حديث و آيات: مقدمه
زندگينامه امام رضـا عليه السلام
امام هشتم، على بن موسى الرضا عليه السلام در روز 11 ذى قعده سال 148 هجرى در مدينه چشم به جهان گشود. وقتى به دنيا آمد، جدّش امام صادق عليه السلام هنوز زنده بود. در گوش او اذان و اقامه گفت و او را به عنوانِ «بقية اللّه » ستود. مادر گرامى او «نجمه» نام داشت، بانويى با فضيلت كه نام ديگرش «تُكتم» است.
وقتى پدر بزرگوارش امام كاظم عليه السلام در زندان بغداد از دنيا رفت، آن حضرت 35 سال داشت و مسؤوليت امامت و پيشوايى شيعه را عهده دار شد. به خاطر دانش بسيار آن حضرت، او را «عالم آل محمّد» ناميده اند. پدرش درباره او فرمود: «اين فرزند، فقيه ترين فرزندان من است».
مدّت امامت آن حضرت 20 سال طول كشيد. ده سال آن همزمان با خلافت هارون الرشيد و ده سال دوم معاصر امين و مأمون عباسى بود. پيش از امامت نيز در دوره پدر بزرگوارش، همزمان با مهدى و هادى عباسى بود.
آن حضرت ابتدا در مدينه مى زيست. سپس به عراق رفت و چند سال آخر به ايران سفر كرد و در خراسان كنار مأمون بود، تا آنكه در غربت به شهادت رسيد. خواهرش فاطمه معصومه عليهاالسلام به شوق ديدن برادر، از مدينه به سوى ايران آمد و در قم درگذشت و موفق به ديدار برادرش نشد.
دوران امامت آن حضرت، دوره سختى بود. بنى عباس با علويان برخوردى ستمگرانه داشتند. موسى بن جعفر عليه السلام را به شهادت رساندند و امام رضا عليه السلام را هم در شرايط دشوار و محدود كننده اى قرار دادند. ستم هاى عباسيان به نحوى بود كه هر چند وقت يك بار، علويان بر ضدّ آنان در گوشه و كنار و در سراسر منطقه ديلم، خراسان، اهواز، بصره، حجار و يمن قيام مى كردند. اين قيام ها براى دستگاه خلافت عباسى خطرناك بود. شايد يكى از علل فرا خواندن امام رضا به خراسان و سپردن ولايتعهدى به آن حضرت، براى كاستن از اين شورشها و جلب عواطف شيعيان بود. حضرت رضا عليه السلام چون مى دانست آن قيام ها هيچ كدام به ثمر نمى رسد، از مشاركت در آنها پرهيز مى كرد.
امام رضا عليه السلام با بى ميلى و به اجبار، توسط مأمون از مدينه به «مرو» در خراسان احضار شد. در طول مسير كه از شهرهاى بصره، خرمشهر، اهواز، اراك، قم، رى و نيشابور مى گذشت، شيعيان كه علاقه مند حضرتش بودند، به استقبال مى شتافتند و از حضرتش بهره مى گرفتند. پرشورترين تجمّعات مردمى در شهر نيشابور بود كه امام رضا عليه السلام در آن جمعِ پرشكوه، حديث معروف «سلسلة الذهب» را بيان فرمود و شرط نجات بخشىِ توحيد را اعتقاد به امامتِ اهل بيت دانست. ورود حضرت رضا به مرو، در سال 201 هجرى بود. هنگام ورود، مأمون و بسيارى از بزرگان حكومتى به استقبال آمده بودند. ابتدا مأمون وا نمود مى كرد كه مى خواهد خلافت را به امام واگذار كند. امام نمى پذيرفت. اصرار بر پذيرش وليعهدى كرد. امام كه از نيرنگ و نقشه او خبر داشت، نمى پذيرفت. سرانجام با اصرار و اجبار مأمون، ولايتعهدى را پذيرفت، اما به شرط اينكه در هيچ يك از كارهاى حكومتى و عزل و نصب ها دخالت نكند. امام مى خواست از وجود او و شرايط پيش آمده، براى توجيه كارهاى خلافِ حكّام ستمگر استفاده نشود. بيعت بزرگان كشورى و لشكرى با حضرت به عنوان وليعهد، در دهم رمضان سال 201 هجرى بود. امام به برخى از شيعيان كه از اين تحوّل سياسى خيلى خوشحال بودند، اشاره فرمود كه اين كار، به سامان نخواهد رسيد.
