- صفحه اصلی
- لیست کتابهای حدیث
- فهرست حکمتنامه کودک
- شاد كردن
- حدیث و آیات
حديث و آيات: شاد كردن
كشف اليقين : رُوِيَ أنَّهُ [عَلِيّاً عليه السلام] اجتازَ لَيلَةً عَلَى امرَأَةٍ مِسكينَةٍ لَها أطفالٌ صِغارٌ يَبكونَ مِنَ الجوعِ ، وهِيَ تُشاغِلُهُم وتُلهيهِم حَتّى يَناموا ، وكانَت قَد أشعَلَت نارا تَحتَ قِدرٍ فيها ماءٌ لا غَيرَ ، وأوهَمَتهُم أنَّ فيها طَعاما تَطبُخُهُ لَهُم .
فَعَرَفَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام حالَها ، فَمَشى عليه السلام ومَعهُ قَنبَرٌ إلى مَنزِلِهِ ، فَأَخرَجَ قَوصَرَّةَ تَمرٍ وجِرابَ دَقيقٍ وشَيئا مِنَ الشَّحمِ وَالأَرُزِّ وَالخُبزِ ، وحَمَلَهُ عَلى كَتِفِهِ الشَّريفِ ، فَطَلَبَ قَنبَرٌ حَملَهُ ، فَلَم يَفعَل . فَلَمّا وَصَل إلى بابِ المَرأَةِ استَأذَنَ عَلَيها ، فَأَذِنَت لَهُ فِي الدُّخولِ .
فَأَرمى شَيئا مِنَ الأَرُزِّ فِي القِدرِ ومَعَهُ شَيءٌ مِنَ الشَّحمِ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن نَضجِهِ عَرَّفَهُ (قَرَّبَهُ) لِلصِّغارِ وأمَرَهم بِأكلِهِ .
فَلَمّا شَبِعوا أخَذَ يَطوفُ بِالبَيتِ ويُبَعبِعُ لَهُم ، فَأَخَذوا فِي الضَّحِكِ .
فَلَمّا خَرَجَ عليه السلام قالَ لَهُ قَنبَرٌ : يا مَولايَ ، رَأَيتُ اللَّيلَةَ شَيئا عَجيبا قَد عَلِمتُ سَبَبَ بَعضِهِ ؛ وهُوَ حَملُكَ لِلزّادِ طَلَبا لِلثَّوابِ ، أمّا طَوافُكَ بِالبَيتِ عَلى يَدَيكَ ورِجلَيكَ وَالبَعبَعَةُ فَما أدري سَبَبَ ذلِكَ !
فَقالَ عليه السلام : يا قَنبَرُ ، إنّي دَخَلتُ عَلى هؤُلاءِ الأَطفالِ وهُم يَبكونَ مِن شِدَّةِ الجوعِ ، فَأَحبَبتُ أن أخرُجَ عَنهُم وهُم يَضحَكونَ مَعَ الشِّبعِ ، فَلَم أجِد سَبَبا سِوى ما فَعَلتُ .
فَعَرَفَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام حالَها ، فَمَشى عليه السلام ومَعهُ قَنبَرٌ إلى مَنزِلِهِ ، فَأَخرَجَ قَوصَرَّةَ تَمرٍ وجِرابَ دَقيقٍ وشَيئا مِنَ الشَّحمِ وَالأَرُزِّ وَالخُبزِ ، وحَمَلَهُ عَلى كَتِفِهِ الشَّريفِ ، فَطَلَبَ قَنبَرٌ حَملَهُ ، فَلَم يَفعَل . فَلَمّا وَصَل إلى بابِ المَرأَةِ استَأذَنَ عَلَيها ، فَأَذِنَت لَهُ فِي الدُّخولِ .
فَأَرمى شَيئا مِنَ الأَرُزِّ فِي القِدرِ ومَعَهُ شَيءٌ مِنَ الشَّحمِ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن نَضجِهِ عَرَّفَهُ (قَرَّبَهُ) لِلصِّغارِ وأمَرَهم بِأكلِهِ .
فَلَمّا شَبِعوا أخَذَ يَطوفُ بِالبَيتِ ويُبَعبِعُ لَهُم ، فَأَخَذوا فِي الضَّحِكِ .
