- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست حكمت نامه لقمان
- فصل دهم: حكمت هاى جامع
فصل دهم: حكمت هاى جامع
الإمام زين العابدين عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إن أشَدَّ العُدمِ عُدمُ القَلبِ ، وإنَّ أعظَمَ المَصائِبِ مُصيبَةُ الدّينِ ، وأسنَى المَرزِئَةِ مَرزِئَتُهُ ، وأنفَعَ الغِنى غِنَى القَلبِ ، فَتَلَبَّث في كُلِّ ذلِكَ ، وَالزَمِ القَناعَةَ وَالرِّضا بِما قَسَمَ اللّه ُ ، وإنَّ السّارِقَ إذا سَرَقَ حَبَسَهُ اللّه ُ مِن رِزقِهِ ، وكانَ عَلَيهِ إثمُهُ ، ولَو صَبَرَ لَنالَ ذلِكَ وجاءَهُ مِن وَجهِهِ .
يا بُنَيَّ ، أخلِص طاعَةَ اللّه ِ حَتّى لا يُخالِطَها شَيءٌ مِنَ المَعاصي ، ثُمَّ زَيِّنِ الطّاعَةَ بِاتِّباعِ أهلِ الحَقِّ ؛ فَإِنَّ طاعَتَهُم مُتَّصِلَةٌ بِطاعَةِ اللّه ِ ، وزَيِّن ذلِكَ بِالعِلمِ ، وحَصِّن عِلمَكَ بِحِلمٍ لا يُخالِطُهُ حُمقٌ ، وَاخزُنهُ بِلينٍ لا يُخالِطُهُ جَهلٌ ، وشَدِّدهُ بِحَزمٍ لا يُخالِطُهُ الضِّياعُ ، وَامزُج حَزمَكَ بِرِفقٍ لا يُخالِطُهُ العُنفُ .
يا بُنَيَّ ، أخلِص طاعَةَ اللّه ِ حَتّى لا يُخالِطَها شَيءٌ مِنَ المَعاصي ، ثُمَّ زَيِّنِ الطّاعَةَ بِاتِّباعِ أهلِ الحَقِّ ؛ فَإِنَّ طاعَتَهُم مُتَّصِلَةٌ بِطاعَةِ اللّه ِ ، وزَيِّن ذلِكَ بِالعِلمِ ، وحَصِّن عِلمَكَ بِحِلمٍ لا يُخالِطُهُ حُمقٌ ، وَاخزُنهُ بِلينٍ لا يُخالِطُهُ جَهلٌ ، وشَدِّدهُ بِحَزمٍ لا يُخالِطُهُ الضِّياعُ ، وَامزُج حَزمَكَ بِرِفقٍ لا يُخالِطُهُ العُنفُ .
امام زين العابدين عليه السلام ـ در بيان سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : اى پسرم ! سخت ترين ندارى ، نداشتن دل است و بزرگ ترين مصيبت ، بدهكارى است و بالاترين محروميت و بلا ، همان بدهكارى است و سودمندترين ثروت ، بى نيازىِ دل است . پس در همه اينها درنگ كن و به آنچه خدا قسمت فرموده ، قانع و خشنود باش . هر گاه دزد بدزدد ، خداوند عز و جلاو را از روزى اش باز مى دارد و گناه آن ، بر عهده اوست . حال اگر شكيبايى مى ورزيد ، از راه خودش به آن روزى دست مى يافت .
اى پسرم! طاعتِ (عبادتِ) الهى را خالصانه انجام بده ، به طورى كه گناه كوچكى هم با آن مخلوط نشود . سپس با پيروى از دارندگانِ ايمان حقيقى ، طاعت خود را زينت ببخش ؛ زيرا طاعت آنان ، به طاعت الهى پيوسته است. و همين طاعت را با دانش ، آراسته كن . و دانشت را با بردبارى حراست كن ، تا حماقت با آن درنياميزد. و بردبارى ات را با نرم خويى ذخيره كن ، تا با نادانى همراه نگردد. و نرم خويى ات را با تدبيرْ استوار كن ، تا نابودى در آن راه نيابد . و تدبيرت را با مدارا درآميز ، تا زورى در آن نباشد .
اى پسرم! طاعتِ (عبادتِ) الهى را خالصانه انجام بده ، به طورى كه گناه كوچكى هم با آن مخلوط نشود . سپس با پيروى از دارندگانِ ايمان حقيقى ، طاعت خود را زينت ببخش ؛ زيرا طاعت آنان ، به طاعت الهى پيوسته است. و همين طاعت را با دانش ، آراسته كن . و دانشت را با بردبارى حراست كن ، تا حماقت با آن درنياميزد. و بردبارى ات را با نرم خويى ذخيره كن ، تا با نادانى همراه نگردد. و نرم خويى ات را با تدبيرْ استوار كن ، تا نابودى در آن راه نيابد . و تدبيرت را با مدارا درآميز ، تا زورى در آن نباشد .
نمایش منبع
الإمام الباقر عليه السلام :قيلَ لِلُقمانَ : مَا الَّذي أجمَعتَ عَلَيهِ مِن حِكمَتِكَ ؟
قالَ : لا أتَكَلَّفُ ما قَد كُفيتُهُ ، ولا اُضَيِّعُ ما وُلّيتُهُ .
قالَ : لا أتَكَلَّفُ ما قَد كُفيتُهُ ، ولا اُضَيِّعُ ما وُلّيتُهُ .
امام باقر عليه السلام :به لقمان گفته شد : حكمت خود را در چه چيزْ گرد آوردى [و خلاصه كردى]؟
گفت: «براى چيزى كه كفايت (تضمين) شده ام ، خود را به زحمت نمى اندازم و كارى را كه در آن سرپرستى شده ام ، ضايع نمى كنم» .
گفت: «براى چيزى كه كفايت (تضمين) شده ام ، خود را به زحمت نمى اندازم و كارى را كه در آن سرپرستى شده ام ، ضايع نمى كنم» .
نمایش منبع
الكافي عن إبراهيم بن أبي البلاد عمّن ذكره :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تَقتَرِب فَتَكونَ أبعَدَ لَكَ ، ولا تَبعُد فَتُهانَ ، كُلُّ دابَّةٍ تُحِبُّ مِثلَها ، وإنَّ ابنَ آدَمَ يُحِبُّ مِثلَهُ ، ولا تَنشُر بَزَّكَ إلاّ عِندَ باغيهِ ، كَما لَيسَ بَينَ الذِّئبِ وَالكَبشِ خُلَّةٌ كَذلِكَ لَيسَ بَينَ البارِّ وَالفاجِرِ خُلَّةٌ ، مَن يَقتَرِب مِنَ الزِّفتِ يَعلَق بِهِ بَعضُهُ كَذلِكَ مَن يُشارِكِ الفاجِرَ يَتَعَلَّم مِن طُرُقِهِ ، مَن يُحِبَّ المِراءَ يُشتَم ، ومَن يَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ يُتَّهَم ، ومَن يُقارِن قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ، ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم .
الكافى ـ به نقل از ابراهيم بن ابى بلاد ، از كسى كه او را ياد كرده ـ : لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! [آن چنان به مردمْ] نزديك نشو كه مايه دورىِ تو [از آنان] شود ، و [آن چنان] دور نشو كه [در اثر بى توجّهىِ آنان ]خوار گردى . هر جنبنده اى ، همنوع خود را دوست دارد و آدميزاد نيز همنوع خود را دوست دارد . متاع خود را جز نزد مشترى اش پهن نكن . همان طور كه بين گرگ و قوچ ، دوستى اى نيست ، بين نيكوكار و بدكار نيز دوستى اى نيست . هر كه به قير نزديك شود ، قسمتى از بدنش به آن مى چسبد ، همچنين ، هر كه با بدكار همدستى كند ، برخى از روش هاى او را مى آموزد . هر كه جرّ و بحث را دوست بدارد ، دشنام مى شنود . و هر كه وارد جاهاى بد شود ، متّهم مى شود . و هر كه با رفيقِ بد همراهى كند ، سالم نمى ماند ، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد ، پشيمان مى گردد» .
نمایش منبع
الامام الباقر عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ عليه السلام ابنَهُ أن قالَ: يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ ، فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ . وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ ، فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَكَّرتَ عَلِمتَ أنَّ نَفسَكَ بِيَدِ غَيرِكَ ، وإنَّمَا النَّومُ بِمَنزِلَةِ المَوتِ ، وإنَّمَا اليَقَظَةُ بَعدَ النَّومِ بِمَنزِلَةِ البَعثِ بَعدَ المَوتِ .
وقالَ : قالَ لُقمانُ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، لا تَقتَرِب فَيَكونَ أبعَدَ لَكَ ولا تَبعُد فَتُهانَ . كُلُّ دابَّةٍ تُحِبُّ مِثلَها ، وَابنُ آدَمَ لا يُحِبُّ مِثلَهُ . لا تَنشُر بِرَّكَ (بَزَّكَ) إلا عِندَ باغيهِ، وكَما لَيسَ بَينَ الكَبشِ وَالذِّئبِ خُلَّةٌ ، كَذلِكَ لَيسَ بَينَ البارِّ وَالفاجِرِ خُلَّةٌ، مَن يَقتَرِب مِنَ الرَّفثِ (الزِّفتِ) يَعلَق بِهِ بَعضُهُ كَذلِكَ مَن يُشارِكِ الفاجِرَ يَتَعَلَّم مِن طُرُقِهِ ، مَن يُحِبَّ المِراءَ يُشتَم ، ومَن يَدخُل مَدخَلَ السَّوءِ يُتَّهَم ، ومَن يُقارِن قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، صاحِب مِئَةً ولا تُعادِ واحِداً .
يا بُنَيَّ ، إنَّما هُوَ خَلاقُكَ وخُلُقُكَ ، فَخَلاقُكَ دينُكَ ، وخُلُقُكَ بَينَكَ وبَينَ النّاسِ ، فَلا تَبَغَّضَنَّ إلَيهِم ، وتَعَلَّم مَحاسِنَ الأَخلاقِ .
يا بُنَيَّ ، كُن عَبداً لِلأَخيارِ ولا تَكُن وَلَداً لِلأَشرارِ .
يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِأَداءِ الأَمانَهِ تَسلَم دُنياكَ وآخِرَتُكَ ، وكُن أميناً ؛ فَإِنَّ اللّه َ تَعالى لا يُحِبُّ الخائِنينَ .
يا بُنَيَّ ، لا تُرِ النّاسَ أنَّكَ تَخشَى اللّه َ وقَلبُكَ فاجِرٌ .
وقالَ : قالَ لُقمانُ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، لا تَقتَرِب فَيَكونَ أبعَدَ لَكَ ولا تَبعُد فَتُهانَ . كُلُّ دابَّةٍ تُحِبُّ مِثلَها ، وَابنُ آدَمَ لا يُحِبُّ مِثلَهُ . لا تَنشُر بِرَّكَ (بَزَّكَ) إلا عِندَ باغيهِ، وكَما لَيسَ بَينَ الكَبشِ وَالذِّئبِ خُلَّةٌ ، كَذلِكَ لَيسَ بَينَ البارِّ وَالفاجِرِ خُلَّةٌ، مَن يَقتَرِب مِنَ الرَّفثِ (الزِّفتِ) يَعلَق بِهِ بَعضُهُ كَذلِكَ مَن يُشارِكِ الفاجِرَ يَتَعَلَّم مِن طُرُقِهِ ، مَن يُحِبَّ المِراءَ يُشتَم ، ومَن يَدخُل مَدخَلَ السَّوءِ يُتَّهَم ، ومَن يُقارِن قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، صاحِب مِئَةً ولا تُعادِ واحِداً .
يا بُنَيَّ ، إنَّما هُوَ خَلاقُكَ وخُلُقُكَ ، فَخَلاقُكَ دينُكَ ، وخُلُقُكَ بَينَكَ وبَينَ النّاسِ ، فَلا تَبَغَّضَنَّ إلَيهِم ، وتَعَلَّم مَحاسِنَ الأَخلاقِ .
يا بُنَيَّ ، كُن عَبداً لِلأَخيارِ ولا تَكُن وَلَداً لِلأَشرارِ .
يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِأَداءِ الأَمانَهِ تَسلَم دُنياكَ وآخِرَتُكَ ، وكُن أميناً ؛ فَإِنَّ اللّه َ تَعالى لا يُحِبُّ الخائِنينَ .
يا بُنَيَّ ، لا تُرِ النّاسَ أنَّكَ تَخشَى اللّه َ وقَلبُكَ فاجِرٌ .
امام باقر عليه السلام :در نصايح لقمان به پسرش ، اين است كه گفت : «پسرم ! اگر درباره مرگْ ترديد دارى ، خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ و اگر درباره رستاخيزْ ترديد دارى ، بيدار شدن از خواب را از خود دور كن ـ كه نخواهى توانست ـ ؛ زيرا اگر انديشه كنى ، مى دانى كه جان تو در دست ديگرى است و همانا خواب ، به منزله مرگ است و بيدارى پس از خواب ، به منزله بر انگيخته شدن پس از مرگ» .
لقمان همچنين گفت: «اى پسرم! آن چنان [به مردمْ] نزديك نشو كه [از دل هاى آنان] دور شوى و آن چنان دور نشو كه خوار شوى . هر موجودى ، همنوع خود را دوست مى دارد و همانا آدميزاد نيز همنوع خود را دوست مى دارد . خوبى [يا متاع] خود را جز در برابر مشترىِ آن ، نگستران . چنان كه ميان قوچ و گرگ ، دوستى و رفاقتى نيست ، ميان نيكوكار و بدكار نيز دوستى و رفاقتى نيست. هر كه به زشتى [يا قير ]نزديك شود ، پاره اى از آن به تنش مى چسبد . همچنين ، هر كه با بدكارْ همدستى كند ، بعضى از روش هاى او را مى آموزد . هر كه جدال را دوست بدارد ، دشنام مى شنود ، و هر كه وارد جاهاى بد شود ، متّهم مى شود و هر كه با رفيقِ بد همراهى كند ، سالم نمى ماند ، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد ، پشيمان مى گردد» .
و گفت : «اى پسرم ! با صد نفر رفاقت كن ؛ ولى حتّى با يك نفر هم دشمنى نكن . اى پسرم ! تو هستى و بهره و اخلاق تو ! بهره تو دين توست ، و اخلاق تو [رابطه] بين تو و مردم است . پس به آنان كينه نورز ، و اخلاق نيكو را بياموز . اى پسرم ! غلام نيكان باش ؛ ولى فرزند بدان نباش . اى پسرم ! امانت را ادا كن ، تا دنيا و آخرتت سالم بماند ، و امين باش ؛ زيرا خداى تعالى خيانتكاران را دوست ندارد . اى پسرم ! خود را به مردم چنان نشان نده كه از خدا مى ترسى ، در حالى كه دلِ تو گنهكار است» .
لقمان همچنين گفت: «اى پسرم! آن چنان [به مردمْ] نزديك نشو كه [از دل هاى آنان] دور شوى و آن چنان دور نشو كه خوار شوى . هر موجودى ، همنوع خود را دوست مى دارد و همانا آدميزاد نيز همنوع خود را دوست مى دارد . خوبى [يا متاع] خود را جز در برابر مشترىِ آن ، نگستران . چنان كه ميان قوچ و گرگ ، دوستى و رفاقتى نيست ، ميان نيكوكار و بدكار نيز دوستى و رفاقتى نيست. هر كه به زشتى [يا قير ]نزديك شود ، پاره اى از آن به تنش مى چسبد . همچنين ، هر كه با بدكارْ همدستى كند ، بعضى از روش هاى او را مى آموزد . هر كه جدال را دوست بدارد ، دشنام مى شنود ، و هر كه وارد جاهاى بد شود ، متّهم مى شود و هر كه با رفيقِ بد همراهى كند ، سالم نمى ماند ، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد ، پشيمان مى گردد» .
و گفت : «اى پسرم ! با صد نفر رفاقت كن ؛ ولى حتّى با يك نفر هم دشمنى نكن . اى پسرم ! تو هستى و بهره و اخلاق تو ! بهره تو دين توست ، و اخلاق تو [رابطه] بين تو و مردم است . پس به آنان كينه نورز ، و اخلاق نيكو را بياموز . اى پسرم ! غلام نيكان باش ؛ ولى فرزند بدان نباش . اى پسرم ! امانت را ادا كن ، تا دنيا و آخرتت سالم بماند ، و امين باش ؛ زيرا خداى تعالى خيانتكاران را دوست ندارد . اى پسرم ! خود را به مردم چنان نشان نده كه از خدا مى ترسى ، در حالى كه دلِ تو گنهكار است» .
نمایش منبع
الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنِ احتَجتَ إلَى السُّلطانِ فَلا تُكثِرِ الإِلحاحَ عَلَيهِ ، ولا تَطلُب حاجَتَكَ مِنهُ إلاّ في مَواضِعِ الطَّلَبِ ، وذلِكَ حينَ الرِّضا وطيبِ النَّفسِ ، ولا تَضجَرَنَّ بِطَلَبِ حاجَةٍ ؛ فَإِنَّ قَضاءَها بِيَدِ اللّه ِ ولَها أوقاتٌ ، ولكِنِ ارغَب إلَى اللّه ِ ، وسَلهُ ، وحَرِّك أصابِعَكَ إلَيهِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا قَليلٌ ، وعُمُرَكَ قَصيرٌ .
يا بُنَيَّ ، اِحذَرِ الحَسَدَ فَلا يَكونَنَّ مِن شَأنِكَ ، وَاجتَنِب سوءَ الخُلُقِ فَلا يَكونَنَّ مِن طَبعِكَ ، فَإِنَّكَ لا تَضُرُّ بِهِما إلاّ نَفسَكَ ، وإذا كُنتَ أنتَ الضّارَّ لِنَفسِكَ كَفَيتَ عَدُوَّكَ أمرَكَ ، لِأَنَّ عَداوَتَكَ لِنَفسِكَ أضَرُّ عَلَيكَ مِن عَداوَةِ غَيرِكَ .
يا بُنَيَّ ، اِجعَل مَعروفَكَ في أهلِهِ ، وكُن فيهِ طالِباً لِثَوابِ اللّه ِ ، وكُن مُقتَصِداً ، ولا تُمسِكهُ تَقتيراً ، ولا تُعطِهِ تَبذيراً .
يا بُنَيَّ ، سَيِّدُ أخلاقِ الحِكمَةِ دينُ اللّه ِ تَعالى ، ومَثَلُ الدّينِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ الثّابِتَةِ ، فَالإِيمانُ بِاللّه ِ ماؤُها ، وَالصَّلاةُ عُروقُها ، وَالزَّكاةُ جِذعُها ، وَالتَّآخي فِي اللّه ِ شُعَبُها ، وَالأَخلاقُ الحَسَنَةُ وَرَقُها ، وَالخُروجُ عَن مَعاصِي اللّه ِ ثَمَرُها ، ولا تَكمُلُ الشَّجَرَةُ إلاّ بِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ ، كَذلِكَ الدّينُ لا يَكمُلُ إلاّ بِالخُروجِ عَنِ المَحارِمِ .
يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ، وإنَّ لِلدّينِ ثَلاثَ عَلاماتٍ : العِفَّةَ ، وَالعِلمَ ، وَالحِلمَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا قَليلٌ ، وعُمُرَكَ قَصيرٌ .
يا بُنَيَّ ، اِحذَرِ الحَسَدَ فَلا يَكونَنَّ مِن شَأنِكَ ، وَاجتَنِب سوءَ الخُلُقِ فَلا يَكونَنَّ مِن طَبعِكَ ، فَإِنَّكَ لا تَضُرُّ بِهِما إلاّ نَفسَكَ ، وإذا كُنتَ أنتَ الضّارَّ لِنَفسِكَ كَفَيتَ عَدُوَّكَ أمرَكَ ، لِأَنَّ عَداوَتَكَ لِنَفسِكَ أضَرُّ عَلَيكَ مِن عَداوَةِ غَيرِكَ .
يا بُنَيَّ ، اِجعَل مَعروفَكَ في أهلِهِ ، وكُن فيهِ طالِباً لِثَوابِ اللّه ِ ، وكُن مُقتَصِداً ، ولا تُمسِكهُ تَقتيراً ، ولا تُعطِهِ تَبذيراً .
يا بُنَيَّ ، سَيِّدُ أخلاقِ الحِكمَةِ دينُ اللّه ِ تَعالى ، ومَثَلُ الدّينِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ الثّابِتَةِ ، فَالإِيمانُ بِاللّه ِ ماؤُها ، وَالصَّلاةُ عُروقُها ، وَالزَّكاةُ جِذعُها ، وَالتَّآخي فِي اللّه ِ شُعَبُها ، وَالأَخلاقُ الحَسَنَةُ وَرَقُها ، وَالخُروجُ عَن مَعاصِي اللّه ِ ثَمَرُها ، ولا تَكمُلُ الشَّجَرَةُ إلاّ بِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ ، كَذلِكَ الدّينُ لا يَكمُلُ إلاّ بِالخُروجِ عَنِ المَحارِمِ .
يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ، وإنَّ لِلدّينِ ثَلاثَ عَلاماتٍ : العِفَّةَ ، وَالعِلمَ ، وَالحِلمَ .
امام صادق عليه السلام ـ در بيان سفارش لقمان عليه السلام به پسرش ـ : اى پسرم ! اگر محتاج پادشاه شدى ، زياد پافشارى نكن و نيازت را جز در جاى مناسبِ درخواست ، از او نخواه ، و آن ، زمانِ خشنودى و نشاط اوست . و در درخواست حاجت ، بى قرارى نكن ؛ چرا كه برآورده شدن آن ، به دست خداست و آن هم زمان هايى دارد ؛ ولى به خدا علاقه نشان بده و از او درخواست كن و انگشتانت را به سوى او بجنبان .
اى پسرم ! [متاع] دنيا اندك است و عمر تو كوتاه .
اى پسرم ! از حسد بپرهيز ، كه در شأن تو نيست ، و از بد اخلاقى دورى كن ، كه از سرشت تو نيست ؛ چرا كه تو با آن دو ، جز به خودت زيان نمى رسانى ، و هر گاه خودت زيان رسانِ خود بودى ، زحمت دشمنت را درباره كارت كم كرده اى ؛ زيرا دشمنىِ تو با خودت ، زيان بارتر از دشمنىِ ديگرى است .
اى پسرم ! كار خوبت را براى اهلش انجام بده و در آن ، از خدا پاداش بخواه . [در خرج كردن ]ميانه رو باش و از ترس فقر و فلاكت ، [از خرج كردنْ ]خوددارى نكن ؛ ولى ريخت و پاش هم نكن .
اى پسرم ! سرور اخلاق حكيمانه ، دين خداى متعال است . مَثَل دين ، مانند درخت استوار است ؛ ايمان به خدا آب آن است و نماز ريشه هاى آن ، و زكات تنه آن ، و برادرى در راه خدا شاخه هاى آن ، و اخلاق نيكْ برگ هاى آن ، و بيرون آمدن از گناهان ، ميوه آن . و همان گونه كه درخت ، جز با ميوه پاكيزه به كمال نمى رسد ، دين نيز جز با بيرون آمدن از محرّمات ، كامل نمى گردد .
اى پسرم ! هر چيزى نشانه اى دارد كه بدان شناخته مى شود . دين نيز سه نشانه دارد : پاك دامنى ، دانش ، و بردبارى .
اى پسرم ! [متاع] دنيا اندك است و عمر تو كوتاه .
اى پسرم ! از حسد بپرهيز ، كه در شأن تو نيست ، و از بد اخلاقى دورى كن ، كه از سرشت تو نيست ؛ چرا كه تو با آن دو ، جز به خودت زيان نمى رسانى ، و هر گاه خودت زيان رسانِ خود بودى ، زحمت دشمنت را درباره كارت كم كرده اى ؛ زيرا دشمنىِ تو با خودت ، زيان بارتر از دشمنىِ ديگرى است .
اى پسرم ! كار خوبت را براى اهلش انجام بده و در آن ، از خدا پاداش بخواه . [در خرج كردن ]ميانه رو باش و از ترس فقر و فلاكت ، [از خرج كردنْ ]خوددارى نكن ؛ ولى ريخت و پاش هم نكن .
اى پسرم ! سرور اخلاق حكيمانه ، دين خداى متعال است . مَثَل دين ، مانند درخت استوار است ؛ ايمان به خدا آب آن است و نماز ريشه هاى آن ، و زكات تنه آن ، و برادرى در راه خدا شاخه هاى آن ، و اخلاق نيكْ برگ هاى آن ، و بيرون آمدن از گناهان ، ميوه آن . و همان گونه كه درخت ، جز با ميوه پاكيزه به كمال نمى رسد ، دين نيز جز با بيرون آمدن از محرّمات ، كامل نمى گردد .
اى پسرم ! هر چيزى نشانه اى دارد كه بدان شناخته مى شود . دين نيز سه نشانه دارد : پاك دامنى ، دانش ، و بردبارى .
نمایش منبع
عنه عليه السلام :كانَ فيما وَعَظَ بِهِ لُقمانُ ابنَهُ : يا بُنَيَّ ، إنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا قَبلَكَ لِأَولادِهِم ، فَلَم يَبقَ ما جَمَعوا ولَم يَبقَ مَن جَمَعوا لَهُ ، وإنَّما أنتَ عَبدٌ مُستَأجَرٌ ؛ قَد اُمِرتَ بِعَمَلٍ ووُعِدتَ عَلَيهِ أجراً ، فَأَوفِ عَمَلَكَ وَاستَوفِ أجرَكَ ، ولا تَكُن في هذِهِ الدُّنيا بِمَنزِلَةِ شاةٍ وَقَعَت في زَرعٍ أخضَرَ ، فَأَكَلَت حَتّى سَمِنَت فَكانَ حَتفُها عِندَ سِمَنِها ، ولكِنِ اجعَلِ الدُّنيا بِمَنزِلَةِ قَنطَرَةٍ عَلى نَهرٍ جُزتَ عَلَيها وتَرَكتَها ولَم تَرجِع إلَيها آخِرَ الدَّهرِ . أخرِبها ولا تَعمُرها ، فَإِنَّكَ لَم تُؤمَر بِعِمارَتِها .
وَاعلَم أنَّكَ سَتُسأَلُ غَداً إذا وَقَفتَ بَينَ يَدَيِ اللّه ِ عَزَّ وجَلَّ عَن أربَعٍ : شَبابِكَ فيما أبلَيتَهُ ، وعُمُرِكَ فيما أفنَيتَهُ ، ومالِكَ مِمَّا اكتَسَبتَهُ وفيما أنفَقتَهُ ، فَتَأَهَّب لِذلِكَ ، وأعِدَّ لَهُ جَواباً .
ولا تَأسَ عَلى ما فاتَكَ مِنَ الدُّنيا ، فَإِنَّ قَليلَ الدُّنيا لا يَدومُ بَقاؤُهُ ، وكَثيرَها لا يُؤمَنُ بَلاؤُهُ ، فَخُذ حِذرَكَ ، وجِدَّ في أمرِكَ ، وَاكشِفِ الغِطاءَ عَن وَجهِكَ ، وتَعَرَّض لِمَعروفِ رَبِّكَ ، وجَدِّدِ التَّوبَةَ في قَلبِكَ ، وَاكمَش في فَراغِكَ قَبلَ أن يُقصَدَ قَصدُكَ ، ويُقضى قَضاؤُكَ ، ويُحالَ بَينَكَ وبَينَ ما تُريدُ .
وَاعلَم أنَّكَ سَتُسأَلُ غَداً إذا وَقَفتَ بَينَ يَدَيِ اللّه ِ عَزَّ وجَلَّ عَن أربَعٍ : شَبابِكَ فيما أبلَيتَهُ ، وعُمُرِكَ فيما أفنَيتَهُ ، ومالِكَ مِمَّا اكتَسَبتَهُ وفيما أنفَقتَهُ ، فَتَأَهَّب لِذلِكَ ، وأعِدَّ لَهُ جَواباً .
ولا تَأسَ عَلى ما فاتَكَ مِنَ الدُّنيا ، فَإِنَّ قَليلَ الدُّنيا لا يَدومُ بَقاؤُهُ ، وكَثيرَها لا يُؤمَنُ بَلاؤُهُ ، فَخُذ حِذرَكَ ، وجِدَّ في أمرِكَ ، وَاكشِفِ الغِطاءَ عَن وَجهِكَ ، وتَعَرَّض لِمَعروفِ رَبِّكَ ، وجَدِّدِ التَّوبَةَ في قَلبِكَ ، وَاكمَش في فَراغِكَ قَبلَ أن يُقصَدَ قَصدُكَ ، ويُقضى قَضاؤُكَ ، ويُحالَ بَينَكَ وبَينَ ما تُريدُ .
امام صادق عليه السلام ـ در بيان سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : اى پسرم! مردمِ پيش از تو ، براى فرزندانشان سرمايه جمع كردند ؛ ولى نه سرمايه باقى مانْد و نه آن كسى كه سرمايه برايش جمع شده بود. همانا تو بنده اى اجير شده هستى كه به انجام دادن كارى مأمور شده اى و مزدى نيز به تو وعده داده شده است . پس به انجام دادن كارت وفادار باش و مزدت را بگير .
در اين دنيا ، همانند گوسفندى مباش كه در زراعت سبزى داخل مى شود و آن قدر مى خورد كه چاق مى گردد و هنگام چاقى اش كشته مى شود ؛ بلكه دنيا را همانند پلى بر روى رودخانه اى به شمار آور كه از آن مى گذرى و آن را رها مى كنى و تا پايان روزگار ، به سوى آن باز نمى گردى. آن را خراب كن و آبادش نكن؛ زيرا تو مأمور آبادانى آن نيستى .
بدان كه همانا تو ، فردا به هنگامى كه در پيشگاه خداوند عز و جل حاضر شوى ، درباره چهار چيز مورد سؤال قرار مى گيرى : جوانى ات را چگونه سپرى كردى؟ عمرت را چگونه گذراندى؟ مالت را از كجا به دست آوردى و در چه راهى هزينه كردى؟ بنا بر اين ، خود را براى چنين روزى آماده كن و براى اين پرسش ها ، جوابى فراهم كن .
به خاطر آنچه از دنيا از دست دادى ، تأسف نخور؛ زيرا اندكِ دنيا دوام ندارد و زياد آن ، از بلا و گرفتارى در امان نيست. پس بر حذر باش و در كارت بكوش و پرده [ ى غفلت] را از روى خود ، كنار بزن و به كارهاى مطلوب پروردگارت مشغول باش و در دل خود ، توبه را تازه كن و پيش از اين كه مرگ ، آهنگ تو كند و درباره تو حكم براند و بين تو و خواسته هايت حايل شود، تو به سوى آسايش خود بشتاب .
در اين دنيا ، همانند گوسفندى مباش كه در زراعت سبزى داخل مى شود و آن قدر مى خورد كه چاق مى گردد و هنگام چاقى اش كشته مى شود ؛ بلكه دنيا را همانند پلى بر روى رودخانه اى به شمار آور كه از آن مى گذرى و آن را رها مى كنى و تا پايان روزگار ، به سوى آن باز نمى گردى. آن را خراب كن و آبادش نكن؛ زيرا تو مأمور آبادانى آن نيستى .
بدان كه همانا تو ، فردا به هنگامى كه در پيشگاه خداوند عز و جل حاضر شوى ، درباره چهار چيز مورد سؤال قرار مى گيرى : جوانى ات را چگونه سپرى كردى؟ عمرت را چگونه گذراندى؟ مالت را از كجا به دست آوردى و در چه راهى هزينه كردى؟ بنا بر اين ، خود را براى چنين روزى آماده كن و براى اين پرسش ها ، جوابى فراهم كن .
به خاطر آنچه از دنيا از دست دادى ، تأسف نخور؛ زيرا اندكِ دنيا دوام ندارد و زياد آن ، از بلا و گرفتارى در امان نيست. پس بر حذر باش و در كارت بكوش و پرده [ ى غفلت] را از روى خود ، كنار بزن و به كارهاى مطلوب پروردگارت مشغول باش و در دل خود ، توبه را تازه كن و پيش از اين كه مرگ ، آهنگ تو كند و درباره تو حكم براند و بين تو و خواسته هايت حايل شود، تو به سوى آسايش خود بشتاب .
نمایش منبع
عنه عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالضَّجَرَ وسوءَ الخُلُقِ وقِلَّةَ الصَّبرِ ، فَلا يَستَقيمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ ، وألزِم نَفسَكَ التُّؤَدَةَ في اُمورِكَ ، وصَبِّر على مَؤُوناتِ الإِخوانِ نَفسَكَ ، وحَسِّن مَعَ جَميعِ النّاسِ خُلُقَكَ .
