- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست حکمتنامه جوان
- زين العابدين
- حدیث و آیات
حديث و آيات: زين العابدين
فتح الأبواب عن حَمّاد بن حَبيب الكوفيّ : خَرَجنا حُجّاجا فَرَحَلنا من زُبالَةَ لَيلاً ، فَاستَقبَلَنا ريحٌ سَوداءُ مُظلِمَةٌ ، فَتَقَطَّعَتِ القافِلَةُ ، فَتِهتُ في تِلكَ الصَّحاري وَالبَراري ، فَانتَهَيتُ إلى وادٍ قَفرٍ ، فَلَمّا أن جَنَّنِي اللَّيلُ آوَيتُ إلى شَجَرَةٍ عادِيَةٍ ، فَلَمّا أنِ اختَلَطَ الظَّلامُ إذا أ نَا بِشابٍّ قَد أقبَلَ ، عَلَيهِ أطمارٌ بيضٌ ، تَفوحُ مِنهُ رائِحَةُ المِسكِ ، فَقُلتُ في نَفسي : هذا وَلِيٌّ مِن أولِياءِ اللّه ِ تَعالى مَتى ما أحَسَّ بِحَرَكَتي خَشيتُ نِفارَهُ ، وأن أمنَعَهُ عَن كَثيرٍ مِمّا يُريدُ فِعالَهُ ، فَأَخفَيتُ نَفسي مَا
استَطَعتُ ، فَدَنا إلَى المَوضِعِ ، فَتَهَيَّأَ لِلصَّلاةِ ، ثُمَّ وَثَبَ قائِما وهُوَ يَقولُ : «يا مَن أحارَ كُلَّ شَيءٍ مَلَكوتا ، وقَهَرَ كُلَّ شَيءٍ جَبَروتا ، أولِج قَلبي فَرَحَ الإِقبالِ عَلَيكَ ، وألحِقني بِمَيدانِ المُطيعينَ لَكَ» ، قالَ : ثُمَّ دَخَلَ فِي الصَّلاةِ ، فَلَمّا أن رَأَيتُهُ قَد هَدَأَت أعضاؤُهُ ، وسَكَنَت حَرَكاتُهُ ، قُمتُ إلَى المَوضِعِ الَّذي تَهَيَّأَ مِنهُ لِلصَّلاةِ ، فَإِذا بِعَينٍ تُفيضُ بِماءٍ أبيَضَ ، فَتَهَيَّأتُ لِلصَّلاةِ ، ثُمَّ قُمتُ خَلفَهُ ، فَإِذا أ نَا بِمِحرابٍ كَأَ نَّهُ مُثِّلَ في ذلِكَ المَوقِفِ ، فَرَأَيتُهُ كُلَّما مَرَّ بِآيَةٍ فيها ذِكرُ الوَعدِ وَالوَعيدِ يُرَدِّدُها بِأَشجانِ الحَنينِ ، فَلَمّا أن تَقَشَّعَ الظَّلامُ وَثَبَ قائِما وهُوَ يَقولُ : «يا مَن قَصَدَهُ الطالِبونَ فَأَصابوهُ مُرشِدا ، وأمَّهُ الخائِفونَ فَوَجَدوهُ مُتَفَضِّلاً ، ولَجَأَ إلَيهِ العابِدونَ فَوَجَدوهُ نَوّالاً» . فَخِفتُ أن يَفوتَني شَخصُهُ ، وأن يَخفى عَلَيَّ أثَرُهُ ، فَتَعَلَّقتُ بِهِ ، فَقُلتُ لَهُ : بِالَّذي أسقَطَ عَنكَ مَلالَ التَّعَبِ ، ومَنَحَكَ شِدَّةَ شَوقِ لَذيذِ الرُّعبِ ، إلاّ ألحَقتَني مِنكَ جَناحَ رَحمَةٍ ، وكَنَفَ رِقَّةٍ ، فَإِنّي ضالٌّ ، وبِعَيني كُلَّما صَنَعتَ ، وباُذُني كُلَّما نَطَقتَ ، فَقالَ : «لَو صَدَقَ تَوَكُّلُكَ ماكُنتَ ضالاًّ ، ولكِنِ اتَّبِعني وَاقفُ أثَري» ، فَلَمّا أن صارَ تَحتَ الشَّجَرَةِ أخَذَ بِيَدي ، فَتَخَيَّلَ إلَيَّ أنَّ الأَرضَ تُمَدُّ مِن تَحتِ قَدَمي ، فَلَمَّا انفَجَرَ عَمودُ الصُّبحِ ، قالَ لي : «أبشِر فَهذِهِ مَكَّةُ » ، قالَ : فَسَمِعتُ الصَّيحَةَ ، ورَأَيتُ المَحَجَّةَ .
فَقُلتُ : بِالَّذي تَرجوهُ يَومَ الآزِفَةِ ويَومَ الفاقَةِ ، مَن أنتَ؟
فَقالَ لي : «أمّا إذا أقسَمتَ عَلَيَّ فَأَ نَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ ابنِ أبي طالِبٍ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيهِم» .
فَقُلتُ : بِالَّذي تَرجوهُ يَومَ الآزِفَةِ ويَومَ الفاقَةِ ، مَن أنتَ؟
فَقالَ لي : «أمّا إذا أقسَمتَ عَلَيَّ فَأَ نَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ ابنِ أبي طالِبٍ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيهِم» .