در مدّت اقامت حضرت در خراسان، جلسات متعدّد مباحثات علمى و مناظره بين امام و سرانِ فرقه ها و مذاهب مختلف برگزار مى شد. امام از نظر علمى بر همه برترى داشت و پيروز مى شد و بر موقعيت و محبوبيتش افزوده مى گشت. امام از اين فرصت پيش آمده، بيشترين بهره را گرفت تا هم معارف بلند اسلام و تعاليم اهل بيت را بيان كند، هم جايگاه والاى علمى و فضايل خاندان رسالت و شايستگى خود و آل على را براى پيشوايى مردم نشان دهد. تصميم امام براى خواندن نماز عيد و شور و شوق عمومى و ابراز محبّت نسبت به آن حضرت، براى قدرت حاكم تكان دهنده بود. به اين خاطر امام را از نيمه راه برگرداند.
مأمون كه زيرك و هوشيار بود، روند حوادث را به نفع خود نمى ديد. توجّه ها به امام، رفته رفته بيشتر مى شد و موقعيت امام درخشان تر مى گشت. حسد، او را برانگيخت تا كم كم به فكر از ميان برداشتن امام بيفتد. اين نقشه را عملى ساخت و حضرت را مسموم و شهيد كرد. گرچه نمى خواست كسى بفهمد كه او امام را كشته است، ولى افكار عمومى و مردم، قاتل او را مأمون مى دانستند. شهادت حضرت در روز آخر ماه صفر سال 203 هجرى بود، در حالى كه 55 سال از عمر شريفش مى گذشت.
امام رضا عليه السلام راضى به رضاى خدا بود. از اين رو اين لقب به او اختصاص يافته است. سيره اخلاقى حضرت، بسيار جالب و سازنده بود. وى برخوردى همراه با ادب و حسن خلق داشت، هرگز به كسى تندى و جفا نمى كرد. كلام كسى را قطع نمى كرد تا از سخن فارغ شود. تا مى توانست، از برآوردن نيازِ محتاجان كوتاهى نمى كرد. پيش همنشينان پاى خود را دراز نمى كرد، تكيه نمى داد، به غلامان و خدمتكاران ناسزا نمى گفت، قهقهه سر نمى داد، خنده اش تبسّم بود، در خلوت و تنهايى، سفره اش را مى گسترد و همه غلامان، حتى دربان و كار پردازِ خانه را هم بر سر سفره مى نشاند. شبها كم مى خوابيد، بيشتر وقت ها تا سحر بيدار بود و عبادت مى كرد. روزه زياد مى گرفت. هر ماه سه روز را (روز اول، وسط، آخر) روزه مى گرفت. كارهاى خير و صدقات پنهانى در شبهاى تاريك، بسيار داشت. گاهى هر سه روز يك بار ختم قرآن مى كرد. شبها هنگام خواب، در بستر خويش تلاوت قرآن مى كرد. لباس شخصى او ساده و خشن بود، امّا هنگامى كه براى ديدار با مردم بيرون مى آمد، خود را براى آنان مى آراست. شبها هنگام غذا مى گفت ظرفى مى آوردند و از بهترين غذاهاى سفره بر مى داشت و در ظرف مى نهاد و مى فرمود كه به فقرا برسانند. هرگز از مهمان خويش كار نمى كشيد، هنگام كمك به نيازمند و سائل، مى كوشيد تا آبروى او حفظ شود و شرمنده نگردد. زندگيش ساده بود. به انسانها هر چند فقير و سياه و برده باشند احترام مى كرد. شاعران متعهّد را گرامى مى داشت. خلعت و جايزه اى كه به دِعبل، شاعر شيعى و انقلابى بخشيد، يكى از اين نمونه هاست.
علم و دانش او بسيار بود. احاديث بسيارى در كتب شيعه از او نقل شده است. كتابِ «عيون اخبار الرضا» از تأليفات شيخ صدوق، مجموعه اى از سخنان آن حضرت را در بر دارد. كرامات و معجزات بسيارى از حضرتش نقل شده است. بخصوص پس از دفن در خراسان، بارگاه او ملجأ و پناه درماندگان شد. هزاران نفر تا كنون با تضرّع و توسّل به آن حضرت، از بيمارى شفا يافته و به حاجت هاى خويش رسيده اند. اينك قبر مطهر او در مشهد، همه ساله ميليون ها دل مشتاق را به سوى خود مى كشاند و به تعبير امام خمينى قدس سره پايتخت معنوى ايران، مشهد است.