يا بُنَيَّ ، إن عَدِمَكَ ما تَصِلُ بِهِ قَرابَتَكَ ، وتَتَفَضَّلُ بِهِ عَلى إخوَتِكَ فَلا يَعدَمَنَّكَ حُسنُ الخُلقِ وبَسطُ البِشرِ ؛ فَإِنَّهُ مَن أحسَنَ خُلُقَهُ أحَبَّهُ الأَخيارُ وجانَبَهُ الفُجّارُ ، وَاقنَع بِقَسمِ اللّه ِ لَكَ يَصفُ عَيشُكَ ، فَإِن أرَدتَ أن تَجمَعَ عِزَّ الدُّنيا فَاقطَع طَمَعَكَ مِمّا في أيدِي النّاسِ ، فَإِنَّما بَلَغَ الأَنبِياءُ وَالصِّدّيقونَ ما بَلَغوا بِقَطعِ طَمَعِهِم .
يا بُنَيَّ ، إن عَدِمَكَ ما تَصِلُ بِهِ قَرابَتَكَ ، وتَتَفَضَّلُ بِهِ عَلى إخوَتِكَ فَلا يَعدَمَنَّكَ حُسنُ الخُلقِ وبَسطُ البِشرِ ؛ فَإِنَّهُ مَن أحسَنَ خُلُقَهُ أحَبَّهُ الأَخيارُ وجانَبَهُ الفُجّارُ ، وَاقنَع بِقَسمِ اللّه ِ لَكَ يَصفُ عَيشُكَ ، فَإِن أرَدتَ أن تَجمَعَ عِزَّ الدُّنيا فَاقطَع طَمَعَكَ مِمّا في أيدِي النّاسِ ، فَإِنَّما بَلَغَ الأَنبِياءُ وَالصِّدّيقونَ ما بَلَغوا بِقَطعِ طَمَعِهِم .
امام صادق عليه السلام ـ در بيان سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : اى پسرم ! از بى حوصلگى و بد اخلاقى و كم صبرى ، بپرهيز ؛ چرا كه هيچ كس با اين ويژگى ها استوار نمى ماند . خو كن كه در كارهايت با وقار باشى و بر زحمت هاى برادران ، شكيبايى كنى ، و با همه مردم ، خوش اخلاق باش .
اى پسرم ! اگر چيزى ندارى كه با آن ، صله رحم به جا آورى و بر برادرانت بخششى نمايى ، خوش اخلاقى و خوش رويى را از دست نده ؛ چرا كه هر كس اخلاقش را نيكو گرداند ، نيكان او را دوست مى دارند و بدان از او كناره مى گيرند . و به آنچه خدا قسمت تو فرموده ، قانع باش ، تا زندگى ات صفا يابد . پس اگر خواستى عزّت دنيا را گرد آورى ، طمع خود را از آنچه در دستان مردم است ، قطع كن ؛ زيرا پيامبران و صدّيقان ، تنها به سبب قطع طمع ، به چنان مقاماتى رسيدند .
اى پسرم ! اگر چيزى ندارى كه با آن ، صله رحم به جا آورى و بر برادرانت بخششى نمايى ، خوش اخلاقى و خوش رويى را از دست نده ؛ چرا كه هر كس اخلاقش را نيكو گرداند ، نيكان او را دوست مى دارند و بدان از او كناره مى گيرند . و به آنچه خدا قسمت تو فرموده ، قانع باش ، تا زندگى ات صفا يابد . پس اگر خواستى عزّت دنيا را گرد آورى ، طمع خود را از آنچه در دستان مردم است ، قطع كن ؛ زيرا پيامبران و صدّيقان ، تنها به سبب قطع طمع ، به چنان مقاماتى رسيدند .
نمایش منبع
عنه عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : إن تَأَدَّبتَ صَغيرا انتَفَعتَ بِهِ كَبيراً ، ومَن عَنى بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ لَهُ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ لَهُ طَلَبُهُ أدرَكَ بِهِ مَنفَعَةً ، فَاتَّخِذهُ عادَةً .
وإيّاكَ وَالكَسَلَ مِنهُ وَالطَّلَبَ بِغَيرِهِ ، وإن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإنَّهُ إن فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ تَضييعا أشَدَّ مِن تَركِهِ .
يا بُنَيَّ ، اِستَصلِحِ الأَهلينَ وَالإِخوانَ مِن أهلِ العِلمِ إنِ استَقاموا لَكَ عَلَى الوَفاءِ ، وَاحذَرهُم عِندَ انصِرافِ الحالِ بِهِم عَنكَ ، فَإِنَّ عَداوَتَهُم أشَدُّ مَضَرَّةً مِن عَداوَةِ الأَباعِدِ بِتَصديقِ النّاسِ إيّاهُم لاِطِّلاعِهِم عَلَيكَ .
وإيّاكَ وَالكَسَلَ مِنهُ وَالطَّلَبَ بِغَيرِهِ ، وإن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإنَّهُ إن فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ تَضييعا أشَدَّ مِن تَركِهِ .
يا بُنَيَّ ، اِستَصلِحِ الأَهلينَ وَالإِخوانَ مِن أهلِ العِلمِ إنِ استَقاموا لَكَ عَلَى الوَفاءِ ، وَاحذَرهُم عِندَ انصِرافِ الحالِ بِهِم عَنكَ ، فَإِنَّ عَداوَتَهُم أشَدُّ مَضَرَّةً مِن عَداوَةِ الأَباعِدِ بِتَصديقِ النّاسِ إيّاهُم لاِطِّلاعِهِم عَلَيكَ .
امام صادق عليه السلام ـ در بيان سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : اى پسرم! اگر در كودكى ادب شوى ، در بزرگى سودش را مى برى. هر كه قصد ادب كند ، به [كسب بيشتر] آن اهتمام مى ورزد و هر كه به آن اهتمام ورزد ، خود را براى آموختن آن ، به سختى مى اندازد و هر كه خود را براى آموختن آن ، خود را به سختى اندازد ، شديدتر [و تشنه تر] آن را طلب مى كند و هر كه آن را به شدّت طلب كند ، به سودش دست مى يابد . پس آن را عادت خود قرار بده و بپرهيز از اين كه در كسب آن ، تنبلى كنى و در پىِ چيز ديگرى بروى . اگر در برابر دنيا شكست خوردى ، در برابر آخرت شكست نخور ، و اگر دانش نجويى ، هرگز زيانى شديدتر از ترك آن نخواهى يافت .
اى پسرم ! ميان خودى ها و برادران اهل علم ، اگر به تو وفادارند ، اصلاح كن ، و اگر نظرشان نسبت به تو عوض شده ، از آنان بر حذر باش ؛ زيرا از آن جا كه مردم نظر آنان را ـ به دليل آگاهى شان بر تو ـ دشمنىِ آنان ، زيانبارتر از دشمنىِ بيگانگان است .
اى پسرم ! ميان خودى ها و برادران اهل علم ، اگر به تو وفادارند ، اصلاح كن ، و اگر نظرشان نسبت به تو عوض شده ، از آنان بر حذر باش ؛ زيرا از آن جا كه مردم نظر آنان را ـ به دليل آگاهى شان بر تو ـ دشمنىِ آنان ، زيانبارتر از دشمنىِ بيگانگان است .
نمایش منبع
عنه عليه السلام :لَمّا وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : أنَا مُنذُ سَقَطتُ إلَى الدُّنيا استَدبَرتُ وَاستَقبَلتُ الآخِرَةَ ، فَدارٌ أنتَ إلَيها تَسيرُ أقرَبُ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ .
يا بُنَيَّ ، لا تَطلُب مِنَ الأَمرِ مُدبِرا ، ولا تَرفُض مِنهُ مُقبِلاً ، فَإِنَّ ذلِكَ يُضِلُّ الرَّأيَ ويُزري بِالعَقلِ .
يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا تَستَظهِرُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ الوَرَعُ عَنِ المَحارِمِ ، وَالفَضلُ في دينِكَ ، وَالصِّيانَةُ لِمُرُوَّتِكَ ، وَالإِكرامُ لِنَفسِكَ أن لا تُدَنِّسَها بِمَعاصِي الرَّحمنِ ومَساوِي الأَخلاقِ وقَبيحِ الأَفعالِ .
وَاكتُم سِرَّكَ ، وأحسِن سَريرَتَكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ آمَنتَ بِسِترِ اللّه ِ أن يُصيبَ عَدُوُّكَ مِنكَ عَورَةً ، أو يَقدِرَ مِنكَ عَلى زَلَّةٍ ، ولا تَأمَنَنَّ مَكرَهُ فَيُصيبَ مِنكَ غِرَّةً في بَعضِ حالاتِكَ ، فَإِذَا استَمكَنَ مِنكَ وَثَبَ عَلَيكَ ولَم يُقِلكَ عَثرَةً ، وَليَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ إعلانُ الرِّضا عَنهُ ، وَاستَصغِرِ الكَثيرَ في طَلَبِ المَنفَعَة ِ، وَاستَعظِمِ الصَّغيرَ في رُكوبِ المَضَرَّةِ .
يا بُنَيَّ ، لا تُجالِسِ النّاسَ بِغَيرِ طَريقَتِهِم ، ولا تَحمِلَنَّ عَلَيهِم فَوقَ طاقَتِهِم ، فَلا يَزالُ جَليسُكُ عَنكَ نافِراً ، وَالمَحمولُ عَلَيهِ فَوقَ طاقَتِهِ مُجانِباً لَكَ ، فَإِذا أنتَ فَردٌ لا صاحِبَ لَكَ يُؤنِسُكَ ، ولا أخَ لَكَ يَعضُدُكَ ، فَإذا بَقيتَ وَحيداً كُنتَ مَخذولاً ، وصِرتَ ذَليلاً .
ولا تَعتَذِر إلى مَن لا يُحِبُّ أن يَقبَلَ مِنكَ عُذراً ، ولا يَرى لَكَ حَقّاً ، ولا تَستَعِن في اُمورِكَ إلاّ بِمَن يُحِبُّ أن يَتَّخِذَ في قَضاءِ حاجَتِكَ أجراً ، فَإِنَّهُ إذا كانَ كَذلِكَ طَلَبَ قضاءَ حاجَتِكَ لَكَ ، كَطَلَبِهِ لِنَفسِهِ ، لِأَنَّهُ بَعدَ نَجاحِها لَكَ كانَ رِبحاً فِي الدُّنيَا الفانِيَةِ وحَظّاً وذُخراً لَهُ فِي الدّارِ الباقِيَةِ فَيَجتَهِدُ في قَضائِها لَكَ ، وَليَكُن إخوانُكَ وأصحابُكَ الَّذينَ تَستَخلِصُهُم وتَستَعينُ بِهِم عَلى اُمورِكَ ، أهلَ المُرُوَّةِ وَالكَفافِ وَالثَّروَةِ وَالعَقلِ وَالعَفافِ الَّذينَ إن نَفَعتَهُم شَكَروكَ ، وأن غِبتَ عَن جيرَتِهِم ذَكَروكَ .
يا بُنَيَّ ، لا تَطلُب مِنَ الأَمرِ مُدبِرا ، ولا تَرفُض مِنهُ مُقبِلاً ، فَإِنَّ ذلِكَ يُضِلُّ الرَّأيَ ويُزري بِالعَقلِ .
يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا تَستَظهِرُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ الوَرَعُ عَنِ المَحارِمِ ، وَالفَضلُ في دينِكَ ، وَالصِّيانَةُ لِمُرُوَّتِكَ ، وَالإِكرامُ لِنَفسِكَ أن لا تُدَنِّسَها بِمَعاصِي الرَّحمنِ ومَساوِي الأَخلاقِ وقَبيحِ الأَفعالِ .
وَاكتُم سِرَّكَ ، وأحسِن سَريرَتَكَ ، فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ آمَنتَ بِسِترِ اللّه ِ أن يُصيبَ عَدُوُّكَ مِنكَ عَورَةً ، أو يَقدِرَ مِنكَ عَلى زَلَّةٍ ، ولا تَأمَنَنَّ مَكرَهُ فَيُصيبَ مِنكَ غِرَّةً في بَعضِ حالاتِكَ ، فَإِذَا استَمكَنَ مِنكَ وَثَبَ عَلَيكَ ولَم يُقِلكَ عَثرَةً ، وَليَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ إعلانُ الرِّضا عَنهُ ، وَاستَصغِرِ الكَثيرَ في طَلَبِ المَنفَعَة ِ، وَاستَعظِمِ الصَّغيرَ في رُكوبِ المَضَرَّةِ .
يا بُنَيَّ ، لا تُجالِسِ النّاسَ بِغَيرِ طَريقَتِهِم ، ولا تَحمِلَنَّ عَلَيهِم فَوقَ طاقَتِهِم ، فَلا يَزالُ جَليسُكُ عَنكَ نافِراً ، وَالمَحمولُ عَلَيهِ فَوقَ طاقَتِهِ مُجانِباً لَكَ ، فَإِذا أنتَ فَردٌ لا صاحِبَ لَكَ يُؤنِسُكَ ، ولا أخَ لَكَ يَعضُدُكَ ، فَإذا بَقيتَ وَحيداً كُنتَ مَخذولاً ، وصِرتَ ذَليلاً .
ولا تَعتَذِر إلى مَن لا يُحِبُّ أن يَقبَلَ مِنكَ عُذراً ، ولا يَرى لَكَ حَقّاً ، ولا تَستَعِن في اُمورِكَ إلاّ بِمَن يُحِبُّ أن يَتَّخِذَ في قَضاءِ حاجَتِكَ أجراً ، فَإِنَّهُ إذا كانَ كَذلِكَ طَلَبَ قضاءَ حاجَتِكَ لَكَ ، كَطَلَبِهِ لِنَفسِهِ ، لِأَنَّهُ بَعدَ نَجاحِها لَكَ كانَ رِبحاً فِي الدُّنيَا الفانِيَةِ وحَظّاً وذُخراً لَهُ فِي الدّارِ الباقِيَةِ فَيَجتَهِدُ في قَضائِها لَكَ ، وَليَكُن إخوانُكَ وأصحابُكَ الَّذينَ تَستَخلِصُهُم وتَستَعينُ بِهِم عَلى اُمورِكَ ، أهلَ المُرُوَّةِ وَالكَفافِ وَالثَّروَةِ وَالعَقلِ وَالعَفافِ الَّذينَ إن نَفَعتَهُم شَكَروكَ ، وأن غِبتَ عَن جيرَتِهِم ذَكَروكَ .
امام صادق عليه السلام :وقتى كه لقمان پسرش را موعظه كرد ، به او گفت : «من از وقتى به دنيا آمدم ، پشت به دنيا و رو به آخرت كرده ام . خانه اى كه تو به سوى آن مى روى ، نزديك تر از خانه اى است كه از آن دور مى شوى .
اى پسرم ! كارى را كه گذشته است ، پيگيرى نكن ، و كار پيشِ رو را رها نكن ؛ چرا كه آن ، انديشه را گم راه و خِرد را سبك مى گردانَد .
اى پسرم ! از جمله چيزهايى كه به سبب آن ، بر دشمنت پيروز مى گردى ، اينها باشد : پرهيز از محرّمات ، برترى در دينت ، حفظ جوان مردى ات ، و گرامى داشتن نفْست ، به گونه اى كه آن را به گناهانِ خداى بخشنده و اخلاق بد و كارهاى زشت ، آلوده نسازى .
رازت را پنهان كن و باطنت را نيكو گردان ؛ چرا كه تو هر گاه چنين كردى ، به سبب پوشش خداوندى ، از دستيابى دشمن به راز ، تو يا از پى بردن او به لغزش تو ، در امان مى مانى . خود را از مكر دشمن ، در امان نبين تا مبادا در بعضى از حالت ها فريبت دهد . پس هر گاه بر تو توانا گشت ، بر تو مى جهد و هيچ لغزشى را از تو نمى بخشد . بايد از جمله سلاح هايى كه در برابر دشمنت به كار مى گيرى ، اعلان رضايت از او باشد . در جلب منفعت ، بسيار را اندك ، و در زيان بينى ، كوچك را بزرگ بشمار .
اى پسرم ! با مردم ، بر خلاف روش خودشان همنشينى نكن و بيش از توانشان بر آنان بار نكن كه [اگر چنين كنى ،] همنشين تو پيوسته از تو گريزان مى گردد و كسى كه بيش از توانش بر او بار شده ، از تو كناره مى گيرد و در اين هنگام ، تو تنها خواهى ماند و نه رفيقى خواهى داشت كه همدمت شود و نه برادرى كه تو را يارى رسانَد ، پس وقتى كه تنها ماندى ، خوار مى شوى و ذليل مى گردى .
به درگاه كسى كه دوست ندارد عذر تو را بپذيرد و براى تو حقّى قايل نيست ، عذر نبر . و در كارهايت ، از كسى يارى نجوى ، جز از كسى كه مى خواهد در برابرِ برآوردن حاجت تو ، مزدى بگيرد ؛ زيرا هر گاه چنين باشد ، همان گونه در پىِ بر آوردن آن حاجت براى تو مى رود كه گويى آن را براى خودش پيگيرى مى كند ؛ چرا كه او پس از برآورده شدن آن براى تو ، در دنياى فانى سودى مى بَرد و در خانه باقىِ آخرت نيز نصيب و ذخيره اى خواهد داشت ، پس بدين جهت ، در برآوردن آن براى تو مى كوشد .
برادران و يارانى كه براى خود بر مى گزينى و از آنان براى كارهايت يارى مى جويى ، بايد اهل جوان مردى و قناعت و خير و خرد و پاك دامنى باشند ؛ كسانى كه اگر سودشان دهى ، سپاست بگزارند ، و اگر از همسايگى شان غايب شوى ، يادت كنند» .
اى پسرم ! كارى را كه گذشته است ، پيگيرى نكن ، و كار پيشِ رو را رها نكن ؛ چرا كه آن ، انديشه را گم راه و خِرد را سبك مى گردانَد .
اى پسرم ! از جمله چيزهايى كه به سبب آن ، بر دشمنت پيروز مى گردى ، اينها باشد : پرهيز از محرّمات ، برترى در دينت ، حفظ جوان مردى ات ، و گرامى داشتن نفْست ، به گونه اى كه آن را به گناهانِ خداى بخشنده و اخلاق بد و كارهاى زشت ، آلوده نسازى .
رازت را پنهان كن و باطنت را نيكو گردان ؛ چرا كه تو هر گاه چنين كردى ، به سبب پوشش خداوندى ، از دستيابى دشمن به راز ، تو يا از پى بردن او به لغزش تو ، در امان مى مانى . خود را از مكر دشمن ، در امان نبين تا مبادا در بعضى از حالت ها فريبت دهد . پس هر گاه بر تو توانا گشت ، بر تو مى جهد و هيچ لغزشى را از تو نمى بخشد . بايد از جمله سلاح هايى كه در برابر دشمنت به كار مى گيرى ، اعلان رضايت از او باشد . در جلب منفعت ، بسيار را اندك ، و در زيان بينى ، كوچك را بزرگ بشمار .
اى پسرم ! با مردم ، بر خلاف روش خودشان همنشينى نكن و بيش از توانشان بر آنان بار نكن كه [اگر چنين كنى ،] همنشين تو پيوسته از تو گريزان مى گردد و كسى كه بيش از توانش بر او بار شده ، از تو كناره مى گيرد و در اين هنگام ، تو تنها خواهى ماند و نه رفيقى خواهى داشت كه همدمت شود و نه برادرى كه تو را يارى رسانَد ، پس وقتى كه تنها ماندى ، خوار مى شوى و ذليل مى گردى .
به درگاه كسى كه دوست ندارد عذر تو را بپذيرد و براى تو حقّى قايل نيست ، عذر نبر . و در كارهايت ، از كسى يارى نجوى ، جز از كسى كه مى خواهد در برابرِ برآوردن حاجت تو ، مزدى بگيرد ؛ زيرا هر گاه چنين باشد ، همان گونه در پىِ بر آوردن آن حاجت براى تو مى رود كه گويى آن را براى خودش پيگيرى مى كند ؛ چرا كه او پس از برآورده شدن آن براى تو ، در دنياى فانى سودى مى بَرد و در خانه باقىِ آخرت نيز نصيب و ذخيره اى خواهد داشت ، پس بدين جهت ، در برآوردن آن براى تو مى كوشد .
برادران و يارانى كه براى خود بر مى گزينى و از آنان براى كارهايت يارى مى جويى ، بايد اهل جوان مردى و قناعت و خير و خرد و پاك دامنى باشند ؛ كسانى كه اگر سودشان دهى ، سپاست بگزارند ، و اگر از همسايگى شان غايب شوى ، يادت كنند» .
نمایش منبع
عنه عليه السلام ـ في تَفسيرِ قَولِهِ تعالى : «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَـنُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَـبُنَىَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُـلْمٌ عَظِيمٌ » ـ : فَوَعَظَ لُقمانُ لاِبنِهِ بِآثارٍ حَتّى تَفَطَّرَ وَانشَقَّ .
وكانَ فيما وَعَظَهُ بِهِ ... أن قالَ : يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُنذُ سَقَطتَ إلَى الدُّنيَا استَدبَرتَ وَاستَقبَلتَ الآخِرَةَ ، فَدارٌ أنتَ إلَيها تَسيرُ أقرَبُ إلَيكَ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ .
يا بُنَيَّ ، جالِسِ العُلَماءَ وزاحِمهُم بِرُكبَتَيكَ ، لا تُجادِلهُم فَيَمنَعوكَ ، وخُذ مِنَ الدُّنيا بَلاغاً ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ بِآخِرَتِكَ ، وصُم صَوما يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صَوما يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أحَبُّ إلَى اللّه ِ مِنَ الصِّيامِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد هَلَكَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَاجعَل سَفينَتَكَ فيهَا الإِيمانَ ، وَاجعَل شِراعَهَا التَّوَكُّلَ ، وَاجعَل زادَكَ فيها تَقوَى اللّه ِ ، فَإِن نَجَوتَ فَبِرَحمَةِ اللّه ِ ، وإن هَلَكتَ فَبِذُنوبِكَ .
يا بُنَيَّ ، إن تَأَدَّبتَ صَغيرا انتَفَعتَ بِهِ كَبيراً ، ومَن عَنى بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ طَلَبُهُ أدرَكَ مَنفَعَتَهُ ، فَاتَّخِذهُ عادَةً .
فَإِنَّكَ تَخلُفُ في سَلَفِكَ ، وتَنفَعُ بِهِ مَن خَلَفَكَ ، ويَرتَجيكَ فيهِ راغِبٌ ، ويَخشى صَولَتَكَ راهِبٌ . وإيّاكَ وَالكَسَلَ عَنهُ وَالطَّلَبَ لِغَيرِهِ ، فَإِن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإذا فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ في مَظانِّهِ فَقَد غُلِبتَ عَلَى الآخِرَةِ .
وَاجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ لِنَفسِكَ نَصيباً في طَلَبِ العِلمِ ؛ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعاً أشَدَّ مِن تَركِهِ ، ولا تُمارِيَنَّ فيهِ لَجوجاً ، ولا تُجادِلَنَّ فَقيهاً ، ولا تُعادِيَنَّ سُلطاناً ، ولا تُماشِيَنَّ ظَلوماً ، ولا تُصادِقَنَّهُ ، ولا تُصاحِبَنَّ فاسِقاً نَطِفاً ، ولا تُصاحِبَنَّ مُتَّهَماً ، وَاخزُن عِلمَكَ كَما تَخزُنُ وَرِقَكَ .
يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّه َ خَوفاً لَو أتَيتَ القِيامَةَ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ خِفتَ أن يُعَذِّبَكَ ، وَارجُ اللّه َ رَجاءً لَو وافَيتَ القِيامَةَ بِإِثمِ الثَّقَلَينِ رَجَوتَ أن يَغفِرَ لَكَ .
فَقالَ لَهُ ابنُهُ : يا أبَتِ وكَيفَ اُطيقُ هذا وإنَّما لي قَلبٌ واحِدٌ ؟
فَقالَ لَهُ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، لَوِ استُخرِجَ قَلبُ المُؤمِنِ فَشُقَّ لَوُجِدَ فيهِ نورانِ ، نورٌ لِلخَوفِ ، ونورٌ لِلرَّجاءِ ، لَو وُزِنا لَما رَجَحَ أحَدُهُما عَلَى الآخَرِ بِمِثقالِ ذَرَّةٍ ، فَمَن يُؤمِن بِاللّه ِ يُصَدِّق ما قالَ اللّه ُ ، ومَن يُصَدِّق ما قالَ اللّه ُ يَفعَل ما أمَرَ اللّه ُ ، ومَن لَم يَفعَل ما أمَرَ اللّه ُ لَم يُصَدِّق ما قالَ اللّه ُ ؛ فَإِنَّ هذِهِ الأَخلاقَ تَشهَدُ بَعضُها لِبَعضٍ فَمَن يُؤمِن بِاللّه ِ إيماناً صادِقاً يَعمَل للّه ِِ خالِصاً ناصِحاً ومَن عَمِلَ للّه ِِ خالِصاً ناصِحاً فَقَد آمَنَ بِاللّه ِ صادِقا ومَن أطاعَ اللّه َ خافَهُ ومَن خافَهُ فَقَد أحَبَّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اتَّبَعَ أمرَهُ ، ومَنِ اتَّبَعَ أمرَهُ استَوجَبَ جَنَّتَهُ ومَرضاتَهُ ، ومَن لَم يَتَّبِع رِضوانَ اللّه ِ فَقَد هانَ عَلَيهِ سَخَطُهُ ، نَعوذُ بِاللّه ِ مِن سَخَطِ اللّه ِ .
يا بُنَيَّ ، ولا تَركَن إلَى الدُّنيا ، ولا تَشغَل قَلبَكَ بِها ، فَما خَلَقَ اللّه ُ خَلقا هُوَ أهوَنُ عَلَيهِ مِنها ، ألا تَرى أنَّهُ لَم يَجعَل نَعيمَها ثَوابا لِلمُطيعينَ ، ولَم يَجعَل بَلاءَها عُقوبَةً لِلعاصينَ .
وكانَ فيما وَعَظَهُ بِهِ ... أن قالَ : يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُنذُ سَقَطتَ إلَى الدُّنيَا استَدبَرتَ وَاستَقبَلتَ الآخِرَةَ ، فَدارٌ أنتَ إلَيها تَسيرُ أقرَبُ إلَيكَ مِن دارٍ أنتَ مِنها مُتَباعِدٌ .
يا بُنَيَّ ، جالِسِ العُلَماءَ وزاحِمهُم بِرُكبَتَيكَ ، لا تُجادِلهُم فَيَمنَعوكَ ، وخُذ مِنَ الدُّنيا بَلاغاً ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ بِآخِرَتِكَ ، وصُم صَوما يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صَوما يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أحَبُّ إلَى اللّه ِ مِنَ الصِّيامِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد هَلَكَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَاجعَل سَفينَتَكَ فيهَا الإِيمانَ ، وَاجعَل شِراعَهَا التَّوَكُّلَ ، وَاجعَل زادَكَ فيها تَقوَى اللّه ِ ، فَإِن نَجَوتَ فَبِرَحمَةِ اللّه ِ ، وإن هَلَكتَ فَبِذُنوبِكَ .
يا بُنَيَّ ، إن تَأَدَّبتَ صَغيرا انتَفَعتَ بِهِ كَبيراً ، ومَن عَنى بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ طَلَبُهُ أدرَكَ مَنفَعَتَهُ ، فَاتَّخِذهُ عادَةً .
فَإِنَّكَ تَخلُفُ في سَلَفِكَ ، وتَنفَعُ بِهِ مَن خَلَفَكَ ، ويَرتَجيكَ فيهِ راغِبٌ ، ويَخشى صَولَتَكَ راهِبٌ . وإيّاكَ وَالكَسَلَ عَنهُ وَالطَّلَبَ لِغَيرِهِ ، فَإِن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإذا فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ في مَظانِّهِ فَقَد غُلِبتَ عَلَى الآخِرَةِ .
وَاجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ لِنَفسِكَ نَصيباً في طَلَبِ العِلمِ ؛ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعاً أشَدَّ مِن تَركِهِ ، ولا تُمارِيَنَّ فيهِ لَجوجاً ، ولا تُجادِلَنَّ فَقيهاً ، ولا تُعادِيَنَّ سُلطاناً ، ولا تُماشِيَنَّ ظَلوماً ، ولا تُصادِقَنَّهُ ، ولا تُصاحِبَنَّ فاسِقاً نَطِفاً ، ولا تُصاحِبَنَّ مُتَّهَماً ، وَاخزُن عِلمَكَ كَما تَخزُنُ وَرِقَكَ .
يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّه َ خَوفاً لَو أتَيتَ القِيامَةَ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ خِفتَ أن يُعَذِّبَكَ ، وَارجُ اللّه َ رَجاءً لَو وافَيتَ القِيامَةَ بِإِثمِ الثَّقَلَينِ رَجَوتَ أن يَغفِرَ لَكَ .
فَقالَ لَهُ ابنُهُ : يا أبَتِ وكَيفَ اُطيقُ هذا وإنَّما لي قَلبٌ واحِدٌ ؟
فَقالَ لَهُ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، لَوِ استُخرِجَ قَلبُ المُؤمِنِ فَشُقَّ لَوُجِدَ فيهِ نورانِ ، نورٌ لِلخَوفِ ، ونورٌ لِلرَّجاءِ ، لَو وُزِنا لَما رَجَحَ أحَدُهُما عَلَى الآخَرِ بِمِثقالِ ذَرَّةٍ ، فَمَن يُؤمِن بِاللّه ِ يُصَدِّق ما قالَ اللّه ُ ، ومَن يُصَدِّق ما قالَ اللّه ُ يَفعَل ما أمَرَ اللّه ُ ، ومَن لَم يَفعَل ما أمَرَ اللّه ُ لَم يُصَدِّق ما قالَ اللّه ُ ؛ فَإِنَّ هذِهِ الأَخلاقَ تَشهَدُ بَعضُها لِبَعضٍ فَمَن يُؤمِن بِاللّه ِ إيماناً صادِقاً يَعمَل للّه ِِ خالِصاً ناصِحاً ومَن عَمِلَ للّه ِِ خالِصاً ناصِحاً فَقَد آمَنَ بِاللّه ِ صادِقا ومَن أطاعَ اللّه َ خافَهُ ومَن خافَهُ فَقَد أحَبَّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اتَّبَعَ أمرَهُ ، ومَنِ اتَّبَعَ أمرَهُ استَوجَبَ جَنَّتَهُ ومَرضاتَهُ ، ومَن لَم يَتَّبِع رِضوانَ اللّه ِ فَقَد هانَ عَلَيهِ سَخَطُهُ ، نَعوذُ بِاللّه ِ مِن سَخَطِ اللّه ِ .
يا بُنَيَّ ، ولا تَركَن إلَى الدُّنيا ، ولا تَشغَل قَلبَكَ بِها ، فَما خَلَقَ اللّه ُ خَلقا هُوَ أهوَنُ عَلَيهِ مِنها ، ألا تَرى أنَّهُ لَم يَجعَل نَعيمَها ثَوابا لِلمُطيعينَ ، ولَم يَجعَل بَلاءَها عُقوبَةً لِلعاصينَ .
امام صادق عليه السلام ـ در تفسير اين گفته خداى متعال : «و هنگامى كه لقمان به پسرش ـ در حالى كه او را موعظه مى كرد ـ گفت : «اى پسرك من ! به خدا شرك نورز ؛ چرا كه شرك ، ستمى بزرگ است»» ـ : لقمان به حكمتى چند ، پسرش را موعظه كرد ، تا [سپيده صبح ،] شكافته شد .
و در موعظه او به پسرش ، چنين بود كه گفت : «اى پسرم ! از زمانى كه تو به دنيا آمدى ، پشت به آن كرده اى و رو به آخرت دارى ، پس خانه اى كه به سوى آن مى روى ، به تو نزديك تر است از خانه اى كه از آن دور مى شوى .
اى پسرم ! با دانشمندان همنشينى كن و تنگاتنگ آنان بنشين ، [ولى] با آنان مجادله نكن ، كه بازت مى دارند . و به اندازه لازم ، از دنيا برگير ، و آن را چنان رها نكن كه سربارِ مردم شوى ، و آن چنان در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان رسانَد . روزه اى بگير كه شهوتت را قطع كند ، و چنان روزه اى نگير كه از نماز ، بازت بدارد ؛ چرا كه نماز ، نزد خدا محبوب تر از روزه است .
