ل ـ زودگذر

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : به خدا سوگند ، آنچه از اين دنياى شما سپرى شده ، با نخ هاى زايد [اطراف] اين رداى من ، برابرى نمى كند و باقى مانده آن به گذشته اش مانندتر از آب به آب است، و زودا كه همه زوال گيرند و به [سراى] ماندگارى روند.

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : زمانى كه خداوند ، نوح عليه السلام را به پيامبرى در ميان قومش برانگيخت، دويست و پنجاه سال از عمر نوح مى گذشت و نهصد و پنجاه سال نيز در ميان قومش دعوت كرد و پس از توفان نيز دويست و پنجاه سال مانْد و [با اين حال] چون مَلَك الموت نزد او آمد، گفت: اى نوح! اى بزرگ ترينِ پيامبران، اى صاحب عمر دراز، اى مستجاب الدعوه! دنيا را چگونه ديدى؟
نوح عليه السلام گفت: «مَثَل مردى كه برايش خانه اى بنا شود ، با دو در كه از يكى در آيد و از ديگرى به دَر رود».

صفحه اختصاصي حديث و آيات الإمام الصادق عليه السلام : عاشَ نوحٌ عليه السلام ألفَي سَنَةٍ وثَلاثَمِئَةِ سَنَةٍ ؛ مِنها ثَمانُمِئَةٍ وخَمسونَ سَنَةً قَبلَ أن يُبعَثَ ، وألفُ سَنَةٍ إلاّ خَمسينَ عاما وهُوَ في قَومِهِ يَدعوهُم ، وخَمسُمِئَةِ عامٍ بَعدَما نَزَلَ مِنَ السَّفينَةِ ونَضَبَ [ نضبَ الماء : غار في الأرض (المصباح المنير : ص ۶۰۹ «نضب») . ] الماءُ ، فَمَصَّرَ الأَمصارَ ، وأسكَنَ وُلدَهُ البُلدانَ .
ثُمَّ إنَّ مَلَكَ المَوتِ جاءَهُ وهُوَ فِي الشَّمسِ ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ !
فَرَدَّ عَلَيهِ نوح عليه السلام وقالَ : ما جاءَ بِكَ يا مَلَكَ المَوتِ؟
قالَ : جِئتُكَ لاِءَقبِضَ روحَكَ .
قالَ : دَعني أدخُل مِنَ الشَّمسِ إلَى الظِّلِّ .
فَقالَ لَهُ : نَعَم .
فَتَحَوَّلَ ، ثُمَّ قالَ : يا مَلَكَ المَوتِ ، كُلُّ ما مَرَّ بي مِنَ الدُّنيا مِثلُ تَحويلي مِنَ الشَّمسِ إلَى الظِّلِّ ، فَامضِ لِما اُمِرتَ بِهِ . فَقَبَضَ روحَهُ عليه السلام . [ الكافي : ج ۸ ص ۲۸۴ ح ۴۲۹ ، قصص الأنبياء : ص ۸۷ ح ۸۰ ، روضة الواعظين : ص ۴۸۸ ، الأمالي للصدوق : ص ۶۰۲ ح ۸۳۶ ، كمال الدين : ص ۵۲۳ ح ۱ كلاهما عن هشام بن سالم وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج ۱۱ ص ۲۸۵ ح ۲ . ]

امام صادق عليه السلام : نوح عليه السلام دو هزار و سيصد سال ، عمر كرد. هشتصد و پنجاه سالِ آن را پيش از آن كه برانگيخته شود، نهصد و پنجاه سال را به دعوت قومش پرداخت و پانصد سال پس از آن كه از كشتى فرود آمد و آب ، فروكش كرد و شهرها را ساخت و فرزندانش را در آبادى ها اسكان داد.
سپس ، مَلَك الموت ، نزد او كه در گوشه آفتاب نشسته بود، آمد و گفت: سلام بر تو!
نوح عليه السلام جواب سلامش را داد و گفت: «براى چه آمده اى ، اى ملك الموت؟» .
گفت: آمده ام كه جان تو را بگيرم.
نوح عليه السلام گفت: «اجازه بده كه از آفتاب به سايه بروم».
ملك الموت گفت: باشد.
نوح عليه السلام به سايه رفت و سپس گفت: اى ملك الموت! اين همه عمرى كه در دنيا سپرى كردم ، همانند اين رفتنم از آفتاب به سايه بود . حالا مأموريتت را اجرا كن».
ملك الموت نيز جان نوح عليه السلام را گرفت.

امام على عليه السلام ـ در نكوهش دنيا ـ : در هنگام برگشتن دنيا از شما، به ياد آوريد كه دنيا بر شما زود مى گذرد، محكوم به زوال است و عرصه اش تنگ. آيا شما را به مانند كسانى كه پيش از شما بودند، نيافت، و پيشينيان شما را نيز به مانند پيشينيان آنان: نسلى از پىِ نسلى، و امّتى از پسِ امّتى و قومى از پسِ قومى؟ پس، دنيا از ننگ و از رسوايى ها شرم نمى كند و از خيانت و بى وفايى خجالت نمى كشد.

امام على عليه السلام : دنيا، زود از حالى به حالى در مى آيد و بسيار جا به جا مى شود، سخت عهدشكن و بى وفاست و پيوسته ، مكّارى مى كند. احوال آن ، لرزان است و نعمت هايش در حال تغيير ؛ آسودگى اش كاستى مى پذيرد و خوشى هايش به تلخى مى گرايد. جوينده آن ، خوار مى شود و سوار بر آن ، مى لغزد.