وقتى پدر بزرگوارش امام كاظم عليه السلام در زندان بغداد از دنيا رفت، آن حضرت 35 سال داشت و مسؤوليت امامت و پيشوايى شيعه را عهده دار شد. به خاطر دانش بسيار آن حضرت، او را «عالم آل محمّد» ناميده اند. پدرش درباره او فرمود: «اين فرزند، فقيه ترين فرزندان من است».
مدّت امامت آن حضرت 20 سال طول كشيد. ده سال آن همزمان با خلافت هارون الرشيد و ده سال دوم معاصر امين و مأمون عباسى بود. پيش از امامت نيز در دوره پدر بزرگوارش، همزمان با مهدى و هادى عباسى بود.
آن حضرت ابتدا در مدينه مى زيست. سپس به عراق رفت و چند سال آخر به ايران سفر كرد و در خراسان كنار مأمون بود، تا آنكه در غربت به شهادت رسيد. خواهرش فاطمه معصومه عليهاالسلام به شوق ديدن برادر، از مدينه به سوى ايران آمد و در قم درگذشت و موفق به ديدار برادرش نشد.
دوران امامت آن حضرت، دوره سختى بود. بنى عباس با علويان برخوردى ستمگرانه داشتند. موسى بن جعفر عليه السلام را به شهادت رساندند و امام رضا عليه السلام را هم در شرايط دشوار و محدود كننده اى قرار دادند. ستم هاى عباسيان به نحوى بود كه هر چند وقت يك بار، علويان بر ضدّ آنان در گوشه و كنار و در سراسر منطقه ديلم، خراسان، اهواز، بصره، حجار و يمن قيام مى كردند. اين قيام ها براى دستگاه خلافت عباسى خطرناك بود. شايد يكى از علل فرا خواندن امام رضا به خراسان و سپردن ولايتعهدى به آن حضرت، براى كاستن از اين شورشها و جلب عواطف شيعيان بود. حضرت رضا عليه السلام چون مى دانست آن قيام ها هيچ كدام به ثمر نمى رسد، از مشاركت در آنها پرهيز مى كرد.
امام رضا عليه السلام با بى ميلى و به اجبار، توسط مأمون از مدينه به «مرو» در خراسان احضار شد. در طول مسير كه از شهرهاى بصره، خرمشهر، اهواز، اراك، قم، رى و نيشابور مى گذشت، شيعيان كه علاقه مند حضرتش بودند، به استقبال مى شتافتند و از حضرتش بهره مى گرفتند. پرشورترين تجمّعات مردمى در شهر نيشابور بود كه امام رضا عليه السلام در آن جمعِ پرشكوه، حديث معروف «سلسلة الذهب» را بيان فرمود و شرط نجات بخشىِ توحيد را اعتقاد به امامتِ اهل بيت دانست. ورود حضرت رضا به مرو، در سال 201 هجرى بود. هنگام ورود، مأمون و بسيارى از بزرگان حكومتى به استقبال آمده بودند. ابتدا مأمون وا نمود مى كرد كه مى خواهد خلافت را به امام واگذار كند. امام نمى پذيرفت. اصرار بر پذيرش وليعهدى كرد. امام كه از نيرنگ و نقشه او خبر داشت، نمى پذيرفت. سرانجام با اصرار و اجبار مأمون، ولايتعهدى را پذيرفت، اما به شرط اينكه در هيچ يك از كارهاى حكومتى و عزل و نصب ها دخالت نكند. امام مى خواست از وجود او و شرايط پيش آمده، براى توجيه كارهاى خلافِ حكّام ستمگر استفاده نشود. بيعت بزرگان كشورى و لشكرى با حضرت به عنوان وليعهد، در دهم رمضان سال 201 هجرى بود. امام به برخى از شيعيان كه از اين تحوّل سياسى خيلى خوشحال بودند، اشاره فرمود كه اين كار، به سامان نخواهد رسيد.