اى پسرم ! دنيا دريايى عميق است كه بسيارى در آن هلاك شده اند . پس كشتىِ خود را در دنيا ، ايمان ، بادبان آن را توكّل ، و توشه خود را در آن ، تقواى الهى قرار بده . پس اگر نجات يافتى ، در سايه رحمت خداست ، و اگر هلاك شدى ، به سبب گناهانت خواهد بود .
اى پسرم ! اگر در كودكى ادب شوى ، در بزرگى سودش را مى برى . هر كه آهنگ ادب كند ، به [كسب هر چه بيشترِ] آن همّت مى گمارد و هر كه به آن همّت گمارد ، خود را براى آموختن آن ، به سختى مى اندازد و هر كه خود را براى آموختن آن ، به سختى بيندازد ، آن را شديدتر طلب مى كند و هر كه آن را به شدّت طلب كند ، به سودش دست مى يابد . بنا بر اين ، آن را عادت خود قرار بده .
تو جانشين پيشينيانت هستى ، و جانشين تو از آن سود خواهد برد و مشتاق ، به تو اميد دارد و ترسا ، از قدرت تو مى هراسد . و بپرهيز از اين كه در كسب آن (ادب) ، تنبلى كنى و در پىِ چيز ديگرى بروى . اگر در برابر دنيا شكست خوردى ، در برابر آخرت شكست نخور ، حال اگر دانش را در جايگاهش نجستى ، هر آينه در برابر آخرت نيز شكست خورده اى .
در روزها و شب ها و لحظاتت ، براى خودت زمانى را جهت جستجوى دانش قرار بده ؛ چرا كه تو براى آن ، چيزى ضايع كننده تر از رها كردنِ آن نمى يابى . و در باره آن ، با لجوج ، بگومگو نكن و با فقيه ، مجادله نكن و با پادشاه ، دشمنى نكن و با ستمگر ، همراهى و دوستى نكن و با فاسدِ پليد و متّهم ، رفاقت نكن و دانشت را ذخيره كن ؛ همان گونه كه سكّه ات را ذخيره مى كنى .
اى پسرم ! از خدا چنان بترس كه اگر در روز رستاخيز ، نيكىِ دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم ]از عذابش بترسى ، و چنان به خدا اميدوار باش كه اگر در روز رستاخيز ، گناه دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم] به آمرزش او اميدوار باشى» .
پسرش به او گفت : اى پدر ! چگونه مى توانم چنين باشم ، در حالى كه تنها يك دل دارم ؟
لقمان بدو گفت : «پسرم ! اگر دل مؤمن بيرون آورده شود و شكافته شود ، دو نور در آن يافت مى شود : نورى براى ترس و نورى براى اميد ، كه اگر وزن شوند ، هيچ يك بر ديگرى ، هموزن ذرّه اى برترى نمى يابد .
هر كه به خدا ايمان آورَد ، سخن خدا را تصديق مى كند و هر كه سخن خدا را تصديق كند ، امر خدا را به جا مى آورد ، و هر كه امر خدا را به جا نياورَد ، سخن خدا را تصديق نكرده است . بخشى از اخلاق ، بخش ديگر را تأييد مى كند ؛ پس آن كه ايمانِ راستين به خدا دارد ، خالصانه و خيرخواهانه براى خدا كار مى كند و آن كه خالصانه و خيرخواهانه براى خدا كار كند ، هر آينه ايمان راستين به خدا دارد ، و آن كه خدا را اطاعت كند ، از او مى ترسد و آن كه از او بترسد ، دوستش دارد ، و آن كه دوستش داشته باشد ، از فرمانش پيروى مى كند و آن كه از فرمانش پيروى كند ، شايسته بهشت و خشنودىِ اوست ، و آن كه از خشنودى خدا پيروى نكند ، خشم او را بر خود آسان گردانيده است . از خشم خدا به خدا پناه مى بريم !
اى پسرم ! به دنيا اتّكا نكن و دلت را به آن مشغول نساز ؛ چرا كه خداوند ، هيچ چيزى را سست تر از آن نيافريده است . مگر نمى بينى كه نعمتِ دنيا را پاداش فرمان بُرداران قرار نداده ، و گرفتارىِ آن را كيفر نافرمانان قرار نداده است ؟!» .
و در موعظه او به پسرش ، چنين بود كه گفت : «اى پسرم ! از زمانى كه تو به دنيا آمدى ، پشت به آن كرده اى و رو به آخرت دارى ، پس خانه اى كه به سوى آن مى روى ، به تو نزديك تر است از خانه اى كه از آن دور مى شوى .
اى پسرم ! با دانشمندان همنشينى كن و تنگاتنگ آنان بنشين ، [ولى] با آنان مجادله نكن ، كه بازت مى دارند . و به اندازه لازم ، از دنيا برگير ، و آن را چنان رها نكن كه سربارِ مردم شوى ، و آن چنان در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان رسانَد . روزه اى بگير كه شهوتت را قطع كند ، و چنان روزه اى نگير كه از نماز ، بازت بدارد ؛ چرا كه نماز ، نزد خدا محبوب تر از روزه است .
اى پسرم ! دنيا دريايى عميق است كه بسيارى در آن هلاك شده اند . پس كشتىِ خود را در دنيا ، ايمان ، بادبان آن را توكّل ، و توشه خود را در آن ، تقواى الهى قرار بده . پس اگر نجات يافتى ، در سايه رحمت خداست ، و اگر هلاك شدى ، به سبب گناهانت خواهد بود .
اى پسرم ! اگر در كودكى ادب شوى ، در بزرگى سودش را مى برى . هر كه آهنگ ادب كند ، به [كسب هر چه بيشترِ] آن همّت مى گمارد و هر كه به آن همّت گمارد ، خود را براى آموختن آن ، به سختى مى اندازد و هر كه خود را براى آموختن آن ، به سختى بيندازد ، آن را شديدتر طلب مى كند و هر كه آن را به شدّت طلب كند ، به سودش دست مى يابد . بنا بر اين ، آن را عادت خود قرار بده .
تو جانشين پيشينيانت هستى ، و جانشين تو از آن سود خواهد برد و مشتاق ، به تو اميد دارد و ترسا ، از قدرت تو مى هراسد . و بپرهيز از اين كه در كسب آن (ادب) ، تنبلى كنى و در پىِ چيز ديگرى بروى . اگر در برابر دنيا شكست خوردى ، در برابر آخرت شكست نخور ، حال اگر دانش را در جايگاهش نجستى ، هر آينه در برابر آخرت نيز شكست خورده اى .
در روزها و شب ها و لحظاتت ، براى خودت زمانى را جهت جستجوى دانش قرار بده ؛ چرا كه تو براى آن ، چيزى ضايع كننده تر از رها كردنِ آن نمى يابى . و در باره آن ، با لجوج ، بگومگو نكن و با فقيه ، مجادله نكن و با پادشاه ، دشمنى نكن و با ستمگر ، همراهى و دوستى نكن و با فاسدِ پليد و متّهم ، رفاقت نكن و دانشت را ذخيره كن ؛ همان گونه كه سكّه ات را ذخيره مى كنى .
اى پسرم ! از خدا چنان بترس كه اگر در روز رستاخيز ، نيكىِ دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم ]از عذابش بترسى ، و چنان به خدا اميدوار باش كه اگر در روز رستاخيز ، گناه دو جهان را به همراه داشته باشى ، [بازهم] به آمرزش او اميدوار باشى» .
پسرش به او گفت : اى پدر ! چگونه مى توانم چنين باشم ، در حالى كه تنها يك دل دارم ؟
لقمان بدو گفت : «پسرم ! اگر دل مؤمن بيرون آورده شود و شكافته شود ، دو نور در آن يافت مى شود : نورى براى ترس و نورى براى اميد ، كه اگر وزن شوند ، هيچ يك بر ديگرى ، هموزن ذرّه اى برترى نمى يابد .
هر كه به خدا ايمان آورَد ، سخن خدا را تصديق مى كند و هر كه سخن خدا را تصديق كند ، امر خدا را به جا مى آورد ، و هر كه امر خدا را به جا نياورَد ، سخن خدا را تصديق نكرده است . بخشى از اخلاق ، بخش ديگر را تأييد مى كند ؛ پس آن كه ايمانِ راستين به خدا دارد ، خالصانه و خيرخواهانه براى خدا كار مى كند و آن كه خالصانه و خيرخواهانه براى خدا كار كند ، هر آينه ايمان راستين به خدا دارد ، و آن كه خدا را اطاعت كند ، از او مى ترسد و آن كه از او بترسد ، دوستش دارد ، و آن كه دوستش داشته باشد ، از فرمانش پيروى مى كند و آن كه از فرمانش پيروى كند ، شايسته بهشت و خشنودىِ اوست ، و آن كه از خشنودى خدا پيروى نكند ، خشم او را بر خود آسان گردانيده است . از خشم خدا به خدا پناه مى بريم !
اى پسرم ! به دنيا اتّكا نكن و دلت را به آن مشغول نساز ؛ چرا كه خداوند ، هيچ چيزى را سست تر از آن نيافريده است . مگر نمى بينى كه نعمتِ دنيا را پاداش فرمان بُرداران قرار نداده ، و گرفتارىِ آن را كيفر نافرمانان قرار نداده است ؟!» .
نمایش منبع
عنه عليه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لِكُلِّ شَيءٍ عَلامَةٌ يُعرَفُ بِها ويُشهَدُ عَلَيها ، وإنّ لِلدّينِ ثَلاثَ عَلاماتٍ : العِلمَ وَالإِيمانَ وَالعَمَلَ بِهِ .
ولِلإِيمانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الإِيمانُ بِاللّه ِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ .
ولِلعالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : العِلمُ بِاللّه ِ وبِما يُحِبُّ وبِما يَكرَهُ .
ولِلعامِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الصَّلاةُ وَالصِّيامُ وَالزَّكاةُ .
ولِلمُتَكَلِّفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يُنازِعُ مَن فَوقَهُ ، ويَقولُ ما لا يَعلَمُ ، ويَتَعاطى ما لا يَنالُ .
ولِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَظلِمُ مَن فَوقَهُ بِالمَعصِيَةِ ، ومَن دونَهُ بِالغَلَبَةِ ، ويُعينُ الظَّلَمَةَ .
ولِلمُنافِقِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يُخالِفُ لِسانُهُ قَلبَهُ ، وقَلبُهُ فِعلَهُ ، وعَلانِيَتُهُ سَريرَتَهُ .
ولِلآثِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَخونُ ، ويَكذِبُ ، ويُخالِفُ ما يَقولُ .
ولِلمُرائي ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَكسَلُ إذا كانَ وَحدَهُ ، ويَنشَطُ إذا كانَ النّاسُ عِندَهُ ، ويَتَعَرَّضُ في كُلِّ أمرٍ لِلمَحمَدَةِ .
ولِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَغتابُ إذا غابَ ، ويَتَمَلَّقُ إذا شَهِدَ ، ويَشمَتُ بِالمُصيبَةِ .
ولِلمُسرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَشتَري ما لَيسَ لَهُ ، ويَلبَسُ ما لَيسَ لَهُ ، ويَأكُلُ ما لَيسَ لَهُ .
ولِلكَسلانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَتَوانى حَتّى يُفَرِّطَ ، ويُفَرِّطُ حَتّى يُضَيِّعَ ، ويُضَيِّعُ حَتّى يَأثَمَ .
ولِلغافِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : السَّهوُ وَاللَّهوُ وَالنِّسيانُ .
ولِلإِيمانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الإِيمانُ بِاللّه ِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ .
ولِلعالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : العِلمُ بِاللّه ِ وبِما يُحِبُّ وبِما يَكرَهُ .
ولِلعامِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الصَّلاةُ وَالصِّيامُ وَالزَّكاةُ .
ولِلمُتَكَلِّفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يُنازِعُ مَن فَوقَهُ ، ويَقولُ ما لا يَعلَمُ ، ويَتَعاطى ما لا يَنالُ .
ولِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَظلِمُ مَن فَوقَهُ بِالمَعصِيَةِ ، ومَن دونَهُ بِالغَلَبَةِ ، ويُعينُ الظَّلَمَةَ .
ولِلمُنافِقِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يُخالِفُ لِسانُهُ قَلبَهُ ، وقَلبُهُ فِعلَهُ ، وعَلانِيَتُهُ سَريرَتَهُ .
ولِلآثِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَخونُ ، ويَكذِبُ ، ويُخالِفُ ما يَقولُ .
ولِلمُرائي ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَكسَلُ إذا كانَ وَحدَهُ ، ويَنشَطُ إذا كانَ النّاسُ عِندَهُ ، ويَتَعَرَّضُ في كُلِّ أمرٍ لِلمَحمَدَةِ .
ولِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَغتابُ إذا غابَ ، ويَتَمَلَّقُ إذا شَهِدَ ، ويَشمَتُ بِالمُصيبَةِ .
ولِلمُسرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَشتَري ما لَيسَ لَهُ ، ويَلبَسُ ما لَيسَ لَهُ ، ويَأكُلُ ما لَيسَ لَهُ .
ولِلكَسلانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَتَوانى حَتّى يُفَرِّطَ ، ويُفَرِّطُ حَتّى يُضَيِّعَ ، ويُضَيِّعُ حَتّى يَأثَمَ .
ولِلغافِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : السَّهوُ وَاللَّهوُ وَالنِّسيانُ .
امام صادق عليه السلام ـ در بيان آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت ـ : پسرم ! هر چيزى ، نشانه اى دارد كه بدان شناخته مى شود و بر اساس آن ، مورد گواهى قرار مى گيرد ، و همانا دين ، سه نشانه دارد : دانش ، ايمان ، و عمل به آن .
ايمان ، سه نشانه دارد : ايمان به خدا و كتاب هاى او و فرستادگانش .
دانشمند ، سه نشانه دارد : شناخت خدا و شناخت آنچه مى پسندد و شناخت آنچه نمى پسندد .
صالح ، سه نشانه دارد : نماز و روزه و زكات .
متظاهر نيز سه نشانه دارد : با برتر از خود مى ستيزد ، و چيزى را مى گويد كه نمى داند ، و در پىِ چيزى است كه به آن ، دست نمى يابد .
ستمگر ، سه نشانه دارد : به بالاتر از خودش با نافرمانى ، و به پايين تر از خودش با چيرگى ، ستم مى كند و به ستمگران ، يارى مى رساند .
منافق ، سه نشانه دارد : زبانش مخالف دلش ، و دلش مخالف كارش ، و ظاهرش مخالف باطنش است .
گنهكار ، سه نشانه دارد : خيانت مى ورزد ، دروغ مى گويد ، و با سخن خودش نيز مخالفت مى كند .
رياكار ، سه نشانه دارد : هنگامى كه تنها باشد ، تنبلى مى كند و هنگامى كه نزد مردم باشد ، چابك است و در هر كارى ، خود را در مَعرض ستايش ديگران قرار مى دهد .
حسود ، سه نشانه دارد : هر گاه غايب باشد ، غيبت مى كند و هر گاه حاضر باشد ، چاپلوسى مى كند ، و به خاطر گرفتارى ، سركوفت مى زند .
اسرافكار ، سه نشانه دارد : چيزى را مى خرد كه لازم ندارد ، و چيزى را مى پوشد كه لازم ندارد ، و چيزى را مى خورد كه لازم ندارد .
تنبل ، سه نشانه دارد : تا آن جا سستى مى كند كه كوتاهى مى شود ، و تا آن جا كوتاهى مى كند كه ضايع مى سازد ، و تا آن جا ضايع مى سازد كه گناه مى كند .
غافل ، سه نشانه دارد : اشتباه و سرگرمى و فراموشى .
ايمان ، سه نشانه دارد : ايمان به خدا و كتاب هاى او و فرستادگانش .
دانشمند ، سه نشانه دارد : شناخت خدا و شناخت آنچه مى پسندد و شناخت آنچه نمى پسندد .
صالح ، سه نشانه دارد : نماز و روزه و زكات .
متظاهر نيز سه نشانه دارد : با برتر از خود مى ستيزد ، و چيزى را مى گويد كه نمى داند ، و در پىِ چيزى است كه به آن ، دست نمى يابد .
ستمگر ، سه نشانه دارد : به بالاتر از خودش با نافرمانى ، و به پايين تر از خودش با چيرگى ، ستم مى كند و به ستمگران ، يارى مى رساند .
منافق ، سه نشانه دارد : زبانش مخالف دلش ، و دلش مخالف كارش ، و ظاهرش مخالف باطنش است .
گنهكار ، سه نشانه دارد : خيانت مى ورزد ، دروغ مى گويد ، و با سخن خودش نيز مخالفت مى كند .
رياكار ، سه نشانه دارد : هنگامى كه تنها باشد ، تنبلى مى كند و هنگامى كه نزد مردم باشد ، چابك است و در هر كارى ، خود را در مَعرض ستايش ديگران قرار مى دهد .
حسود ، سه نشانه دارد : هر گاه غايب باشد ، غيبت مى كند و هر گاه حاضر باشد ، چاپلوسى مى كند ، و به خاطر گرفتارى ، سركوفت مى زند .
اسرافكار ، سه نشانه دارد : چيزى را مى خرد كه لازم ندارد ، و چيزى را مى پوشد كه لازم ندارد ، و چيزى را مى خورد كه لازم ندارد .
تنبل ، سه نشانه دارد : تا آن جا سستى مى كند كه كوتاهى مى شود ، و تا آن جا كوتاهى مى كند كه ضايع مى سازد ، و تا آن جا ضايع مى سازد كه گناه مى كند .
غافل ، سه نشانه دارد : اشتباه و سرگرمى و فراموشى .
نمایش منبع
عنه عليه السلام :كانَ فيما أوصى بِهِ لُقمانُ ابنَهُ ناتانَ أن قالَ لَهُ : يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ فَتَصرَعُهُ المُماسَحَةُ وإعلانُ الرِّضا عَنهُ ، ولا تُزاوِلهُ بِالمُجانَبَةِ فَيَبدُوَ لَهُ ما في نَفسِكَ فَيَتَأَهَّبَ لَكَ .
يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّه َ خَوفا لَو وافَيتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ خِفتَ أن يُعَذِّبَكَ اللّه ُ ، وَارجُ اللّه َ رَجاءً لَو وافَيتَهُ بِذُنوبِ الثَّقَلَينِ رَجَوتَ أن يَغفِرَ اللّه ُ لَكَ .
يا بُنَيَّ ، حَمَلتُ الجَندَلَ وَالحَديدَ وكُلَّ حِملٍ ثَقيلٍ فَلَم أحمِل شَيئا أثقَلَ مِن جارِ السَّوءِ، وذُقتُ المَراراتِ كُلَّها فَلَم أذُق شَيئا أمَرَّ مِنَ الفَقرِ.
يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّه َ خَوفا لَو وافَيتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَينِ خِفتَ أن يُعَذِّبَكَ اللّه ُ ، وَارجُ اللّه َ رَجاءً لَو وافَيتَهُ بِذُنوبِ الثَّقَلَينِ رَجَوتَ أن يَغفِرَ اللّه ُ لَكَ .
يا بُنَيَّ ، حَمَلتُ الجَندَلَ وَالحَديدَ وكُلَّ حِملٍ ثَقيلٍ فَلَم أحمِل شَيئا أثقَلَ مِن جارِ السَّوءِ، وذُقتُ المَراراتِ كُلَّها فَلَم أذُق شَيئا أمَرَّ مِنَ الفَقرِ.
امام صادق عليه السلام :در سفارش هاى لقمان به پسرش ناتان ، اين است كه به او گفت : «پسرم ! از چيزهايى كه بايد با آن ، در برابر دشمنت مسلّح شوى تا زمينگيرش كنى ، نرمى با او و اظهار خشنودى از اوست ؛ ولى با كناره گيرى ، خود را از او دور نكن ، كه رازت براى او آشكار مى شود و براى [سرنگونىِ ]تو تدارك مى بيند .
پسرم ! از خدا چنان بترس كه اگر با نيكىِ دو جهان به او برخوردى ، [باز هم ]بترسى كه خدا كيفرت دهد ، و چنان به خدا اميدوار باش كه اگر با گناهان دو جهان به او برخوردى ، [باز هم] اميدوار باشى كه خدا تو را بيامرزد .
پسرم ! صخره بزرگ و آهن و هر بار سنگينى را بر دوش كشيدم ؛ ولى چيزى سنگين تر از همسايه بد ، بر دوش نكشيدم . همه تلخى ها را چشيدم ؛ ولى چيزى تلخ تر از فقر نچشيدم» .
پسرم ! از خدا چنان بترس كه اگر با نيكىِ دو جهان به او برخوردى ، [باز هم ]بترسى كه خدا كيفرت دهد ، و چنان به خدا اميدوار باش كه اگر با گناهان دو جهان به او برخوردى ، [باز هم] اميدوار باشى كه خدا تو را بيامرزد .
پسرم ! صخره بزرگ و آهن و هر بار سنگينى را بر دوش كشيدم ؛ ولى چيزى سنگين تر از همسايه بد ، بر دوش نكشيدم . همه تلخى ها را چشيدم ؛ ولى چيزى تلخ تر از فقر نچشيدم» .
نمایش منبع
الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ ، وقَد غَرِقَ فيها جِيلٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه ِ تَعالى ، وَليَكُن جِسرُكَ إيمانا بِاللّه ِ ، وَليَكُن شِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، لَعَلَّكَ ـ يا بُنَيَّ ـ تَنجو وما أظُنُّكَ ناجِيا!
يا بُنَيَّ ، كَيفَ لا يَخافُ النّاسُ ما يوعَدونَ ، وهُم يَنتَقِصونَ في كُلِّ يَومٍ ، وكَيفَ لا يُعِدُّ لِما يوعَدُ مَن كان لَهُ أجَلٌ يَنفَدُ .
يا بُنَيَّ ، خُذ مِنَ الدُّنيا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ فيها بِآخِرَتِكَ ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ ، وصُم صِياما يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صِياماً يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أعظَمُ عِندَ اللّه ِ مِنَ الصَّومِ .
يا بُنَيَّ ، كَيفَ لا يَخافُ النّاسُ ما يوعَدونَ ، وهُم يَنتَقِصونَ في كُلِّ يَومٍ ، وكَيفَ لا يُعِدُّ لِما يوعَدُ مَن كان لَهُ أجَلٌ يَنفَدُ .
يا بُنَيَّ ، خُذ مِنَ الدُّنيا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فيها دُخولاً يَضُرُّ فيها بِآخِرَتِكَ ، ولا تَرفُضها فَتَكونَ عِيالاً عَلَى النّاسِ ، وصُم صِياما يَقطَعُ شَهوَتَكَ ، ولا تَصُم صِياماً يَمنَعُكَ مِنَ الصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ الصَّلاةَ أعظَمُ عِندَ اللّه ِ مِنَ الصَّومِ .
امام كاظم عليه السلام :لقمان پيوسته به پسرش مى گفت : «پسرم ! دنيا درياست و در آن ، گروه هاى بسيارى غرق شده اند . پس بايد كشتىِ تو در آن ، پروا كردن از خداى تعالى ، و پُل تو ايمان به خدا ، و بادبان كشتى ات توكّل باشد ، تا ـ پسرم! ـ شايد نجات پيدا كنى ؛ هر چند من گمان ندارم كه نجات يابنده باشى .
پسرم ! چگونه مردم از آنچه وعده داده شده اند ، نمى ترسند ، در حالى كه هر روز ، از [عمر] آنان كاسته مى شود ؟! و چگونه كسى كه اجلِ پايان پذيرى دارد ، براى آنچه وعده داده شده ، مهيّا نمى گردد ؟!
پسرم ! از دنيا به اندازه نياز ، بر گير و چنان در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان رسانَد ، و آن را چنان رها نكن كه سربارِ مردم شوى ، و چنان روزه بگير كه شهوتت را قطع كند و روزه اى نگير كه از نماز ، بازت دارد ؛ چرا كه نماز ، نزد خدا ، از روزه بزرگ تر است» .
پسرم ! چگونه مردم از آنچه وعده داده شده اند ، نمى ترسند ، در حالى كه هر روز ، از [عمر] آنان كاسته مى شود ؟! و چگونه كسى كه اجلِ پايان پذيرى دارد ، براى آنچه وعده داده شده ، مهيّا نمى گردد ؟!
پسرم ! از دنيا به اندازه نياز ، بر گير و چنان در آن وارد نشو كه به آخرتت زيان رسانَد ، و آن را چنان رها نكن كه سربارِ مردم شوى ، و چنان روزه بگير كه شهوتت را قطع كند و روزه اى نگير كه از نماز ، بازت دارد ؛ چرا كه نماز ، نزد خدا ، از روزه بزرگ تر است» .
نمایش منبع
المواعظ العددية :عَن وَصايا لُقمانَ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، اِعلَم أنّي خَدَمتُ أربَعَمِئَةِ نَبِيٍّ ، وأخَذتُ مِن كَلامِهِم أربَعَ كَلِماتٍ ، وهِيَ : إذا كُنتَ فِي الصَّلاةِ فَاحفَظ قَلبَكَ ، وإذا كُنتَ عَلَى المائِدَةِ فَاحفَظ حَلقَكَ ، وإذا كُنتَ في بَيتِ الغَيرِ فَاحفَظ عَينَكَ ، وإذا كُنتَ بَينَ الخَلقِ فَاحفَظ لِسانَكَ .
المواعظ العددية ـ از جمله سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : پسرم! بدان كه به چهارصد پيغمبر ، خدمت كرده ام و از ميان سخنان آنان ، چهار سخن را دريافته ام ، كه چنين اند : هر گاه در نماز بودى ، دلت را حفظ كن ، و هر گاه سر سفره بودى ، گلويت را نگه دار، و هر گاه در خانه ديگرى بودى ، چشمت را نگه دار، و هر گاه در ميان مردم بودى ، زبانت را نگه دار.
نمایش منبع
المواعظ العددية :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اُوصيكَ بِسِتِّ خِصالٍ اجتَمَعَ فيها عِلمُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ : لا تَشغَل قَلبَكَ إلَى الدُّنيا إلاّ بِقَدرِ بَقائِكَ فيها ، وَاعمَل لِلآخِرَةِ بِقَدرِ بَقائِكَ فيها ، وأطِع رَبَّكَ بِقَدرِ حاجَتِكَ إِلَيهِ ، وَليَكُن سَعيُكَ في فَكاكِ رَقَبَتِكَ مِنَ النّارِ ، وَليَكُن جُرأَتُكَ عَلَى المَعاصي بِقَدرِ صَبرِكَ فِي النّارِ ، وإذا أرَدتَ أن تَعصِيَ مَولاكَ فَاطلُب مَكانا لا يَراكَ .
المواعظ العددية ـ از آنچه لقمان عليه السلام به پسرش گفت ـ : پسرم ! تو را به شش ويژگى سفارش مى كنم كه دانش اوّلين و آخرين ، در آنها گرد آمده است : دلت را به دنيا ، جز به اندازه اى كه در آن مى مانى ، مشغول نساز و براى آخرت ، به اندازه ماندگارى ات در آن ، كار كن و از پروردگارت ، به اندازه نيازت به او ، اطاعت كن ، و بايد تلاش تو ، در راستاى رهايى از آتش جهنّم باشد و بايد جرأت تو بر ارتكاب گناهان ، به اندازه مقاومت تو در جهنّم باشد و هر گاه خواستى از مولايت نافرمانى كنى ، جايى را پيدا كن كه او نبيند .
نمایش منبع
الاختصاص :في حِكَمِ لُقمانَ فيما أوصَى بِهِ ابنَهُ أنَّهُ قالَ : يا بُنَيَّ ، تَعَلَّمتُ بِسَبعَةِ آلافٍ مِنَ الحِكمَةِ فَاحفَظ مِنها أربَعَةً ومُرَّ مَعي إلَى الجَنَّةِ : أحكِم سَفينَتَكَ ؛ فَإِنَّ بَحرَكَ عَميقٌ ، وخَفِّف حِملَكَ ؛ فَإِنَّ العَقَبَةَ كَؤودٌ ، وأكثِرِ الزّادَ ؛ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعيدٌ ، وأخلِصِ العَمَلَ ؛ فَإِنَّ النّاقِدَ بَصيرٌ .
الاختصاص ـ در سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : اى پسرم! هفت هزار حكمت آموخته ام ؛ امّا تو چهار تا از آنها را حفظ كن تا با من به بهشت بيايى : كشتى ات را محكم كن؛ زيرا دريايت عميق است. بارت را سبك كن؛ زيرا بالا رفتن از گردنه ، سخت است . توشه را زياد بردار؛ زيرا سفر ، طولانى است. عمل را خالص گردان؛ زيرا ارزياب ، بيناست .
نمایش منبع
عرائس المجالس :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تُعَلِّق نَفسَكَ بِالهُمومِ ، ولا تَشغَل قَلبَكَ بِالأَحزانِ ، وإيّاكَ وَالطَّمَعَ ، وَارضَ بِالقَضاءِ ، وَاقنَع بِما قَسَمَ اللّه ُ لَكَ يَصفُ عَيشُكَ ، وتُسَرَّ نَفسُكَ ، وتُستَلَذَّ حَياتُكَ ، وإن أرَدتَ أن يُجمَعَ لَكَ غِنَى الدُّنيا فَاقطَع طَمَعَكَ عَمّا في أيدِي النّاسِ ؛ فَإِنّ ما بَلَغَ الأَنبِياءُ وَالصِّدّيقونَ ما بَلَغوا إلاّ بِقَطعِ طَمَعِهِم عَمّا في أيدِي النّاسِ .
عرائس المجالس :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! خودت را به غصّه ها بند نكن ، و دلت را به اندوه ها مشغول نساز ، و از طمع بپرهيز ، و به قضا خشنود باش ، و به آنچه خدا براى تو قسمت فرموده ، قانع باش تا زندگانى ات پاك شود و نفْست شادمان گردد و زندگى ات لذّت بخش شود . اگر خواستى ثروت دنيا برايت گرد آيد ، طمعت را از آنچه در اختيار مردم است ، قطع كن ؛ چرا كه پيامبران و صدّيقان ، به چنان درجاتى نايل نشدند ، مگر با قطع طمعشان از آنچه در دستان مردم بود» .
نمایش منبع
آداب النفس :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، خُلِقَ الإِنسانُ عَلى ثَلاثَةِ أثلاثٍ ، ثُلُثٌ للّه ِِ ، وثُلُثٌ لِنَفسِهِ ، وثُلُثٌ لِلدّودِ وَالتُّرابِ ، فَأَمَّا الثُّلُثُ الَّذي للّه ِِ فَروحُهُ ، وَالَّذي لِنَفسِهِ فَعَمَلُهُ ، وَالَّذي لِلدّودِ وَالتُّرابِ فَجَسَدُهُ ، فَالعاجِزُ الخاسِرُ مَن يَتَعَصَّبُ ويَسعى لِلدّودِ وَالتُّرابِ .
آداب النفس :لقمان به پسرش گفت : «اى پسرم ! انسان بر سه تا يك سوم آفريده شده است : يك سوم براى خدا ، و يك سوم براى خودش ، و يك بخش براى كِرم و خاك . يك سوم خدا ، روح اوست و يك سوم كه براى خودش است ، عمل اوست و يك سوم كه براى كرم و خاك است . پيكر اوست . پس ناتوانِ زيان ديده ، كسى است كه تعصّب ورزد و براى كرم و خاك بكوشد» .
نمایش منبع
الحكمة الخالدة :مِن وَصايا لُقمانَ لاِبنِهِ : اِحفَظِ العِبَرَ ، وَاحذَرِ الغِيَرَ ، اِنصَحِ المُؤمِنينَ ، وعُد مَرضاهُم ، وَاشهَد جَنائِزَهُم ، وأعِن فُقَرائَهُم ، أقرِض خُلَطاءَكَ ، وأنظِر غُرَماءَكَ ، وَالزَم بَيتَكَ ، وَاقنَع بِقوتِكَ ، تَخَلَّق بِأَخلاقِ الكِرامِ ، وَاجتَنِب أخلاقَ اللِّئامِ .
اِعلَم يا بُنَيَّ ، أنَّ المُقامَ فِي الدُّنيا قَليلٌ ، وَالرُّكونَ إلَيها غُرورٌ ، وَالغِبطَةَ فيها حِلمٌ ، فَكُن سَمحا سَهلاً قَريبا أمينا ، وكَلِمَةٌ جامِعَةٌ : اِتَّقِ اللّه َ في جَميعِ أحوالِكَ ، ولا تَعصِهِ في شَيءٍ مِن اُمورِكَ .
اِعلَم يا بُنَيَّ ، أنَّ المُقامَ فِي الدُّنيا قَليلٌ ، وَالرُّكونَ إلَيها غُرورٌ ، وَالغِبطَةَ فيها حِلمٌ ، فَكُن سَمحا سَهلاً قَريبا أمينا ، وكَلِمَةٌ جامِعَةٌ : اِتَّقِ اللّه َ في جَميعِ أحوالِكَ ، ولا تَعصِهِ في شَيءٍ مِن اُمورِكَ .
