حديث و آيات: هديه كردن به اماكن متبرّكه
علل الشرائع عن ياسين : سَمِعتُ أبا جعفرٍ عليه السلام يقولُ : إنّ قَوما أقبَلوا مِن مِصرَ فماتَ رجُلٌ فأوصى إلى رجُلٍ بِالفِ دِرهَمٍ لِلكَعبَةِ ، فلَمّا قَدِمَ مَكّةَ سألَ عَن ذلكَ فدَلُّوهُ على بَني شَيبَةَ فأتاهُم فأخبَرَهُمُ الخَبرَ ، فقالوا : قَد بَرئتْ ذِمَّتُكَ ادفَعْها إلَينا ، فقامَ الرّجُلُ فسَألَ النّاسَ فدَلُّوهُ على أبي جعفرٍ محمّدِ بنِ عليٍّ عليهما السلام ، قالَ أبو جعفرٍ محمّدُ بنُ عليٍّ عليهما السلام : فأتاني فسَألَني فقُلتُ لَهُ : إنّ الكَعبَةَ غَنِيَّةٌ عَن هذا ، انظُرْ إلى مَن أمَّ هذا البَيتَ و قُطِعَ ، أو ذَهَبَت
نَفَقَتُهُ ، أو ضَلَّت راحِلَتُهُ ، أو عَجَزَ أن يَرجِعَ إلى أهلِهِ ، فادفَعْها إلى هؤلاءِ الّذينَ سَمَّيتُ لَكَ
قالَ : فأتَى الرّجُلُ بَني شَيبَةَ فأخبَرَهُم بقَولِ أبي جعفرٍ عليه السلام ، فقالوا : هذا ضالٌّ مُبتَدِعٌ لَيس يُؤخَذُ عَنهُ و لا عِلمَ لَهُ ، و نَحنُ نَسألُكَ بحَقِّ هذا البَيتِ و بحَقِّ كذا و كذا لَما أبلَغتَهُ عَنّا هذا الكَلامَ !
قالَ : فأتَيتُ أبا جعفرٍ عليه السلام فقُلتُ لَهُ : لَقِيتُ بَني شَيبَةَ فأخبَرتُهُم فزَعَموا أنّكَ كذا و كذا و أنّكَ لا عِلمَ لكَ ، ثُمّ سَألُوني باللّه ِ العَظيمِ لَما اُبلِغُكَ ما قالوا . قالَ : و أنا أسألُكَ بما سَألُوكَ لَما أتَيتَهُم فقُلتَ لَهُم : إنّ مِن عِلمي لَو وُلِّيتُ شَيئا مِن اُمورِ المُسلمينَ لَقَطَعتُ أيديهِم ثُمّ عَلَّقتُها في أستارِ الكَعبَةِ ، ثُمّ أقَمتُهُم علَى المِصطَبَةِ ، ثُمّ أمَرتُ مُنادِيا يُنادي: ألا إنّ هؤلاءِ سُرّاقُ اللّه ِ فاعرِفوهُم .
قالَ : فأتَى الرّجُلُ بَني شَيبَةَ فأخبَرَهُم بقَولِ أبي جعفرٍ عليه السلام ، فقالوا : هذا ضالٌّ مُبتَدِعٌ لَيس يُؤخَذُ عَنهُ و لا عِلمَ لَهُ ، و نَحنُ نَسألُكَ بحَقِّ هذا البَيتِ و بحَقِّ كذا و كذا لَما أبلَغتَهُ عَنّا هذا الكَلامَ !
قالَ : فأتَيتُ أبا جعفرٍ عليه السلام فقُلتُ لَهُ : لَقِيتُ بَني شَيبَةَ فأخبَرتُهُم فزَعَموا أنّكَ كذا و كذا و أنّكَ لا عِلمَ لكَ ، ثُمّ سَألُوني باللّه ِ العَظيمِ لَما اُبلِغُكَ ما قالوا . قالَ : و أنا أسألُكَ بما سَألُوكَ لَما أتَيتَهُم فقُلتَ لَهُم : إنّ مِن عِلمي لَو وُلِّيتُ شَيئا مِن اُمورِ المُسلمينَ لَقَطَعتُ أيديهِم ثُمّ عَلَّقتُها في أستارِ الكَعبَةِ ، ثُمّ أقَمتُهُم علَى المِصطَبَةِ ، ثُمّ أمَرتُ مُنادِيا يُنادي: ألا إنّ هؤلاءِ سُرّاقُ اللّه ِ فاعرِفوهُم .