در مدّت اقامت حضرت در خراسان، جلسات متعدّد مباحثات علمى و مناظره بين امام و سرانِ فرقه ها و مذاهب مختلف برگزار مى شد. امام از نظر علمى بر همه برترى داشت و پيروز مى شد و بر موقعيت و محبوبيتش افزوده مى گشت. امام از اين فرصت پيش آمده، بيشترين بهره را گرفت تا هم معارف بلند اسلام و تعاليم اهل بيت را بيان كند، هم جايگاه والاى علمى و فضايل خاندان رسالت و شايستگى خود و آل على را براى پيشوايى مردم نشان دهد. تصميم امام براى خواندن نماز عيد و شور و شوق عمومى و ابراز محبّت نسبت به آن حضرت، براى قدرت حاكم تكان دهنده بود. به اين خاطر امام را از نيمه راه برگرداند.
مأمون كه زيرك و هوشيار بود، روند حوادث را به نفع خود نمى ديد. توجّه ها به امام، رفته رفته بيشتر مى شد و موقعيت امام درخشان تر مى گشت. حسد، او را برانگيخت تا كم كم به فكر از ميان برداشتن امام بيفتد. اين نقشه را عملى ساخت و حضرت را مسموم و شهيد كرد. گرچه نمى خواست كسى بفهمد كه او امام را كشته است، ولى افكار عمومى و مردم، قاتل او را مأمون مى دانستند. شهادت حضرت در روز آخر ماه صفر سال 203 هجرى بود، در حالى كه 55 سال از عمر شريفش مى گذشت.
امام رضا عليه السلام راضى به رضاى خدا بود. از اين رو اين لقب به او اختصاص يافته است. سيره اخلاقى حضرت، بسيار جالب و سازنده بود. وى برخوردى همراه با ادب و حسن خلق داشت، هرگز به كسى تندى و جفا نمى كرد. كلام كسى را قطع نمى كرد تا از سخن فارغ شود. تا مى توانست، از برآوردن نيازِ محتاجان كوتاهى نمى كرد. پيش همنشينان پاى خود را دراز نمى كرد، تكيه نمى داد، به غلامان و خدمتكاران ناسزا نمى گفت، قهقهه سر نمى داد، خنده اش تبسّم بود، در خلوت و تنهايى، سفره اش را مى گسترد و همه غلامان، حتى دربان و كار پردازِ خانه را هم بر سر سفره مى نشاند. شبها كم مى خوابيد، بيشتر وقت ها تا سحر بيدار بود و عبادت مى كرد. روزه زياد مى گرفت. هر ماه سه روز را (روز اول، وسط، آخر) روزه مى گرفت. كارهاى خير و صدقات پنهانى در شبهاى تاريك، بسيار داشت. گاهى هر سه روز يك بار ختم قرآن مى كرد. شبها هنگام خواب، در بستر خويش تلاوت قرآن مى كرد. لباس شخصى او ساده و خشن بود، امّا هنگامى كه براى ديدار با مردم بيرون مى آمد، خود را براى آنان مى آراست. شبها هنگام غذا مى گفت ظرفى مى آوردند و از بهترين غذاهاى سفره بر مى داشت و در ظرف مى نهاد و مى فرمود كه به فقرا برسانند. هرگز از مهمان خويش كار نمى كشيد، هنگام كمك به نيازمند و سائل، مى كوشيد تا آبروى او حفظ شود و شرمنده نگردد. زندگيش ساده بود. به انسانها هر چند فقير و سياه و برده باشند احترام مى كرد. شاعران متعهّد را گرامى مى داشت. خلعت و جايزه اى كه به دِعبل، شاعر شيعى و انقلابى بخشيد، يكى از اين نمونه هاست.
علم و دانش او بسيار بود. احاديث بسيارى در كتب شيعه از او نقل شده است. كتابِ «عيون اخبار الرضا» از تأليفات شيخ صدوق، مجموعه اى از سخنان آن حضرت را در بر دارد. كرامات و معجزات بسيارى از حضرتش نقل شده است. بخصوص پس از دفن در خراسان، بارگاه او ملجأ و پناه درماندگان شد. هزاران نفر تا كنون با تضرّع و توسّل به آن حضرت، از بيمارى شفا يافته و به حاجت هاى خويش رسيده اند. اينك قبر مطهر او در مشهد، همه ساله ميليون ها دل مشتاق را به سوى خود مى كشاند و به تعبير امام خمينى قدس سره پايتخت معنوى ايران، مشهد است.
نمایش منبع
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685