الحكمة الخالدة ـ از سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : پندها را حفظ كن و از دگرگونى ها بر حذر باش . براى مؤمنان ، خيرخواهى كن و از بيمارانشان عيادت كن و بر جنازه هايشان حاضر شو و فقيرانشان را يارى كن . به دوستانت قرض بده و به بدهكارانت مهلت بده . مراقب خانه ات باش ، و به قوت خود ، قانع باش . به اخلاق بزرگان ، خو بگير و از اخلاق پليدان ، دورى كن .
پسرم ! بدان كه اقامت در دنيا اندك است و اعتماد به آن ، گول زننده است و خوشىِ آن ، بردبارى است . پس بخشنده و آسان گير و امانتدار باش ، و سخن جامع ، اين است : در همه احوال ، از خدا پروا كن و در هيچ يك از كارهايت ، از او نافرمانى نكن .
پسرم ! بدان كه اقامت در دنيا اندك است و اعتماد به آن ، گول زننده است و خوشىِ آن ، بردبارى است . پس بخشنده و آسان گير و امانتدار باش ، و سخن جامع ، اين است : در همه احوال ، از خدا پروا كن و در هيچ يك از كارهايت ، از او نافرمانى نكن .
نمایش منبع
الحكمة الخالدة :مِن وَصايا لُقمانَ لاِبنِهِ : لا تَعتَرِضِ الباطِلَ ، ولا تَستَحيِ مِنَ الحَقِّ ، ولا تَقُل ما لا تَعلَمُ ، ولا تَتَكَلَّف ما لا تُطيقُ ، ولا تَتَعَظَّم ، ولا تَختُل ، ولا تَفخَر ، ولا تَضجَر ، ولا تَقطَعِ الرَّحِمَ ، ولا تُبلِيَنَّ الجارَ ، ولا تَشمَت بِالمَصائِبِ ، ولا تُذِعِ السِّرَّ ، ولا تَغتَب ، ولا تَحسُد ، ولا تَنبِز ، ولا تَهمِز ، وإن اُسِيءَ إلَيكَ فَاغفِر ، وإن اُحسِنَ إلَيكَ فَاشكُر ، وإنِ ابتُليتَ فَاصبِر .
الحكمة الخالدة ـ از سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : به سراغ باطل نرو و از حق ، شرم نكن . چيزى را كه نمى دانى ، نگو و چيزى را كه نمى توانى ، بر عهده نگير . خود را بزرگ نشمار و خودپسند نباش . فخرفروشى و بى قرارى و قطع رحم نكن و همسايه را گرفتار نساز و به خاطر گرفتارى ، سركوفت نزن . راز را فاش نكن ، غيبت منما ، حسد نورز ، لقب بد به كسى نده و عيبجويى نكن . اگر به تو بدى شد ، ببخش و اگر به تو خوبى شد ، سپاس بگزار و اگر گرفتار شدى ، شكيبايى كن .
نمایش منبع
ربيع الأبرار عن لقمان :يا بُنَيَّ ، اِرحَمِ الفُقَراءَ لِقِلَّةِ صَبرِهِم ، وَارحَمِ الأَغنِياءَ لِقِلَّةِ شُكرِهِم ، وَارحَمِ الجَميعَ لِطولِ غَفلَتِهِم .
ربيع الأبرار :لقمان گفت : «اى پسرم ! بر فقيران ، به خاطر كمىِ صبرشان رحم كن و بر ثروتمندان ، به خاطر كمىِ سپاس گزارى شان رحم كن و بر همگان ، به خاطر غفلت طولانى شان رحم كن» .
نمایش منبع
حياة الحيوان الكبرى :مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، ثَلاثَةُ أشياءَ تَحسُنُ بِالإِنسانِ : حُسنُ المَحضَرِ ، وَاحتِمالُ الإِخوانِ ، وقِلَّةُ المَلَلِ لِلصَّديقِ ، وأوَّلُ الغَضَبِ جُنونٌ وآخِرُهُ نَدَمٌ .
حياة الحيوان الكبرى ـ از سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : پسرم ! سه چيز است كه انسان را نيكو مى سازد : خوشْ محضر بودن و تحمّل كردن دوستان و كم زحمت بودن براى رفيق .
آغاز خشم ، ديوانگى است و آخر آن ، پشيمانى .
آغاز خشم ، ديوانگى است و آخر آن ، پشيمانى .
نمایش منبع
محبوب القلوب :قالَ لُقمانَ : يا بُنَيَّ ، مُر بِالمَعروفِ ، وَانهَ عَنِ المُنكَرِ ، وحاسِب نَفسَكَ قَبلَ أن تُسبَقَ عَلَيها ، وَاعرِفِ العُسرَةَ ، ولا تُفَرِّط في أمرِكَ .
محبوب القلوب :لقمان گفت : «پسرم ! امر به معروف و نهى از منكر كن و خودت را پيش از آن كه به حسابت رسيدگى شود ، حسابرسى كن . سختى را بشناس و در كارت كوتاهى نكن» .
نمایش منبع
أمثال الشرق والغرب :قالَ لُقمانُ وهُوَ يَعِظُ ابنَهُ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالكَذِبَ ؛ فَإنَّهُ يُفسِدُ عَلَيكَ دينَكَ ، ويَمحو عَلَيكَ عِندَ النّاسِ مُرُوَّتَكَ ، ويَضَعُ مَنزِلَتَكَ ، ويُضيعُ جاهَكَ ، فَلا يَسمَعُ أحَدٌ مِنكَ إذا حَدَّثتَ ، ولا يُصَدِّقُكَ إذا قُلتَ ، ولا خَيرَ لَكَ فِي الحَياةِ إذا كُنتَ كَذلِكَ ؛ وإذَا اطَّلَعَ النّاسُ عَلى ذلِكَ في أمرِكَ ثُمَّ صَدَقتَ اتَّهَموكَ ، وحَقَّروا شَأنَكَ ، وأبغَضوا مَجلِسَكَ ، وأخفَوا عَنكَ أسرارَهُم ، وخَتَموا حَديثَهُم ، وكَتَموهُ ، وحَذَروكَ في أمرِ دينِهِم ، ولا يَأمَنوكَ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم ، وهذِهِ حالَتُكَ فِي قُلوبِ النّاسِ ، وأكبَرُ مِن ذلِكَ مَقتُ اللّه ِ وعُقوبَتُهُ فِي الآخِرَةِ .
أمثال الشرق و الغرب :لقمان ، در حالى كه پسرش را موعظه مى كرد ، گفت : «پسرم ! از دروغ بپرهيز ؛ چرا كه دين تو را تباه مى كند ، و جوان مردىِ تو را نزد مردم ، از بين مى برد ، و جايگاهت را پايين مى آورد ، و مقامت را ضايع مى سازد . در نتيجه ، هر گاه حديث نقل كنى ، كسى از تو نمى پذيرد ، و هر گاه سخن بگويى ، كسى تأييدت نمى كند . وقتى چنين شدى ، خيرى در زندگى براى تو نيست ، و هر گاه مردم در كار تو بر اين موضوع آگاه شدند ، [اگر] راست هم بگويى ، تو را متّهم مى كنند ، و شخصيت تو را تحقير مى كنند ، و از همنشينى با تو ، بيزار مى شوند ، و رازشان را از تو پنهان مى دارند ، و خبرشان را مهر و موم مى كنند و [از تو] مى پوشانند ، و درباره كار دينشان ، از تو كناره مى گيرند ، و در هيچ يك از احوالشان ، تو را امين نمى شمارند . اين همه ، وضعيت تو در دل مردم است ؛ ولى بزرگ تر از آن ، دشمنىِ خدا و كيفر او در آخرت است» .
نمایش منبع
محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، اِستَحِ مِنَ اللّه ِ تَعالى بِقَدرِ قُربِهِ مِنكَ ، وخَف مِنَ اللّه ِ تَعالى بِقَدرِ قُدرَتِهِ عَلَيكَ ، وإيّاكَ وكَثرَةَ الفُضولِ ؛ فَإِنَّ حِسابَكَ غَدا عَنها يَطولُ .
محبوب القلوب ـ به نقل از لقمان عليه السلام ـ : پسرم ! از خداى متعال ، به اندازه نزديكى اش به تو ، شرم كن ، و از خداى متعال ، به اندازه قدرتش بر تو ، بترس ، و از بسيارىِ دارايى ، بپرهيز ؛ چرا كه فردا حسابرسىِ تو درباره آن ، به درازا مى كشد .
نمایش منبع
كنز الفوائد :قالَ لُقمانُ الحَكيمُ لاِبنِهِ في وَصِيَّتِهِ : يا بُنَيَّ ، أحُثُّكَ عَلى سِتِّ خِصالٍ ، لَيسَ مِنها خَصلَةٌ الاّ وهِيَ تُقَرِّبُكَ إلى رِضوانِ اللّه ِ عز و جل ، وتُباعِدُكَ مِن سَخَطِهِ :
الاُولى : أن تَعبُدَ اللّه َ ، ولا تُشرِكَ بِهِ شَيئا .
وَالثّانِيَةُ : الرِّضا بِقَضاءِ اللّه ِ فيما أحبَبتَ وكَرِهتَ .
وَالثّالِثَةُ : أن تُحِبَّ فِي اللّه ِ وتُبغِضَ فِي اللّه ِ .
وَالرّابِعَةُ : تُحِبُّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ ، وتَكرَهُ لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ .
وَالخامِسَةُ : تَكظِمُ الغَيظَ ، وتُحسِنُ إلى مَن أساءَ إلَيكَ .
وَالسّادِسَةُ : تَركُ الهَوى ومُخالَفَةُ الرَّدى .
الاُولى : أن تَعبُدَ اللّه َ ، ولا تُشرِكَ بِهِ شَيئا .
وَالثّانِيَةُ : الرِّضا بِقَضاءِ اللّه ِ فيما أحبَبتَ وكَرِهتَ .
وَالثّالِثَةُ : أن تُحِبَّ فِي اللّه ِ وتُبغِضَ فِي اللّه ِ .
وَالرّابِعَةُ : تُحِبُّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ ، وتَكرَهُ لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ .
وَالخامِسَةُ : تَكظِمُ الغَيظَ ، وتُحسِنُ إلى مَن أساءَ إلَيكَ .
وَالسّادِسَةُ : تَركُ الهَوى ومُخالَفَةُ الرَّدى .
كنز الفوائد :لقمان حكيم در سفارش خود به پسرش گفت : «پسرم ! تو را به شش ويژگى تشويق مى كنم كه هر يك از آنها به تنهايى ، تو را به رضوان خداوند عز و جلنزديك ، و از خشمش دور مى سازد :
نخست ، اين كه : خدا را بپرستى و چيزى را با او شريك قرار ندهى .
دوم : به قضاى الهى ، در آنچه مى پسندى و آنچه نمى پسندى ، خشنود باشى .
سوم : اين كه تنها در راه خدا ، دوستى و دشمنى كنى .
چهارم : آنچه را كه براى خود مى پسندى ، براى مردم نيز بپسندى و آنچه را كه براى خود نمى پسندى ، براى مردم نيز نپسندى .
پنجم : خشم را فرو برى و به كسى كه به تو بدى كرده ، نيكى كنى .
و ششم : هواى نفس را رها كنى و با پليدى و پستى ، مخالفت نمايى» .
نخست ، اين كه : خدا را بپرستى و چيزى را با او شريك قرار ندهى .
دوم : به قضاى الهى ، در آنچه مى پسندى و آنچه نمى پسندى ، خشنود باشى .
سوم : اين كه تنها در راه خدا ، دوستى و دشمنى كنى .
چهارم : آنچه را كه براى خود مى پسندى ، براى مردم نيز بپسندى و آنچه را كه براى خود نمى پسندى ، براى مردم نيز نپسندى .
پنجم : خشم را فرو برى و به كسى كه به تو بدى كرده ، نيكى كنى .
و ششم : هواى نفس را رها كنى و با پليدى و پستى ، مخالفت نمايى» .
نمایش منبع
محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِالصَّبرِ وَاليَقينِ ومُجاهَدَةِ نَفسِكَ . وَاعلَم أنَّ الصَّبرَ فيهِ أنواعُ الشَّرَفِ ، فَإِذا صَبَرتَ عَلى مَحارِمِ اللّه ِ تَعالى ، وزَهِدتَ فِي الدُّنيا ، وتَهاوَنتَ بِالمَصائِبِ لَم يَكُن شَيءٌ أحَبَّ إلَيكَ مِنَ المَوتِ وأنتَ تَتَرَقَّبُهُ .
محبوب القلوب :لقمان گفت : «پسرم ! شكيبايى و يقين و جهاد با نفس داشته باش ، و بدان كه در شكيبايى ، انواع شرافت هست . هر گاه تو بر حرام هاى خداى متعال شكيبايى ورزيدى و در دنيا پارسايى پيشه كردى و گرفتارى ها را آسان گرفتى ، چيزى نزد تو محبوب تر از مرگ نخواهد بود و چشمْ انتظار آن خواهى بود» .
نمایش منبع
محبوب القلوب :قالَ لُقمانُ : يا بُنَيَّ ، ما عِندَ اللّه ِ ـ تَعالى ـ أفضَلُ مِنَ العَقلِ ، وما تَمَّ عَقلُ امرِئٍ حَتّى تَكونَ فيهِ عَشَرَةُ خِصالٍ : الكِبرُ مِنهُ مَأمونٌ ، وَالرُّشدُ مِنهُ مَأمولٌ ، نَصيبُهُ مِنَ الدُّنيا القوتُ ، وفَضلُ مالِهِ مَبذولٌ ، التَّواضُعُ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ الكِبرِ ، الذُّلُّ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ العِزِّ ، لا يَسأَمُ مِن طَلَبِ العَفوِ طولَ عُمُرِهِ ، ولا يَقدُمُ في طَلَبِ الحَوائِجِ مَن قَبلَهُ ، يَستَكثِرُ قَليلَ المَعروفِ مِن غَيرِهِ ، ويَستَقِلُّ الكَثيرَ مِن نَفسِهِ ، وَالخَصلَةُ العاشِرَةُ وهِيَ الَّتي يُنارُ بِها مَجدُهُ ، ويَعلو قَدرُهُ يَرى أنَّ جَميعَ النّاسِ خَيرٌ مِنهُ وأنَّهُ شَرُّهُم .
محبوب القلوب :لقمان گفت : «پسرم ! نزد خداى متعال ، چيزى برتر از خرد نيست و خردِ هيچ مردى كامل نمى گردد ، مگر اين كه در او ده ويژگى باشد : از تكبّر در امان باشد ؛ به هدايت او اميدى باشد ؛ بهره او از دنيا ، به اندازه قوت باشد ؛ زيادىِ دارايى اش را ببخشد ؛ فروتنى ، نزد او دوستْ داشتنى تر از تكبّر باشد ؛ افتادگى ، نزد او دوستْ داشتنى تر از بزرگى باشد ؛ در طول عمرش ، از آمرزش خواهى به ستوه نيايد ؛ در درخواست نيازمندى ها ، از نفر قبل از خود (نيازمندتر از خود) ، پيشى نگيرد ؛ خوبىِ اندك ديگران را بسيار شمارد و [خوبىِ] بسيار خود را اندك شمارد . ويژگىِ دهم ـ كه با آن ، عظمت او مى درخشد و ارزش او بالا مى رود ـ اين است كه همه مردم را بهتر از خود و خود را بدتر از همه آنان ببيند» .
نمایش منبع
مكارم الأخلاق ومعاليها :عَن لُقمانَ الحَكيمِ عليه السلام : كانَ يَقولُ : أكتُمُ الحاجَةَ ، ولا أنطِقُ فيما لا يَعنيني ، ولا أكونُ مِضحاكا مِن غَيرِ عَجَبٍ ، ولا مَشّاءً إلى غَيرِ أَرَبٍ ، الصَّمتُ خَيرٌ وقَليلٌ فاعِلُهُ .
مكارم الأخلاق و معاليها :از لقمان حكيم ، نقل است كه او پيوسته مى گفته : «نياز [خود] را پنهان مى دارم ، و درباره چيزى كه به من مربوط نيست ، سخن نمى گويم ، و بدون شگفتى نمى خندم ، و بدون مقصد ، راه نمى روم و البته سكوت ، بهتر است ؛ ولى رعايت كننده آن اندك است» .
نمایش منبع
الدرّ المنثور :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، جالِسِ الصّالِحينَ مِن عِبادِ اللّه ِ ، فَإِنَّكَ تُصيبُ بِمُجالَسَتِهِم خَيراً ، ولَعَلَّهُ أن يَكونَ آخِرُ ذلِكَ تَنزِلُ عَلَيهِمُ الرَّحمَةُ فَتُصيبَكَ مَعَهُم .
يا بُنَيَّ ، لا تُجالِسِ الأَشرارَ ؛ فَإِنَّكَ لا يُصيبُكَ مِن مُجالَسَتِهِم خَيرٌ ، ولَعَلَّهُ أن يَكونَ في آخِرِ ذلِكَ أن تَنزِلَ عَلَيهِم عُقوبَةٌ فَتُصيبَكَ مَعَهُم .
يا بُنَيَّ ، لا تُجالِسِ الأَشرارَ ؛ فَإِنَّكَ لا يُصيبُكَ مِن مُجالَسَتِهِم خَيرٌ ، ولَعَلَّهُ أن يَكونَ في آخِرِ ذلِكَ أن تَنزِلَ عَلَيهِم عُقوبَةٌ فَتُصيبَكَ مَعَهُم .
الدرّ المنثور :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! با بندگان نيكوكار خدا همنشينى كن ؛ چرا كه در سايه همنشينى با آنان ، به خير مى رسى ، و چه بسا در پايانِ اين همنشينى ، رحمت خدا بر آنان فرود آيد و تو نيز به همراه آنان بهره مند گردى .
پسرم ! با بدكاران همنشينى نكن ؛ چرا كه از همنشينى با آنان ، خيرى به تو نمى رسد ، و چه بسا در پايان اين همنشينى ، كيفرى بر آنان فرود آيد و تو نيز به همراه آنان گرفتار گردى» .
پسرم ! با بدكاران همنشينى نكن ؛ چرا كه از همنشينى با آنان ، خيرى به تو نمى رسد ، و چه بسا در پايان اين همنشينى ، كيفرى بر آنان فرود آيد و تو نيز به همراه آنان گرفتار گردى» .
نمایش منبع
الدعاء عن الحسن :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إن كُنتَ تُريدُ البَقاءَ ـ ولا بَقاءَ ـ فَاجعَل خَشيَةَ اللّه ِ عَزَّ وجَلَّ غِطاءَكَ فَوقَ رَأسِكَ ، ووِطاءَكَ فَلَعَلَّكَ أن تَنجُوَ وما أراكَ بِناجٍ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فيهِ ناسٌ كَثيرٌ ، فَليَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه ِ ، وحَشوُهَا الإِيمانَ بِاللّه ِ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلَ عَلَى اللّه ِ ، ومَجاذيفُهَا التَّسبيحَ وَالتَّهليلَ ، ولَعَلَّكَ أن تَنجُوَ وما أراكَ بِناجٍ .
يا بُنَيَّ ، إن كُنتَ لا توقِنُ بِالبَعثِ فَإِذا نِمتَ فَلا تَستَيقِظ ؛ فَإِنَّكَ كَما تَستَيقِظُ فَكَذلِكَ تُبعَثُ .
يا بُنَيَّ ، اُذكُرِ اللّه َ عِندَ هَمِّكَ إذا هَمَمتَ ، وعِندَ يَدِكَ إذا أقسَمتَ ، وعِندَ لِسانِكَ إذا حَكَمتَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فيهِ ناسٌ كَثيرٌ ، فَليَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه ِ ، وحَشوُهَا الإِيمانَ بِاللّه ِ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلَ عَلَى اللّه ِ ، ومَجاذيفُهَا التَّسبيحَ وَالتَّهليلَ ، ولَعَلَّكَ أن تَنجُوَ وما أراكَ بِناجٍ .
يا بُنَيَّ ، إن كُنتَ لا توقِنُ بِالبَعثِ فَإِذا نِمتَ فَلا تَستَيقِظ ؛ فَإِنَّكَ كَما تَستَيقِظُ فَكَذلِكَ تُبعَثُ .
يا بُنَيَّ ، اُذكُرِ اللّه َ عِندَ هَمِّكَ إذا هَمَمتَ ، وعِندَ يَدِكَ إذا أقسَمتَ ، وعِندَ لِسانِكَ إذا حَكَمتَ .
الدعاء ، طبرانى ـ به نقل از حسن ـ : لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! اگر ماندگارى را مى خواهى ـ هر چند ماندگارى اى وجود ندارد ـ ترس از خداوند عز و جل را سرپوش و زيرانداز خود قرار بده تا شايد نجات يابى ؛ هر چند من تو را نجات يافته نمى بينم .
پسرم ! دنيا دريايى عميق است كه مردمان بسيارى در آن غرق شده اند . پس بايد كشتىِ تو در آن ، تقواى الهى باشد و مسافران آن ايمان به خدا ، بادبان آن توكّل بر خدا ، و پاروهاى آن ذكر «سبحان اللّه » و «لا اله الاّ اللّه » باشد تا شايد نجات يابى ؛ هر چند من تو را نجات يافته نمى بينم .
پسرم ! اگر رستاخيز را باور ندارى ، هر گاه خوابيدى ، بيدار نشو ؛ پس همان طور كه بيدار مى شوى ، همان گونه هم بر انگيخته خواهى شد .
پسرم ! هر گاه به انجام دادن كارى همّت مى گمارى ، هنگام تصميم گرفتن ، و هر گاه چيزى را قسمت مى كنى ، هنگام دست دراز كردن ، و هر گاه درباره چيزى حكم مى كنى ، هنگام زبان گشودنت ، خدا را ياد كن» .
پسرم ! دنيا دريايى عميق است كه مردمان بسيارى در آن غرق شده اند . پس بايد كشتىِ تو در آن ، تقواى الهى باشد و مسافران آن ايمان به خدا ، بادبان آن توكّل بر خدا ، و پاروهاى آن ذكر «سبحان اللّه » و «لا اله الاّ اللّه » باشد تا شايد نجات يابى ؛ هر چند من تو را نجات يافته نمى بينم .
پسرم ! اگر رستاخيز را باور ندارى ، هر گاه خوابيدى ، بيدار نشو ؛ پس همان طور كه بيدار مى شوى ، همان گونه هم بر انگيخته خواهى شد .
پسرم ! هر گاه به انجام دادن كارى همّت مى گمارى ، هنگام تصميم گرفتن ، و هر گاه چيزى را قسمت مى كنى ، هنگام دست دراز كردن ، و هر گاه درباره چيزى حكم مى كنى ، هنگام زبان گشودنت ، خدا را ياد كن» .
نمایش منبع
البداية والنهاية :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ العَمَلُ لا يُستَطاعُ إلاّ بِاليَقينِ ، ومَن يَضعُف يَقينُهُ يَضعُف عَمَلُهُ .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، إذا جاءَكَ الشَّيطانُ مِن قِبَلِ الشَّكِّ وَالرَّيبِ فَاغلِبهُ بِاليَقينِ وَالنَّصيحَةِ ، وإذا جاءَكَ مِن قِبَلِ الكَسَلِ وَالسَّآمَةِ فَاغلِبهُ بِذِكرِ القَبرِ وَالقِيامَةِ ، وإذا جاءَكَ مِن قِبَلِ الرَّغَبةِ وَالرَّهبَةِ فَأَخبِرهُ أنَّ الدُّنيا مُفارَقَةٌ مَتروكَةٌ .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، إذا جاءَكَ الشَّيطانُ مِن قِبَلِ الشَّكِّ وَالرَّيبِ فَاغلِبهُ بِاليَقينِ وَالنَّصيحَةِ ، وإذا جاءَكَ مِن قِبَلِ الكَسَلِ وَالسَّآمَةِ فَاغلِبهُ بِذِكرِ القَبرِ وَالقِيامَةِ ، وإذا جاءَكَ مِن قِبَلِ الرَّغَبةِ وَالرَّهبَةِ فَأَخبِرهُ أنَّ الدُّنيا مُفارَقَةٌ مَتروكَةٌ .
البداية والنهاية :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! عمل بدون يقين ، امكان ندارد ، و هر كس يقينش ضعيف باشد ، عملش نيز ضعيف خواهد بود» .
و گفت : «پسرم ! هر گاه شيطان از راه شك و ترديد به سوى تو آمد ، او را به وسيله يقين و اخلاص ، شكست بده ، و هر گاه از راه تنبلى و خستگى وارد شد ، با ياد قبر و قيامت ، بر او چيره شو ، و هر گاه از راه علاقه و ترس وارد شد ، به او خبر ده كه دنيا جدا شدنى و رها شدنى است» .
و گفت : «پسرم ! هر گاه شيطان از راه شك و ترديد به سوى تو آمد ، او را به وسيله يقين و اخلاص ، شكست بده ، و هر گاه از راه تنبلى و خستگى وارد شد ، با ياد قبر و قيامت ، بر او چيره شو ، و هر گاه از راه علاقه و ترس وارد شد ، به او خبر ده كه دنيا جدا شدنى و رها شدنى است» .
نمایش منبع
الرضا عن اللّه عن سعيد بن المُسَيِّب :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا يَنزِلَنَّ بِكَ أمرٌ رَضيتَهُ أو كَرِهتَهُ إلاّ جَعَلتَ فِي الضَّميرِ مِنكَ أنَّ ذلِكَ خَيرٌ لَكَ .
قالَ : أمّا هذِهِ فَلا أقدِرُ أن اُعطِيَكَها دونَ أن أعلَمَ ما قُلتَ إنَّهُ كَما قُلتَ .
قالَ : يا بُنَيَّ ، فَإِنَّ اللّه َ قَد بَعَثَ نَبِيّاً ، هَلُمَّ حَتّى نَأتِيَهُ فَعِندَهُ بَيانُ ما قُلتُ لَكَ .
قالَ : اِذهَب بِنا إلَيهِ .
قالَ : فَخَرَجَ وهُوَ عَلى حِمارٍ ، وَابنُهُ عَلى حِمارٍ ، وتَزَوَّدوا ما يُصلِحُهُم مِن زادٍ ، ثُمَّ سارا أيّاماً ولَيالِيَ حَتّى تَلَقَّتهُما مَغارَةٌ ، فَأَخَذا اُهبَتَهُما لَها ، فَدَخَلاها فَسارا ما شاءَ اللّه ُ أن يَسيرا حَتّى ظَهَرا وقَد تَعالَى النَّهارُ ، وَاشتَدَّ الحَرُّ ، ونَفَدَ الماءُ وَالزّادُ ، وَاستَبطَئا حِمارَيهِما ، فَنَزَلَ لُقمانُ ونَزَلَ ابنُهُ ، فَجَعَلا يَشتَدّانِ عَلى سَوقِهِما .
فَبَينا هُما كَذلِكَ إذ نَظَرَ لُقمانُ أمامَهُ ، فَإِذا هُوَ بِسَوادٍ ودُخانٍ ، فَقالَ في نَفسِهِ : السَّوادُ سَحَرٌ ، وَالدُّخانُ عُمرانٌ وناسٌ .
فَبَينَما كَذلِكَ يَسيرانِ إذ وَطِئَ ابنُ لُقمانَ عَلى عَظمٍ ناتِئٍ عَلَى الطَّريقِ ، فَدَخَلَ مِن باطِنِ القَدَمِ حَتّى ظَهَرَ مِن أعلاها ، فَخَرَّ ابنُ لُقمانَ مَغشِيّاً عَلَيهِ ، فَحانَت مِن لُقمانَ التِفاتَةٌ ، فَإِذا هُوَ بِابنِهِ صَريعٌ ، فَوَثَبَ إلَيهِ فَضَمَّهُ إلى صَدرِهِ ، وَاستَخرَجَ العَظمَ بِأَسنانِهِ ، وَاشتَقَّ عِمامَهً كانَت عَلَيهِ فَلاثَ بِها رِجلَهُ ، ثُمَّ نَظَرَ إلى وَجهِ ابنِهِ فَذَرَفَت عَيناهُ فَقَطَرَت قَطرَةٌ مِن دُموعِهِ عَلى خَدِّ الغُلامِ ، فَانتَبَهَ لَها ، فَنَظَرَ إلى أبيهِ وهُوَ يَبكي .
فَقالَ : يا أبَتِ أنتَ تَبكي وأنتَ تَقولُ : هذا خَيرٌ لي ، كَيفَ يَكونُ هذا خَيرٌ لي وأنتَ تَبكي؟ وقَد نَفَدَ الطَّعامُ وَالماءُ ، وبَقيتُ أنَا وأنتَ في هذَا المَكانِ ، فَإِن ذَهَبتَ وتَرَكتَني عَلى حالي ذَهَبتَ بِهَمٍّ وغَمٍّ ما بَقيتَ ، وإن أقَمتَ مَعي مِتنا جَميعاً ، فَكَيفَ عَسى أن يَكونَ هذا خَيرٌ لي وأنتَ تَبكي .
قالَ : أمّا بُكائي ـ يا بُنَيَّ ـ فَوَدِدتُ أنّي أفتَديكَ بِجَميعِ حَظّي مِنَ الدُّنيا ، ولكِنّي والِدٌ ، ومِنّي رِقَّةُ الوالِدِ .
وأمّا ما قُلتَ : كَيفَ يَكونُ هذا خَيرٌ لي ، فَلَعَلَّ ما صُرِفَ عَنكَ ـ يا بُنَيَّ ـ أعظَمُ مِمَّا ابتُليتَ بِهِ ، ولَعَلَّ مَا ابتُليتَ بِهِ أيسَرُ مِمّا صُرِفَ عَنكَ .
فَبَينا هُوَ يُحاوِرُهُ إذ نَظَرَ لُقمانُ هكَذا أمامَهُ فَلَم يَرَ ذلِكَ الدُّخانَ وَالسَّوادَ ، فَقالَ في نَفسِهِ : لَم أرَ ثَمَّ شَيئاً!؟ قالَ : قَد رَأَيتُ ، ولكِن لَعَلَّ أن يَكونَ قَد أحدَثَ رَبّي بِما رَأَيتُ شَيئاً .
فَبَينا هُوَ يَتَفَكَّرُ في هذا إذ نَظَرَ أمامَهُ فَإِذا هُوَ بِشَخصٍ قَد أقبَلَ عَلى فَرَسٍ أبلَقَ ، عَلَيهِ ثِيابٌ بَياضٌ ، وعِمامَةٌ بَيضاءُ يَمسَحُ الهَواءَ مَسحاً ، فَلَم يَزَل يَرمُقُهُ بِعَينِهِ حَتّى كانَ مِنهُ قَريباً فَتَوارى عَنهُ ثُمَّ صاحَ بِهِ فَقالَ : أنتَ لُقمانُ؟
قالَ : نَعَم .
قالَ : أنتَ الحَكيمُ؟
قالَ : كَذلِكَ يُقالُ ، وكَذلِكَ نَعَتَني رَبّي .
قالَ : ما قالَ لَكَ ابنُكَ هذَا السَّفيهُ؟
قالَ : يا عَبدَ اللّه ِ ، مَن أنتَ أسمَعُ كَلامَكَ ، ولا أرى وَجهَكَ؟
قالَ : أنَا جِبريلُ ، لا يَراني إلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، أو نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، لَولا ذلِكَ لَرَأَيتَني ، فَما قالَ لَكَ ابنُكَ هذَا السَّفيهُ؟
قالَ : قالَ لُقمانُ في نَفسِهِ : إن كُنتَ أنتَ جِبريلَ ، فَأَنتَ أعلَمُ بِما قالَهُ ابني مِنّي .
فَقالَ جِبريلُ : ما لي بِشَيءٍ مِن أمرِكُما عَلى أن حَفِظتُكُما ، ائتيني ، فَقَد أمَرَني رَبّي بِخَسفِ هذِهِ المَدينَةِ وما يَليها ، ومَن فيها ، فَأَخبَروني أنَّكُما تُريدانِ هذِهِ المَدينَةَ ، فَدَعَوتُ رَبّي أن يَحبِسَكُما عَنّي بِما شاءَ فَحَبَسَكُمَا اللّه ُ عَنّي بِمَا ابتُلِيَ بِهِ ابنُكُ ، ولَو لا مَا ابتُلِيَ بِهِ ابنُكُ لَخَسَفتُ بِكُما مَعَ مَن خَسَفتُ .
