- صفحه اصلی
- احادیث معصومین
- امام کاظم علیه السلام
احادیث امام کاظم علیه السلام664 حدیث
امام كاظم عليه السلام : سود نبُرد ، مگر آن كس كه خويشتن را به خدا فروخت.
امام كاظم عليه السلام : كسى كه از خداوند به دنيا رضايت دهد ، به پَست ، رضايت داده است.
الإمام الكاظم عليه السلام : لا تُذهِبِ الحِشمَةَ بَينَكَ وبَينَ أخيكَ ، أبقِ مِنها ؛ فَإِنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَياءِ ، وبَقاءُ الحِشمَةِ بَقاءُ المَوَدَّةِ .
امام كاظم عليه السلام : احترام ميان خود و برادرت را از بين مَبَر و چيزى از آن بگذار ؛ زيرا از ميان رفتن آن ، از ميان رفتن شرم است و بر جاى بودن احترام ، [عامل ]بر جاى بودن دوستى است .
رجال الكشّي عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن صفوان بن مهران الجمّال : دَخَلتُ عَلى أبِي الحَسَنِ الأَوَّلِ عليه السلام فَقالَ لي: يا صَفوانُ، كُلُّ شَيءٍمِنكَ حَسَنٌ جَميلٌ ماخَلا شَيئا واحِدا .
قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أيُّ شَيءٍ؟
قالَ : إكراؤُكَ جِمالَكَ مِن هذَا الرَّجُلِ ؛ يَعني هارونَ .
قُلتُ : وَاللّه ِ ما أكرَيتُهُ أشَرا ، ولا بَطَرا ، ولا لِصَيدٍ ، ولا لِلَهوٍ ، ولكِنّي اُكريهِ لِهذَا الطَّريقِ؛ يَعني طَريقَ مَكَّةَ، ولا أتَوَلاّهُ بِنَفسي ولكِن أنصِبُ غِلماني.
فَقالَ لي : يا صَفوانُ ، أيَقَعُ كِراؤُكَ عَلَيهِم؟
قُلتُ : نَعَم جُعِلتُ فِداكَ .
قالَ : فَقالَ لي : أتُحِبُّ بَقاءَهُم حَتّى يَخرُجَ كِراؤُكَ؟
قُلتُ : نَعَم .
قالَ : فَمَن أحَبَّ بَقاءَهُم فَهُوَ مِنهُم ، ومَن كانَ مِنهُم كانَ وَرَدَ النّارَ .
قالَ صَفوانُ : فَذَهَبتُ وبِعتُ جِمالي عَن آخِرِها .
فَبَلَغَ ذلِكَ إلى هارونَ ، فَدَعاني ، فَقالَ لي : يا صَفوانُ ، بَلَغَني أنَّكَ بِعتَ جِمالَكَ؟
قُلتُ : نَعَم .
فَقالَ : لِمَ؟
قُلتُ : أنَا شَيخٌ كَبيرٌ ، وإنَّ الغِلمانَ لا يَفونَ بِالأَعمالِ .
فَقالَ : هَيهاتَ أيهاتَ ، إنّي لَأَعلَمُ مَن أشارَ عَلَيكَ بِهذا ؛ موسَى بنُ جَعفَرٍ .
قُلتُ : ما لي ولِموسَى بنِ جَعفَرٍ!
فَقالَ : دَع هذا عَنكَ ، فَوَاللّه ِ لَولا حُسنُ صُحبَتِكَ لَقَتَلتُكَ .
قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أيُّ شَيءٍ؟
قالَ : إكراؤُكَ جِمالَكَ مِن هذَا الرَّجُلِ ؛ يَعني هارونَ .
قُلتُ : وَاللّه ِ ما أكرَيتُهُ أشَرا ، ولا بَطَرا ، ولا لِصَيدٍ ، ولا لِلَهوٍ ، ولكِنّي اُكريهِ لِهذَا الطَّريقِ؛ يَعني طَريقَ مَكَّةَ، ولا أتَوَلاّهُ بِنَفسي ولكِن أنصِبُ غِلماني.
فَقالَ لي : يا صَفوانُ ، أيَقَعُ كِراؤُكَ عَلَيهِم؟
قُلتُ : نَعَم جُعِلتُ فِداكَ .
قالَ : فَقالَ لي : أتُحِبُّ بَقاءَهُم حَتّى يَخرُجَ كِراؤُكَ؟
قُلتُ : نَعَم .
قالَ : فَمَن أحَبَّ بَقاءَهُم فَهُوَ مِنهُم ، ومَن كانَ مِنهُم كانَ وَرَدَ النّارَ .
