشان بر خليفه شوريدند و او را كشته ، فرزندش منتصر را به خلافت نشاندند.
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685