«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَْرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَـعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فِى الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ» .
يا ثَوبانُ إذا تَداعَت عَلَيكُمُ الاُمَمُ كَتَداعيكُم عَلى قَصعَةِ الطَّعامِ يُصيبونَ مِنهُ؟
قالَ ثَوبانُ : بِأَبي واُمّي يا رَسولَ اللّه ِ أمِن قِلَّةٍ بِنا؟
قالَ : لا ، أنتُم يَومَئِذٍ كَثيرٌ ، ولكِن يُلقى في قُلوبِكُمُ الوَهنُ .
قالوا : ومَا الوَهنُ يا رَسولَ اللّه ِ؟
قالَ : حُبُّكُمُ الدُّنيا وكَراهِيَتُكُمُ القِتالَ .
مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابو هريره ـ : شنيدم كه پيامبر خدا به ثوبان
مى فرمايد: «چگونه اى تو ـ اى ثوبان ـ ، آن گاه كه امّت ها بر ضدّ شما گرد آيند ، آن سان كه شما بر گرد قَدَح غذا گرد مى آييد تا از آن به نوايى برسيد؟» .
ثوبان گفت: پدر و مادرم به فدايت ، اى پيامبر خدا! آيا از اندك بودن ماست؟
فرمود: «نه . در آن روز ، شما پرشماريد؛ امّا در دل هايتان ضعف افكنده مى شود».
گفتند : [مقصودتان از] ضعف چيست ، اى پيامبر خدا؟
فرمود: «علاقه مندى شما به دنيا و بيزارى تان از جهاد».
الإمام عليّ عليه السلام ـ في خُطبَتِهِ لَمَّا اضطَرَبَ عَلَيهِ أصحابُهُ في أمرِ الحُكومَةِ ـ : أيُّهَا النّاسُ ، إنَّهُ لَم يَزَل أمري مَعَكُم عَلى ما اُحِبُّ حَتّى نَهَكَتكُمُ الحَربُ ، وقَد وَاللّه ِ أخَذَت مِنكُم وتَرَكَت ، وهِيَ لِعَدُوِّكُم أنهَكُ . لَقَد كُنتُ أمسِ أميرا فَأَصبَحتُ اليَومَ مَأمورا ! وكُنتُ أمسِ ناهِيا فَأَصبَحتُ اليَومَ مَنهِيّا ! وقَد أحبَبتُمُ البَقاءَ ، ولَيسَ لي أن أحمِلَكُم عَلى ما تَكرَهونَ .
امام على عليه السلام ـ در خطبه اش كه پس از برآشفتن يارانش از كار حكميّت ايراد كرد ـ : اى مردم! كار من با شما پيوسته چنان بود كه من دوست داشتم ، تا آن كه جنگ ، شما را فرسوده ساخت، و به خدا سوگند كه شمارى از شما را گرفت و شمارى را باقى گذاشت؛ هرچند براى دشمن شما فرساينده تر بود.
من تا ديروز ، فرمانده بودم و امر و نهى مى كردم؛ ولى امروز [كار به جايى رسيده كه [به من امر و نهى مى شود! شما زنده ماندن را دوست داريد و من نمى توانم شما را به آنچه دوست نداريد ، وا دارم.
عنه عليه السلام ـ فِي استِنفارِ النّاسِ إلى أهلِ الشّام بَعدَ فَراغِهِ مِن أمرِ الخَوارِج ـ : اُفٍّ لَكُم ، لَقَد سَئِمتُ عِتابَكُم! أرَضيتُم بِالحَياةِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ عِوَضا؟ وبِالذُّلِّ مِنَ العِزِّ خَلَفا؟ إذا دَعَوتُكُم إلى جِهادِ عَدُوِّكُم دارَت أعيُنُكُم ؛ كَأَنَّكُم مِنَ المَوتِ في غَمرَةٍ ، ومِنَ الذُّهولِ في سَكرَةٍ .
امام على عليه السلام ـ در فرا خواندن مردم به جنگ با شاميان ، پس از يكسره كردن كار خوارج ـ : آه از شما! خسته شدم ، از بس كه سرزنشتان كردم! آيا به جاى آخرت ، به زندگى دنيا رضايت داده ايد؟! و عزّت را بر ذلّت برگزيده ايد؟! هرگاه شما را به جهاد با دشمنتان فرا خواندم ، چشمانتان پيچ و تاب برداشت ، آن سان كه گويى در سَكرات مرگْ گرفتار آمده ايد، يا در گيجىِ مستى به سر مى بريد!