عنه عليه السلام : ما وَحَّدَهُ مَن كَيَّفَهُ ، و لا حَقيقَتَهُ أصابَ مَن مَثَّلَهُ، و لا إيّاهُ عَنى مَن شَبَّهَهُ، و لا صَمَدَهُ مَن أشارَ إلَيهِ و تَوَهَّمَهُ ، كُلُّ مَعروفٍ بِنَفسِهِ مَصنوعٌ، و كُلُّ قائمٍ في سِواهُ مَعلولٌ، فاعِلٌ لا بِاضطِرابِ آلَةٍ، مُقَدِّرٌ لا بِجَولِ فِكرَةٍ ، غَنِيٌّ لا بِاستِفادَةٍ ، لا تَصحَبُهُ الأوقاتُ و لا تَرفِدُهُ الأدَواتُ ···
الّذي لا يَحولُ و لا يَزولُ ، و لا يَجوزُ عَلَيهِ الاُفولُ ··· لا تَنالُهُ الأوهامُ فتُقَدِّرَهُ ، و لا تَتَوَهَّمُهُ الفِطَنُ فتُصَوِّرَهُ ، و لا تُدرِكُهُ الحَواسُّ فتُحِسَّهُ ، و لا تَلمِسُهُ الأيدي
فتَمَسَّهُ ، و لا يَتَغَيَّرُ بِحالٍ ، و لا يَتَبَدَّلُ في الأحوالِ ، و لا تُبليهِ اللَّيالي و الأيّامُ ، و لا يُغَـيِّرُهُ الضِّياءُ و الظَّلامُ ، و لا يُوصَفُ بِشَيءٍ مِنَ الأجزاءِ ، و لا بِالجَوارِحِ و الأعضاءِ ، و لا بِعَرَضٍ مِنَ الأعراضِ ، و لا بِالغَيرِيَّةِ و الأبعاضِ ··· و يُريدُ و لا يُضمِرُ ، يُحِبُّ و يَرضى مِن غَيرِ رِقَّةٍ ، و يُبغِضُ و يَغضَبُ مِن غَيرِ مَشَقَّةٍ .
امام على عليه السلام : كسى كه خدا را داراى چگونگى بداند، او را يگانه ندانسته است و كسى كه برايش مانند بتراشد، به حقيقت او ره نبرده است و كسى كه او را تشبيه [به چيزى ]كند، قصد او نكرده است و كسى كه به او اشاره كند و به وهمش در آورد، او را نطلبيده است [بلكه مشار اليه و موهوم او چيزى جز خداست]. هر آن چه به ذات خود شناخته شود، آفريده و مصنوع است و هر قائم به غير خويش، معلول است. او فاعل است، اما نه با استفاده از ابزار. مقدِّر (مدبّر) است، امّا نه از طريق به حركت در آوردن فكر و انديشه. بى نياز است، نه اين كه بى نيازى خود را از ديگرى كسب كرده باشد (بلكه غنى بالذات است). زمانها با او همراه نيستند و ابزارها او را يارى نمى رسانند···
آن كه تغيير نمى پذيرد و از بين نمى رود و ناپديد شدن و افول در حق او روا نيست··· وهمها به او نرسند تا در نتيجه برايش اندازه و مقدار تعيين كنند و انديشه هاى ژرف بين نتوانند او را در وهم خود بگنجانند، تا در نتيجه، صورتى [خيالى] از او به دست آورند
و حواس به او دسترسى ندارند تا بتوانند او را حسّ كنند و دستها او را لمس نكنند تا در نتيجه، برايشان ملموس شود، به هيچ حالى تغيّر نپذيرد و حالات گوناگون به خود نگيرد، گذشت شبها و روزها او را فرسوده نكند و روشنايى و تاريكى تغييرش ندهد؛ نه به داشتن اجزاء وصف شود، نه به داشتن اندام و اعضاء، نه به عرضى از اعراض و نه به غيريّت و ابعاض··· اراده مى كند، امّا نه اين كه قبلاً بينديشد و تصميم قلبى بگيرد. دوست مى دارد و خشنود مى شود، امّا نه اين كه با دلسوزى و رقّت قلبى همراه باشد و دشمن مى دارد و خشم مى گيرد، امّا نه اين كه با رنج و مشقّتى همراه باشد.