علل الشرائع ـ به نقل از ياسين ـ : از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: گروهى از مصر آمدند و در اين بين يكى از آنها درگذشت؛ اما پيش از آنكه بميرد به مردى وصيت كرد از اموال او هزار درهم به كعبه تقديم كند. چون آن مرد وارد مكّه شد، در اين باره كه آن مبلغ را به چه كسى بايد بدهد پرس و جو كرد. بنى شيبه را به او معرفى كردند. آن مرد نزد بنى شيبه رفت و موضوع را به آنان گفت. بنى شيبه گفتند: تو وظيفه ات را انجام داده اى؛ درهم ها را به ما بده. امّا مرد برخاست و [دوباره ]از مردم جويا شد. [اين بار، مردم ]او را به ابو جعفر محمّد بن على عليهما السلام راهنمايى كردند. شنيدم حضرت باقر عليه السلام فرمود: آن مرد نزد من آمد و تكليف آن درهم ها را از من پرسيد. من به او گفتم: كعبه از اين چيزها بى نياز است.
ببين چه كسى به زيارت اين خانه آمده و در راه مانده است، يا خرجى اش تمام شده، يا شترش را گم كرده، يا چيزى ندارد كه نزد خانواده اش برگردد، آن درهم ها را به اينهايى كه برايت اسم بردم بده
آن مرد نزد بنى شيبه برگشت و گفته ابو جعفر عليه السلام را به اطلاع ايشان رساند. بنى شيبه گفتند: او آدم گمراه و بدعتگذارى است و اطلاعى ندارد و نبايد به حرف هايش گوش داد، و تو را به حقّ اين خانه و به حقّ چه و چه سوگند مى دهيم كه اين حرف ما را به اطلاع او برسانى
آن مرد مى گويد: نزد ابو جعفر عليه السلام برگشتم و گفتم: من به ديدار بنى شيبه رفتم و گفته شما را به اطلاع ايشان رساندم، اما آنها گفتند كه شما چنين و چنان هستيد و چيزى بلد نيستيد و سپس مرا به خداى بزرگ سوگند دادند كه آنچه را گفتند به شما برسانم. حضرت باقر عليه السلام فرمود: من نيز تو را به همان چيزى كه آنان سوگند دادند سوگند مى دهم كه پيش آنها بروى و بگويى: من همين قدر مى دانم كه اگر زمام امرى از امور مسلمانان را به دست گيرم دست هاى آنان (بنى شيبه) را قطع خواهم كرد و به پرده هاى كعبه خواهم آويخت و آنگاه خودشان را روى سكّو مى ايستانم و سپس دستور مى دهم جارچى جار زند كه: هان! اينان دزدان [اموال ]خدايند، آنها را بشناسيد.
آن مرد نزد بنى شيبه برگشت و گفته ابو جعفر عليه السلام را به اطلاع ايشان رساند. بنى شيبه گفتند: او آدم گمراه و بدعتگذارى است و اطلاعى ندارد و نبايد به حرف هايش گوش داد، و تو را به حقّ اين خانه و به حقّ چه و چه سوگند مى دهيم كه اين حرف ما را به اطلاع او برسانى
آن مرد مى گويد: نزد ابو جعفر عليه السلام برگشتم و گفتم: من به ديدار بنى شيبه رفتم و گفته شما را به اطلاع ايشان رساندم، اما آنها گفتند كه شما چنين و چنان هستيد و چيزى بلد نيستيد و سپس مرا به خداى بزرگ سوگند دادند كه آنچه را گفتند به شما برسانم. حضرت باقر عليه السلام فرمود: من نيز تو را به همان چيزى كه آنان سوگند دادند سوگند مى دهم كه پيش آنها بروى و بگويى: من همين قدر مى دانم كه اگر زمام امرى از امور مسلمانان را به دست گيرم دست هاى آنان (بنى شيبه) را قطع خواهم كرد و به پرده هاى كعبه خواهم آويخت و آنگاه خودشان را روى سكّو مى ايستانم و سپس دستور مى دهم جارچى جار زند كه: هان! اينان دزدان [اموال ]خدايند، آنها را بشناسيد.
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685