«إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الاْءَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» .
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : دنيا، سراى آزمايش است و منزلگاه روزىِ گذران زندگى و رنج . جان هاى نيك بختان از [علاقه به] آن كَنده شده و از دست شوربختان به زور گرفته مى شود.
الإمام عليّ عليه السلام : ألا إنَّ الدُّنيا دارٌ لايُسلَمُ مِنها إلاّ فيها ، ولا يُنجى بِشَيءٍ كانَ لَهَا ، ابتُلِيَ النّاسُ بِها فِتنَةً ، فَما أخَذوهُ مِنها لَها اُخرِجوا مِنهُ وحوسِبوا عَلَيهِ ، وما أخَذوهُ مِنها لِغَيرِها قَدِموا عَلَيهِ وأقاموا فيهِ .
امام على عليه السلام : هان! دنيا سرايى است كه از آن ، به سلامت نتوان رَست مگر [به زهد] در آن، و با هرآنچه براى دنيا باشد ، نجات نمى توان يافت . مردم از بهر آزمايش ، گرفتار دنيا شده اند . پس آنچه را از دنيا براى دنيا برگيرند ، از كَفِشان بيرون مى رود و براى آن حسابرسى خواهند شد، و آنچه را از دنيا براى غير آن (آخرت) برگيرند ، به آن خواهند رسيد و با آن خواهند زيست.
عنه عليه السلام ـ في وَصفِ الدُّنيا ـ : دارٌ بِالبَلاءِ مَحفوفَةٌ وبِالغَدرِ مَعروفَةٌ ، لاتَدومُ أحوالُها ، ولايَسلَمُ نُزّالُها ، أحوالٌ مُختَلِفَةٌ ، وتاراتٌ مُتَصَرِّفَةٌ ، العَيشُ فيها مَذمومٌ ، وَالأَمانُ مِنها مَعدومٌ ، وإنَّما أهلُها فيها أغراضٌ مُستَهدَفَةٌ ، تَرميهِم
بِسِهامِها ، وتُفنيهِم بِحِمامِها .
امام على عليه السلام ـ در وصف دنيا ـ : سرايى است كه به رنج و بلا اندر است و به بى وفايى و عهدشكنى شُهره. حالاتش نمى پايد و ساكنانش را ايمنى نيست. احوالش ديگرگون است و هر دَم به رنگى در مى آيد. زندگى در آن ، نكوهيده است و آسودگى در آن ، ناياب ؛ بلكه مردم آن در دنيا هدف هايى نشانه رفته اند، و دنيا ، تيرهايش را به سوى آن ها پرتاب مى كند، و با خدنگ هاى مرگ ،
نابودشان مى گردانَد.
عنه عليه السلام : اِعلَم أنَّ الدُّنيا دارُ بَلِيَّةٍ ، لَم يَفرُغ صاحِبُها فيها قَطُّ ساعَةً إلاّ كانَت فَرغَتُهُ عَلَيهِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ .
امام على عليه السلام : بدان كه دنيا ، بلا خانه اى است كه صاحبش هرگز دَمى در آن نياسود ، مگر اين كه آن آسودگى اش در روز قيامت ، مايه افسوس او شد.
عنه عليه السلام ـ في وَصفِ الدُّنيا ـ : هِيَ دارُ عُقوبَةٍ وزَوالٍ ، وفَناءٍ وبَلاءٍ ، نُورُها ظُلمَةٌ ، وعَيشُها كَدِرٌ ، وغَنِيُّها فَقيرٌ ، وصَحيحُها سَقيمٌ ، وعَزيزُها ذَليلٌ ، فَكُلُّ مُنعَمٍ بِرَغدِها شَقِيٌّ ، وكُلُّ مَغرورٍ بِزينَتِها مَفتونٌ ، وعِندَ كَشفِ الغِطاءِ يَعظُمُ النَّدَمُ ، ويُحمَدُ الصَّدرُ أو يُذَمُّ .
امام على عليه السلام ـ در وصف دنيا ـ : دنيا ، سراى كيفر و زوال، و نابودى و بلاست. روشنايى آن ، تاريكى است و عيش آن ، مكدّر . توانگرش نادار، تن درستش ناخوش و عزيزش خوار. هر برخوردار از نعمت هاى آن ، شوربخت است و هر سرمست از زر و زيورهاى آن ، فريفته. آن گاه كه پرده كنار برود ، پشيمانى بالا مى گيرد و آغاز [كار] ، ستايش يا نكوهش مى شود.