فتح الأبواب ـ به نقل از حمّاد بن حبيب كوفى ـ : براى گزاردن حج بيرون رفتيم . شبانه از منطقه زباله گذشتيم . بادهاى سياه و ظلمانى به سوى ما وزيدن گرفت . كاروان از هم گسست و در بيابان ، سرگردان شد . من به سرزمينى خشك رسيدم . وقتى شب كاملاً مرا فراگرفت ، به درختى بزرگ پناه بردم . وقتى به تاريكى اُنس گرفتم ، ديدم جوانى مى آيد كه لباسى كهنه و سفيد بر
تن دارد و بوى مُشْك از او به هوا برخاسته است. با خود گفتم: اين، يكى از اولياى خداست و اگر حركتى كنم و او متوجّه شود ، مى ترسم از اين جا برود و مانع كارهايى كه مى خواهد انجام دهد ، شوم . پس تا آن جا كه مى توانستم ، خود را پنهان كردم و او به محلّ مورد نظر خويش ، نزديك شد . خود را براى نماز آماده كرد و به پا خاست ، در حالى كه مى گفت : «اى كسى كه ملكوتش همه چيز را حيران كرده ، و جبروتش همه چيز را به سلطه درآورده است . شادمانىِ رو آوردن به سوى تو بر قلبم درآور و مرا به ميدان اطاعت كنندگان خويش ، ملحق ساز» .
سپس به نماز درآمد . چون ديدم اعضايش آرامش يافت و حركتش به سكون بدل گشت ، به محلّ نماز او درآمدم . ديدم اشك از ديدگانش سرازير است . من هم خود را براى نماز ، آماده كردم و پشت سرش ايستادم . محرابى ديدم كه در آن سرزمين ، يگانه بود . هرگاه آيه اى كه در آن وعد و وعيد بود ، تلاوت مى كرد ، با صداى حزين ، آن را تكرار مى كرد . چون تاريكى ها به كنار رفت ، به پا خاست ، در حالى كه مى گفت : «اى كسى كه جويندگان ، او را مى جويند و او را راهنما يافتند ، و خائفان به او روى آوردند و او را تفضّل كننده يافتند ، و عبادت پيشگان به او پناه بردند و او را خيررسان يافتند!» .
ترسيدم از دستم برود و او را نشناسم . او را گرفتم و گفتم : تو را سوگند به كسى كه رنج خستگى را از تو برداشته و اشتياقى بسيار و بيمى لذّت بخش به تو بخشيده ، كه مرا در پناه رحمت خويش گيرى كه من ، گم راهم . تمام رفتار تو را ديدم و تمام سخنت را شنيدم .
آن گاه فرمود : «اگر توكّل تو از سرِ صدق باشد ، گم راه نخواهى بود ؛ ليكن به دنبال من بيا» .
چون به زير درخت درآمد، دستم را گرفت. گويا زمين زيرِ پايم كشيده مى شد (حركت مى كرد). وقتى سپيده دميد، به من گفت: «به شهر مكّه خوش آمدى!».
صداى فريادى شنيدم و نشانه ها[ى شهر] را ديدم . سپس به وى گفتم : سوگند به آن كه در روز واپسين به وى اميدوارى ، كيستى؟
فرمود : «چون مرا سوگند دادى ، [بِدان كه] من على بن حسين ، فرزند على بن ابى طالبم» .
سپس به نماز درآمد . چون ديدم اعضايش آرامش يافت و حركتش به سكون بدل گشت ، به محلّ نماز او درآمدم . ديدم اشك از ديدگانش سرازير است . من هم خود را براى نماز ، آماده كردم و پشت سرش ايستادم . محرابى ديدم كه در آن سرزمين ، يگانه بود . هرگاه آيه اى كه در آن وعد و وعيد بود ، تلاوت مى كرد ، با صداى حزين ، آن را تكرار مى كرد . چون تاريكى ها به كنار رفت ، به پا خاست ، در حالى كه مى گفت : «اى كسى كه جويندگان ، او را مى جويند و او را راهنما يافتند ، و خائفان به او روى آوردند و او را تفضّل كننده يافتند ، و عبادت پيشگان به او پناه بردند و او را خيررسان يافتند!» .
ترسيدم از دستم برود و او را نشناسم . او را گرفتم و گفتم : تو را سوگند به كسى كه رنج خستگى را از تو برداشته و اشتياقى بسيار و بيمى لذّت بخش به تو بخشيده ، كه مرا در پناه رحمت خويش گيرى كه من ، گم راهم . تمام رفتار تو را ديدم و تمام سخنت را شنيدم .
آن گاه فرمود : «اگر توكّل تو از سرِ صدق باشد ، گم راه نخواهى بود ؛ ليكن به دنبال من بيا» .
چون به زير درخت درآمد، دستم را گرفت. گويا زمين زيرِ پايم كشيده مى شد (حركت مى كرد). وقتى سپيده دميد، به من گفت: «به شهر مكّه خوش آمدى!».
صداى فريادى شنيدم و نشانه ها[ى شهر] را ديدم . سپس به وى گفتم : سوگند به آن كه در روز واپسين به وى اميدوارى ، كيستى؟
فرمود : «چون مرا سوگند دادى ، [بِدان كه] من على بن حسين ، فرزند على بن ابى طالبم» .
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685