الإمام عليّ عليه السلام : لَولا آيَةٌ في كِتابِ اللّه ِ لَأَخبَرتُكُم بِما كانَ وبِما يَكونُ وما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وهِيَ هذِهِ الآيَةُ : «يَمحُو اللّه ُ ما يَشاءُ ويُثبِتُ وعِندَهُ اُمُّ الكِتابِ » .
امام على عليه السلام : اگر يك آيه در كتاب خدا نبود، من درباره آن چه بوده و هست و تا روز رستاخيز خواهد بود آگاهتان مى كردم و آن آيه شريفه، اين است: «هر چه را بخواهد محو يا اثبات مى كند و اصل كتاب نزد اوست».
الإمام الصادق عليه السلام : اللّهُمَّ يامَن أعطانا عِلمَ ما مَضى وما بَقِيَ ، وجَعَلَنا وَرَثَةَ الأَنبِياءِ ، وخَتَمَ بِنَا الاُمَمَ السّالِفَةَ ، وخَصَّنا بِالوَصِيَّةِ .
امام صادق عليه السلام : بار خدايا! اى كسى كه آگاهى از گذشته و آينده را به ما بخشيده است و ما را وارثان پيامبران قرار داده است و امّتهاى گذشته را با ما به پايان برده است و ما را به جانشينى اختصاص داده است.
مُعاوِيَةُ بنُ وَهَبٍ : اِستَأذَنتُ عَلى أبي عَبدِ اللّه ِ عليه السلام فَقيلَ لي : اُدخُل ، فَدَخلتُ فَوَجَدتُهُ في مُصَلاّهُ في بَيتِهِ ، فَجَلَستُ حَتّى قَضى صَلاتَهُ ، فَسَمِعتُهُ وهُوَ يُناجي رَبَّهُ ويَقولُ : يا مَن خَصَّنا بِالكَرامَةِ ، وخَصَّنا بِالوَصِيَّةِ ، ووَعَدَنَا الشَّفاعَةَ ، وأعطانا عِلمَ ما مَضى وما بَقِيَ ، وجَعَلَ أفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوي إلَينا ، اِغفِر لي ولاِءِخواني ولِزُوّارِ قَبرِ أبي (عَبدِ اللّه ِ) الحُسَينِ عليه السلام .
معاوية بن وهب: براى رسيدن به خدمت امام صادق عليه السلاماجازه ورودخواستم. به من گفته شد وارد شوم. من وارد شدم و امام را در مصلاّى خانه اش ديدم. نشستم تا حضرت عليه السلام نمازش را به جاى آورد. شنيدم كه ايشان در مناجات با خداى خود عرض كرد: اى كسى كه ما را به كرامت و وصايت اختصاص داده و به شفاعت وعده مان كرده و آگاهى از گذشته و آينده را به ما بخشيده و دلهايى از مردم را چنان قرار داده است كه به سوى ما جذب شوند، من و برادرانم و زائران حرم ابا (عبداللّه ) الحسين عليه السلامرا بيامرز.
سَيفٌ التَّمّارُ : كُنّا مَعَ أبي عَبدِ اللّه ِ عليه السلامجَماعَةً مِنَ الشّيعَةِ في الحِجرِ... ، فَقالَ : ورَبِّ الكَعبَةِ ، ورَبِّ البَنِيَّةِ ـ ثَلاثَ مَرّاتٍ ـ لَو كُنتُ بَينَ موسى والخِضرِ لَأَخبَرتُهُما أنّي أعلَمُ مِنهُما ، ولَأَنبَأتُهُما بِما لَيسَ في أيديهِما ، لِأَنَّ موسى والخِضرَ عليهماالسلام اُعطِيا عِلمَ ما كانَ ولَم يُعطَيا عِلمَ ما يَكونُ وما هُوَ كائِنٌ حَتّى تَقومَ السّاعَةُ ، وقَد وَرِثناهُ مِن رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وِراثَةً .
سيف تمّار: در حِجر با گروهى از شيعيان، همراه امام صادق عليه السلامبوديم. امام عليه السلامفرمود: به خداى كعبه و خانه خدا سوگند ـ سه بار ـ اگر ميان موسى و خضر بودم، به آن دو مى گفتم كه از ايشان داناترم و آنها را از امورى مى آگاهاندم كه آنها بدان دسترسى نداشتند، چه، به موسى و خضر آگاهى از گذشته داده شده بود و آگاهى از وضع موجود و آينده تا روز رستاخيز نيافته بودند، در حالى كه ما آن را به كمال از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به ارث برده ايم.