قالَ : ثُمَّ مَسَحَ جِبريلُ يَدَهُ عَلى قَدَمِ الُغلامِ فَاستَوى قائِماً، ومَسَحَ يَدَهُ عَلَى الَّذي كانَ فيهِ الطَّعامُ فَامتَلَأَ طَعاماً، ومَسَحَ يَدَهُ عَلَى الَّذي كانَ فيهِ الماءُ فَامتَلَأَ ماءً، ثُمَّ حَمَلَهُما وحِمارَيهِما فَزَجَلَ بِهِما كَما يُزجَلُ الطَّيرُ، فَإِذا هُما فِي الدّارِ الَّتي خَرَجا مِنها بَعدَ أيّامٍ ولَيالي .
قالَ : أمّا هذِهِ فَلا أقدِرُ أن اُعطِيَكَها دونَ أن أعلَمَ ما قُلتَ إنَّهُ كَما قُلتَ .
قالَ : يا بُنَيَّ ، فَإِنَّ اللّه َ قَد بَعَثَ نَبِيّاً ، هَلُمَّ حَتّى نَأتِيَهُ فَعِندَهُ بَيانُ ما قُلتُ لَكَ .
قالَ : اِذهَب بِنا إلَيهِ .
قالَ : فَخَرَجَ وهُوَ عَلى حِمارٍ ، وَابنُهُ عَلى حِمارٍ ، وتَزَوَّدوا ما يُصلِحُهُم مِن زادٍ ، ثُمَّ سارا أيّاماً ولَيالِيَ حَتّى تَلَقَّتهُما مَغارَةٌ ، فَأَخَذا اُهبَتَهُما لَها ، فَدَخَلاها فَسارا ما شاءَ اللّه ُ أن يَسيرا حَتّى ظَهَرا وقَد تَعالَى النَّهارُ ، وَاشتَدَّ الحَرُّ ، ونَفَدَ الماءُ وَالزّادُ ، وَاستَبطَئا حِمارَيهِما ، فَنَزَلَ لُقمانُ ونَزَلَ ابنُهُ ، فَجَعَلا يَشتَدّانِ عَلى سَوقِهِما .
فَبَينا هُما كَذلِكَ إذ نَظَرَ لُقمانُ أمامَهُ ، فَإِذا هُوَ بِسَوادٍ ودُخانٍ ، فَقالَ في نَفسِهِ : السَّوادُ سَحَرٌ ، وَالدُّخانُ عُمرانٌ وناسٌ .
فَبَينَما كَذلِكَ يَسيرانِ إذ وَطِئَ ابنُ لُقمانَ عَلى عَظمٍ ناتِئٍ عَلَى الطَّريقِ ، فَدَخَلَ مِن باطِنِ القَدَمِ حَتّى ظَهَرَ مِن أعلاها ، فَخَرَّ ابنُ لُقمانَ مَغشِيّاً عَلَيهِ ، فَحانَت مِن لُقمانَ التِفاتَةٌ ، فَإِذا هُوَ بِابنِهِ صَريعٌ ، فَوَثَبَ إلَيهِ فَضَمَّهُ إلى صَدرِهِ ، وَاستَخرَجَ العَظمَ بِأَسنانِهِ ، وَاشتَقَّ عِمامَهً كانَت عَلَيهِ فَلاثَ بِها رِجلَهُ ، ثُمَّ نَظَرَ إلى وَجهِ ابنِهِ فَذَرَفَت عَيناهُ فَقَطَرَت قَطرَةٌ مِن دُموعِهِ عَلى خَدِّ الغُلامِ ، فَانتَبَهَ لَها ، فَنَظَرَ إلى أبيهِ وهُوَ يَبكي .
فَقالَ : يا أبَتِ أنتَ تَبكي وأنتَ تَقولُ : هذا خَيرٌ لي ، كَيفَ يَكونُ هذا خَيرٌ لي وأنتَ تَبكي؟ وقَد نَفَدَ الطَّعامُ وَالماءُ ، وبَقيتُ أنَا وأنتَ في هذَا المَكانِ ، فَإِن ذَهَبتَ وتَرَكتَني عَلى حالي ذَهَبتَ بِهَمٍّ وغَمٍّ ما بَقيتَ ، وإن أقَمتَ مَعي مِتنا جَميعاً ، فَكَيفَ عَسى أن يَكونَ هذا خَيرٌ لي وأنتَ تَبكي .
قالَ : أمّا بُكائي ـ يا بُنَيَّ ـ فَوَدِدتُ أنّي أفتَديكَ بِجَميعِ حَظّي مِنَ الدُّنيا ، ولكِنّي والِدٌ ، ومِنّي رِقَّةُ الوالِدِ .
وأمّا ما قُلتَ : كَيفَ يَكونُ هذا خَيرٌ لي ، فَلَعَلَّ ما صُرِفَ عَنكَ ـ يا بُنَيَّ ـ أعظَمُ مِمَّا ابتُليتَ بِهِ ، ولَعَلَّ مَا ابتُليتَ بِهِ أيسَرُ مِمّا صُرِفَ عَنكَ .
فَبَينا هُوَ يُحاوِرُهُ إذ نَظَرَ لُقمانُ هكَذا أمامَهُ فَلَم يَرَ ذلِكَ الدُّخانَ وَالسَّوادَ ، فَقالَ في نَفسِهِ : لَم أرَ ثَمَّ شَيئاً!؟ قالَ : قَد رَأَيتُ ، ولكِن لَعَلَّ أن يَكونَ قَد أحدَثَ رَبّي بِما رَأَيتُ شَيئاً .
فَبَينا هُوَ يَتَفَكَّرُ في هذا إذ نَظَرَ أمامَهُ فَإِذا هُوَ بِشَخصٍ قَد أقبَلَ عَلى فَرَسٍ أبلَقَ ، عَلَيهِ ثِيابٌ بَياضٌ ، وعِمامَةٌ بَيضاءُ يَمسَحُ الهَواءَ مَسحاً ، فَلَم يَزَل يَرمُقُهُ بِعَينِهِ حَتّى كانَ مِنهُ قَريباً فَتَوارى عَنهُ ثُمَّ صاحَ بِهِ فَقالَ : أنتَ لُقمانُ؟
قالَ : نَعَم .
قالَ : أنتَ الحَكيمُ؟
قالَ : كَذلِكَ يُقالُ ، وكَذلِكَ نَعَتَني رَبّي .
قالَ : ما قالَ لَكَ ابنُكَ هذَا السَّفيهُ؟
قالَ : يا عَبدَ اللّه ِ ، مَن أنتَ أسمَعُ كَلامَكَ ، ولا أرى وَجهَكَ؟
قالَ : أنَا جِبريلُ ، لا يَراني إلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، أو نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، لَولا ذلِكَ لَرَأَيتَني ، فَما قالَ لَكَ ابنُكَ هذَا السَّفيهُ؟
قالَ : قالَ لُقمانُ في نَفسِهِ : إن كُنتَ أنتَ جِبريلَ ، فَأَنتَ أعلَمُ بِما قالَهُ ابني مِنّي .
فَقالَ جِبريلُ : ما لي بِشَيءٍ مِن أمرِكُما عَلى أن حَفِظتُكُما ، ائتيني ، فَقَد أمَرَني رَبّي بِخَسفِ هذِهِ المَدينَةِ وما يَليها ، ومَن فيها ، فَأَخبَروني أنَّكُما تُريدانِ هذِهِ المَدينَةَ ، فَدَعَوتُ رَبّي أن يَحبِسَكُما عَنّي بِما شاءَ فَحَبَسَكُمَا اللّه ُ عَنّي بِمَا ابتُلِيَ بِهِ ابنُكُ ، ولَو لا مَا ابتُلِيَ بِهِ ابنُكُ لَخَسَفتُ بِكُما مَعَ مَن خَسَفتُ .
قالَ : ثُمَّ مَسَحَ جِبريلُ يَدَهُ عَلى قَدَمِ الُغلامِ فَاستَوى قائِماً، ومَسَحَ يَدَهُ عَلَى الَّذي كانَ فيهِ الطَّعامُ فَامتَلَأَ طَعاماً، ومَسَحَ يَدَهُ عَلَى الَّذي كانَ فيهِ الماءُ فَامتَلَأَ ماءً، ثُمَّ حَمَلَهُما وحِمارَيهِما فَزَجَلَ بِهِما كَما يُزجَلُ الطَّيرُ، فَإِذا هُما فِي الدّارِ الَّتي خَرَجا مِنها بَعدَ أيّامٍ ولَيالي .
الرضا عن اللّه ، ابن أبى الدنيا ـ به نقل از سعيد بن مُسيَّب ـ : لقمان به پسرش گفت: «[بكوش تا] هيچ كار خوش آيند و ناخوش آيندى براى تو پيش نيايد ، مگر اين كه در باطن خود ، آن را خيرى براى خوش بشمارى» .
پسر لقمان گفت: به اين سفارش تو نمى توانم عمل كنم ، مگر بدانم كه مطلب ، همان گونه است كه گفتى .
لقمان گفت: «اى پسرم! همانا خداوند عز و جل پيامبرى را مبعوث كرده است . بيا تا پيش او برويم كه بيان آنچه برايت گفتم ، نزد اوست» .
پسر لقمان گفت: ما را پيش او ببر .
لقمان و پسرش ، هر كدام سوار بر الاغ جداگانه ، به راه افتادند و هر چه زاد و توشه لازم داشتند ، با خود برداشتند. روزها و شب ها راه رفتند تا به غارى رسيدند و خود را براى سفر به درون آن غار ، مهيّا كردند . داخل غار شدند و به اندازه اى كه خداوند خواسته بود ، در آن راه رفتند ، تا اين كه از غار بيرون آمدند ، در حالى كه روز ، بالا آمده بود و گرما شدّت گرفته بود و آب و توشه تمام شده بود. الاغ ها ايستاندند . لقمان و پسرش پياده شدند و الاغ ها را از پشت سر ، به سرعت راندند.
وقتى لقمان جلو را نگاه كرد ، ديد سياهى و دودى ، از دور پيداست. پيش خود گفت: «سياهى، درخت است و دود هم آبادى و مردم» .
در حالى كه در حركت بودند ، پاى پسر لقمان ، روى استخوان تيزى رفت . استخوان ، از كف پا فرو رفت و از بالاى آن بيرون آمد. پسر لقمان ، بى هوش به زمين افتاد . لقمان ، وقتى متوجّه شد كه پسرش به زمين افتاده ، به سويش پريد و او را به سينه اش چسباند . استخوان را با دندان هايش بيرون آورد و دستارى را كه همراه داشت ، پاره كرد و به پاى او پيچيد . سپس به چهره پسرش نگريست . چشمانش پر از اشك شد و قطره اى از اشكش بر چهره فرزندش افتاد .
پسر ، متوجّه اشك پدر شد و ديد كه پدرش گريه مى كند. گفت: پدر جان! دارى گريه مى كنى و با اين حال ، مى گويى : «اين براى تو خير است» ؟! چه طور اين برايم خير است ، در حالى كه تو مى گريى؟ در حالى كه آب و غذا تمام شده و من و تو ، در اين جا مانده ايم؟ اگر بروى و مرا رها كنى ، تا زنده اى ، در غم و اندوه به سر مى برى و اگر با من بمانى ، هر دو مى ميريم. پس چه طور اين برايم خير باشد ، در حالى كه تو مى گريى؟
لقمان گفت : «گريه ام ـ اى پسرم! ـ از آن روست كه من دوست دارم همه دنيايم را فداى تو بكنم ؛ من پدرم و دل پدر ، نازك است . اما اين كه گفتى : چه طور اين كار برايم خير است؟ شايد آنچه از تو دور شده ، بزرگ تر از اين بلايى باشد كه بدان گرفتار آمده اى و شايد آنچه بدان گرفتار شده اى ، آسان تر از آن باشد كه از تو دور شده است» .
لقمان ، در اين حال كه با پسرش حرف مى زد ، بار ديگر جلوى خود را نگاه كرد ؛ ولى آن دود و سياهى را نديد و پيش خود گفت : «مگر آن جا چيزى نديديم؟» و گفت: «حتما ديدم ؛ ولى شايد خداوند ، براى آنچه ديدم ، چيز تازه اى پيش آورده باشد!» .
در همين فكر بود كه جلوى خود را نگاه كرد . ديد شخصى سوار بر اسب ابلق ، به طرف او مى آيد و لباس سفيد و دستار سفيدى دارد كه هوا را صاف و روشن مى كند. پيوسته با گوشه چشم ، به او نگاه مى كرد تا اين كه نزديك شد ؛ ولى از او پنهان شد . سپس فرياد زد و گفت: آيا تو لقمانى؟
گفت: «آرى» .
گفت: حكيم تويى؟
گفت: «چنين مى گويند ، و پروردگارم مرا چنين وصف كرده است» .
گفت: اين پسر سفيه تو ، چه مى گويد؟
گفت: «اى بنده خدا! تو كيستى كه من سخن تو را مى شنوم ، ولى روى تو را نمى بينم؟» .
گفت: من جبرئيل هستم . مرا كسى جز فرشته مقرّب و پيامبر مرسَل نمى بيند. اگر اين نبود ، مرا مى ديدى. اين پسر سفيه تو ، چه مى گويد؟
لقمان ، پيش خود گفت: «اگر تو جبرئيلى ، خودت به آنچه پسرم گفته ، آگاهى» .
جبرئيل عليه السلام گفت: من وظيفه اى نداشتم جز اين كه شما را حفظ كنم . با من بياييد . پروردگارم به من فرمان داد كه اين شهر و اطراف آن را و هر چه را در آن است ، فرو برم . آن گاه ، مرا خبر كردند كه شما مى خواهيد به اين شهر بياييد . از اين رو ، از خدا خواستم كه هر طور خود اراده مى كند ، شما را از برخورد با من باز دارد . پس خداوند عز و جل شما را با آنچه پسرت بدان گرفتار شد ، از برخورد با من بازداشت و اگر آن گرفتارىِ پسرت نبود ، شما را هم با ديگران فرو مى بردم .
سپس جبرئيل عليه السلام به پاى پسر لقمان دست كشيد ، او به پا خاست ، و به ظرف غذا دست كشيد، پر از غذا شد ، و به ظرف آب دست كشيد، پر از آب شد . سپس آن دو و الاغ هايشان را حمل كرد و مانند پرنده پروازشان داد تا به خانه اى رسيدند كه چند شبانه روز بود از آن خارج شده بودند.
پسر لقمان گفت: به اين سفارش تو نمى توانم عمل كنم ، مگر بدانم كه مطلب ، همان گونه است كه گفتى .
لقمان گفت: «اى پسرم! همانا خداوند عز و جل پيامبرى را مبعوث كرده است . بيا تا پيش او برويم كه بيان آنچه برايت گفتم ، نزد اوست» .
پسر لقمان گفت: ما را پيش او ببر .
لقمان و پسرش ، هر كدام سوار بر الاغ جداگانه ، به راه افتادند و هر چه زاد و توشه لازم داشتند ، با خود برداشتند. روزها و شب ها راه رفتند تا به غارى رسيدند و خود را براى سفر به درون آن غار ، مهيّا كردند . داخل غار شدند و به اندازه اى كه خداوند خواسته بود ، در آن راه رفتند ، تا اين كه از غار بيرون آمدند ، در حالى كه روز ، بالا آمده بود و گرما شدّت گرفته بود و آب و توشه تمام شده بود. الاغ ها ايستاندند . لقمان و پسرش پياده شدند و الاغ ها را از پشت سر ، به سرعت راندند.
وقتى لقمان جلو را نگاه كرد ، ديد سياهى و دودى ، از دور پيداست. پيش خود گفت: «سياهى، درخت است و دود هم آبادى و مردم» .
در حالى كه در حركت بودند ، پاى پسر لقمان ، روى استخوان تيزى رفت . استخوان ، از كف پا فرو رفت و از بالاى آن بيرون آمد. پسر لقمان ، بى هوش به زمين افتاد . لقمان ، وقتى متوجّه شد كه پسرش به زمين افتاده ، به سويش پريد و او را به سينه اش چسباند . استخوان را با دندان هايش بيرون آورد و دستارى را كه همراه داشت ، پاره كرد و به پاى او پيچيد . سپس به چهره پسرش نگريست . چشمانش پر از اشك شد و قطره اى از اشكش بر چهره فرزندش افتاد .
پسر ، متوجّه اشك پدر شد و ديد كه پدرش گريه مى كند. گفت: پدر جان! دارى گريه مى كنى و با اين حال ، مى گويى : «اين براى تو خير است» ؟! چه طور اين برايم خير است ، در حالى كه تو مى گريى؟ در حالى كه آب و غذا تمام شده و من و تو ، در اين جا مانده ايم؟ اگر بروى و مرا رها كنى ، تا زنده اى ، در غم و اندوه به سر مى برى و اگر با من بمانى ، هر دو مى ميريم. پس چه طور اين برايم خير باشد ، در حالى كه تو مى گريى؟
لقمان گفت : «گريه ام ـ اى پسرم! ـ از آن روست كه من دوست دارم همه دنيايم را فداى تو بكنم ؛ من پدرم و دل پدر ، نازك است . اما اين كه گفتى : چه طور اين كار برايم خير است؟ شايد آنچه از تو دور شده ، بزرگ تر از اين بلايى باشد كه بدان گرفتار آمده اى و شايد آنچه بدان گرفتار شده اى ، آسان تر از آن باشد كه از تو دور شده است» .
لقمان ، در اين حال كه با پسرش حرف مى زد ، بار ديگر جلوى خود را نگاه كرد ؛ ولى آن دود و سياهى را نديد و پيش خود گفت : «مگر آن جا چيزى نديديم؟» و گفت: «حتما ديدم ؛ ولى شايد خداوند ، براى آنچه ديدم ، چيز تازه اى پيش آورده باشد!» .
در همين فكر بود كه جلوى خود را نگاه كرد . ديد شخصى سوار بر اسب ابلق ، به طرف او مى آيد و لباس سفيد و دستار سفيدى دارد كه هوا را صاف و روشن مى كند. پيوسته با گوشه چشم ، به او نگاه مى كرد تا اين كه نزديك شد ؛ ولى از او پنهان شد . سپس فرياد زد و گفت: آيا تو لقمانى؟
گفت: «آرى» .
گفت: حكيم تويى؟
گفت: «چنين مى گويند ، و پروردگارم مرا چنين وصف كرده است» .
گفت: اين پسر سفيه تو ، چه مى گويد؟
گفت: «اى بنده خدا! تو كيستى كه من سخن تو را مى شنوم ، ولى روى تو را نمى بينم؟» .
گفت: من جبرئيل هستم . مرا كسى جز فرشته مقرّب و پيامبر مرسَل نمى بيند. اگر اين نبود ، مرا مى ديدى. اين پسر سفيه تو ، چه مى گويد؟
لقمان ، پيش خود گفت: «اگر تو جبرئيلى ، خودت به آنچه پسرم گفته ، آگاهى» .
جبرئيل عليه السلام گفت: من وظيفه اى نداشتم جز اين كه شما را حفظ كنم . با من بياييد . پروردگارم به من فرمان داد كه اين شهر و اطراف آن را و هر چه را در آن است ، فرو برم . آن گاه ، مرا خبر كردند كه شما مى خواهيد به اين شهر بياييد . از اين رو ، از خدا خواستم كه هر طور خود اراده مى كند ، شما را از برخورد با من باز دارد . پس خداوند عز و جل شما را با آنچه پسرت بدان گرفتار شد ، از برخورد با من بازداشت و اگر آن گرفتارىِ پسرت نبود ، شما را هم با ديگران فرو مى بردم .
سپس جبرئيل عليه السلام به پاى پسر لقمان دست كشيد ، او به پا خاست ، و به ظرف غذا دست كشيد، پر از غذا شد ، و به ظرف آب دست كشيد، پر از آب شد . سپس آن دو و الاغ هايشان را حمل كرد و مانند پرنده پروازشان داد تا به خانه اى رسيدند كه چند شبانه روز بود از آن خارج شده بودند.
نمایش منبع
البداية والنهاية :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ : يا بُنَيَّ ، اِختَرِ المَجالِسَ عَلى عَينِكَ ، فَإِذا رَأَيتَ المَجلِسَ يُذكَرُ فيهِ اللّه ُ عَزَّ وجَلَّ فَاجلِس مَعَهُم ؛ فَإِنَّكَ إن تَكُ عالِماً يَنفَعكَ عِلمُكَ ، وإن تَكُ غَبِيّاً يُعَلِّموكَ ، وإن يُطلِعِ اللّه ُ عَلَيهِم بِرَحمَةٍ تُصيبُكَ مَعَهُم .
يا بُنَيَّ ، لا تَجلِس فِي المَجلِسِ الَّذي لا يُذكَرُ اللّه ُ فيهِ ، فَإِنَّكَ إن تَكُ عالِما لا يَنفَعكَ عِلمُكَ ، وإن تَكُ غَبِيّاً يَزيدوكَ غُبِيّاً ، وإن يُطلِعِ اللّه ُ إلَيهِم بَعدَ ذلِكَ بِسَخَطٍ يُصيبُكَ مَعَهُم .
يا بُنَيَّ ، لا تَغبِطوا امرَأً رَحبَ الذِّراعَينِ يَسفِكُ دِماءَ المُؤمِنينَ فَإِنَّ لَهُ عِندَ اللّه ِ قاتِلاً لا يَموتُ .
وحَدَّثَنا أبو مُعاوِيَةَ، حَدَّثَنا هِشامُ بنُ عُروَة ، عَن أبيهِ ، قالَ : مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ : بُنَيَّ، لِتَكُن كَلِمَتُكَ طَيِّبَةً ، وَليَكُن وَجهُكَ بِسطاً تَكُن أحَبَّ إلَى النّاسِ مِمَّن يُعطيهِمُ العَطاءَ .
قالَ : مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ : الرِّفقُ رَأسُ الحِكمَةِ و . . . كَما تَزرَعونَ تَحصُدونَ .
وقالَ : مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ : أحِبَّ خَليلَكَ وخَليلَ أبيكَ .
يا بُنَيَّ ، لا تَجلِس فِي المَجلِسِ الَّذي لا يُذكَرُ اللّه ُ فيهِ ، فَإِنَّكَ إن تَكُ عالِما لا يَنفَعكَ عِلمُكَ ، وإن تَكُ غَبِيّاً يَزيدوكَ غُبِيّاً ، وإن يُطلِعِ اللّه ُ إلَيهِم بَعدَ ذلِكَ بِسَخَطٍ يُصيبُكَ مَعَهُم .
يا بُنَيَّ ، لا تَغبِطوا امرَأً رَحبَ الذِّراعَينِ يَسفِكُ دِماءَ المُؤمِنينَ فَإِنَّ لَهُ عِندَ اللّه ِ قاتِلاً لا يَموتُ .
وحَدَّثَنا أبو مُعاوِيَةَ، حَدَّثَنا هِشامُ بنُ عُروَة ، عَن أبيهِ ، قالَ : مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ : بُنَيَّ، لِتَكُن كَلِمَتُكَ طَيِّبَةً ، وَليَكُن وَجهُكَ بِسطاً تَكُن أحَبَّ إلَى النّاسِ مِمَّن يُعطيهِمُ العَطاءَ .
قالَ : مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ : الرِّفقُ رَأسُ الحِكمَةِ و . . . كَما تَزرَعونَ تَحصُدونَ .
وقالَ : مَكتوبٌ فِي الحِكمَةِ : أحِبَّ خَليلَكَ وخَليلَ أبيكَ .
البدايه و النهايه :لقمان در حالى كه پسرش را موعظه مى كرد ، بدو گفت : «اى پسرم ! مجالس را آگاهانه انتخاب كن ؛ هر گاه ديدى در مجلسى خداوند عز و جل ياد مى گردد ، با آنان بنشين ؛ چرا كه تو اگر دانا باشى ، دانشت تو را سود مى بخشد و اگر نادان باشى ، آنان به تو مى آموزند و اگر خداوند به رحمت بر آنان نظر كند ، رحمت خداوند به همراه آنان ، شامل حال تو نيز مى شود .
اى پسرم ! در مجلسى كه خداوند در آن ياد نمى شود ، ننشين ؛ چرا كه تو اگر دانا باشى ، دانشت تو را [در چنين مجلسى] سود نمى بخشد و اگر نادان باشى ، بر نادانى ات مى افزايند و اگر خداوند عز و جل پس از آن بر آنان خشم گيرد ، تو را نيز به همراه آنان گرفتار مى كند .
اى پسرم ! حسرت مردى را نخوريد كه دو دست خود را گشوده و خون مؤمنان را مى ريزد ؛ چرا كه او در پيشگاه خداوند ، قاتلى دارد كه نمى ميرد» .
ابو معاويه ، از هشام بن عروه ، از پدرش براى ما نقل كرد و گفت : در حكمت [لقمان عليه السلام ] نوشته شده : «پسرم ! بايد گفتارت خوش باشد و رويى باز داشته باشى ، تا نزد مردم ، محبوب تر از كسى باشى كه به آنان چيزى عطا مى كند» .
راوى مى گويد : در حكمت [لقمان عليه السلام ] نوشته شده است : «مدارا ، اساس حكمت است و . . . همان گونه كه كشت مى كنيد ، درو خواهيد كرد» .
در حكمت [لقمان عليه السلام ] نوشته شده است : «دوست خود و دوست پدرت را دوست بدار» .
اى پسرم ! در مجلسى كه خداوند در آن ياد نمى شود ، ننشين ؛ چرا كه تو اگر دانا باشى ، دانشت تو را [در چنين مجلسى] سود نمى بخشد و اگر نادان باشى ، بر نادانى ات مى افزايند و اگر خداوند عز و جل پس از آن بر آنان خشم گيرد ، تو را نيز به همراه آنان گرفتار مى كند .
اى پسرم ! حسرت مردى را نخوريد كه دو دست خود را گشوده و خون مؤمنان را مى ريزد ؛ چرا كه او در پيشگاه خداوند ، قاتلى دارد كه نمى ميرد» .
ابو معاويه ، از هشام بن عروه ، از پدرش براى ما نقل كرد و گفت : در حكمت [لقمان عليه السلام ] نوشته شده : «پسرم ! بايد گفتارت خوش باشد و رويى باز داشته باشى ، تا نزد مردم ، محبوب تر از كسى باشى كه به آنان چيزى عطا مى كند» .
راوى مى گويد : در حكمت [لقمان عليه السلام ] نوشته شده است : «مدارا ، اساس حكمت است و . . . همان گونه كه كشت مى كنيد ، درو خواهيد كرد» .
در حكمت [لقمان عليه السلام ] نوشته شده است : «دوست خود و دوست پدرت را دوست بدار» .
نمایش منبع
شعب الإيمان عن الحسن :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : ...يا بُنَيَّ لا تُرسِل رَسولَكَ جاهِلاً فَإِن لَم تَجِد حَكيما فَكُن رَسولَ نَفسِكَ .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالكَذِبَ؛ فَإِنَّهُ شَهِيٌّ كَلَحمِ العُصفورِ عَمّا قَليلٍ يَقلي صاحِبُهُ .
يا بُنَيَّ ، اُحضُرِ الجَنائِزَ ، ولا تَحضُرِ العُرسَ ؛ فَإِنَّ الجَنائِزَ تُذَكِّرُكَ الآخِرَةَ ، وَالعُرسَ تُشَهّيكَ الدُّنيا .
يا بُنَيَّ ، لا تَأكُل شِبَعا عَلَى شِبَعٍ ؛ فَإِنَّكَ إن تُلقِهِ لِلكَلبِ خَيرٌ مِن أن تَأكُلَهُ .
يا بُنَيَّ ، لا تَكُن حُلواً فَتُبلَعَ ، ولا مُرّاً فَتُلفَظَ .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالكَذِبَ؛ فَإِنَّهُ شَهِيٌّ كَلَحمِ العُصفورِ عَمّا قَليلٍ يَقلي صاحِبُهُ .
يا بُنَيَّ ، اُحضُرِ الجَنائِزَ ، ولا تَحضُرِ العُرسَ ؛ فَإِنَّ الجَنائِزَ تُذَكِّرُكَ الآخِرَةَ ، وَالعُرسَ تُشَهّيكَ الدُّنيا .
يا بُنَيَّ ، لا تَأكُل شِبَعا عَلَى شِبَعٍ ؛ فَإِنَّكَ إن تُلقِهِ لِلكَلبِ خَيرٌ مِن أن تَأكُلَهُ .
يا بُنَيَّ ، لا تَكُن حُلواً فَتُبلَعَ ، ولا مُرّاً فَتُلفَظَ .
شعب الإيمان ـ به نقل از حسن ـ : لقمان به پسرش گفت : « . . . پسرم ! نادان را فرستاده ات قرار نده . اگر دانايى براى بردن پيامت نيافتى ، خودت فرستاده خودت باش .
پسرم ! از دروغ بپرهيز ؛ چرا كه مانند گوشت گنجشك ، لذيذ است و كمِ آن را نيز كباب مى كنند .
پسرم ! بر جنازه ها حاضر شو ؛ ولى در عروسى ها حاضر نشو ؛ چراكه جنازه ها آخرت را به يادت مى آورند و عروسى ها تو را به دنيا حريص مى گردانند .
پسرم ! هنگام سيرى ، نخور . آن [لقمه] را اگر براى سگ بيندازى ، بهتر از اين است كه بخورى .
پسرم ! چنان شيرين نباش كه بلعيده شوى ، و چنان تلخ هم نباش كه دور انداخته شوى» .
پسرم ! از دروغ بپرهيز ؛ چرا كه مانند گوشت گنجشك ، لذيذ است و كمِ آن را نيز كباب مى كنند .
پسرم ! بر جنازه ها حاضر شو ؛ ولى در عروسى ها حاضر نشو ؛ چراكه جنازه ها آخرت را به يادت مى آورند و عروسى ها تو را به دنيا حريص مى گردانند .
پسرم ! هنگام سيرى ، نخور . آن [لقمه] را اگر براى سگ بيندازى ، بهتر از اين است كه بخورى .
پسرم ! چنان شيرين نباش كه بلعيده شوى ، و چنان تلخ هم نباش كه دور انداخته شوى» .
نمایش منبع
كنز الفوائد :مِمّا رُوِيَ عَن لُقمانَ مِن حِكمَتِهِ ووَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، أقِمِ الصَّلاةَ ، فَإِنَّما مَثَلُها في دينِ اللّه ِ كَمَثَلِ عُمُدِ فُسطاطٍ ؛ فَإِنَّ العَمودَ إذَا استَقامَ نَفَعَتِ الأَطنابُ وَالأَوتادُ وَالظِّلالُ ، وإن لَم يَستَقِم لَم يَنفَع وَتِدٌ ولا طُنُبٌ ولا ظِلالٌ .
أي بُنَيَّ ، صاحِبِ العُلَماءَ وجالِسهُم ، وزُرهُم في بُيوتِهِم ، لَعَلَّكَ أن تُشبِهَهُم فَتَكونَ مِنهُم .
اِعلَم ـ يا بُنَيَّ ـ أنّي ذُقتُ الصَّبِرَ وأنواعَ المُرِّ ، فَلَم أرَ أمَرَّ مِنَ الفَقرِ ، فَإِنِ افتَقَرتَ يَوماً فَاجعَل فَقرَكَ بَينَكَ وبَينَ اللّه ِ ، ولا تُحَدِّثِ النّاسَ بِفَقرِكَ فَتَهونَ عَلَيهِم ، ثُمَّ سَل فِي النّاسِ : هَل مِن أحَدٍ دَعَا اللّه َ فَلَم يُجِبهُ! أو سَأَلَهُ فَلَم يُعطِهِ !
يا بُنَيَّ ، ثِق بِاللّه ِ عَزَّ وجَلَّ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ هَل مِن أحَدٍ وَثِقَ بِاللّه ِ فَلَم يُنجِهِ !
يا بُنَيَّ ، تَوَكَّل عَلَى اللّه ِ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ مَن ذَا الَّذي تَوَكَّلَ عَلَى اللّه ِ فَلَم يَكفِهِ !
يا بُنَيَّ ، أحسِنِ الظَّنَّ بِاللّه ِ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ مَن ذَا الَّذي أحسَنَ الظَّنَّ بِاللّه ِ فَلَم يَكُن عِندَ حُسنِ ظَنِّهِ بِهِ !
يا بُنَيَّ ، مَن يُرِد رِضوانَ اللّه ِ يُسخِط نَفسَهُ كَثيراً ، ومَن لا يُسخِط نَفسَهُ لا يُرضِ رَبَّهُ ، ومَن لا يَكتُم غَيظَهُ يُشمِت عَدُوَّهُ .