فَلَمّا خَرَجَ عليه السلام قالَ لَهُ قَنبَرٌ : يا مَولايَ ، رَأَيتُ اللَّيلَةَ شَيئا عَجيبا قَد عَلِمتُ سَبَبَ بَعضِهِ ؛ وهُوَ حَملُكَ لِلزّادِ طَلَبا لِلثَّوابِ ، أمّا طَوافُكَ بِالبَيتِ عَلى يَدَيكَ ورِجلَيكَ وَالبَعبَعَةُ فَما أدري سَبَبَ ذلِكَ !
فَقالَ عليه السلام : يا قَنبَرُ ، إنّي دَخَلتُ عَلى هؤُلاءِ الأَطفالِ وهُم يَبكونَ مِن شِدَّةِ الجوعِ ، فَأَحبَبتُ أن أخرُجَ عَنهُم وهُم يَضحَكونَ مَعَ الشِّبعِ ، فَلَم أجِد سَبَبا سِوى ما فَعَلتُ .
كشف اليقين : گزارش شده كه على عليه السلام ، شبى بر زنى تهى دستْ عبور كرد كه كودكانى خردسال داشت و از گرسنگى ، گريه مى كردند . آن زن ، كودكان را مشغول و سرگرم مى كرد تا بخوابند ، و آتشى زير ديگى كه فقط آب داشت ، برافروخته بود ، تا كودكان گمان بَرَند كه در ديگ ، غذايى است كه برايشان مى پَزَد .
امير مؤمنان ، از حال زن آگاه شد . به سوى خانه اش راه افتاد ، در حالى كه قنبر نيز با او بود . سپس ، زنبيلى خرما و كيسه اى آرد و مقدارى پيه ، برنج و نان برداشت و بر دوش خود نهاد . قنبر خواست آن را بر دوش كشد كه ايشان ، نگذاشت .
وقتى به خانه زن رسيد ، اجازه ورود خواست . زن ، اجازه ورود داد . سپس مقدارى برنج با مقدارى پيه در ديگ ريخت . وقتى كه از پختن آن فارغ شد ، آن را در اختيار كودكان گذاشت و از آنها خواست كه بخورند .
وقتى سير شدند ، شروع كرد به چرخيدن دور اتاق و صداى «بَع بَع» در آوردن ، و آنها مى خنديدند .
وقتى از خانه بيرون آمد ، قنبر به وى گفت : سرورم ! ديشب امرى شگفت ديدم. علّت برخى را دانستم كه بر دوش كشيدن توشه براى كسب ثواب باشد ؛ امّا علّت دور خانه بر دست و پا چرخيدن و صداى «بع بع» در آوردن را ندانستم !
فرمود : «اى قنبر ! من بر اين كودكان ، وارد شدم ، در حالى كه از شدّت گرسنگى گريه مى كردند . دوست داشتم از نزد آنان خارج شوم ، در حالى كه با شكم سير مى خندند و راهى [براى خنداندن كودكان ]جز آنچه انجام دادم ، نيافتم» .
امير مؤمنان ، از حال زن آگاه شد . به سوى خانه اش راه افتاد ، در حالى كه قنبر نيز با او بود . سپس ، زنبيلى خرما و كيسه اى آرد و مقدارى پيه ، برنج و نان برداشت و بر دوش خود نهاد . قنبر خواست آن را بر دوش كشد كه ايشان ، نگذاشت .
وقتى به خانه زن رسيد ، اجازه ورود خواست . زن ، اجازه ورود داد . سپس مقدارى برنج با مقدارى پيه در ديگ ريخت . وقتى كه از پختن آن فارغ شد ، آن را در اختيار كودكان گذاشت و از آنها خواست كه بخورند .
وقتى سير شدند ، شروع كرد به چرخيدن دور اتاق و صداى «بَع بَع» در آوردن ، و آنها مى خنديدند .
وقتى از خانه بيرون آمد ، قنبر به وى گفت : سرورم ! ديشب امرى شگفت ديدم. علّت برخى را دانستم كه بر دوش كشيدن توشه براى كسب ثواب باشد ؛ امّا علّت دور خانه بر دست و پا چرخيدن و صداى «بع بع» در آوردن را ندانستم !
فرمود : «اى قنبر ! من بر اين كودكان ، وارد شدم ، در حالى كه از شدّت گرسنگى گريه مى كردند . دوست داشتم از نزد آنان خارج شوم ، در حالى كه با شكم سير مى خندند و راهى [براى خنداندن كودكان ]جز آنچه انجام دادم ، نيافتم» .
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685