الحارِثُ بنُ المُغيرَةِ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام : إنّي لَأَعلَمُ ما فِي السَّماواتِ وما
فِي الأَرضِ ، وأعلَمُ ما فِي الجَنَّةِ ، وأعلَمُ ما فِي النّارِ ، وأعلَمُ ما كانَ وما يَكونُ . ثُمَّ مَكَثَ هُنَيئَةً فَرَأى أنَّ ذلِكَ كَبُرَ عَلى مَن سَمِعَهُ مِنهُ ، فَقالَ : عَلِمتُ ذلِكَ مِن كِتابِ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ ، إنَّ اللّه َ عَزَّوجَلَّ يَقولُ : فيهِ تِبيانُ كُلِّ شَيءٍ .
حارث بن مغيره به نقل از امام صادق عليه السلام مى گويد كه امام فرمود: بدون ترديد من به آن چه در آسمانها و زمين و بهشت و دوزخ است و آن چه تحقّق يافته وتحقّق خواهد يافت آگاهى دارم. امام سپس لحظه اى درنگ كرد و چون ديد اين سخن بر شنوندگان گران آمد فرمود: اين را من از كتاب خداوند عزّوجل يافته ام، چه، خداوند مى فرمايد: «در آن بيان هر چيزى هست».
الإمام الصادق عليه السلام : قَد وَلَدَني رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وأنَا أعلَمُ كِتابَ اللّه ِ وفيهِ بَدءُ الخَلقِ ، وما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وفيهِ خَبَرُ السَّماءِ وخَبَرُ الأَرضِ ، وخَبَرُ الجَنَّةِ وخَبَرُ النّارِ ، وخَبَرُ ما كانَ (وخَبَرُ) ما هُوَ كائِنٌ ، أعلَمُ ذلِكَ كَما أنظُرُ إلى كَفّي ، إنَّ اللّه َ يَقولُ : فيهِ تِبيانُ كُلِّ شَيءٍ .
امام صادق عليه السلام : من فرزند پيامبر خدا صلي الله عليه و آله هستم. من از كتاب خدا آگاهى دارم؛ كتابى كه آغاز آفرينش و آن چه تا روز رستاخيز وجود مى يابد و خبر از آسمانها وزمين وبهشت ودوزخ وخبر از گذشته و حال در آن نهفته است. اينها را مانند كف دستم مى شناسم. خداوند مى فرمايد: «تِبْيانُ كُلِّ شى ءٍ» .
الإمام الرضا عليه السلام : أوَلَيسَ اللّه ُ يَقولُ : «عالِمُ الغَيبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيبِهِ أحَدًا * إلاّ مَنِ ارتَضى مِن رَسولٍ » ؟ فَرَسولُ اللّه ِ عِندَ اللّه ِ مُرتَضىً ، ونَحنُ وَرَثَةُ ذلِكَ الرَّسولِ الَّذي أطلَعَهُ اللّه ُ عَلى ما شاءَ مِن غَيبِهِ ، فَعَلَّمَنا ما كانَ وما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ .
امام رضا عليه السلام : آيا چنين نيست كه خداوند مى فرمايد: «او داناى غيب است و غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمى سازد، مگر بر آن پيامبرى كه از او خشنود باشد» و پيامبر صلي الله عليه و آله ، نزد خدا برگزيده است و ما وارثان پيامبرى هستيم كه خداوند او را بر هر چه از غيبش بخواهد آگاه مى كند و او ما را از آن چه بوده و تا روز رستاخيز خواهد بود آگاه كرده است.