يا بُنَيَّ ، تَعَلَّمِ الحِكمَةَ تَشرُف ؛ فَإِنَّ الحِكمَةَ تَدُلُّ عَلَى الدّينِ ، وتُشَرِّفُ العَبدَ عَلَى الحُرِّ ، وتَرفَعُ المِسكينَ عَلَى الغَنِيِّ ، وتُقَدِّمُ الصَّغيرَ عَلَى الكَبيرِ ، وتُجلِسُ المِسكينَ مَجالِسَ المُلوكِ ، وتَزيدُ الشَّريفَ شَرَفاً ، وَالسَّيِّدَ سُؤدَدا ، وَالغَنِيَّ مَجداً ، وكَيفَ يَتَهَيَّأُ لَهُ أمرُ دينِهِ ومَعيشَتِهِ بِغَيرِ حِكمَةٍ ، ولَن يُهَيِّئَ اللّه ُ عَزَّ وجَلَّ أمرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ إلاّ بِالحِكمَةِ ، ومَثَلُ الحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ مَثَلُ الجَسَدِ بِلا نَفسٍ ، أو مَثَلُ الصَّعيدِ بِلا ماءٍ ، ولا صَلاحَ لِلجَسَدِ بِلا نَفسٍ ، ولا لِلصَّعيدِ بِغَيرِ ماءٍ ، ولا لِلحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ .
أي بُنَيَّ ، صاحِبِ العُلَماءَ وجالِسهُم ، وزُرهُم في بُيوتِهِم ، لَعَلَّكَ أن تُشبِهَهُم فَتَكونَ مِنهُم .
اِعلَم ـ يا بُنَيَّ ـ أنّي ذُقتُ الصَّبِرَ وأنواعَ المُرِّ ، فَلَم أرَ أمَرَّ مِنَ الفَقرِ ، فَإِنِ افتَقَرتَ يَوماً فَاجعَل فَقرَكَ بَينَكَ وبَينَ اللّه ِ ، ولا تُحَدِّثِ النّاسَ بِفَقرِكَ فَتَهونَ عَلَيهِم ، ثُمَّ سَل فِي النّاسِ : هَل مِن أحَدٍ دَعَا اللّه َ فَلَم يُجِبهُ! أو سَأَلَهُ فَلَم يُعطِهِ !
يا بُنَيَّ ، ثِق بِاللّه ِ عَزَّ وجَلَّ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ هَل مِن أحَدٍ وَثِقَ بِاللّه ِ فَلَم يُنجِهِ !
يا بُنَيَّ ، تَوَكَّل عَلَى اللّه ِ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ مَن ذَا الَّذي تَوَكَّلَ عَلَى اللّه ِ فَلَم يَكفِهِ !
يا بُنَيَّ ، أحسِنِ الظَّنَّ بِاللّه ِ ثُمَّ سَل فِي النّاسِ مَن ذَا الَّذي أحسَنَ الظَّنَّ بِاللّه ِ فَلَم يَكُن عِندَ حُسنِ ظَنِّهِ بِهِ !
يا بُنَيَّ ، مَن يُرِد رِضوانَ اللّه ِ يُسخِط نَفسَهُ كَثيراً ، ومَن لا يُسخِط نَفسَهُ لا يُرضِ رَبَّهُ ، ومَن لا يَكتُم غَيظَهُ يُشمِت عَدُوَّهُ .
يا بُنَيَّ ، تَعَلَّمِ الحِكمَةَ تَشرُف ؛ فَإِنَّ الحِكمَةَ تَدُلُّ عَلَى الدّينِ ، وتُشَرِّفُ العَبدَ عَلَى الحُرِّ ، وتَرفَعُ المِسكينَ عَلَى الغَنِيِّ ، وتُقَدِّمُ الصَّغيرَ عَلَى الكَبيرِ ، وتُجلِسُ المِسكينَ مَجالِسَ المُلوكِ ، وتَزيدُ الشَّريفَ شَرَفاً ، وَالسَّيِّدَ سُؤدَدا ، وَالغَنِيَّ مَجداً ، وكَيفَ يَتَهَيَّأُ لَهُ أمرُ دينِهِ ومَعيشَتِهِ بِغَيرِ حِكمَةٍ ، ولَن يُهَيِّئَ اللّه ُ عَزَّ وجَلَّ أمرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ إلاّ بِالحِكمَةِ ، ومَثَلُ الحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ مَثَلُ الجَسَدِ بِلا نَفسٍ ، أو مَثَلُ الصَّعيدِ بِلا ماءٍ ، ولا صَلاحَ لِلجَسَدِ بِلا نَفسٍ ، ولا لِلصَّعيدِ بِغَيرِ ماءٍ ، ولا لِلحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ .
كنز الفوائد ـ در نقل حكمت ها و سفارش هاى لقمان عليه السلام به پسرش ـ : پسرم ! نماز را بر پا دار ؛ زيرا مَثَل آن در دين ، مانند ستون خيمه است كه هر گاه پايدار باشد ، ريسمان ها و ميخ ها و سايه بان ها سودمند خواهند بود ، و گرنه ، ميخ و ريسمان و سايه بان ، فايده نخواهند داشت .
پسرم ! با دانشمندان ، همراهى و همنشينى كن و آنان را در خانه هايشان ديدار كن ، تا شايد به آنان شبيه بشوى و از زمره آنان گردى .
پسرم ! بدان كه من شيره درخت صبر و انواع تلخى را چشيدم ؛ ولى چيزى تلخ تر از فقر نديدم . حال اگر روزى فقير شدى ، آن را بين خود و خدا نگه دار و به مردم بازگو نكن ، كه نزد آنان خوار مى گردى . آن گاه ، از مردم بپرس : آيا كسى هست كه خدا را خوانده باشد ، ولى خدا پاسخ او را نداده باشد ؟ يا اين كه از او خواسته باشد ، ولى بدو نبخشيده باشد ؟
پسرم ! به خداوند عز و جل اعتماد كن و آن گاه ، از مردم بپرس : آيا كسى هست كه به خدا اعتماد كرده باشد ، ولى خدا ، او را كامياب نگردانده باشد ؟
پسرم ! بر خدا توكّل كن و آن گاه ، از مردم بپرس : كيست كه به خدا توكّل كرده باشد ، ولى خدا ، او را كفايت نفرموده باشد؟!
پسرم ! به خدا خوش گمان باش و آن گاه ، از مردم بپرس : چه كسى به خدا خوش گمان شد ، ولى خدا چنان نبود كه او گمان مى كرد؟!
پسرم ! هر كه خُشنودىِ خدا را مى خواهد ، بايد بسيار بر خود ، خشم بگيرد و هر كه بر خود خشم نگيرد ، پروردگارش را خشنود نمى گرداند ، و هر كه خشمش را فرو ننشانَد ، دشمنش را به شماتت وا مى دارد .
پسرم ! حكمت بياموز تا بزرگ شوى ؛ چرا كه حكمت ، راه نماى دين است ، برده را بر آزادْ شرافت مى دهد ، گدا را بر ثروتمندْ برترى مى بخشد ، كوچك را بر بزرگْ مقدّم مى دارد ، گدا را در مجالس پادشاهان مى نشاند ، و شرافتِ شريف و آقايىِ مولا و عظمت ثروتمند را زياد مى كند . چگونه كار دين و دنياى انسان ، بدون حكمت سامان پذيرد ، در حالى كه خداوند عز و جل كار دنيا و آخرت را جز با حكمت ، سامان نمى بخشد ؟! مَثَل حكمتِ بدون طاعت ، مانند پيكر بى جان يا مانند خاك بى آب است ، و پيكر بى جان و خاك بى آب و حكمت بى طاعت ، هيچ كدام فايده اى ندارند .
پسرم ! با دانشمندان ، همراهى و همنشينى كن و آنان را در خانه هايشان ديدار كن ، تا شايد به آنان شبيه بشوى و از زمره آنان گردى .
پسرم ! بدان كه من شيره درخت صبر و انواع تلخى را چشيدم ؛ ولى چيزى تلخ تر از فقر نديدم . حال اگر روزى فقير شدى ، آن را بين خود و خدا نگه دار و به مردم بازگو نكن ، كه نزد آنان خوار مى گردى . آن گاه ، از مردم بپرس : آيا كسى هست كه خدا را خوانده باشد ، ولى خدا پاسخ او را نداده باشد ؟ يا اين كه از او خواسته باشد ، ولى بدو نبخشيده باشد ؟
پسرم ! به خداوند عز و جل اعتماد كن و آن گاه ، از مردم بپرس : آيا كسى هست كه به خدا اعتماد كرده باشد ، ولى خدا ، او را كامياب نگردانده باشد ؟
پسرم ! بر خدا توكّل كن و آن گاه ، از مردم بپرس : كيست كه به خدا توكّل كرده باشد ، ولى خدا ، او را كفايت نفرموده باشد؟!
پسرم ! به خدا خوش گمان باش و آن گاه ، از مردم بپرس : چه كسى به خدا خوش گمان شد ، ولى خدا چنان نبود كه او گمان مى كرد؟!
پسرم ! هر كه خُشنودىِ خدا را مى خواهد ، بايد بسيار بر خود ، خشم بگيرد و هر كه بر خود خشم نگيرد ، پروردگارش را خشنود نمى گرداند ، و هر كه خشمش را فرو ننشانَد ، دشمنش را به شماتت وا مى دارد .
پسرم ! حكمت بياموز تا بزرگ شوى ؛ چرا كه حكمت ، راه نماى دين است ، برده را بر آزادْ شرافت مى دهد ، گدا را بر ثروتمندْ برترى مى بخشد ، كوچك را بر بزرگْ مقدّم مى دارد ، گدا را در مجالس پادشاهان مى نشاند ، و شرافتِ شريف و آقايىِ مولا و عظمت ثروتمند را زياد مى كند . چگونه كار دين و دنياى انسان ، بدون حكمت سامان پذيرد ، در حالى كه خداوند عز و جل كار دنيا و آخرت را جز با حكمت ، سامان نمى بخشد ؟! مَثَل حكمتِ بدون طاعت ، مانند پيكر بى جان يا مانند خاك بى آب است ، و پيكر بى جان و خاك بى آب و حكمت بى طاعت ، هيچ كدام فايده اى ندارند .
نمایش منبع
الاختصاص عن الأوزاعيّ :إنَّ لُقمانَ الحَكيمَ ـ رَحِمَهُ اللّه ُ ـ لَمّا خَرَجَ مِن بِلادِهِ نَزَلَ بِقَريَةٍ بِالمَوصِلِ يُقالُ لَها : كومليسُ ، فَلَمّا ضاقَ بِها ذَرعُهُ ، وَاشتَدَّ بِها غَمُّهُ ، ولَم يَكُن بِها أحَدٌ يُعينُهُ عَلى أمرِهِ ، أغلَقَ البابَ وأدخَلَ ابنَهُ يَعِظُهُ ، فَقالَ :
يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، هَلَكَ فيها بَشَرٌ كَثيرٌ ، تَزَوَّد مِن عَمَلِها ، وَاتَّخِذ سَفينَةً حَشوُها تَقوَى اللّه ِ ، ثُمَّ اركَب لُجَجَ الفُلكِ تَنجو ، وإنّي لَخائِفٌ أن لا تَنجُوَ . يا بُنَيَّ ، السَّفينَةُ إيمانٌ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلُ ، وسُكّانُهَا الصَّبرُ ، ومَجاذيفُهَا الصَّومُ وَالصَّلاةُ وَالزَّكاةُ . يا بُنَيَّ ، مَن رَكِبَ البَحرَ مِن غَيرِ سَفينَةٍ غَرِقَ .
يا بُنَيَّ ، أقِلَّ الكَلامَ ، وَاذكُرِ اللّه َ عَزَّ وجَلَّ في كُلِّ مَكانٍ ؛ فَإِنَّهُ قَد أنذَرَكَ وحَذَّرَكَ وبَصَّرَكَ وعَلَّمَكَ .
يا بُنَيَّ ، اِتَّعِظ بِالنّاسِ قَبلَ أن يَتَّعِظَ النّاسُ بِكَ . يا بُنَيَّ ، اِتَّعِظ بِالصَّغيرِ قَبلَ أن يَنزِلَ بِكَ الكَبيرُ .
يا بُنَيَّ ، اِملِك نَفسَكَ عِندَ الغَضَبِ حَتّى لا تَكونَ لِجَهَنَّمَ حَطَباً .
يا بُنَيَّ ، الفَقرُ خَيرٌ مِن أن تَظلِمَ وتَطغى .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وأن تَستَدينَ فَتَخونَ مِنَ الدَّينِ .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ أن تَستَذِلَّ فَتُخزِيَ .
يا بُنَيَّ إيّاكَ أن تَخرُجَ مِنَ الدُّنيا فَقيراً ، وتَدَعَ أمرَكَ وأموالَكَ عِندَ غَيرِكَ قَيِّماً ، فَتُصَيِّرَهُ أميراً .
يا بُنَيَّ ، إنَّ اللّه َ تَعالى رَهَنَ النّاسَ بِأَعمالِهِم ، فَوَيلٌ لَهُم مِمّا كَسَبَت أيديهِم وأفئِدَتُهُم .
يا بُنَيَّ ، لا تَأمَنِ الدُّنيا وَالذُّنوبُ وَالشَّيطانُ فيها .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَدِ افتَتَنَ الصّالِحونَ مِنَ الأَوَّلينَ ، فَكَيفَ يَنجو مِنهُ الآخِرونَ!
يا بُنَيَّ ، اِجعَلِ الدُّنيا سِجنَكَ فَتَكونَ الآخِرَةُ جَنَّتَكَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّكَ لَم تُكَلَّف أن تُشيلَ الجِبالَ ، ولَم تُكَلَّف ما لا تُطيقُهُ ، فَلا تَحمَلِ البَلاءَ عَلى كَتِفِكَ ، ولا تَذبَح نَفسَكَ بِيَدِكَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّكَ كَما تَزرَعُ تَحصُدُ وكَما تَعمَلُ تَجِدُ .
يا بُنَيَّ ، لا تُجاوِرَنَّ المُلوكَ فَيَقتُلوكَ ، ولا تُطِعهُم فَتَكفُرَ .
يا بُنَيَّ ، جاوِرِ المَساكينَ وَاخصُصِ الفُقَراءَ وَالمَساكينَ مِنَ المُسلِمينَ .
يا بُنَيَّ ، كُن لِليَتيمِ كَالأَبِ الرَّحيمِ ، ولِلأَرمَلَةِ كَالزَّوجِ العَطوفِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ لَيسَ كُلُّ مَن قالَ : اِغفِر لي غُفِرَ لَهُ ، إنَّهُ لا يُغفَرُ إلاّ لِمَن عَمِلَ بِطاعَةِ رَبِّهِ .
يا بُنَيَّ ، الجارَ ثُمَّ الدّارَ .
يا بُنَيَّ ، الرَّفيقَ ثُمَّ الطَّريقَ .
يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ البُيوتُ عَلَى العَجَلِ ما جاوَرَ رَجُلٌ جارَ سَوءٍ أبَداً .
يا بُنَيَّ ، الوَحدَةُ خَيرٌ مِن صاحِبِ السَّوءِ .
يا بُنَيَّ ، الصّاحِبُ الصّالِحُ خَيرٌ مِنَ الوَحدَةِ .
يا بُنَيَّ ، نَقلُ الحِجارَةِ وَالحَديدِ خَيرٌ مِن قَرينِ السَّوءِ .
يا بُنَيَّ ، إنّي نَقَلتُ الحِجارَةَ وَالحَديدَ فَلَم أجِد شَيئاً أثقَلَ مِن قَرينِ السَّوءِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ مَن يَصحَب قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ، و مَن يَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ يُتَّهَم .
يا بُنَيَّ ، مَن لا يَكُفَّ لِسانَهُ يَندَم .
يا بُنَيَّ ، المُحسِنُ تُكافِئُ بِإِحسانِهِ ، وَالمُسيءُ يَكفيكَ مَساويهِ ، لَو جَهَدتَ أن تَفعَلَ بِهِ أكثَرَ مِمّا يَفعَلُهُ بِنَفسِهِ ما قَدَرتَ عَلَيهِ .
يا بُنَيَّ ، مَن ذَا الَّذي عَبَدَ اللّه َ فَخَذَلَهُ ، و مَن ذَا الَّذِي ابتَغاهُ فَلَم يَجِدهُ .
يا بُنَيَّ ، ومَن ذَا الَّذي ذَكَرَهُ فَلَم يَذكُرهُ ، ومَن ذَا الَّذي تَوَكَّلَ عَلَى اللّه ِ فَوَكَلَهُ إلى غَيرِهِ ، و مَن ذَا الَّذي تَضَرَّعَ إلَيهِ جَلَّ ذِكرُهُ فَلَم يَرحَمهُ .
يا بُنَيَّ ، شاوِرِ الكَبيرَ و لا تَستَحيِ مِن مُشاوَرَةِ الصَّغيرِ .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ و مُصاحَبَةَ الفُسّاقِ ، هُم كَالكِلابِ ؛ إن وَجَدوا عِندَكَ شَيئاً أكَلوهُ ، و إلاّ ذَمّوكَ و فَضَحوكَ ، وإنَّما حُبُّهُم بَينَهُم ساعَةٌ .
يا بُنَيَّ ، مُعاداةُ المُؤمِنينَ خَيرٌ مِن مُصادَقَةِ الفاسِقِ .
يا بُنَيَّ ، المُؤمِنُ تَظلِمُهُ ولا يَظلِمُكَ ، وتَطلُبُ عَلَيهِ فَيَرضى عَنكَ ، وَالفاسِقُ لا يُراقِبُ اللّه َ فَكَيفَ يُراقِبُكَ .
يا بُنَيَّ ، اِستَكثِر مِنَ الأَصدِقاءِ ولا تَأمَن مِنَ الأَعداءِ ، فَإِنَّ الغِلَّ في صُدورِهِم مِثلُ الماءِ تَحتَ الرَّمادِ .
يا بُنَيَّ ، اِبدَإِ النّاسَ بِالسَّلامِ وَالمُصافَحَةِ قَبلَ الكَلامِ .
يا بُنَيَّ ، لا تُكالِبِ النّاسَ فَيَمقُتوكَ ، ولا تَكُن مَهيناً فَيُذِلّوكَ ، ولا تَكُن حُلواً فَيَأكُلوكَ ، ولا تَكُن مُرّاً فَيَلفِظوكَ . ويُروى : ولا تَكُن حُلواً فَتُبلَعَ ، ولا مُرّاً فَتُرمى .
يا بُنَيَّ ، لا تُخاصِم في عِلمِ اللّه ِ ؛ فَإِنَّ عِلمَ اللّه ِ لا يُدرَكُ ولا يُحصى .
يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّه َ مَخافَةً لا تَيأَسُ مِن رَحمَتِهِ ، وَارجُهُ رَجاءً لا تأمَنُ مِن مَكرِهِ .
يا بُنَيَّ ، اِنهَ النَّفسَ عَن هَواها ؛ فَإِنَّكَ إن لَم تَنهَ النَّفسَ عَن هَواها لَم تَدخُلِ الجَنَّةَ ولَم تَرَها . ويُروى : اِنهَ نَفسَكَ عَن هَواها ؛ فَإِنَّ في هَواها رَداها .
يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُنذُ يَومَ هَبَطتَ مِن بَطنِ اُمِّكَ استَقبَلتَ الآخِرَةَ وَاستَدبَرتَ الدُّنيا ؛ فَإِنَّكَ إن نِلتَ مُستَقبَلَها أولى بِكَ أن تَستَدبِرَها .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالتَّجَبُّرَ وَالتَّكَبُّرَ وَالفَخرَ فَتُجاوِرَ إبليسَ في دارِهِ .
يا بُنَيَّ ، دَع عَنكَ التَّجَبُّرَ ، وَالكِبرَ ، ودَع عَنكَ الفَخرَ ، وَاعلَم أنَّكَ ساكِنُ القُبورِ .
يا بُنَيَّ ، اِعلَم أنَّهُ مَن جاوَرَ إبليسَ وَقَعَ في دارِ الهَوانِ لا يَموتُ فيها ولا يَحيا .
يا بُنَيَّ ، وَيلٌ لِمَن تَجَبَّرَ ، وتَكَبَّرَ ، كَيفَ يَتَعَظَّمُ مَن خُلِقَ مِن طينٍ ، وإلى طينٍ يَعودُ ، ثُمَّ لا يَدري إلى ما ذا يَصيرُ ، إلَى الجَنَّةِ فَقَد فازَ أو إلَى النّارِ فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبيناً وخابَ . ويُروى : كَيفَ يَتَجَبَّرُ مَن قَد جَرى في مَجرَى البَولِ مَرَّتَينِ .
يا بُنَيَّ ، كَيفَ يَنامُ ابنُ آدَمَ وَالمَوتُ يَطلُبُهُ ، وكَيفَ يَغفُلُ ولا يُغفَلُ عَنهُ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَد ماتَ أصفِياءُ اللّه ِ عَزَّ وجَلَّ وأحِبّاؤُهُ وأنبياؤُهُ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيهِم فَمَن ذا بَعدَهُم يُخَلَّدُ فَيُترَكُ .
يا بُنَيَّ ، لا تَطَأ أمَتَكَ ولَو أعجَبَتكَ ، وَانهَ نَفسَكَ عَنها وزَوِّجها .
يا بُنَيَّ ، لا تُفشِيَنَّ سِرَّكَ إلَى امرَأَتِكَ ، ولا تَجعَل مَجلِسَكَ عَلى بابِ دارِكَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ المَرأَةَ خُلِقَت مِن ضِلعٍ أعوَجَ إن أقَمتَها كَسَرتَها وإن تَرَكتَها تَعَوَّجَت ، ألزِمهُنَّ البُيوتَ ، فَإِن أحسَنَّ فَاقبَل إحسانَهُنَّ ، وإن أسَأنَ فَاصبِر ؛ إنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمورِ .
يا بُنَيَّ ، النِّساءُ أربَعَةٌ : ثِنتانِ صالِحَتانِ ، وثِنتانِ مَلعونَتانِ ؛ فَأَمّا إحدَى الصّالِحَتَينِ فَهِيَ الشَّريفَةُ في قَومِهَا ، الذَّليلَةُ في نَفسِهَا ، الَّتي إن اُعطِيَت شَكَرَت ، وإنِ ابتُلِيَت صَبَرَت ، القَليلُ في يَدَيها كَثيرٌ ، الصّالِحَةُ في بَيتِها .
وَالثّانِيَةُ : الوَدودُ الوَلودُ تَعودُ بِخَيرٍ عَلى زَوجِها ، هِيَ كَالاُمِّ الرَّحيمِ ، تَعطِفُ عَلى كَبيرِهم ، وتَرحَمُ صَغيرَهُم ، وتُحِبُّ وُلدَ زَوجِها وإن كانوا مِن غَيرِها ، جامِعَةُ الشَّملِ ، مَرضِيَّةُ البَعلِ ، مُصلِحَةٌ فِي النَّفسِ وَالأَهلِ وَالمالِ وَالوَلَدِ ، فَهِيَ كَالذَّهَبِ الأَحمَرِ ، طوبى لِمَن رُزِقَها ، إن شَهِدَ زَوجُها أعانَتهُ ، وإن غابَ عَنها حَفِظَتهُ .
وأمّا إحدَى المَلعونَتَينِ فَهِيَ العَظيمَةُ في نَفسِهَا ، الذَّليلَةُ في قَومِهَا ، الَّتي إن اُعطِيَت سَخِطَت ، وإن مُنِعَت عَتَبَت وغَضِبَت ، فَزَوجُها مِنها في بَلاءٍ ، وجيرانُها مِنها في عَناءٍ ، فَهِيَ كَالأَسَدِ ؛ إن جاوَرتَهُ أكَلَكَ ، وإن هَرَبتَ مِنهُ قَتَلَكَ .
وَالمَلعونَةُ الثّانِيَةُ فَهِيَ عِندَ زوَجِها ومَيلُها في جيرانِها ، فَهِيَ سَريعَةُ السَّخطَةِ ، سَريعَةُ الدَّمعَةِ ، إن شَهِدَ زَوجُها لَم تَنفَعهُ ، وإن غابَ عَنها فَضَحَتهُ ، فَهِيَ بِمَنزِلَةِ الأَرضِ النَّشّاشَةِ ، إن أسقَيتَ أفاضَتِ الماءَ وغَرِقَت ، وإن تَرَكتَها عَطِشَت ، وإن رُزِقتَ مِنها وَلَداً لَم تَنتَفِع بِهِ .
يا بُنَيَّ ، لا تَتَزَوَّج بِأَمَةٍ فَيُباعَ وَلَدُكَ بَينَ يَدَيكَ وهُوَ فِعلُكَ بِنَفسِكَ .
يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ النِّساءُ تُذاقُ كَما تُذاقُ الخَمرُ ما تَزَوَّجَ رَجُلٌ امرَأَةَ سَوءٍ أبَداً .
يا بُنَيَّ ، أحسِن إلى مَن أساءَ إلَيكَ ، ولا تُكثِر مِنَ الدُّنيا ؛ فَإِنَّكَ عَلى غَفلَةٍ مِنها ، وَانظُر إلى ما تَصيرُ مِنها .
يا بُنَيَّ ، لا تَأكُل مالَ اليَتيمِ فَتَفتَضِحَ يَومَ القِيامَةِ ، وتُكَلَّفَ أن تَرُدَّهُ إلَيهِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ إن أغنى أحَدٌ عَن أحَدٍ لَأَغنَى الوَلَدُ عَن والِدِهِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ النّارَ تُحيطُ بِالعالَمينَ كُلِّهِم فَلا يَنجو مِنها أحَدٌ إلاّ مَن رَحِمَهُ اللّه ُ وقَرَّبَهُ مِنهُ .
يا بُنَيَّ ، لا يَغُرَّنَّكَ خَبيثُ اللِّسانِ ؛ فَإِنَّهُ يُختَمُ عَلى قَلبِهِ ، وتَتَكَلَّمُ جَوارِحُهُ ، وتَشهَدُ عَلَيهِ .
يا بُنَيَّ ، لا تَشتُمُ النّاسَ فَتَكونَ أنتَ الَّذي شَتَمتَ أبَوَيكَ .
يا بُنَيَّ ، لا يُعجِبُكَ إحسانُكُ ، ولا تَتَعَظَّمَنَّ بِعَمَلِكَ الصّالِحِ فَتَهلِكَ .
يا بُنَيَّ ، أقِمِ الصَّلاةَ ، وَأمُر بِالمَعروفِ ، وَانهَ عَنِ المُنكَرِ ، وَاصبِر عَلى ما أصابَكَ ؛ إنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمورِ .
يا بُنَيَّ ، لا تُشرِك بِاللّه ِ ؛ إنَّ الشِّركَ لَظُلمٌ عَظيمٌ .
يا بُنَيَّ ، ولا تَمشِ فِي الأَرضِ مَرَحاً ؛ إنَّكَ لَن تَخرِقَ الأَرضَ ، ولَن تَبلُغَ الجِبالَ طولاً .
يا بُنَيَّ ، إنَّ كُلَّ يَومٍ يَأتيكَ يَومٌ جَديدٌ يَشهَدُ عَلَيكَ عِندَ رَبٍّ كَريمٍ .
يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُدرَجٌ في أكفانِكَ ، ومُحَلٌّ قَبرَكَ ، ومُعايِنٌ عَمَلَكَ كُلَّهُ .
يا بُنَيَّ ، كَيفَ تَسكُنُ دارَ مَن قَد أسخَطتَهُ ، أم كَيفَ تُجاوِرُ مَن قَد عَصَيتَهُ ؟
يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِما يَعنيكَ ، ودَع عَنكَ ما لا يَعنيكَ ؛ فَإِنَّ القَليلَ مِنها يَكفيكَ ، وَالكَثيرَ مِنها لا يَعنيكَ .
يا بُنَيَّ ، لا تُؤثِرَنَّ عَلى نَفسِكَ سِواها ، ولا تورِث مالَكَ أعداءَكَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَد اُحصِيَ الحَلالُ الصَّغيرُ فَكَيفَ بِالحَرامِ الكَثيرِ ؟
يا بُنَيَّ ، اِتَّقِ النَّظَرَ إلى ما لا تَملِكُهُ ، وأطِلِ التَّفَكُّرَ في مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ وما خَلَقَ اللّه ُ ، فَكَفى بِهذا واعِظاً لِقَلبِكَ .
يا بُنَيَّ ، اِقبَل وَصِيَّةَ الوالِدِ الشَّفيقِ .
يا بُنَيَّ ، بادِر بِعِلمِكَ قَبلَ أن يَحضُرَ أجَلُكَ ، وقَبلَ أن تَسيرَ الجِبالُ سَيراً ، وتُجمَعَ الشَّمسُ وَالقَمَرُ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ حينَ تَتَفَطَّرُ السَّماءُ وتُطوى ، وتَنَزَّلُ المَلائِكَةُ صُفوفاً خائِفينَ حافّينَ مُشفِقينَ ، وتُكَلَّفُ أن تُجاوِزَ الصِّراطَ ، وتُعايِنَ حينَئِذٍ عَمَلَكَ ، وتوضَعَ المَوازينُ وتُنشَرَ الدَّواوينُ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، هَلَكَ فيها بَشَرٌ كَثيرٌ ، تَزَوَّد مِن عَمَلِها ، وَاتَّخِذ سَفينَةً حَشوُها تَقوَى اللّه ِ ، ثُمَّ اركَب لُجَجَ الفُلكِ تَنجو ، وإنّي لَخائِفٌ أن لا تَنجُوَ . يا بُنَيَّ ، السَّفينَةُ إيمانٌ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلُ ، وسُكّانُهَا الصَّبرُ ، ومَجاذيفُهَا الصَّومُ وَالصَّلاةُ وَالزَّكاةُ . يا بُنَيَّ ، مَن رَكِبَ البَحرَ مِن غَيرِ سَفينَةٍ غَرِقَ .
يا بُنَيَّ ، أقِلَّ الكَلامَ ، وَاذكُرِ اللّه َ عَزَّ وجَلَّ في كُلِّ مَكانٍ ؛ فَإِنَّهُ قَد أنذَرَكَ وحَذَّرَكَ وبَصَّرَكَ وعَلَّمَكَ .
يا بُنَيَّ ، اِتَّعِظ بِالنّاسِ قَبلَ أن يَتَّعِظَ النّاسُ بِكَ . يا بُنَيَّ ، اِتَّعِظ بِالصَّغيرِ قَبلَ أن يَنزِلَ بِكَ الكَبيرُ .
يا بُنَيَّ ، اِملِك نَفسَكَ عِندَ الغَضَبِ حَتّى لا تَكونَ لِجَهَنَّمَ حَطَباً .
يا بُنَيَّ ، الفَقرُ خَيرٌ مِن أن تَظلِمَ وتَطغى .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وأن تَستَدينَ فَتَخونَ مِنَ الدَّينِ .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ أن تَستَذِلَّ فَتُخزِيَ .
يا بُنَيَّ إيّاكَ أن تَخرُجَ مِنَ الدُّنيا فَقيراً ، وتَدَعَ أمرَكَ وأموالَكَ عِندَ غَيرِكَ قَيِّماً ، فَتُصَيِّرَهُ أميراً .
يا بُنَيَّ ، إنَّ اللّه َ تَعالى رَهَنَ النّاسَ بِأَعمالِهِم ، فَوَيلٌ لَهُم مِمّا كَسَبَت أيديهِم وأفئِدَتُهُم .
يا بُنَيَّ ، لا تَأمَنِ الدُّنيا وَالذُّنوبُ وَالشَّيطانُ فيها .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَدِ افتَتَنَ الصّالِحونَ مِنَ الأَوَّلينَ ، فَكَيفَ يَنجو مِنهُ الآخِرونَ!
يا بُنَيَّ ، اِجعَلِ الدُّنيا سِجنَكَ فَتَكونَ الآخِرَةُ جَنَّتَكَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّكَ لَم تُكَلَّف أن تُشيلَ الجِبالَ ، ولَم تُكَلَّف ما لا تُطيقُهُ ، فَلا تَحمَلِ البَلاءَ عَلى كَتِفِكَ ، ولا تَذبَح نَفسَكَ بِيَدِكَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّكَ كَما تَزرَعُ تَحصُدُ وكَما تَعمَلُ تَجِدُ .
يا بُنَيَّ ، لا تُجاوِرَنَّ المُلوكَ فَيَقتُلوكَ ، ولا تُطِعهُم فَتَكفُرَ .
يا بُنَيَّ ، جاوِرِ المَساكينَ وَاخصُصِ الفُقَراءَ وَالمَساكينَ مِنَ المُسلِمينَ .
