کتابخانه احادیث شیعه

خوش خُلقى

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : همانا بر انگيخته شدم تا كرامت هاى اخلاقى را كامل كنم .
نمایش منبع
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : همانا بر انگيخته شدم تا اخلاق نيكو را كامل كنم .
نمایش منبع
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : خداوندِ سبحان ، كرامت هاى اخلاقى را پيوندى ميان خود و بندگانش قرار داد . پس ، كافى است هر يك از شما به خُلق و خويى متّصل به خداوند ، تمسّك جويد .
نمایش منبع
امام على عليه السلام : فرض كن ثواب و عِقابى در ميان نيست . آيا از رعايت كرامت هاى اخلاقى ، سر باز مى زنيد؟!
نمایش منبع
امام على عليه السلام : خُوش خُلقى ، نشانه بزرگوارىِ اصل و نسب است .
نمایش منبع
امام على عليه السلام : در خوش خُلقى ، گنج هاى روزى نهفته است .
نمایش منبع
امام على عليه السلام : خشنودترينِ مردم ، كسى است كه اخلاقش خوش باشد .
نمایش منبع
امام على عليه السلام : كامل ترينِ شما از جهت ايمان ، خوش اخلاق ترينِ شماست .
نمایش منبع
امام صادق عليه السلام : خوش خُلقى ، بخشى از ديندارى است و روزى را افزون مى كند .
نمایش منبع
امام صادق عليه السلام : ورقه بن نَوفَل ، حديث هرگاه بر خديجه دختر خُوَيلِد وارد مى شد ، به وى چنين سفارش مى كرد : ... بدان كه جوانِ خوش اخلاق ، كليد خوبى ها و قفل بدى هاست و جوانِ بداخلاق ، قفل خوبى ها و كليد بدى هاست .
نمایش منبع
الكافى ـ به نقل از حسين بن عطيه ـ : از امام صادق عليه السلام فرمود : «كرامت ها[ى اخلاقى] ده تاست . اگر توانستى آنها را در خود فراهم آورى ، چنان كن . اين خصلت ها ممكن است در مرد باشد و در فرزندش نباشد ، يا در فرزند باشد و در پدرش نباشد ، يا در برده باشد و در شخص آزاد نباشد» .
گفته شد : اين خصلت ها كدام اند؟
فرمود : «پايمردى در نبرد ، حديث راستْ گفتارى ، امانتدارى ، صله رَحِم ، ميهمان نوازى ، اطعام فقير ، جبران نيكى ها ، رعايت حقوق همسايه و دفع ضرر از رفيق ؛ و برترين آنها حياست» .
نمایش منبع
صفحه اختصاصي حديث و آيات بحار الأنوار ـ عن الحسن بن محمّد عن جدّه عن غير واحدٍ من أصحابِهِ ـ : إنَّ رَجُلاً مِن وُلدِ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ كانَ بِالمَدينَةنِ يُؤذي أبَا الحَسَنِ موسى عليه السلامويَسُبُّهُ إذا رَآهُ ويَشتِمُ عَلِيّا ، فَقالَ لَهُ بَعضُ حاشِيَتِهِ يَوما : دَعنا نَقتُل هذَا الفاجِرَ ، فَنَهاهُم عَن ذلِكَ أشَدَّ النَّهيِ وزَجَرَهُم ، وسَأَلَ عَنِ العُمَرِىِّ فَذُكِرَ أَنَّهُ يَزرَعُ بِناحِيَةٍ مِن نَواحِي المَدينَةنِ فَرَكِبَ إلَيهِ فَوَجَدَه في مَزرَعَةٍ لَهُ فَدَخَلَ المَزرَعَةَ بِحِمارِهِ فَصاحَ بِهِ العُمَرِيُ لا تُوَطِّئ زَرعَنا فَتَوَطَّأَهُ بِالحِمارِ حَتّى وَصَلَ إلَيهِ ، ونَزَلَ وَجَلَسَ عِندَهُ وباسَطَهُ وضاحَكَهُ وقالَ لَهُ : كَم غَرِمتَ عَلى زَرعِكَ هذا ؟
قالَ : مِئَةُ دينارٍ .
قالَ: فَكَم تَرجو أن تُصيبَ؟
قالَ : لَستُ أعلَمُ الغَيبَ .
قالَ لَهُ : إنّما قُلتُ : كَم تَرجو أن يَجيئَكَ فيهِ؟
قالَ : أرجو أن يَجيءَ مِئَتا دينارٍ .
قالَ : فَأَخرَجَ لَهُ أبُوالحَسَنِ عليه السلامصُرَّةً فيها ثَلاثُمِئَةِ دينارٍ ، وقالَ : هذا زَرعُكَ عَلى حالِهِ وَاللّه ُ يَرزُقُكَ فيهِ ما تَرجو .
قالَ : فَقامَ العُمَرِيُ فَقَبَّلَ رَأسَهُ وسَأَلَهُ أن يَصفَحَ عَن فارِطِهِ ، فَتَبَسَّمَ إلَيهِ أبُوالحَسَنِ وَانصَرَف .
