- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست حکمتنامه جوان
- شدّت امانتدارى
شدّت امانتدارى
قرآن:
«قَالَتْ إِحْدَلـهُمَا يَـأَبَتِ اسْتَـئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَـئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ » .
قالَت : يا أبَتِ ، إنّي مَشَيتُ قُدّامَهُ ، فَقالَ : اِمشي مِن خَلفي فَإِن ضَلَلتُ فَأَرشِديني إلَى الطَّريقِ ، فَإِنّا قَومٌ لا نَنظُرُ في أدبارِ النِّساءِ.
«قَالَتْ إِحْدَلـهُمَا يَـأَبَتِ اسْتَـئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَـئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ » .
«يكى از آن دو [دختر شعيب] گفت: اى پدر! او را استخدام كن؛ چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى كنى: هم نيرومند [و هم] امانتدار است .»
الإمام الكاظم عليه السلام : ـ في قَولِ اللّه ِ عز و جل «يَـأَبَتِ اسْتَـئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَـئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ» ـ : قالَ لَها شُعَيبعٌ : يا بُنَيَّةُ هذا قَوِيٌّ قَد عَرَفتِهِ بِدَفعِ الصَّخرَةِ ، الأَمينَ مِن أينَ عَرَفتِهِ؟ قالَت : يا أبَتِ ، إنّي مَشَيتُ قُدّامَهُ ، فَقالَ : اِمشي مِن خَلفي فَإِن ضَلَلتُ فَأَرشِديني إلَى الطَّريقِ ، فَإِنّا قَومٌ لا نَنظُرُ في أدبارِ النِّساءِ.
امام كاظم عليه السلام : ـ درباره اين سخن خداوند عز و جل به نقل از دختر شعيب ، خطاب به پدر كه : «اى پدر! او (موسى) را استخدام كن؛ چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى كنى : هم نيرومند [و هم] امانتدار است» ـ : شعيب عليه السلام به دخترش گفت : «دخترم! نيرومندى اين مرد را با برداشتن سنگ ، دانستى ، امانتدارى اش را از كجا دانستى؟» .
دختر گفت : پدرم! من ، پيشاپيش او راه مى رفتم . به من گفت : پشتِ سرم حركت كن و اگر اشتباه رفتم ، راه را به من نشان بده . زيرا ما مردمانى هستيم كه به پشتِ سر زنان ، نگاه نمى كنيم .
دختر گفت : پدرم! من ، پيشاپيش او راه مى رفتم . به من گفت : پشتِ سرم حركت كن و اگر اشتباه رفتم ، راه را به من نشان بده . زيرا ما مردمانى هستيم كه به پشتِ سر زنان ، نگاه نمى كنيم .
نمایش منبع
الإمام عليّ عليه السلام : فَلَمّا رَجَعَتِ ابنَتا شُعَيبعٍ إلى شُعَيبعٍ ، قالَ لَهُما : أسرَعتُمَا
الرُّجوعَ! فَأَخبَرَتاهُ بِقِصَّةِ موسىع عليه السلام ولَم تَعرِفاهُ .
فَقالَ شُعَيبعٌ لِواحِدَةٍ مِنهُنَّ : اِذهَبي إلَيهِ فَادْعيهِ لِنَجزِيَهُ أجرَ ما سَقى لَنا، فَجاءَت إلَيهِ كَما حَكَى اللّه ُ تَعالى «تَمْشِى عَلَى اسْتِحْيَآءٍ» ، فَقالَت : «إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا» فَقامَ موسىع عليه السلاممَعَها ومَشَت أمامَهُ فَسَفَقَتهَا الرِّياحُ فَبانَ عَجُزُها .
فَقالَ لَها موسىع : تَأَخَّري و دُلّيني عَلَى الطَّريقِ بِحَصاةٍ تُلقيها أمامي أتبَعها ، فَأَ نَا مِن قَومٍ لا يَنظُرونَ في أدبارِ النِّساءِ ، فَلَمّا دَخَلَ عَلى شُعَيبعٍ قَصَّ عَلَيهِ قِصَّتَهُ .
فَقالَ لَهُ شُعَيبعٌ : «لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّــلِمِينَ» .
قالَت إحدى بَناتِ شُعَيبعٍ : «يَـأَبَتِ اسْتَـئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَـئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ» . .
فَقالَ لَها شُعَيبعٌ : أمّا قُوَّتُهُ فَقَد عَرَفتيهِ أ نَّهُ يَستَقِي الدَّلوَ وَحدَهُ ، فَبِمَ عَرَفتِ أمانَتَهُ؟
فَقالَت : إنَّهُ لَمّا قالَ لي : تَأَخَّري عَنّي ودُلّيني عَلَى الطّريقِ فَأَ نَا مِن قَومٍ لا يَنظُرونَ في أدبارِ النِّساءِ ، عَرَفتُ أنَّهُ لَيسَ مِنَ القَومِ الَّذينَ يَنظُرونَ في أعجازِ النِّساءِ ، فَهذِهِ أمانَتُهُ .
فَقالَ شُعَيبعٌ لِواحِدَةٍ مِنهُنَّ : اِذهَبي إلَيهِ فَادْعيهِ لِنَجزِيَهُ أجرَ ما سَقى لَنا، فَجاءَت إلَيهِ كَما حَكَى اللّه ُ تَعالى «تَمْشِى عَلَى اسْتِحْيَآءٍ» ، فَقالَت : «إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا» فَقامَ موسىع عليه السلاممَعَها ومَشَت أمامَهُ فَسَفَقَتهَا الرِّياحُ فَبانَ عَجُزُها .
