أبو عَمّارٍ عَن واثِلَةَ بنِ الأَسقَعِ : أتَيتُ عَلِيًّا فَلَم أجِدهُ ، فَقالَت لي فاطِمَةُ : اِنطَلَقَ إلى رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله يَدعوهُ . فَجاءَ مَعَ رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله فَدَخَلا ودَخَلتُ مَعَهُما ، فَدَعا رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله الحَسَنَ والحُسَينَ ، فَأَقعَدَ كُلَّ واحِدٍ مِنهُما عَلى
فَخِذَيهِ ، وأدنى فاطِمَةَ مِن حِجرِهِ وزَوجَها ، ثُمَّ لَفَّ عَلَيهِم ثَوبًا وقالَ : «إنَّما يُريدُ اللّه ُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أهلَ البَيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطهيرًا» . ثُمَّ قالَ : هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أهلُ بَيتي أحَقُّ .
ابو عمّار به نقل از واثلة بن اسقع: نزد على آمدم ولى او را نيافتم. فاطمه به من گفت: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله او را فرا خوانده و نزد ايشان رفته است. على به همراه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله آمدند و داخل شدند و من هم داخل شدم. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله حسن و حسين را خواند و هر يك از آن دو را بر ران خويش نشاند و فاطمه و همسرش را به دامانش نزديك كرد و جامه اى بر آنها پيچاند و فرمود: «اِنَّما يُريد اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكم تطهيراً» . سپس فرمود: اينان اهل بيت من هستند، خدايا! اهل بيت من سزاوارترند.
أبو عَمّارٍ شَدّادٌ : دَخَلتُ عَلى واثِلَةَ بنِ الأَسقَعِ وعِندَهُ قَومٌ ، فَذَكَروا عَلِيًّا فَشَتَموهُ فَشَتَمتُهُ مَعَهُم ، فَلَمّا قاموا قالَ لي : لِمَ شَتَمتَ هذَا الرَّجُلَ ؟ قُلتُ : رَأَيتُ القَومَ شَتَموهُ فَشَتَمتُهُ مَعَهُم ، فَقالَ : ألا اُخبِرُكَ بِما رَأَيتُ مِن رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله ؟ قُلتُ : بَلى ، فَقالَ : أتَيتُ فاطِمَةَ أسأَلُها عَن عَلِيٍّ فَقالَت : تَوَجَّهَ إلى رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله ، فَجَلَستُ أنتَظِرُهُ حَتّى جاءَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله ومَعَهُ عَلِيٌّ وحَسَنٌ وحُسَينٌ آخِذًا كُلَّ واحِدٍ مِنهُما بِيَدِهِ حَتّى دَخَلَ ، فَأَدنى عَلِيًّا وفاطِمَةَ فَأَجلَسَهُما بَينَ يَدَيهِ وأجلَسَ حَسَنًا وحُسَينًا كُلَّ واحِدٍ مِنهُما عَلى فَخِذِهِ ، ثُمَّ لَفَّ عَلَيهم ثَوبَهُ ـ أو قالَ كِساءً ـ ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «إنَّما يُريدُ اللّه ُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أهلَ البَيتِ» ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأهلُ بَيتي أحَقُّ .
ابو عمّار شدّاد: بر واثلة بن اسقع وارد شدم در حالى كه جماعتى نزد او بودند. آنها على را ياد كردند و بدو دشنام دادند و من هم با آنها بدو دشنام دادم. پس چون آن عده برخاستند، واثله به من گفت: چرا به اين مرد ناسزا گفتى؟ گفتم: ديدم اين عده به او دشنام مى دهند من نيز با آنها به او دشنام دادم. او گفت: آيا تو را از آن چه از پيامبر صلي الله عليه و آله ديدم آگاه نكنم؟ گفتم: چنين كن. گفت: نزد فاطمه رفتم تا على را جويا شوم، فاطمه گفت: نزد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله رفته است. من منتظر ماندم تا پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به همراه على و حسن و حسين آمد و دست حسن و حسين را گرفته بود تا داخل شدند. پيامبر صلي الله عليه و آله على و فاطمه را در برابر خود نشاند و حسن و حسين را بر رانش نشاند و سپس جامه اش ـ يا گفت عبايش ـ را بر آنها پيچاند و سپس اين آيه را تلاوت كرد: «اِنَّما يُريدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عنكم الرِّجْسَ اهلَ الْبَيْتِ» . پس از آن فرمود: خدايا! اينان اهل بيت من هستند و اهل بيت من سزاوارترند.
