پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امّا [براى مشاهده حضرت ]ابراهيم، به همراه خود (پيامبر صلى الله عليه و آله ) بنگريد.
عنه صلى الله عليه و آله : اُتيَ بإبراهيمَ يَومَ النّارِ إلَى النّارِ ، فلَمّا أبصَرَها قالَ : حَسبُنا اللّه ُ و نِعمَ الوَكيلُ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : روزى كه مى خواستند ابراهيم را به آتش افكنند، او را به سوى آتش بردند. چون چشمش به آتش افتاد، فرمود : خداوند ما را كافى است و او نيكو حمايتگرى است.
عنه صلى الله عليه و آله : ما اتَّخَذَ اللّه ُ إبراهيمَ خَليلاً إلاّ لإطعامهِ الطَّعامَ ، و صَلاتِهِ باللَّيلِ و النّاسُ نِيامٌ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند، ابراهيم را به خليلى نگرفت مگر براى آنكه اطعام مى كرد و شب هنگام كه مردم خواب بودند، نماز مى گزارد.
عنه صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّه َ تباركَ و تعالى اختارَ مِن كلِّ شَيءٍ أربَعةً : ···اختارَ مِن الأنبياءِ أربَعةً للسَّيفِ: إبراهيمَ ، و داودَ ، و موسى ، و أنا .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند تبارك و تعالى، از هر چيزى چهار تا برگزيد :··· از ميان انبياء چهار نفر را براى شمشير برگزيد : ابراهيم و داوود و موسى و من.
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنّ ذا القَرنَينِ كانَ عَبدا صالِحا جَعَلَهُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ حُجَّةً على عِبادِهِ ، فدَعا قَومَهُ إلَى اللّه ِ و أمَرَهُم بِتَقواهُ فضَرَبوهُ على قَرنِهِ ، فغابَ عَنهُم زمانا حتّى قيلَ : ماتَ أو هَلَكَ بأيِّ وادٍ سَلَكَ ؟! ثُمّ ظَهَرَ و رَجَعَ إلى قَومِهِ فضَرَبوهُ على قَرنِهِ الآخَرِ ، و فيكُم مَن هُو على سُنَّتِهِ ، و إنّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ مَكَّنَ لِذي القَرنَينِ في الأرضِ و جَعَلَ لَهُ مِن كلِّ شيءٍ سَبَبا ، و بلَغَ المَغرِبَ و المَشرِقَ ، و إنّ اللّه َ تباركَ و تعالى سيُجري سُنَّتَهُ في القائم مِن وُلدي ، فيُبَلِّغُهُ شَرقَ الأرضِ و غَربَها حتّى لا يُبقي مَنْهلاً و لا مَوضِعا مِن سَهلٍ و لا جَبَلٍ وَطِئهُ ذو القَرنَينِ إلاّ وَطِئهُ ، و يُظهِرُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ لَهُ كُنوزَ الأرضِ و مَعادِنَها ، و يَنصُرُهُ بالرُّعبِ ، فيَملأُ الأرضَ بهِ عَدلاً و قِسطا كما مُلِئت جَورا و ظُلما .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : ذو القرنين، بنده اى شايسته بود كه خداوند عزّ و جلّ او را حجّت بر بندگان خود قرار داد و او قوم خويش را به سوى خدا دعوت كرد و آنان را به پرهيزگارى فراخواند. امّا مردم بر شاخ . سر او كوفتند. ذو القرنين مدتى از ميان آنان ناپديد گشت، به طورى كه گفته شد : او در هر وادى اى بوده مرده يا به هلاكت رسيده است. اما وى سپس آشكار شد و به ميان مردم خود برگشت و اين بار نيز مردم بر گوشه ديگر جلو سر او ضربتى كوفتند. در ميان شما نيز يك نفر هست كه ماجرايى چون او دارد. خداوند عزّ و جلّ به ذو القرنين در جهان قدرت داد و از هر چيزى براى او وسيله اى قرار داد و او به مغرب و مشرق رسيد. خداوند تبارك و تعالى به زودى سنّت و شيوه او را درباره قائم از فرزندان من نيز جارى خواهد ساخت و او را به شرق و غرب جهان مى رساند، به طورى كه هيچ منزلگاه و دشت و كوهى نيست كه ذو القرنين زير پا گذاشته باشد مگر اينكه قائم نيز آنها را زير پا مى گذارد و خداوند عزّ و جلّ گنج ها و معادن زمين را برايش آشكار مى سازد و به وسيله رعب و وحشت او را پيروز مى گرداند و به واسطه او زمين را، همان گونه كه پر از جور و ستم شده است، پر از عدل و داد مى كند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : نصف زيبايى، به يوسف داده شد.
عنه صلى الله عليه و آله : الكريمُ ابنُ الكريمِ ابنِ الكريمِ ابنِ الكريمِ : يُوسفُ بنُ يَعقوبَ بنِ إسحاقَ بنِ إبراهيمَ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بزرگوار، پور بزرگوار، پور بزرگوار، پور بزرگوار، يوسف پور يعقوب پور اسحاق پور ابراهيم است.
عنه صلى الله عليه و آله : رَحِمَ اللّه ُ أخي يُوسُفَ ، لَو أنا أتاني الرَّسولُ بعدَ طُولِ الحَبسِ لأسرَعتُ الإجابَةَ حِينَ قالَ : «إرجِعْ إلى رَبِّكَ فاسْألْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خدا رحمت كناد برادرم يوسف را. اگر بعد از آن مدّت دراز زندان، پيك نزد من مى آمد من هم بى درنگ همان جوابى را مى دادم كه يوسف داد و گفت : «نزد اربابت برگرد و از او بپرس كه چگونه است حال آن زنان؟».
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : كانَ أيُّوبُ أحلَمَ النّاسِ ، و أصبَرَ النّاسِ ، و أكظَمَ النّاسِ لِغَيظٍ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : ايّوب، بردبارترين مردم و شكيباترين مردمان بود و بيش از همه مردم خشمش را فرو مى خورد .
عنه صلى الله عليه و آله : قالَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ لأيُّوبَ : أ تَدري ما كانَ جُرمُكَ إلَيَّ حتَّى ابتَلَيتُكَ ؟
قالَ: [لا] . يا ربِّ ! قالَ : لأنّكَ دَخَلتَ على فِرعَونَ فادَّهَنتَ بكَلِمَتَينِ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند عزّ و جلّ به ايّوب فرمود : آيا مى دانى جُرم تو در پيشگاه من چه بود كه مبتلايت كردم؟
عرض كرد : پروردگار من! [نه]. فرمود : چون بر فرعون وارد شدى دو كلمه با مداهنه و مماشات سخن گفتى.