عَبدُ اللّه ِ بنُ مُحَمَّدٍ الهاشِمِيُّ : دَخَلتُ عَلَى المَأمونِ يَومًا ، فَأَجلَسَني وأخرَجَ مَن كانَ عِندَهُ ، ثُمَّ دَعا بِالطَّعامِ فَطَعِمنا ، ثُمَّ طَيَّبَنا ، ثُمَّ أمَرَ بِسِتارَةٍ فَضُرِبَت، ثُمَّ أقبَلَ عَلى بَعضِ مَن كانَ فِي السِّتارَةِ فَقالَ : بِاللّه ِ لَمّا رَثَيتَ لَنا مَن بِطوسَ ! فَاَ?َذتُ أقولُ :
قالَ : ثُمَّ بَكى وقالَ لي : يا عَبدَ اللّه ِ ، أيَلومُني أهلُ بَيتي وأهلُ بَيتِكَ أن نَصَبتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عَلَمًا ؟! فَوَاللّه ِ لاَُحَدِّثُكَ بِحَديثٍ تَتَعَجَّبُ مِنهُ . جِئتُهُ يَومًا فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنَّ آباءَكَ موسَى بنَ جَعفَرٍ ، وجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ ، ومُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ، وعَلِيَّ بنَ الحُسَينِ كانَ عِندَهُم عِلمُ ما كانَ وما هُوَ كائِنٌ
لى يَومِ القِيامَةِ ، وأنتَ وَصِيُّ القَومِ ووارِثُهُم ، وعِندَكَ عِلمُهُم ، وقَد بَدَت لي إلَيكَ حاجَةٌ . قالَ : هاتِها ، فَقُلتُ : هذِهِ الزّاهِرِيَّةُ خطتني ، ولا اُقَدِّم عَلَيها مِن جَوارِيَّ ، قَد حَمَلَت غَيرَ مَرَّةٍ وأسقَطَت ، وهِيَ الآنَ حامِلٌ ، فَدُلَّني عَلى ما تَتَعالَجُ بِهِ فَتَسلَمُ ، فَقالَ : لا تَخَف مِن إسقاطِها ، فَإِنَّها تَسلَمُ وتَلِدُ غُلامًا أشبَهَ النّاسِ بِاُمِّهِ ، ويَكونُ لَهُ خِنصِرٌ زائِدَةٌ في يَدِهِ اليُمنى لَيسَت بِالمُدَلاّةِ ، وفي رِجلِهِ اليُسرى خِنصِرٌ زائِدَةٌ لَيسَت بِالمُدَلاّةِ . فَقُلتُ في نَفسي : أشهَدُ أنَّ اللّه َ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ .
فَوَلَدَتِ الزّاهِرِيَّةُ غُلامًا أشبَهَ النّاسِ بِاُمِّهِ ، في يَدِهِ اليُمنى خِنصِرٌ زائِدَةٌ لَيسَت بِالمُدَلاّةِ ، وفي رِجلِهِ اليُسرى خِنصِرٌ زائِدَةٌ لَيسَت بِالمُدَلاّةِ ، عَلى ما كانَ وَصَفَهُ لِيَ الرِّضا ، فَمَن يَلومُني عَلى نَصبي إيّاهُ عَلَمًا ؟ ! .
عبداللّه بن محمّد هاشمى: روزى بر مأمون وارد شدم. او مرا نشاند و هر كه را نزد او بود بيرون كرد، سپس دستور داد خوراك بياورند و با هم غذايى خورديم و عطر زديم، سپس دستور داد پرده اى بياويزند، پرده آويخته شد. او به يكى از كسانى كه در اين سوى پرده بودند روى كرد و گفت: براى آن كه در توس خفته، براى ما مرثيه اى نخواندى. در اين هنگام من شروع كردم و چنين خواندم:
سيراب باد توس و آن كه در آن اقامت دارد
از خاندان مصطفى است كه براى ما اندوه را بگذارده است
عبداللّه مى گويد: او گريست و به من گفت: اى عبداللّه ! آيا خانواده من و خانواده تو مرا مى نكوهند كه امام رضا را به رياست منصور كردم؟! به خدا سوگند، به تو حديثى مى گويم كه از آن شگفت زده مى شوى. روزى خدمت حضرت رسيدم و عرض كردم: فدايت گردم، پدران تو موسى بن جعفر و جعفر
بن محمّد و
محمّد بن على و على بن الحسين از آن چه بود و تا روز قيامت خواهد بود آگاهى داشتند و تو جانشين و وارث ايشان هستى و علم آنها نزد توست. اينك مرا به تو نيازى افتاده است. حضرت فرمود: نيازت را بگو. عرض كردم: اين «زاهريه» دل مرا ربوده است و هيچ يك از كنيزكانم را بر او مقدّم نمى دارم. او بارها از من حامله شده است ولى هر بار جنين را سقط مى كند. او هم اينك بار ديگر حامله است. مرا به راهى رهنمون كن كه او را درمان كند و سلامت خويش بازيابد. حضرت فرمود: از سقط آن نترس، او سلامت خود را مى يابد و كودكى مى زايد كه شبيه ترين مردم به مادر خود است و در دست راستش انگشت كوچك زايدى دارد كه آويزان نيست و در پاى چپش انگشت كوچك زايدى دارد كه آن هم آويزان نيست. با خود گفتم: گواهى مى دهم كه خداوند بر هر چيزى تواناست. زاهريه همان گونه كه [امام] رضا براى من توصيف كرده بود فرزندى به دنيا آورد كه شبيه ترين مردم به مادر خود بود و در دست راستش انگشت كوچك زايدى بود كه آويزان نبود، چنان كه در پاى چپش نيز انگشت كوچك زايدى داشت كه آويزان نبود، پس چه كسى مرا براى منصوب كردن او به رياست او مى نكوهد؟!