قالَ صَفوانُ : فَذَهَبتُ وبِعتُ جِمالي عَن آخِرِها .
فَبَلَغَ ذلِكَ إلى هارونَ ، فَدَعاني ، فَقالَ لي : يا صَفوانُ ، بَلَغَني أنَّكَ بِعتَ جِمالَكَ؟
قُلتُ : نَعَم .
فَقالَ : لِمَ؟
قُلتُ : أنَا شَيخٌ كَبيرٌ ، وإنَّ الغِلمانَ لا يَفونَ بِالأَعمالِ .
فَقالَ : هَيهاتَ أيهاتَ ، إنّي لَأَعلَمُ مَن أشارَ عَلَيكَ بِهذا ؛ موسَى بنُ جَعفَرٍ .
قُلتُ : ما لي ولِموسَى بنِ جَعفَرٍ!
فَقالَ : دَع هذا عَنكَ ، فَوَاللّه ِ لَولا حُسنُ صُحبَتِكَ لَقَتَلتُكَ .
رجال الكشّى ـ به نقل از حسن بن على بن فَضّال، از صَفْوان بن مِهران جَمّال ـ : نزد امام موسى كاظم عليه السلامرفتم. ايشان به من فرمود: «اى صفوان! همه رفتارت خوب است ، جز يك چيز».
گفتم : فدايت شوم ! چه چيز ؟
فرمود : «كرايه دادن شترهايت به اين مرد ، يعنى هارون» .
گفتم : به خدا سوگند ، شترهايم را براى سرمستى و بدمستى يا شكار و لهو ، به او كرايه نمى دهم ؛ بلكه آنها را براى پيمودن اين راه (راه مكّه) كرايه مى دهم و خودم نيز همراه او نمى روم و غلامانم را براى اين كار، راهى مى كنم.
حضرت به من فرمود : «اى صفوان! آيا كرايه تو را بايد بپردازند ؟» .
گفتم : فدايت شوم ، آرى!
فرمود : «آيا دوست دارى تا زمانى كه كرايه ات را دريافت مى كنى ، زنده بمانند ؟» .
گفتم : آرى .
فرمود : «هركس خواستار بقاى آنان باشد ، از آنان است و هركس از آنان باشد ، به دوزخ مى رود» .
[صفوان مى گويد : ]من نيز رفتم و همه شترهايم را فروختم .
خبر اين ماجرا به هارون رسيد و او مرا خواند و به من گفت : اى صفوان! شنيده ام كه شترهايت را فروخته اى ؟
گفتم : آرى .
گفت : چرا ؟
گفتم : من پيرمردى فرتوت هستم و غلامانم نيز كارها را درست انجام نمى دهند .
هارون گفت : هيهات ! اين طور نيست . من مى دانم چه كسى تو را به اين كار وا داشته است ؛ موسى بن جعفر .
گفتم : مرا چه به موسى بن جعفر!
گفت : دست بردار! به خدا سوگند ، اگر به جهت خوش معاشرتى ات نبود ، تو را مى كشتم .
گفتم : فدايت شوم ! چه چيز ؟
فرمود : «كرايه دادن شترهايت به اين مرد ، يعنى هارون» .
گفتم : به خدا سوگند ، شترهايم را براى سرمستى و بدمستى يا شكار و لهو ، به او كرايه نمى دهم ؛ بلكه آنها را براى پيمودن اين راه (راه مكّه) كرايه مى دهم و خودم نيز همراه او نمى روم و غلامانم را براى اين كار، راهى مى كنم.
حضرت به من فرمود : «اى صفوان! آيا كرايه تو را بايد بپردازند ؟» .
گفتم : فدايت شوم ، آرى!
فرمود : «آيا دوست دارى تا زمانى كه كرايه ات را دريافت مى كنى ، زنده بمانند ؟» .
گفتم : آرى .
فرمود : «هركس خواستار بقاى آنان باشد ، از آنان است و هركس از آنان باشد ، به دوزخ مى رود» .
[صفوان مى گويد : ]من نيز رفتم و همه شترهايم را فروختم .
خبر اين ماجرا به هارون رسيد و او مرا خواند و به من گفت : اى صفوان! شنيده ام كه شترهايت را فروخته اى ؟
گفتم : آرى .
گفت : چرا ؟
گفتم : من پيرمردى فرتوت هستم و غلامانم نيز كارها را درست انجام نمى دهند .
هارون گفت : هيهات ! اين طور نيست . من مى دانم چه كسى تو را به اين كار وا داشته است ؛ موسى بن جعفر .