عنه عليه السلام ـ مِن وَصِيَّتِهِ لِوَلَدِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ: اِعلم... أنَّ الدُّنيا لَم تَكُن لِتَستَقِرَّ إلاّ عَلى ما جَعَلَهَا اللّه ُ عَلَيهِ مِنَ النَّعماءِ وَالاِبتِلاءِ وَالجَزاءِ فِي المَعادِ، أو ما شاءَ مِمّا لاتَعلَمُ.
امام على عليه السلام : ـ در سفارش به فرزندش امام حسن عليه السلام ـ : بدان . . . بدرستى كه دنيا ، جز بر آن روال كه خداوند قرارش داده است بر برخوردارى و گرفتارى (يا: آزمايش) و سزادهى در معاد، و يا آنچه كه او خواسته است و تو نمى دانى ، قرار نمى گيرد.
الإمام زين العابدين عليه السلام : اِعلَموا أنَّ اللّه َ لَم يُحِبَّ زَهرَةَ الدُّنيا وعاجِلَها لاِءَحَدٍ مِن أولِيائِهِ ، ولَم يُرَغِّبهُم فيها وفي عاجِلِ زَهرَتِها وظاهِرِ بَهجَتِها ، وإنَّما خَلَقَ الدُّنيا وخَلَقَ أهلَها لِيَبلُوَهُم فيها أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً لاِآخِرَتِهِ ، واَيمُ اللّه ِ لَقَد ضَرَبَ لَكُم فيهِ
الأَمثالَ ، وصَرَّفَ الآياتِ لِقَومٍ يَعقِلونَ ، ولا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه ِ .
امام زين العابدين عليه السلام : بدانيد كه خداوند زرق و برق زودگذر دنيا را براى هيچ يك از دوستانش نخواسته است و آنان را به دنيا و به زيور گذراى آن و زيبايى ظاهرى آن ، ترغيب نكرده است؛ بلكه دنيا را آفريد و اهل آن را خلق كرد تا آنان را در دنيا بيازمايد كه كدامينشان براى آخرتش بهتر عمل مى كنند. به خدا سوگند كه او در اين باره ، براى شما مثال ها آورده و براى مردمى كه خِرد ورزند دلايل
گوناگون آورده است ؛ و نيرويى نيست ، مگر به واسطه خداوند.
الكافي عن الوَليد بن صَبيح عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال : دَخَلتُ عَلَيهِ يَوما فَأَلقى إلَيَّ ثِيابا وقالَ : يا وَليدُ ، رُدَّها عَلى مَطاويها . فَقُمتُ بَينَ يَدَيهِ ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّه ِ عليه السلام : رَحِمَ اللّه ُ المُعَلَّى بنَ خُنَيسٍ ، فَظَنَنتُ أنَّهُ شَبَّهَ قِيامي بَينَ يَدَيهِ بِقِيامِ المُعَلّى بَينَ يَدَيهِ ، ثُمَّ قالَ : اُفٍّ لِلدُّنيا اُفٍّ لِلدُّنيا ! إنَّمَا الدُّنيا دارُ بَلاءٍ يُسَلِّطُ اللّه ُ فيها عَدُوَّهُ عَلى وَلِيِّهِ ، وإنَّ بَعدَها دارا لَيسَت هكَذا . فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، وأينَ تِلكَ الدّارُ؟! فَقالَ : ها هُنا ، وأشارَ بِيَدِهِ إلَى الأَرضِ .
الكافى ـ به نقل از وليد بن صبيح ـ وليد گفت: روزى بر امام صادق عليه السلام وارد شدم . ايشان ، جامه هايى به طرف من انداخت و فرمود: «اى وليد ! اينها را تا بِزَن».
من در برابر ايشان ايستادم. فرمود: «خدا ، معلّى بن خُنيس را رحمت كند!» . من گمان بردم كه امام عليه السلام ايستادن مرا در حضورش به ايستادن معلّى در برابرش تشبيه كرد. سپس فرمود: «اُف بر دنيا ، اف بر دنيا! دنيا، در حقيقت، سراى آزمايش [و گرفتارى] است و خداوند ، در آن ، دشمنش را بر دوست خود مسلّط مى گردانَد ؛ امّا از پسِ دنيا سرايى است كه اين گونه نيست».
گفتم: فدايت شوم! آن خانه كجاست؟
امام عليه السلام با دست خود به زمين اشاره كرد و فرمود: «اين جا».