شَدّادُ بنُ عَبدِ اللّه ِ : سَمِعتُ واثِلَةَ بنَ الأَسقَعِ ، وقَد جيءَ بِرَأسِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ ، قالَ : فَلَقِيَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ ، فَغَضِبَ واثِلَةُ وقالَ : واللّه ِ ، لا أزالُ اُحِبُّ عَلِيًّا وحَسَنًا وحُسَينًا وفاطِمَةَ أبَدًا بَعدَ إذ سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله ، وهُوَ في مَنزِلِ اُمِّ سَلَمَةَ ، يَقولُ فيهِم ما قالَ .
قالَ واثِلَةُ : رَأَيتُني ذاتَ يَومٍ وقَد جِئتُ رَسولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وهُوَ في مَنزِلِ اُمِّ سَلَمَةَ، وجاءَ الحَسَنُ فَأَجلَسَهُ عَلى فَخِذِهِ الـيُمنى وقَبَّلَهُ ، وجاءَ الحُسَينُ فَأَجلَسَهُ عَلى فَخِذِهِ اليُسرى وقَبَّلَهُ ، ثُمَّ جاءَت فاطِمَةُ فَأَجلَسَها بَينَ يَدَيهِ ، ثُمَّ دَعا بِعَلِيٍّ فَجاءَ ، ثُمَّ أغدَفَ عَلَيهِم كِساءً خَيبَرِيًّا ـ كَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ ـ ثُمَّ قالَ :
«إنَّما يُريدُ اللّه ُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أهلَ البَيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطهيرًا» ، فَقُلتُ لِواثِلَةَ : مَا الرِّجسُ ؟ قالَ : الشَّكُّ فِي اللّه ِ عَزَّوجَلَّ .
شدّاد بن عبداللّه : از واثلة بن اسقع شنيدم كه: سر حسين بن على را آوردند. او مى گويد: مردى از اهالى شام او را ديد. واثله خشمگين شد و گفت: به خدا سوگند، من همچنان تا به هميشه على، حسن، حسين و فاطمه را پس از شنيدن سخنانى كه پيامبر صلي الله عليه و آله در حقّ ايشان در خانه امّ سلمه گفت دوست مى دارم. واثله گفت: روزى در خانه امّ سلمه خدمت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله رسيدم. در اين هنگام حسن عليه السلام رسيد و پيامبر صلي الله عليه و آله او را بر ران راستش نشاند و بوسيدش، سپس حسين آمد و او را بر ران چپش نشاند و او را نيز بوسيد، در پى آنها فاطمه آمد و پيامبر او را در برابر خود نشاند، پيامبر صلي الله عليه و آله پس از آن على را خواند و على نيز بيامد و پيامبر صلي الله عليه و آله كسايى خيبرى بر آنها افكند ـ انگار كه هم اينك آن را مى بينم ـ و سپس فرمود: «اِنَّما يُريدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عنكم الرِّجْسَ ويُطَهِّرَكُمْ تطهيراً» . من به واثله گفتم: «رجس» چيست؟ گفت: شكّ و ترديد در وجود خداوند عز و جل .
أبو عَمّارٍ شَّدادٌ عَن واثِلَةَ بنِ الأَسقَعِ : أقعَدَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله عَلِيًّا عَن يَمينِهِ وفاطِمَةَ عَن يَسارِهِ وحَسَنًا وحُسَينًا بَينَ يَدَيهِ ، وغَطّى عَلَيهِم بِثَوبٍ وقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأهلُ بَيتي أتَوا إلَيكَ لا إلَى النّارِ .
ابو عمّار شدّاد به نقل از واثلة بن اسقع: پيامبر صلي الله عليه و آله على را در سمت راست و فاطمه را در سمت چپ و حسن و حسين را در برابر خود نشاند و جامه اى بر آنها پوشاند و فرمود: خدايا! اينان اهل بيت من هستند و اهل بيت من به سوى تو آمده اند نه به سوى آتش.
أبُو الأَزهَرِ عَن واثِلَةَ بنِ الأَسقَعِ : لَمّا جَمَعَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله عَلِيًّا وفاطِمَةَ والحَسَنَ والحُسَينَ عليهم السلامتَحتَ ثَوبِهِ قالَ : اللّهُمَّ قَد جَعَلتَ صَلَواتِكَ ورَحمَتَكَ ومَغفِرَتَكَ ورِضوانَكَ عَلى إبراهيمَ وآلِ إبراهيمَ ، اللّهُمَّ إنَّهُم مِنّي وأنَا مِنهُم ، فَاجعَل صَلَواتِكَ ورَحمَتَكَ ومَغفِرَتَكَ ورِضوانَكَ عَلَيَّ وعَلَيهِم .
ابو ازهر به نقل از واثلة بن اسقع: هنگامى كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين را زير جامه خود گرد آورد فرمود: خدايا! درود، رحمت، آمرزش و خشنودى خود را بر ابراهيم و خاندان ابراهيم قرار دادى، بار خدايا! اينان از من و من از اينان هستم، پس درود، رحمت، آمرزش و خشنودى خود را بر من و ايشان قرار ده.