قالَ : وراحَ إلَى المَسجِدِ فَوَجَدَ العُمَرِيَ جالِسا ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ قالَ : اللّه ُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ .
قالَ : فَوَثَبَ أصحابُهُ إلَيهِ .
فَقالوا لَهُ : ما قَضِيَّتُكَ؟ قَد كُنتَ تَقولُ غَيرَ هذا
قالَ : فَقالَ لَهُم : قَد سَمِعتُم ما قُلتُ الآنَ ، وجَعَلَ يَدعو لأَِبِي الحَسَنِ عليه السلامفَخاصَموهُ وخاصَمَهُم .
فَلَمّا رَجَعَ أبُوالحَسَنِ إلى دارِهِ ، قالَ لِجُلَسائِهِ الَّذينَ سَأَلوه في قَتلِ العُمَرِيِّ أيُّما كانَ خَيرا ما أرَدتُم أم ما أرَدتُ إنَّني أصلَحتُ أمرَهُ بِهذَا المِقدارِ الَّذي عَرَفتُم وكُفيتُ بِهِ شَرَّهُ.
حديث
بحار الأنوار ـ به نقل از حسن بن محمّد ، از جدّش ، و او از چند تن از ياران امام كاظم عليه السلام ـ : مردى از نوادگان عمر بن خطّاب ، در مدينه ، امام كاظم عليه السلام را آزار مى داد و هر گاه ايشان را مى ديد ، به على عليه السلام دشنام مى داد . برخى از اطرافيان امام كاظم عليه السلام به ايشان گفتند : اجازه بفرماييد اين بدكار را به قتل برسانيم .
امام كاظم عليه السلام آنان را از اين كار ، به شدّت باز داشت و منع كرد و سراغِ [نشانى ]مرد دشنام گو را گرفت . گفته شد در فلان منطقه از مدينه كشاورزى مى كند .
امام عليه السلام ، سوار بر مَركب ، به سويش رفت و او را در مزرعه اش ديد . با الاغش داخل مزرعه شد . آن مرد فرياد زد : زراعت ما را لگدمال مكن!
امام عليه السلام ، با الاغ از داخل زراعت به سوى مرد رفت تا نزديك وى رسيد . پياده شد و در كنارش نشست . با او خوش و بِش كرد و به وى فرمود : «چه قدر خسارت بر زراعت تو وارد كردم؟» .
مرد گفت : صد دينار .
فرمود : «اميد دارى چه قدر محصول به دست بياورى؟» .
گفت : غيب نمى دانم .
فرمود : «گفتم چه قدر اميد دارى؟» .
گفت : اميد دارم دويست دينار محصول به دست آورم .
امام كاظم عليه السلام كيسه اى به وى داد كه در آن ، سيصد دينار بود و فرمود : «زراعت تو بر جايش باقى است و خداوند ، آنچه اميد دارى ، به تو روزى مى كند» .
مرد ، به پا خاست و سرِ ايشان را بوسيد و خواست تا از تقصيرش درگذرد . امام عليه السلامتبسّمى كرد و بازگشت .
امام كاظم عليه السلام به مسجد رفت و مرد دشنام گو را ديد كه در مسجد ، نشسته است . وقتى نگاهش به امام عليه السلام افتاد ، گفت : خداوند ، مى داند رسالت خود را كجا قرار دهد!
ياران امام كاظم عليه السلام به سوى آن مرد شتافتند و به وى گفتند : داستان چيست؟ تو تا به حال به گونه اى ديگر سخن مى گفتى؟!
مرد گفت : «شنيديد الآن چه گفتم» و شروع به دعا كردن براى امام كاظم عليه السلام كرد . گفتگوها ميان مرد و ياران امام عليه السلام ادامه يافت . وقتى امام كاظم عليه السلام به خانه اش بازمى گشت ، به اطرافيانش كه [پيش از آن ،] مى خواستند مرد را بكُشند ، فرمود : «كارى كه شما مى خواستيد انجام دهيد ، بهتر بود يا آنچه من انجام دادم؟ من با اين مقدار پول ، كارش را اصلاح كردم و از شرّش در امان گشتم» .
نمایش منبع
حدیث روز

امام علی عليه ‏السلام:

ما أكثَرَ العِبَرَ، و أقَلَّ الاعتِبارَ؛

چه بسيار است عبرتها و چه اندک است عبرت گرفتن.

نهج البلاغه، حكمت 297

احادیث معصومین

حمایت از پایگاه
آمار پایگاه کتابخانه احادیث شیعه

تــعــداد كــتــابــهــا : 111

تــعــداد احــاديــث : 45456

تــعــداد تــصــاویــر : 3838

تــعــداد حــدیــث روز : 685