فَقالَ لَها موسىع : تَأَخَّري و دُلّيني عَلَى الطَّريقِ بِحَصاةٍ تُلقيها أمامي أتبَعها ، فَأَ نَا مِن قَومٍ لا يَنظُرونَ في أدبارِ النِّساءِ ، فَلَمّا دَخَلَ عَلى شُعَيبعٍ قَصَّ عَلَيهِ قِصَّتَهُ .
فَقالَ لَهُ شُعَيبعٌ : «لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّــلِمِينَ» .
قالَت إحدى بَناتِ شُعَيبعٍ : «يَـأَبَتِ اسْتَـئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَـئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ» . .
فَقالَ لَها شُعَيبعٌ : أمّا قُوَّتُهُ فَقَد عَرَفتيهِ أ نَّهُ يَستَقِي الدَّلوَ وَحدَهُ ، فَبِمَ عَرَفتِ أمانَتَهُ؟
فَقالَت : إنَّهُ لَمّا قالَ لي : تَأَخَّري عَنّي ودُلّيني عَلَى الطّريقِ فَأَ نَا مِن قَومٍ لا يَنظُرونَ في أدبارِ النِّساءِ ، عَرَفتُ أنَّهُ لَيسَ مِنَ القَومِ الَّذينَ يَنظُرونَ في أعجازِ النِّساءِ ، فَهذِهِ أمانَتُهُ .
امام على عليه السلام : چون دختران شعيب ، نزد پدر باز گشتند ، پدر ، بدانان گفت : «زود برگشتيد؟!» .
آنان ، داستان موسى عليه السلام را باز گفتند، ولى وى را نمى شناختند . شعيب عليه السلام ، به يكى از آنان گفت : «به سويش برو و او را فرا خوان تا پاداش آب دادن به گوسفندان را به وى بدهيم» .
دختر به سوى موسى عليه السلام آمد و آن چنان كه خداوند در قرآن حكايت مى كند : «با شرم ، راه مى رفت» و گفت : پدرم ، تو را مى خوانَد تا پاداش آب دادن به گوسفندان را به تو بدهد .
موسى عليه السلام به همراه دختر برخاست . دختر از جلو حركت مى كرد و چون باد لباسش را تكان داد و پشتش نمايان مى شد ، موسى عليه السلام به وى گفت : «پشت سرِ من ، حركت كن و مرا با ريگ هايى كه به جلو پرتاب مى كنى ، راهنمايى كن؛ چرا كه ما مردمانى هستيم كه به پشت سرِ زنان ، نگاه نمى كنيم» .
وقتى موسى عليه السلام بر شعيب عليه السلام وارد شد ، داستانش را براى شعيب عليه السلام ، باز گفت . شعيب عليه السلام به وى گفت : «مترس! از دست ستمگران ، نجات يافتى» .
يكى از دختران شعيب گفت : «اى پدر! او را استخدام كن؛ چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى كنى . هم نيرومند [و هم] امانتدار است» .
شعيب عليه السلام به آن دختر گفت : نيرومندى اش را با كشيدن دلو از چاه به تنهايى ، دانستى ، امانتدارى اش را از كجا شناختى؟
دختر گفت : آن گاه كه به من گفت : «پشتِ سرم حركت كن و مرا راهنمايى نما؛ چرا كه ما مردمانى هستيم كه به پشت سرِ زنان ، نگاه نمى كنيم» ، دانستم كه او از مردمانى است كه به پشت سرِ زنان ، نگاه نمى كند و اين ، نشانه امانتدارى اش بود .
آنان ، داستان موسى عليه السلام را باز گفتند، ولى وى را نمى شناختند . شعيب عليه السلام ، به يكى از آنان گفت : «به سويش برو و او را فرا خوان تا پاداش آب دادن به گوسفندان را به وى بدهيم» .
دختر به سوى موسى عليه السلام آمد و آن چنان كه خداوند در قرآن حكايت مى كند : «با شرم ، راه مى رفت» و گفت : پدرم ، تو را مى خوانَد تا پاداش آب دادن به گوسفندان را به تو بدهد .
موسى عليه السلام به همراه دختر برخاست . دختر از جلو حركت مى كرد و چون باد لباسش را تكان داد و پشتش نمايان مى شد ، موسى عليه السلام به وى گفت : «پشت سرِ من ، حركت كن و مرا با ريگ هايى كه به جلو پرتاب مى كنى ، راهنمايى كن؛ چرا كه ما مردمانى هستيم كه به پشت سرِ زنان ، نگاه نمى كنيم» .
وقتى موسى عليه السلام بر شعيب عليه السلام وارد شد ، داستانش را براى شعيب عليه السلام ، باز گفت . شعيب عليه السلام به وى گفت : «مترس! از دست ستمگران ، نجات يافتى» .
يكى از دختران شعيب گفت : «اى پدر! او را استخدام كن؛ چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى كنى . هم نيرومند [و هم] امانتدار است» .
شعيب عليه السلام به آن دختر گفت : نيرومندى اش را با كشيدن دلو از چاه به تنهايى ، دانستى ، امانتدارى اش را از كجا شناختى؟
دختر گفت : آن گاه كه به من گفت : «پشتِ سرم حركت كن و مرا راهنمايى نما؛ چرا كه ما مردمانى هستيم كه به پشت سرِ زنان ، نگاه نمى كنيم» ، دانستم كه او از مردمانى است كه به پشت سرِ زنان ، نگاه نمى كند و اين ، نشانه امانتدارى اش بود .
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685