گفتم : مرا چه به موسى بن جعفر!
گفت : دست بردار! به خدا سوگند ، اگر به جهت خوش معاشرتى ات نبود ، تو را مى كشتم .
الإمام الكاظم عليه السلام ـ مِن دُعائِهِ عليه السلام لمّا حمل إلى بغداد ـ : وقَد عَلِمتُ أنَّ أفضَل
الزّادِ لِلرّاحِلِ إلَيكَ عَزمُ إرادَةٍ يَختارُكَ بِها وَقَد ناجَاك بِعَزمِ الإرادَةِ قَلبِي .
الزّادِ لِلرّاحِلِ إلَيكَ عَزمُ إرادَةٍ يَختارُكَ بِها وَقَد ناجَاك بِعَزمِ الإرادَةِ قَلبِي .
امام كاظم عليه السلام ـ در دعايش ، زمانى كه او را به سوى بغداد مى بردند ـ : مى دانم
كه برترين توشه رهرو به سوى تو ، اراده استوارى است كه با آن ، تو را برمى گزيند ، و اينك ، قلبم با اراده اى استوار با تو رازگويى مى كند .
كه برترين توشه رهرو به سوى تو ، اراده استوارى است كه با آن ، تو را برمى گزيند ، و اينك ، قلبم با اراده اى استوار با تو رازگويى مى كند .
الإمام الكاظم عليه السلام ـ في قَولِهِ تَعالى : «يَـ أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا» ـ : يَتوبُ العَبدُ ثُمَّ لا يَرجِعُ فيهِ ، وإنَّ أحَبَّ عِبادِ اللّه ِ إلَى اللّه ِ المُتَّقِي التّائِبُ .
امام كاظم عليه السلام ـ در تفسير آيه «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! به سوى خدا ، خالصانه توبه كنيد» ـ : مقصود آن است كه بنده توبه كند و ديگر به گناه بازنگردد . محبوب ترينِ بندگان در نزد خداوند ، پرهيزگارِ توبه كار است .
امام كاظم عليه السلام : خداوند عز و جل بنده پُر خوابِ بيكار را دشمن مى دارد .
الإمامُ الكاظمُ عليه السلام ـ عِندَ ما شَكى لَهُ بَعضُهُم إبنَالَهُ ـ : لا تَضرِبْهُ ، واهْجُرْهُ ولا تُطِلْ .
امام كاظم عليه السلام ـ به شخصى كه از فرزندش شكايت داشت ـ فرمود : او را نزن، بلكه براى مدتى كوتاه با او قهر كن.
امام كاظم عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال درباره انسان فرومايه ـ فرمود : كسى است كه در كوچه و بازار چيز مى خورد.
امام كاظم عليه السلام ـ در معناى «اللّه » ـ : بر هر چيز كوچك و بزرگ ، چيره است .
- رسول خدا صلی الله علیه و آله 11014 حدیث
- فاطمه زهرا سلام الله علیها 90 حدیث
- امیرالمؤمنین علی علیه السلام 17430 حدیث
- امام حسن علیه السلام 332 حدیث
- امام حسین علیه السلام 321 حدیث
- امام سجاد علیه السلام 880 حدیث
- امام باقر علیه السلام 1811 حدیث
- امام صادق علیه السلام 6388 حدیث
- امام کاظم علیه السلام 664 حدیث
- امام رضا علیه السلام 773 حدیث
- امام جواد علیه السلام 166 حدیث
- امام هادی علیه السلام 188 حدیث
- امام حسن عسکری علیه السلام 233 حدیث
- امام مهدی علیه السلام 82 حدیث
- حضرت عیسی علیه السلام 245 حدیث
- حضرت موسی علیه السلام 32 حدیث
- لقمان حکیم علیه السلام 94 حدیث
- خضر نبی علیه السلام 14 حدیث
- قدسی (احادیث قدسی) 43 حدیث
- حضرت آدم علیه السلام 4 حدیث
- حضرت یوسف علیه السلام 3 حدیث
- حضرت ابراهیم علیه السلام 3 حدیث
- حضرت سلیمان علیه السلام 9 حدیث
- حضرت داوود علیه السلام 21 حدیث
- حضرت عزیر علیه السلام 1 حدیث
- حضرت ادریس علیه السلام 3 حدیث
- حضرت یحیی علیه السلام 8 حدیث
تــعــداد كــتــابــهــا : 111
تــعــداد احــاديــث : 45456
تــعــداد تــصــاویــر : 3838
تــعــداد حــدیــث روز : 685