يا بُنَيَّ ، كُن لِليَتيمِ كَالأَبِ الرَّحيمِ ، ولِلأَرمَلَةِ كَالزَّوجِ العَطوفِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ لَيسَ كُلُّ مَن قالَ : اِغفِر لي غُفِرَ لَهُ ، إنَّهُ لا يُغفَرُ إلاّ لِمَن عَمِلَ بِطاعَةِ رَبِّهِ .
يا بُنَيَّ ، الجارَ ثُمَّ الدّارَ .
يا بُنَيَّ ، الرَّفيقَ ثُمَّ الطَّريقَ .
يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ البُيوتُ عَلَى العَجَلِ ما جاوَرَ رَجُلٌ جارَ سَوءٍ أبَداً .
يا بُنَيَّ ، الوَحدَةُ خَيرٌ مِن صاحِبِ السَّوءِ .
يا بُنَيَّ ، الصّاحِبُ الصّالِحُ خَيرٌ مِنَ الوَحدَةِ .
يا بُنَيَّ ، نَقلُ الحِجارَةِ وَالحَديدِ خَيرٌ مِن قَرينِ السَّوءِ .
يا بُنَيَّ ، إنّي نَقَلتُ الحِجارَةَ وَالحَديدَ فَلَم أجِد شَيئاً أثقَلَ مِن قَرينِ السَّوءِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ مَن يَصحَب قَرينَ السَّوءِ لا يَسلَم ، و مَن يَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ يُتَّهَم .
يا بُنَيَّ ، مَن لا يَكُفَّ لِسانَهُ يَندَم .
يا بُنَيَّ ، المُحسِنُ تُكافِئُ بِإِحسانِهِ ، وَالمُسيءُ يَكفيكَ مَساويهِ ، لَو جَهَدتَ أن تَفعَلَ بِهِ أكثَرَ مِمّا يَفعَلُهُ بِنَفسِهِ ما قَدَرتَ عَلَيهِ .
يا بُنَيَّ ، مَن ذَا الَّذي عَبَدَ اللّه َ فَخَذَلَهُ ، و مَن ذَا الَّذِي ابتَغاهُ فَلَم يَجِدهُ .
يا بُنَيَّ ، ومَن ذَا الَّذي ذَكَرَهُ فَلَم يَذكُرهُ ، ومَن ذَا الَّذي تَوَكَّلَ عَلَى اللّه ِ فَوَكَلَهُ إلى غَيرِهِ ، و مَن ذَا الَّذي تَضَرَّعَ إلَيهِ جَلَّ ذِكرُهُ فَلَم يَرحَمهُ .
يا بُنَيَّ ، شاوِرِ الكَبيرَ و لا تَستَحيِ مِن مُشاوَرَةِ الصَّغيرِ .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ و مُصاحَبَةَ الفُسّاقِ ، هُم كَالكِلابِ ؛ إن وَجَدوا عِندَكَ شَيئاً أكَلوهُ ، و إلاّ ذَمّوكَ و فَضَحوكَ ، وإنَّما حُبُّهُم بَينَهُم ساعَةٌ .
يا بُنَيَّ ، مُعاداةُ المُؤمِنينَ خَيرٌ مِن مُصادَقَةِ الفاسِقِ .
يا بُنَيَّ ، المُؤمِنُ تَظلِمُهُ ولا يَظلِمُكَ ، وتَطلُبُ عَلَيهِ فَيَرضى عَنكَ ، وَالفاسِقُ لا يُراقِبُ اللّه َ فَكَيفَ يُراقِبُكَ .
يا بُنَيَّ ، اِستَكثِر مِنَ الأَصدِقاءِ ولا تَأمَن مِنَ الأَعداءِ ، فَإِنَّ الغِلَّ في صُدورِهِم مِثلُ الماءِ تَحتَ الرَّمادِ .
يا بُنَيَّ ، اِبدَإِ النّاسَ بِالسَّلامِ وَالمُصافَحَةِ قَبلَ الكَلامِ .
يا بُنَيَّ ، لا تُكالِبِ النّاسَ فَيَمقُتوكَ ، ولا تَكُن مَهيناً فَيُذِلّوكَ ، ولا تَكُن حُلواً فَيَأكُلوكَ ، ولا تَكُن مُرّاً فَيَلفِظوكَ . ويُروى : ولا تَكُن حُلواً فَتُبلَعَ ، ولا مُرّاً فَتُرمى .
يا بُنَيَّ ، لا تُخاصِم في عِلمِ اللّه ِ ؛ فَإِنَّ عِلمَ اللّه ِ لا يُدرَكُ ولا يُحصى .
يا بُنَيَّ ، خَفِ اللّه َ مَخافَةً لا تَيأَسُ مِن رَحمَتِهِ ، وَارجُهُ رَجاءً لا تأمَنُ مِن مَكرِهِ .
يا بُنَيَّ ، اِنهَ النَّفسَ عَن هَواها ؛ فَإِنَّكَ إن لَم تَنهَ النَّفسَ عَن هَواها لَم تَدخُلِ الجَنَّةَ ولَم تَرَها . ويُروى : اِنهَ نَفسَكَ عَن هَواها ؛ فَإِنَّ في هَواها رَداها .
يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُنذُ يَومَ هَبَطتَ مِن بَطنِ اُمِّكَ استَقبَلتَ الآخِرَةَ وَاستَدبَرتَ الدُّنيا ؛ فَإِنَّكَ إن نِلتَ مُستَقبَلَها أولى بِكَ أن تَستَدبِرَها .
يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالتَّجَبُّرَ وَالتَّكَبُّرَ وَالفَخرَ فَتُجاوِرَ إبليسَ في دارِهِ .
يا بُنَيَّ ، دَع عَنكَ التَّجَبُّرَ ، وَالكِبرَ ، ودَع عَنكَ الفَخرَ ، وَاعلَم أنَّكَ ساكِنُ القُبورِ .
يا بُنَيَّ ، اِعلَم أنَّهُ مَن جاوَرَ إبليسَ وَقَعَ في دارِ الهَوانِ لا يَموتُ فيها ولا يَحيا .
يا بُنَيَّ ، وَيلٌ لِمَن تَجَبَّرَ ، وتَكَبَّرَ ، كَيفَ يَتَعَظَّمُ مَن خُلِقَ مِن طينٍ ، وإلى طينٍ يَعودُ ، ثُمَّ لا يَدري إلى ما ذا يَصيرُ ، إلَى الجَنَّةِ فَقَد فازَ أو إلَى النّارِ فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبيناً وخابَ . ويُروى : كَيفَ يَتَجَبَّرُ مَن قَد جَرى في مَجرَى البَولِ مَرَّتَينِ .
يا بُنَيَّ ، كَيفَ يَنامُ ابنُ آدَمَ وَالمَوتُ يَطلُبُهُ ، وكَيفَ يَغفُلُ ولا يُغفَلُ عَنهُ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَد ماتَ أصفِياءُ اللّه ِ عَزَّ وجَلَّ وأحِبّاؤُهُ وأنبياؤُهُ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيهِم فَمَن ذا بَعدَهُم يُخَلَّدُ فَيُترَكُ .
يا بُنَيَّ ، لا تَطَأ أمَتَكَ ولَو أعجَبَتكَ ، وَانهَ نَفسَكَ عَنها وزَوِّجها .
يا بُنَيَّ ، لا تُفشِيَنَّ سِرَّكَ إلَى امرَأَتِكَ ، ولا تَجعَل مَجلِسَكَ عَلى بابِ دارِكَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ المَرأَةَ خُلِقَت مِن ضِلعٍ أعوَجَ إن أقَمتَها كَسَرتَها وإن تَرَكتَها تَعَوَّجَت ، ألزِمهُنَّ البُيوتَ ، فَإِن أحسَنَّ فَاقبَل إحسانَهُنَّ ، وإن أسَأنَ فَاصبِر ؛ إنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمورِ .
يا بُنَيَّ ، النِّساءُ أربَعَةٌ : ثِنتانِ صالِحَتانِ ، وثِنتانِ مَلعونَتانِ ؛ فَأَمّا إحدَى الصّالِحَتَينِ فَهِيَ الشَّريفَةُ في قَومِهَا ، الذَّليلَةُ في نَفسِهَا ، الَّتي إن اُعطِيَت شَكَرَت ، وإنِ ابتُلِيَت صَبَرَت ، القَليلُ في يَدَيها كَثيرٌ ، الصّالِحَةُ في بَيتِها .
وَالثّانِيَةُ : الوَدودُ الوَلودُ تَعودُ بِخَيرٍ عَلى زَوجِها ، هِيَ كَالاُمِّ الرَّحيمِ ، تَعطِفُ عَلى كَبيرِهم ، وتَرحَمُ صَغيرَهُم ، وتُحِبُّ وُلدَ زَوجِها وإن كانوا مِن غَيرِها ، جامِعَةُ الشَّملِ ، مَرضِيَّةُ البَعلِ ، مُصلِحَةٌ فِي النَّفسِ وَالأَهلِ وَالمالِ وَالوَلَدِ ، فَهِيَ كَالذَّهَبِ الأَحمَرِ ، طوبى لِمَن رُزِقَها ، إن شَهِدَ زَوجُها أعانَتهُ ، وإن غابَ عَنها حَفِظَتهُ .
وأمّا إحدَى المَلعونَتَينِ فَهِيَ العَظيمَةُ في نَفسِهَا ، الذَّليلَةُ في قَومِهَا ، الَّتي إن اُعطِيَت سَخِطَت ، وإن مُنِعَت عَتَبَت وغَضِبَت ، فَزَوجُها مِنها في بَلاءٍ ، وجيرانُها مِنها في عَناءٍ ، فَهِيَ كَالأَسَدِ ؛ إن جاوَرتَهُ أكَلَكَ ، وإن هَرَبتَ مِنهُ قَتَلَكَ .
وَالمَلعونَةُ الثّانِيَةُ فَهِيَ عِندَ زوَجِها ومَيلُها في جيرانِها ، فَهِيَ سَريعَةُ السَّخطَةِ ، سَريعَةُ الدَّمعَةِ ، إن شَهِدَ زَوجُها لَم تَنفَعهُ ، وإن غابَ عَنها فَضَحَتهُ ، فَهِيَ بِمَنزِلَةِ الأَرضِ النَّشّاشَةِ ، إن أسقَيتَ أفاضَتِ الماءَ وغَرِقَت ، وإن تَرَكتَها عَطِشَت ، وإن رُزِقتَ مِنها وَلَداً لَم تَنتَفِع بِهِ .
يا بُنَيَّ ، لا تَتَزَوَّج بِأَمَةٍ فَيُباعَ وَلَدُكَ بَينَ يَدَيكَ وهُوَ فِعلُكَ بِنَفسِكَ .
يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ النِّساءُ تُذاقُ كَما تُذاقُ الخَمرُ ما تَزَوَّجَ رَجُلٌ امرَأَةَ سَوءٍ أبَداً .
يا بُنَيَّ ، أحسِن إلى مَن أساءَ إلَيكَ ، ولا تُكثِر مِنَ الدُّنيا ؛ فَإِنَّكَ عَلى غَفلَةٍ مِنها ، وَانظُر إلى ما تَصيرُ مِنها .
يا بُنَيَّ ، لا تَأكُل مالَ اليَتيمِ فَتَفتَضِحَ يَومَ القِيامَةِ ، وتُكَلَّفَ أن تَرُدَّهُ إلَيهِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ إن أغنى أحَدٌ عَن أحَدٍ لَأَغنَى الوَلَدُ عَن والِدِهِ .
يا بُنَيَّ ، إنَّ النّارَ تُحيطُ بِالعالَمينَ كُلِّهِم فَلا يَنجو مِنها أحَدٌ إلاّ مَن رَحِمَهُ اللّه ُ وقَرَّبَهُ مِنهُ .
يا بُنَيَّ ، لا يَغُرَّنَّكَ خَبيثُ اللِّسانِ ؛ فَإِنَّهُ يُختَمُ عَلى قَلبِهِ ، وتَتَكَلَّمُ جَوارِحُهُ ، وتَشهَدُ عَلَيهِ .
يا بُنَيَّ ، لا تَشتُمُ النّاسَ فَتَكونَ أنتَ الَّذي شَتَمتَ أبَوَيكَ .
يا بُنَيَّ ، لا يُعجِبُكَ إحسانُكُ ، ولا تَتَعَظَّمَنَّ بِعَمَلِكَ الصّالِحِ فَتَهلِكَ .
يا بُنَيَّ ، أقِمِ الصَّلاةَ ، وَأمُر بِالمَعروفِ ، وَانهَ عَنِ المُنكَرِ ، وَاصبِر عَلى ما أصابَكَ ؛ إنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمورِ .
يا بُنَيَّ ، لا تُشرِك بِاللّه ِ ؛ إنَّ الشِّركَ لَظُلمٌ عَظيمٌ .
يا بُنَيَّ ، ولا تَمشِ فِي الأَرضِ مَرَحاً ؛ إنَّكَ لَن تَخرِقَ الأَرضَ ، ولَن تَبلُغَ الجِبالَ طولاً .
يا بُنَيَّ ، إنَّ كُلَّ يَومٍ يَأتيكَ يَومٌ جَديدٌ يَشهَدُ عَلَيكَ عِندَ رَبٍّ كَريمٍ .
يا بُنَيَّ ، إنَّكَ مُدرَجٌ في أكفانِكَ ، ومُحَلٌّ قَبرَكَ ، ومُعايِنٌ عَمَلَكَ كُلَّهُ .
يا بُنَيَّ ، كَيفَ تَسكُنُ دارَ مَن قَد أسخَطتَهُ ، أم كَيفَ تُجاوِرُ مَن قَد عَصَيتَهُ ؟
يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِما يَعنيكَ ، ودَع عَنكَ ما لا يَعنيكَ ؛ فَإِنَّ القَليلَ مِنها يَكفيكَ ، وَالكَثيرَ مِنها لا يَعنيكَ .
يا بُنَيَّ ، لا تُؤثِرَنَّ عَلى نَفسِكَ سِواها ، ولا تورِث مالَكَ أعداءَكَ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ قَد اُحصِيَ الحَلالُ الصَّغيرُ فَكَيفَ بِالحَرامِ الكَثيرِ ؟
يا بُنَيَّ ، اِتَّقِ النَّظَرَ إلى ما لا تَملِكُهُ ، وأطِلِ التَّفَكُّرَ في مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ وما خَلَقَ اللّه ُ ، فَكَفى بِهذا واعِظاً لِقَلبِكَ .
يا بُنَيَّ ، اِقبَل وَصِيَّةَ الوالِدِ الشَّفيقِ .
يا بُنَيَّ ، بادِر بِعِلمِكَ قَبلَ أن يَحضُرَ أجَلُكَ ، وقَبلَ أن تَسيرَ الجِبالُ سَيراً ، وتُجمَعَ الشَّمسُ وَالقَمَرُ .
يا بُنَيَّ ، إنَّهُ حينَ تَتَفَطَّرُ السَّماءُ وتُطوى ، وتَنَزَّلُ المَلائِكَةُ صُفوفاً خائِفينَ حافّينَ مُشفِقينَ ، وتُكَلَّفُ أن تُجاوِزَ الصِّراطَ ، وتُعايِنَ حينَئِذٍ عَمَلَكَ ، وتوضَعَ المَوازينُ وتُنشَرَ الدَّواوينُ .
الاختصاص ـ به نقل از اَوزاعى ـ : لقمان حكيم عليه السلام وقتى كه از سرزمين خود بيرون رفت ، در موصل ـ كه به آن كومليس گفته مى شد ـ فرود آمد . وقتى كه در كارش در ماند و اندوهش شدّت گرفت و كسى هم نبود كه او را در انجام دادن كارش كمك كند ، پسرش را به خانه برد و در را بر روى خود بست و او را پند داد و گفت : «پسرم ! دنيا ، درياى عميقى است كه انسان هاى بسيارى در آن هلاك شده اند . از عمل در آن ، توشه بر گير ، و كشتى اى را بر گير كه مسافر آن ، پَروامندى از خدا باشد . سپس سوار بر كشتى ، به اعماق دريا برو ، تا نجات يابى ، و من نگرانم كه نجات نيابى . پسرم ! كشتى [نجات ، ]ايمان است ، و بادبان آن توكّل ، و ساكنان آن شكيبايى ، و پاروهايش روزه و نماز و زكات . پسرم ! هر كه بدون كشتى وارد دريا شود ، غرق مى گردد .
پسرم ! سخن اندك بگو ، و خداوند عز و جل را در همه جا ياد كن ؛ چرا كه او تو را بيم داد و ترساند و آگاه ساخت و آموخت .
پسرم ! از مردم پند بگير ، پيش از آن كه تو مايه پند مردم شوى . پسرم ! از [پيش آمد] كوچك ، پند بگير و پيش از آن كه بزرگ بر تو وارد شود .
پسرم ! هنگام خشم ، خود را مهار كن تا هيزم جهنّم نشوى .
پسرم ! فقر ، بهتر از اين است كه ستم كنى و سركشى نمايى .
پسرم ! بپرهيز از اين كه قرض بگيرى و در پرداخت آن ، خيانت ورزى .
پسرم ! بپرهيز از اين كه كسى را خوار نمايى ؛ چرا كه خود نيز خوار مى شوى .
پسرم ! بپرهيز از اين كه فقير از دنيا بيرون بروى و ديگرى را سرپرست كار و دارايى ات قرار دهى ، كه او را امير گردانده اى .
پسرم ! خداى متعال ، مردم را به خاطر عملشان گرو گرفته است . پس واى بر آنان ، به خاطر آنچه دست و دلشان كسب كرده است .
پسرم ! دنيا را در حالى كه گناهان و شيطان در آن هستند ، امن ندان .
پسرم ! هر آينه نيكوكارانِ پيشين ، مورد آزمون قرار گرفتند ، پس پسينيان چگونه از آن نجات مى يابند ؟
پسرم ! دنيا را زندان خود قرار ده ، تا آخرت ، بهشت تو باشد .
پسرم ! تو موظّف نشده اى كه كوه ها را بر دوش بكشى ، و نيز به انجام دادن چيزى كه توانش را ندارى ، موظّف نشده اى ، پس گرفتارى را بر دوشت حمل نكن ، و با دست خودت ، خود را قربانى نكن .
پسرم ! تو چنان كه مى كارى ، مى دِرَوى ، و چنان كه عمل مى كنى ، مى يابى .
پسرم ! با پادشاهان همسايگى نكن ، كه تو را مى كشند ، و اطاعتشان نكن ، كه كافر مى گردى .
پسرم ! با بينوايان همسايگى كن ؛ بويژه با نادارها و بينوايان مسلمان .
پسرم ! براى يتيم ، همچون پدرى مهربان ، و براى بيوه زنان ، همچون همسرى دلسوز باش .
پسرم ! چنين نيست كه هر كس بگويد : «مرا بيامرز» آمرزيده شود . آمرزيده نشود ، مگر كسى كه پروردگارش را اطاعت كرده باشد .
پسرم ! [نخست ،] همسايه و سپس خانه !
پسرم ! [نخست ،] رفيق و سپس راه !
پسرم ! اگر خانه ها بر ارّابه ساخته مى شدند ، هيچ كس هرگز با همسايه بد ، همسايگى نمى كرد .
پسرم ! تنهايى ، از رفيق بد بهتر است .
پسرم ! رفيق نيكوكار ، از تنهايى بهتر است .
پسرم ! جابه جايى سنگ و آهن ، از همراه بد بهتر است .
پسرم ! من سنگ و آهن را جابه جا كردم ؛ ولى چيزى سنگين تر از همراه بد نيافتم .
پسرم ! هر كه با همراه بد رفاقت كند ، سالم نمى مانَد ، و هر كه وارد مكان هاى بد شود، متّهم مى شود .
پسرم ! هر كه زبانش را نگه ندارد ، پشيمان مى گردد .
پسرم ! نيكوكار را با نيكىِ خودش سزا توانى داد ؛ ولى بدكار ، كارهاى بدش براى تو كافى است و هر قدر بكوشى ، نمى توانى براى او كارى بيش از آنچه خودش براى خود انجام مى دهد ، به جا آورى .
پسرم ! كيست كه خدا را پرستيد و خدا او را خوار كرد؟! و كيست كه هواى او كرد و او را نيافت؟!
پسرم ! كيست كه خدا را ياد كرد ، ولى او يادش نكرد؟! و كيست كه به خدا توكّل كرد ، ولى خدا او را به ديگرى واگذاشت؟! و كيست كه به سوى خداوند عز و جل لابه كرد ، ولى به او رحم ننمود؟!
پسرم ! با بزرگ مشورت كن ، و از مشورت با كوچك نيز حيا نكن .
پسرم ! از دوستى با فاسقان بپرهيز . آنان چون سگان اند كه اگر نزد تو چيزى را بيابند ، مى خورند ، و گرنه ، تو را سرزنش مى كنند و رسوايت مى كنند ، و دوستىِ آنان ميان خودشان ، لحظه اى است .
پسرم ! دشمنىِ مؤمنان ، از دوستى فاسق ، بهتر است .
پسرم ! به مؤمن ستم مى كنى ؛ ولى او به تو ستم روا نمى دارد ، در پىِ زيان او هستى ؛ ولى او از تو راضى است ، و [اما] فاسق ، خدا را رعايت نمى كند ، چگونه تو را رعايت كند ؟!
پسرم ! بر شمارِ دوستان بيفزا و از دشمنان در امان نباش ؛ زيرا كينه در سينه هايشان ، مانند آبِ (/ آتشِ) زير خاكستر است .
پسرم ! پيش از آن كه با مردمْ سخن بگويى ، با سلام كردن و دست دادن آغاز كن .
پسرم ! مردم را چنان در فشار قرار نده كه با تو دشمنى كنند ، و [خيلى هم ]آسان گير نباش كه خوارت كنند . چنان شيرين نباش كه تو را بخورند ، و چنان تلخ هم نباش كه تو را دور بيندازند .
[و به روايتى :] چنان شيرين نباش كه بلعيده شوى ، و چنان تلخ نباش كه پرتاب گردى .
پسرم ! درباره دانش خدا بگومگو نكن ؛ چرا كه دانش خدا ، درك نمى شود و شمارش ندارد .
پسرم ! از خدا چنان بترس كه از رحمتش نااميد نگردى ، و به خدا چنان اميدوار باش كه از مكرش در امان نباشى .
پسرم ! نفس را از هوا و هوس باز دار ؛ چراكه اگر نفس را از هوا و هوس باز ندارى ، وارد بهشت نمى گردى و آن را نمى بينى .
[و به روايتى :] نفست را از هوايش باز دار ؛ زيرا در هواى آن ، نابودى است .
پسرم ! تو از همان هنگام كه از شكم مادرت فرود آمدى ، رو به آخرت و پشت به دنيا كرده اى ؛ حال اگر به آينده برسى ، بهتر از اين است كه به عقب برگردى .
پسرم ! از غرور و تكبّر و فخرفروشى بپرهيز ، كه [با اين خصلت ها ]همسايه ابليس در خانه اش هستى .
پسرم ! غرور و تكبّر و فخرفروشى را از خود دور كن ، و بدان كه تو ساكن قبرستان خواهى شد .
پسرم ! بدان كه هر كس با ابليسْ همسايگى كند ، در سراى حقير و بى كرامت جاى خواهد داشت كه در آن ، نه مى ميرد و نه مى زيد .
پسرم ! واى بر كسى كه مغرور و متكبّر شود ! چگونه خود را بزرگ شمارد كسى كه از گِل آفريده شده و به گِلى باز مى گردد ، آن گاه نداند كه به كدام سو مى رود ؛ به سوى بهشت؟ كه در اين صورت ، كامياب شده ، يا به سوى جهنّم؟ كه در اين صورت ، زيان آشكارى ديده و بدبخت گرديده است .
[و به روايتى :] چگونه زور مى گويد كسى كه دو بار ، در مجراى بول قرار گرفته است ، چگونه زور مى گويد ؟!
پسرم ! آدميزاد ، چگونه مى خوابد ، در حالى كه مرگ در پىِ اوست ؟! و چگونه غفلت مى كند ، در حالى كه از او غفلت نمى شود ؟!
پسرم ! هر آينه برگزيدگان خداوند عز و جل و دوستان و پيامبرانش ـ كه درود خدا بر آنان باد! ـ [همگى ]مردند ؛ پس كيست كه پس از آنها جاويد مانَد و رها گردد .
پسرم ! با كنيزت هم بستر نشو ؛ هر چند خوش آيند تو باشد ، و خودت را از او باز دار و او را شوهر بده .
پسرم ! رازت را نزد همسرت فاش نكن ، و بر درِ خانه ات ننشين .
پسرم ! همانا زن از دنده اى كج آفريده شده كه اگر راستش كنى ، آن را مى شكنى و اگر رهايش كنى ، كج مى ماند . آنان را در خانه ها نگه دار . اگر نيكى كردند ، نيكى شان را بپذير و اگر بدى كردند ، شكيبا باش . همانا شكيبايى ، از كارهاى مهم و بزرگ است .
پسرم ! زنان ، چهار گروه اند : دو گروهشان صالح ، و دو گروهشان ملعون اند .
يكى از آن دو گروه صالح ، زنى است كه در ميان قوم خود ، شريف و بزرگوار و در پيش خود ، رام و آرام است ؛ زنى كه اگر به او چيزى داده شود ، سپاس مى گزارد ، و اگر گرفتار شود ، شكيبايى مى ورزد ؛ اندك ، در دستان او بسيار جلوه مى كند و در خانه اش درست كار است .
دوم از گروه زنان صالح ؛ زنى است كه بسيار مهربان و زاينده است ؛ هميشه با شوهرش به نيكى رفتار مى كند . او مانند مادر مهربان ، بر بزرگان قوم ، محبّت و بر خُردسالان ، دلسوزى مى نمايد . فرزند شوهرش را دوست مى دارد ؛ هر چند از زن ديگرى باشد . در بر دارنده خوبى ها ، مورد رضايت شوهر ، و اصلاح كننده خود و خانواده و مال و فرزند است . بنا بر اين ، او [در كميابى] ، مانند طلاى سرخ است . خوشا به حال آن كه چنين زنى روزى اش شده است ، كه اگر در حضور شوهرش باشد ، يارى اش مى كند و اگر از او غايب باشد ، [دارايى و آبروى] او را نگه مى دارد .
اما يكى از آن دو گروه ملعون ؛ زنى است كه پيش خود ، بزرگ و در ميان قومش رام و آرام است ؛ اگر به او عطا شود ، خشم مى كند و اگر منع شود ، عتاب مى كند و خشم مى گيرد . بنا بر اين ، شوهرش در دست او گرفتار است و همسايگانش از دست او در رنج اند . پس او همانند شير است كه اگر نزديكش شوى ، تو را مى خورد و اگر بگريزى ، تو را مى كشد .
زن ملعون دوم ، زنى است كه نزد شوهرش است ؛ ولى ميلش با همسايگان است . پس زودْخشم و زودْگريان است . اگر در حضور شوهر باشد ، به او سودى نمى رساند و اگر از او غايب باشد ، او را رسوا مى سازد . او به منزله زمين شورى است كه اگر آبش دهى ، [آن را فرو نمى برد و] آب بالا مى آيد و زمين در آن غرق مى شود ، و اگر رهايش كنى ، تشنه مى گردد . اگر فرزندى از او روزى ات شد ، از او بهره مند نمى گردى .
پسرم ! با كنيز ازدواج نكن ، كه فرزندت ـ در حالى كه حاصل توست ـ پيش خودت به فروش مى رسد .
پسرم ! اگر زنان هم همانند شراب ، قابل چشيدن بودند ، هيچ مردى هرگز با زن بدى ازدواج نمى كرد .
پسرم ! به كسى كه به تو بدى كرد ، نيكى كن و بر [مال] دنيا نيفزا ؛ چرا كه تو از آن ، غافلى و دقّت كن و ببين به كجاى آن مى روى .
پسرم ! مال يتيم را نخور ، كه در روز رستاخيز ، رسوا مى شوى و موظّف مى شوى كه آن را بدو باز گردانى .
پسرم ! اگر [قرار بود] كسى از ديگرى بى نياز شود ، هر آينه فرزند ، از پدرش بى نياز مى شد .
پسرم ! جهنّم ، همه جهانيان را در بر خواهد گرفت و هيچ كس از آن نجات نخواهد يافت ، جز كسى كه خداوند بر او رحم كند و او را به خود نزديك گردانَد .
پسرم ! بد زبان ، تو را نفريبد ؛ چرا كه [در روز رستاخيز ،] دلش مُهر مى خورد ؛ ولى اعضايش سخن مى گويند و به ضررش گواهى مى دهند .
پسرم ! به مردم دشنام نده ، كه [در پاسخ ، به پدر و مادرت دشنام مى دهند و] در اين صورت ، اين تويى كه پدر و مادرت را دشنام داده اى .
پسرم ! نيكى ات تو را مغرور نسازد ، و به واسطه عمل خوبت ، خود را بزرگ نشمار كه هلاك مى گردى .
پسرم ! نماز را بر پادار و امر به معروف و نهى از منكر كن ، و بر ناگوارى هايى كه به تو مى رسد ، شكيبا باش ؛ چرا كه شكيبايى ، از كارهاى بزرگ و مهم است .
پسرم ! به خدا شرك نورز ؛ چرا كه شرك ، ستمى بزرگ است .
پسرم ! در زمين ، خرامان راه نرو ؛ چرا كه تو هرگز نمى توانى زمين را بشكافى و به بلنداى كوه ها برسى .
پسرم ! هر روزى كه بر تو مى آيد ، روز تازه اى است كه نزد پروردگار بخشنده ، به ضرر تو گواهى خواهد داد .
پسرم ! تو ، پيچيده در كفن هايت و جايگير در قبرت ، بيننده همه عملت خواهى بود .
پسرم ! چگونه در خانه كسى سُكنا مى گزينى كه ناخشنودش نموده اى؟ يا چگونه با كسى همسايگى مى كنى كه نافرمانى اش كرده اى؟
پسرم ! آنچه را به تو مربوط است ، رعايت كن و آنچه را به تو مربوط نيست ، از خود دور كن ؛ چرا كه اندك آن ، تو را بس است و بسيار آن به تو مربوط نيست .
پسرم ! ديگرى را بر خودت مقدّم ندار ، و دارايى ات را براى دشمنانت به ارث نگذار .
پسرم ! هر آينه حلال كوچك ، به حساب مى آيد ؛ پس چگونه است حرام بسيار؟!
پسرم ! چشمت از چيزى كه مال تو و در اختيار تو نيست ، را باز دار ، و در ملكوت آسمان ها و زمين و كوه ها و مخلوقات خدا ، طولانى بينديش ، كه اين براى پند دلت ، كافى است .
پسرم ! سفارش پدر مهربان و دلسوز را بپذير .
پسرم ! پيش از آن كه اجلت فرا رسد ، و پيش از آن كه كوه ها تكان بخورند و خورشيد و ماه جمع گردند ، تو در سايه دانشت ، [به انجام دادن كارهاى نيك] ، شتاب كن .
پسرم ! [روز رستاخيز ،] زمانى است كه آسمان ، شكافته و در هم پيچيده مى شود و فرشتگان در صف هايى ـ در حال ترس [از خدا] و محافظت شده و مهربان ـ فرود مى آيند و تو موظّف مى شوى كه از صراط بگذرى ، و در اين هنگام ، عملت را مشاهده مى كنى ، و ترازوها [ى سنجش عمل] برپا مى شوند و نامه هاى اعمال ، گشوده مى گردند .
پسرم ! سخن اندك بگو ، و خداوند عز و جل را در همه جا ياد كن ؛ چرا كه او تو را بيم داد و ترساند و آگاه ساخت و آموخت .
پسرم ! از مردم پند بگير ، پيش از آن كه تو مايه پند مردم شوى . پسرم ! از [پيش آمد] كوچك ، پند بگير و پيش از آن كه بزرگ بر تو وارد شود .
پسرم ! هنگام خشم ، خود را مهار كن تا هيزم جهنّم نشوى .
پسرم ! فقر ، بهتر از اين است كه ستم كنى و سركشى نمايى .
پسرم ! بپرهيز از اين كه قرض بگيرى و در پرداخت آن ، خيانت ورزى .
پسرم ! بپرهيز از اين كه كسى را خوار نمايى ؛ چرا كه خود نيز خوار مى شوى .
پسرم ! بپرهيز از اين كه فقير از دنيا بيرون بروى و ديگرى را سرپرست كار و دارايى ات قرار دهى ، كه او را امير گردانده اى .
پسرم ! خداى متعال ، مردم را به خاطر عملشان گرو گرفته است . پس واى بر آنان ، به خاطر آنچه دست و دلشان كسب كرده است .
پسرم ! دنيا را در حالى كه گناهان و شيطان در آن هستند ، امن ندان .
پسرم ! هر آينه نيكوكارانِ پيشين ، مورد آزمون قرار گرفتند ، پس پسينيان چگونه از آن نجات مى يابند ؟
پسرم ! دنيا را زندان خود قرار ده ، تا آخرت ، بهشت تو باشد .
پسرم ! تو موظّف نشده اى كه كوه ها را بر دوش بكشى ، و نيز به انجام دادن چيزى كه توانش را ندارى ، موظّف نشده اى ، پس گرفتارى را بر دوشت حمل نكن ، و با دست خودت ، خود را قربانى نكن .
پسرم ! تو چنان كه مى كارى ، مى دِرَوى ، و چنان كه عمل مى كنى ، مى يابى .
پسرم ! با پادشاهان همسايگى نكن ، كه تو را مى كشند ، و اطاعتشان نكن ، كه كافر مى گردى .
پسرم ! با بينوايان همسايگى كن ؛ بويژه با نادارها و بينوايان مسلمان .
پسرم ! براى يتيم ، همچون پدرى مهربان ، و براى بيوه زنان ، همچون همسرى دلسوز باش .
پسرم ! چنين نيست كه هر كس بگويد : «مرا بيامرز» آمرزيده شود . آمرزيده نشود ، مگر كسى كه پروردگارش را اطاعت كرده باشد .
پسرم ! [نخست ،] همسايه و سپس خانه !
پسرم ! [نخست ،] رفيق و سپس راه !
پسرم ! اگر خانه ها بر ارّابه ساخته مى شدند ، هيچ كس هرگز با همسايه بد ، همسايگى نمى كرد .
پسرم ! تنهايى ، از رفيق بد بهتر است .
پسرم ! رفيق نيكوكار ، از تنهايى بهتر است .
پسرم ! جابه جايى سنگ و آهن ، از همراه بد بهتر است .
پسرم ! من سنگ و آهن را جابه جا كردم ؛ ولى چيزى سنگين تر از همراه بد نيافتم .
پسرم ! هر كه با همراه بد رفاقت كند ، سالم نمى مانَد ، و هر كه وارد مكان هاى بد شود، متّهم مى شود .
پسرم ! هر كه زبانش را نگه ندارد ، پشيمان مى گردد .
پسرم ! نيكوكار را با نيكىِ خودش سزا توانى داد ؛ ولى بدكار ، كارهاى بدش براى تو كافى است و هر قدر بكوشى ، نمى توانى براى او كارى بيش از آنچه خودش براى خود انجام مى دهد ، به جا آورى .
پسرم ! كيست كه خدا را پرستيد و خدا او را خوار كرد؟! و كيست كه هواى او كرد و او را نيافت؟!
پسرم ! كيست كه خدا را ياد كرد ، ولى او يادش نكرد؟! و كيست كه به خدا توكّل كرد ، ولى خدا او را به ديگرى واگذاشت؟! و كيست كه به سوى خداوند عز و جل لابه كرد ، ولى به او رحم ننمود؟!
پسرم ! با بزرگ مشورت كن ، و از مشورت با كوچك نيز حيا نكن .
پسرم ! از دوستى با فاسقان بپرهيز . آنان چون سگان اند كه اگر نزد تو چيزى را بيابند ، مى خورند ، و گرنه ، تو را سرزنش مى كنند و رسوايت مى كنند ، و دوستىِ آنان ميان خودشان ، لحظه اى است .
پسرم ! دشمنىِ مؤمنان ، از دوستى فاسق ، بهتر است .
پسرم ! به مؤمن ستم مى كنى ؛ ولى او به تو ستم روا نمى دارد ، در پىِ زيان او هستى ؛ ولى او از تو راضى است ، و [اما] فاسق ، خدا را رعايت نمى كند ، چگونه تو را رعايت كند ؟!
پسرم ! بر شمارِ دوستان بيفزا و از دشمنان در امان نباش ؛ زيرا كينه در سينه هايشان ، مانند آبِ (/ آتشِ) زير خاكستر است .
پسرم ! پيش از آن كه با مردمْ سخن بگويى ، با سلام كردن و دست دادن آغاز كن .
پسرم ! مردم را چنان در فشار قرار نده كه با تو دشمنى كنند ، و [خيلى هم ]آسان گير نباش كه خوارت كنند . چنان شيرين نباش كه تو را بخورند ، و چنان تلخ هم نباش كه تو را دور بيندازند .
[و به روايتى :] چنان شيرين نباش كه بلعيده شوى ، و چنان تلخ نباش كه پرتاب گردى .
پسرم ! درباره دانش خدا بگومگو نكن ؛ چرا كه دانش خدا ، درك نمى شود و شمارش ندارد .
پسرم ! از خدا چنان بترس كه از رحمتش نااميد نگردى ، و به خدا چنان اميدوار باش كه از مكرش در امان نباشى .
پسرم ! نفس را از هوا و هوس باز دار ؛ چراكه اگر نفس را از هوا و هوس باز ندارى ، وارد بهشت نمى گردى و آن را نمى بينى .
[و به روايتى :] نفست را از هوايش باز دار ؛ زيرا در هواى آن ، نابودى است .
پسرم ! تو از همان هنگام كه از شكم مادرت فرود آمدى ، رو به آخرت و پشت به دنيا كرده اى ؛ حال اگر به آينده برسى ، بهتر از اين است كه به عقب برگردى .
پسرم ! از غرور و تكبّر و فخرفروشى بپرهيز ، كه [با اين خصلت ها ]همسايه ابليس در خانه اش هستى .
پسرم ! غرور و تكبّر و فخرفروشى را از خود دور كن ، و بدان كه تو ساكن قبرستان خواهى شد .
پسرم ! بدان كه هر كس با ابليسْ همسايگى كند ، در سراى حقير و بى كرامت جاى خواهد داشت كه در آن ، نه مى ميرد و نه مى زيد .
پسرم ! واى بر كسى كه مغرور و متكبّر شود ! چگونه خود را بزرگ شمارد كسى كه از گِل آفريده شده و به گِلى باز مى گردد ، آن گاه نداند كه به كدام سو مى رود ؛ به سوى بهشت؟ كه در اين صورت ، كامياب شده ، يا به سوى جهنّم؟ كه در اين صورت ، زيان آشكارى ديده و بدبخت گرديده است .
[و به روايتى :] چگونه زور مى گويد كسى كه دو بار ، در مجراى بول قرار گرفته است ، چگونه زور مى گويد ؟!
پسرم ! آدميزاد ، چگونه مى خوابد ، در حالى كه مرگ در پىِ اوست ؟! و چگونه غفلت مى كند ، در حالى كه از او غفلت نمى شود ؟!
پسرم ! هر آينه برگزيدگان خداوند عز و جل و دوستان و پيامبرانش ـ كه درود خدا بر آنان باد! ـ [همگى ]مردند ؛ پس كيست كه پس از آنها جاويد مانَد و رها گردد .
پسرم ! با كنيزت هم بستر نشو ؛ هر چند خوش آيند تو باشد ، و خودت را از او باز دار و او را شوهر بده .
پسرم ! رازت را نزد همسرت فاش نكن ، و بر درِ خانه ات ننشين .
پسرم ! همانا زن از دنده اى كج آفريده شده كه اگر راستش كنى ، آن را مى شكنى و اگر رهايش كنى ، كج مى ماند . آنان را در خانه ها نگه دار . اگر نيكى كردند ، نيكى شان را بپذير و اگر بدى كردند ، شكيبا باش . همانا شكيبايى ، از كارهاى مهم و بزرگ است .
پسرم ! زنان ، چهار گروه اند : دو گروهشان صالح ، و دو گروهشان ملعون اند .
يكى از آن دو گروه صالح ، زنى است كه در ميان قوم خود ، شريف و بزرگوار و در پيش خود ، رام و آرام است ؛ زنى كه اگر به او چيزى داده شود ، سپاس مى گزارد ، و اگر گرفتار شود ، شكيبايى مى ورزد ؛ اندك ، در دستان او بسيار جلوه مى كند و در خانه اش درست كار است .
دوم از گروه زنان صالح ؛ زنى است كه بسيار مهربان و زاينده است ؛ هميشه با شوهرش به نيكى رفتار مى كند . او مانند مادر مهربان ، بر بزرگان قوم ، محبّت و بر خُردسالان ، دلسوزى مى نمايد . فرزند شوهرش را دوست مى دارد ؛ هر چند از زن ديگرى باشد . در بر دارنده خوبى ها ، مورد رضايت شوهر ، و اصلاح كننده خود و خانواده و مال و فرزند است . بنا بر اين ، او [در كميابى] ، مانند طلاى سرخ است . خوشا به حال آن كه چنين زنى روزى اش شده است ، كه اگر در حضور شوهرش باشد ، يارى اش مى كند و اگر از او غايب باشد ، [دارايى و آبروى] او را نگه مى دارد .
اما يكى از آن دو گروه ملعون ؛ زنى است كه پيش خود ، بزرگ و در ميان قومش رام و آرام است ؛ اگر به او عطا شود ، خشم مى كند و اگر منع شود ، عتاب مى كند و خشم مى گيرد . بنا بر اين ، شوهرش در دست او گرفتار است و همسايگانش از دست او در رنج اند . پس او همانند شير است كه اگر نزديكش شوى ، تو را مى خورد و اگر بگريزى ، تو را مى كشد .
زن ملعون دوم ، زنى است كه نزد شوهرش است ؛ ولى ميلش با همسايگان است . پس زودْخشم و زودْگريان است . اگر در حضور شوهر باشد ، به او سودى نمى رساند و اگر از او غايب باشد ، او را رسوا مى سازد . او به منزله زمين شورى است كه اگر آبش دهى ، [آن را فرو نمى برد و] آب بالا مى آيد و زمين در آن غرق مى شود ، و اگر رهايش كنى ، تشنه مى گردد . اگر فرزندى از او روزى ات شد ، از او بهره مند نمى گردى .
پسرم ! با كنيز ازدواج نكن ، كه فرزندت ـ در حالى كه حاصل توست ـ پيش خودت به فروش مى رسد .
پسرم ! اگر زنان هم همانند شراب ، قابل چشيدن بودند ، هيچ مردى هرگز با زن بدى ازدواج نمى كرد .
پسرم ! به كسى كه به تو بدى كرد ، نيكى كن و بر [مال] دنيا نيفزا ؛ چرا كه تو از آن ، غافلى و دقّت كن و ببين به كجاى آن مى روى .
پسرم ! مال يتيم را نخور ، كه در روز رستاخيز ، رسوا مى شوى و موظّف مى شوى كه آن را بدو باز گردانى .
پسرم ! اگر [قرار بود] كسى از ديگرى بى نياز شود ، هر آينه فرزند ، از پدرش بى نياز مى شد .
پسرم ! جهنّم ، همه جهانيان را در بر خواهد گرفت و هيچ كس از آن نجات نخواهد يافت ، جز كسى كه خداوند بر او رحم كند و او را به خود نزديك گردانَد .
پسرم ! بد زبان ، تو را نفريبد ؛ چرا كه [در روز رستاخيز ،] دلش مُهر مى خورد ؛ ولى اعضايش سخن مى گويند و به ضررش گواهى مى دهند .
پسرم ! به مردم دشنام نده ، كه [در پاسخ ، به پدر و مادرت دشنام مى دهند و] در اين صورت ، اين تويى كه پدر و مادرت را دشنام داده اى .
پسرم ! نيكى ات تو را مغرور نسازد ، و به واسطه عمل خوبت ، خود را بزرگ نشمار كه هلاك مى گردى .
پسرم ! نماز را بر پادار و امر به معروف و نهى از منكر كن ، و بر ناگوارى هايى كه به تو مى رسد ، شكيبا باش ؛ چرا كه شكيبايى ، از كارهاى بزرگ و مهم است .
پسرم ! به خدا شرك نورز ؛ چرا كه شرك ، ستمى بزرگ است .
پسرم ! در زمين ، خرامان راه نرو ؛ چرا كه تو هرگز نمى توانى زمين را بشكافى و به بلنداى كوه ها برسى .
پسرم ! هر روزى كه بر تو مى آيد ، روز تازه اى است كه نزد پروردگار بخشنده ، به ضرر تو گواهى خواهد داد .
پسرم ! تو ، پيچيده در كفن هايت و جايگير در قبرت ، بيننده همه عملت خواهى بود .
پسرم ! چگونه در خانه كسى سُكنا مى گزينى كه ناخشنودش نموده اى؟ يا چگونه با كسى همسايگى مى كنى كه نافرمانى اش كرده اى؟
پسرم ! آنچه را به تو مربوط است ، رعايت كن و آنچه را به تو مربوط نيست ، از خود دور كن ؛ چرا كه اندك آن ، تو را بس است و بسيار آن به تو مربوط نيست .
پسرم ! ديگرى را بر خودت مقدّم ندار ، و دارايى ات را براى دشمنانت به ارث نگذار .
پسرم ! هر آينه حلال كوچك ، به حساب مى آيد ؛ پس چگونه است حرام بسيار؟!
پسرم ! چشمت از چيزى كه مال تو و در اختيار تو نيست ، را باز دار ، و در ملكوت آسمان ها و زمين و كوه ها و مخلوقات خدا ، طولانى بينديش ، كه اين براى پند دلت ، كافى است .
پسرم ! سفارش پدر مهربان و دلسوز را بپذير .
پسرم ! پيش از آن كه اجلت فرا رسد ، و پيش از آن كه كوه ها تكان بخورند و خورشيد و ماه جمع گردند ، تو در سايه دانشت ، [به انجام دادن كارهاى نيك] ، شتاب كن .
پسرم ! [روز رستاخيز ،] زمانى است كه آسمان ، شكافته و در هم پيچيده مى شود و فرشتگان در صف هايى ـ در حال ترس [از خدا] و محافظت شده و مهربان ـ فرود مى آيند و تو موظّف مى شوى كه از صراط بگذرى ، و در اين هنگام ، عملت را مشاهده مى كنى ، و ترازوها [ى سنجش عمل] برپا مى شوند و نامه هاى اعمال ، گشوده مى گردند .
نمایش منبع
تنبيه الخواطر :قيلَ لِلُقمانَ عليه السلام : ألَستَ عَبدَ آلِ فُلانٍ ؟ قالَ : بَلى .
قيلَ : فَما بَلَغَ بِكَ ما نَرى؟
قالَ : صِدقُ الحَديثِ ، وأداءُ الأَمانَةِ ، وتَركُ ما لا يَعنيني ، وغَضُّ بَصَري ، وكَفُّ لِساني ، وعِفَّةُ طُعمَتي ، فَمَن نَقَصَ عَن هذا فَهُوَ دوني ، ومَن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ فَوقي ، ومَن عَمِلَهُ فَهُوَ مِثلي .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، لا تُؤَخِّرِ التَّوبَةَ ؛ فَإِنَّ المَوتَ يَأتي بَغتَةً .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، الشَّرُّ لا يُطفَأُ بِالشَّرِّ كَالنّارِ لا تُطفَأُ بِالنّارِ ، ولكِنَّهُ يُطفَأُ بِالخَيرِ كَالنّارِ تُطفَأُ بِالماءِ .
يا بُنَيَّ ، لا تَشمَت بِالمَوتِ ، ولا تَسخَر بِالمُبتَلى ، ولا تَمنَعِ المَعروفَ .
يا بُنَيَّ ، كُن أمينا تَعِش غَنِيّاً . . .
يا بُنَيَّ ، اِتَّخِذ تَقوَى اللّه ِ تِجارَةً تَأتِكَ الأَرباحُ مِن غَيرِ بِضاعَةٍ ، فَإِذا أخطَأتَ خَطيئَةً فَابعَث في أثَرِها صَدَقَةً تُطفِئها .
يا بُنَيَّ ، إنَّ المَوعِظَةَ تَشُقُّ عَلَى السَّفيهِ كَما يَشُقُّ الصُّعودُ عَلَى الشَّيخِ الكَبيرِ .
يا بُنَيَّ ، لا تَرثِ لِمَن ظَلَمتَهُ ، ولكِنِ ارثِ لِسوءِ ما جَنَيتَهُ عَلى نَفسِكَ ، وإذا دَعَتكَ القُدرَةُ إلى ظُلمِ النّاسِ فَاذكُر قُدرَةَ اللّه ِ عَلَيكَ .
يا بُنَيَّ ، تَعَلَّم مِنَ العُلَماءِ ما جَهِلتَ ، وعَلِّمِ النّاسِ ما عَلِمتَ .
قيلَ : فَما بَلَغَ بِكَ ما نَرى؟
قالَ : صِدقُ الحَديثِ ، وأداءُ الأَمانَةِ ، وتَركُ ما لا يَعنيني ، وغَضُّ بَصَري ، وكَفُّ لِساني ، وعِفَّةُ طُعمَتي ، فَمَن نَقَصَ عَن هذا فَهُوَ دوني ، ومَن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ فَوقي ، ومَن عَمِلَهُ فَهُوَ مِثلي .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، لا تُؤَخِّرِ التَّوبَةَ ؛ فَإِنَّ المَوتَ يَأتي بَغتَةً .
وقالَ : يا بُنَيَّ ، الشَّرُّ لا يُطفَأُ بِالشَّرِّ كَالنّارِ لا تُطفَأُ بِالنّارِ ، ولكِنَّهُ يُطفَأُ بِالخَيرِ كَالنّارِ تُطفَأُ بِالماءِ .
يا بُنَيَّ ، لا تَشمَت بِالمَوتِ ، ولا تَسخَر بِالمُبتَلى ، ولا تَمنَعِ المَعروفَ .
يا بُنَيَّ ، كُن أمينا تَعِش غَنِيّاً . . .
يا بُنَيَّ ، اِتَّخِذ تَقوَى اللّه ِ تِجارَةً تَأتِكَ الأَرباحُ مِن غَيرِ بِضاعَةٍ ، فَإِذا أخطَأتَ خَطيئَةً فَابعَث في أثَرِها صَدَقَةً تُطفِئها .
يا بُنَيَّ ، إنَّ المَوعِظَةَ تَشُقُّ عَلَى السَّفيهِ كَما يَشُقُّ الصُّعودُ عَلَى الشَّيخِ الكَبيرِ .
يا بُنَيَّ ، لا تَرثِ لِمَن ظَلَمتَهُ ، ولكِنِ ارثِ لِسوءِ ما جَنَيتَهُ عَلى نَفسِكَ ، وإذا دَعَتكَ القُدرَةُ إلى ظُلمِ النّاسِ فَاذكُر قُدرَةَ اللّه ِ عَلَيكَ .
يا بُنَيَّ ، تَعَلَّم مِنَ العُلَماءِ ما جَهِلتَ ، وعَلِّمِ النّاسِ ما عَلِمتَ .
تنبيه الخواطر :به لقمان عليه السلام گفته شد : آيا تو غلام فلان طايفه نيستى؟
گفت : «آرى» .
گفته شد : پس چه چيز ، تو را به آنچه مى بينيم ، رساند؟
گفت : «راستگويى ، امانتدارى ، رها كردن چيزى كه به من مربوط نمى شود ، چشم پوشى ام ، نگه دارىِ زبانم ، و پاكىِ خوراكم . پس هر كس از اينها كم كند ، كمتر از من است و هر كس بر اينها بيفزايد ، بالاتر از من است و هر كس به اينها عمل كند ، همانند من است» .
و گفت : «پسرم ! توبه را به تأخير مينداز ؛ زيرا مرگ ناگهان مى آيد» .
و گفت : «پسرم ! شر با شر ، خاموش نمى گردد ، همچنان كه آتش با آتش ، خاموش نمى شود . شر با خير خاموش مى گردد ، چنان كه آتش با آب ، خاموش مى شود .
پسرم ! به مرگ ، سركوفت نزن و گرفتار را تمسخر نكن و از معروف ، باز ندار .
پسرم ! امين باش تا بى نياز زندگى كنى ... .
پسرم ! تقوا را پيشه خود كن تا سودها بدون سرمايه نزد تو آيند . پس هر گاه گناهى مرتكب شدى ، در پىِ آن ، صدقه اى بده تا آن را خاموش كند .
پسرم ! موعظه بر سفيه ، سخت مى آيد ، چنان كه صعود كردن و سر بالايى رفتن ، بر پير فرتوت ، سخت مى آيد .
پسرم ! براى كسى كه به او ستم روا داشتى ، ناله نكن ؛ بلكه به خاطر زشتىِ جنايتى كه بر خود كردى ، بنال . هر گاه قدرت ، تو را به ستم بر مردم وا داشت ، قدرت خدا بر خودت را به ياد بياور .
پسرم ! از دانشمندان ، آنچه را نمى دانى ، بياموز و آنچه را مى دانى ، به مردم ياد بده» .
گفت : «آرى» .
گفته شد : پس چه چيز ، تو را به آنچه مى بينيم ، رساند؟
گفت : «راستگويى ، امانتدارى ، رها كردن چيزى كه به من مربوط نمى شود ، چشم پوشى ام ، نگه دارىِ زبانم ، و پاكىِ خوراكم . پس هر كس از اينها كم كند ، كمتر از من است و هر كس بر اينها بيفزايد ، بالاتر از من است و هر كس به اينها عمل كند ، همانند من است» .
و گفت : «پسرم ! توبه را به تأخير مينداز ؛ زيرا مرگ ناگهان مى آيد» .
و گفت : «پسرم ! شر با شر ، خاموش نمى گردد ، همچنان كه آتش با آتش ، خاموش نمى شود . شر با خير خاموش مى گردد ، چنان كه آتش با آب ، خاموش مى شود .
پسرم ! به مرگ ، سركوفت نزن و گرفتار را تمسخر نكن و از معروف ، باز ندار .
پسرم ! امين باش تا بى نياز زندگى كنى ... .
پسرم ! تقوا را پيشه خود كن تا سودها بدون سرمايه نزد تو آيند . پس هر گاه گناهى مرتكب شدى ، در پىِ آن ، صدقه اى بده تا آن را خاموش كند .
پسرم ! موعظه بر سفيه ، سخت مى آيد ، چنان كه صعود كردن و سر بالايى رفتن ، بر پير فرتوت ، سخت مى آيد .
پسرم ! براى كسى كه به او ستم روا داشتى ، ناله نكن ؛ بلكه به خاطر زشتىِ جنايتى كه بر خود كردى ، بنال . هر گاه قدرت ، تو را به ستم بر مردم وا داشت ، قدرت خدا بر خودت را به ياد بياور .
پسرم ! از دانشمندان ، آنچه را نمى دانى ، بياموز و آنچه را مى دانى ، به مردم ياد بده» .
نمایش منبع
احياء علوم الدين :قالَ ابنُ لُقمانَ الحَكيمِ لِأَبيهِ : يا أبَتِ أيُّ الخِصالِ مِنَ الإِنسانِ خَيرٌ ؟
قالَ : الدّينُ . قالَ : إذا كانَتِ اثنَتَينِ ؟
قالَ : الدّينُ وَالمالُ . قالَ : فَإِذا كانَت ثَلاثا ؟
قالَ : الدّينُ وَالمالُ وَالحَياءُ . قالَ : فَإِذا كانَت أربَعا ؟
قالَ : الدّينُ وَالمالُ وَالحَياءُ وحُسنُ الخُلُقِ . قالَ : فَإِذا كانَت خَمسا ؟
قالَ : الدّينُ وَالمالُ وَالحَياءُ وحُسنُ الخُلُقِ وَالسَّخاءُ . قالَ : فَإِذا كانَت سِتّا ؟
قالَ : يا بُنَيَّ ، إذَا اجتَمَعَت فيهِ الخَمسُ خِصالٍ فَهُوَ نَقِيٌّ تَقِيٌّ ، وللّه ِِ وَلِيٌّ ، ومِنَ الشَّيطانِ بَريءٌ .
قالَ : الدّينُ . قالَ : إذا كانَتِ اثنَتَينِ ؟
قالَ : الدّينُ وَالمالُ . قالَ : فَإِذا كانَت ثَلاثا ؟
قالَ : الدّينُ وَالمالُ وَالحَياءُ . قالَ : فَإِذا كانَت أربَعا ؟
قالَ : الدّينُ وَالمالُ وَالحَياءُ وحُسنُ الخُلُقِ . قالَ : فَإِذا كانَت خَمسا ؟
قالَ : الدّينُ وَالمالُ وَالحَياءُ وحُسنُ الخُلُقِ وَالسَّخاءُ . قالَ : فَإِذا كانَت سِتّا ؟
قالَ : يا بُنَيَّ ، إذَا اجتَمَعَت فيهِ الخَمسُ خِصالٍ فَهُوَ نَقِيٌّ تَقِيٌّ ، وللّه ِِ وَلِيٌّ ، ومِنَ الشَّيطانِ بَريءٌ .
إحياء علوم الدين:پسر لقمان حكيم از پدرش پرسيد: اى پدرم! كدام ويژگى در انسان ، بهتر است؟ لقمان گفت: «دين» .
پرسيد: اگر دو تا باشد ، چه طور؟
گفت: «دين و مال» .
پرسيد: اگر سه تا باشد ، چه طور؟
گفت: «دين و مال و حيا» .
پرسيد: اگر چهار تا باشد ، چه طور ؟
گفت : «دين و مال و حيا و خلقِ نيكو» .
پرسيد : اگر پنج تا باشد ، چه طور؟
گفت: «دين و مال و حيا و خلقِ نيكو و سخاوتمندى» .
پرسيد: اگر شش تا باشد ، چه طور؟
گفت: «اى پسرم! هر گاه در انسان ، اين پنج ويژگى جمع شود، او پاكيزه، پرهيزگار، دوست خدا و برى از شيطان خواهد بود» .
پرسيد: اگر دو تا باشد ، چه طور؟
گفت: «دين و مال» .
پرسيد: اگر سه تا باشد ، چه طور؟
گفت: «دين و مال و حيا» .
پرسيد: اگر چهار تا باشد ، چه طور ؟
گفت : «دين و مال و حيا و خلقِ نيكو» .
پرسيد : اگر پنج تا باشد ، چه طور؟
گفت: «دين و مال و حيا و خلقِ نيكو و سخاوتمندى» .
پرسيد: اگر شش تا باشد ، چه طور؟
گفت: «اى پسرم! هر گاه در انسان ، اين پنج ويژگى جمع شود، او پاكيزه، پرهيزگار، دوست خدا و برى از شيطان خواهد بود» .
نمایش منبع
روضة العقلاء ونزهة الفضلاء عن مجاعة بن الزبير :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : أي بُنَيَّ ، أيُّ شَيءٍ أقَلُّ ؟ وأيُّ شَيءٍ أكثَرُ ؟ وأيُّ شَيءٍ أحلى ؟ وأيُّ شَيءٍ أبرَدُ ؟ وأيُّ شَيءٍ آنَسُ ؟ وأيُّ شَيءٍ أوحَشُ ؟ وأيُّ شَيءٍ أقرَبُ ؟ وأيُّ شَيءٍ أبعَدُ ؟
قالَ : أمّا أقَلُّ شَيءٍ فَاليَقينُ، وأمّا أيُّ شَيءٍ أكثَرُ فَالشَّكُّ ، وأمّا أيُّ شَيءٍ أحلى فَروحُ اللّه ِ بَينَ العِبادِ يَتَحابّونَ بِها ، وأمّا أيُّ شَيءٍ أبرَدُ فَعَفوُ اللّه ِ عَن عِبادِهِ ، وعَفوُ النّاسِ بَعضِهِم عَن بَعضٍ، وأيُّ شَيءٍ آنَسُ حَبيبُكَ إذا أغلَقَ عَلَيكَ وعَلَيهِ بابٌ واحِدٌ، وأيُّ شَيءٍ أوحَشُ جَسَدٌ إذا ماتَ، فَلَيسَ شَيءٌ أوحَشَ مِنهُ، وأيُّ شَيءٍ أقرَبُ فَالآخِرَةُ مِنَ الدُّنيا ، وأيُّ شَيءٍ أبعَدُ فَالدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ .
قالَ : أمّا أقَلُّ شَيءٍ فَاليَقينُ، وأمّا أيُّ شَيءٍ أكثَرُ فَالشَّكُّ ، وأمّا أيُّ شَيءٍ أحلى فَروحُ اللّه ِ بَينَ العِبادِ يَتَحابّونَ بِها ، وأمّا أيُّ شَيءٍ أبرَدُ فَعَفوُ اللّه ِ عَن عِبادِهِ ، وعَفوُ النّاسِ بَعضِهِم عَن بَعضٍ، وأيُّ شَيءٍ آنَسُ حَبيبُكَ إذا أغلَقَ عَلَيكَ وعَلَيهِ بابٌ واحِدٌ، وأيُّ شَيءٍ أوحَشُ جَسَدٌ إذا ماتَ، فَلَيسَ شَيءٌ أوحَشَ مِنهُ، وأيُّ شَيءٍ أقرَبُ فَالآخِرَةُ مِنَ الدُّنيا ، وأيُّ شَيءٍ أبعَدُ فَالدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ .
روضة العقلاء و نزهة الفضلاء ـ به نقل از مجاعة بن زبير ـ : لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! چه چيزى كمترين است؟ و چه چيزى بيشترين؟ و چه چيزى شيرين ترين است؟ و چه چيزى گواراترين ؟ چه چيزى مأنوس ترين است؟ و چه چيزى وحشتناك ترين؟ و چه چيزى نزديك ترين؟ و چه چيزى دورترين؟» .
لقمان گفت : «كمترين چيز ، يقين است . بيشترين چيز ، شك است . شيرين ترين چيز ، نسيم رحمت خداوند عز و جل در بين مردم است كه با آن همديگر را دوست مى دارند . گواراترين چيز ، گذشت خدا از بندگانش و گذشت مردم از همديگر است . مأنوس ترين چيز ، دوست توست ، هنگامى كه يك در بر او و بر تو بسته باشد . وحشتناك ترين چيز ، پيكرى است كه مرده باشد ، كه چيزى وحشتناك تر از آن نيست . و نزديك ترين چيز ، آخرت نسبت به دنياست . و دورترين چيز ، دنيا نسبت به آخرت است» .
لقمان گفت : «كمترين چيز ، يقين است . بيشترين چيز ، شك است . شيرين ترين چيز ، نسيم رحمت خداوند عز و جل در بين مردم است كه با آن همديگر را دوست مى دارند . گواراترين چيز ، گذشت خدا از بندگانش و گذشت مردم از همديگر است . مأنوس ترين چيز ، دوست توست ، هنگامى كه يك در بر او و بر تو بسته باشد . وحشتناك ترين چيز ، پيكرى است كه مرده باشد ، كه چيزى وحشتناك تر از آن نيست . و نزديك ترين چيز ، آخرت نسبت به دنياست . و دورترين چيز ، دنيا نسبت به آخرت است» .
نمایش منبع
إحياء علوم الدين :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : ... يا بُنَيَّ ، إنَّ مَن يَرحَم يُرحَم ، ومَن يَصمُت يَسلَم ، ومَن يَقُلِ الخَيرَ يَغنَم ، ومَن يَقُلِ الشَّرَّ يَأثَم ، ومَن لا يَملِك لِسانَهُ يَندَم .
إحياء علوم الدين :لقمان به پسرش گفت : « . . . پسرم ! هر كه [به ديگرى ]رحم كند ، رحم مى شود ، و هر كه خاموش باشد ، سالم مى ماند ، و هر كه نيكو بگويد ، بهره مند مى گردد ، و هر كه بد بگويد ، گناه مى كند ، و هر كه زبانش را در اختيار نگيرد ، پشيمان مى گردد» .
نمایش منبع
الدرّ المنثور عن شُرَحبيل بن مسلم :قالَ لُقمانُ عليه السلام : أقصُرُ مِنَ اللَّجاجَةِ ، ولا أنطِقُ فيما لا يَعنيني ، ولا أكونُ مِضحاكاً مِن غَيرِ عَجَبٍ ، ولا مَشّاءً إلى غَيرِ أرَبٍ .
الدرّ المنثور ـ به نقل از شُرَحبيل بن مُسلم ـ : لقمان گفت: «از لجبازى ، كم مى كنم و درباره چيزى كه به من مربوط نيست ، سخن نمى گويم و خنده بدون تعجّب نمى كنم و بدون مقصد ، راه نمى روم» .
نمایش منبع
فيض القدير :قالَ لُقمانُ عليه السلام لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، لا تُكثِرِ الضِّحكَ مِن غَيرِ عَجَبٍ ، ولا تَمشِ مِن غَيرِ أرَبٍ ، ولا تَسأَل عَمّا لا يَعنيكَ .
فيض القدير :لقمان به پسرش گفت : «پسرم ! بدون تعجّب ، بسيار نخند و بدون مقصد ، راه نرو ، و درباره چيزى كه به تو مربوط نيست ، نپرس» .
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685