الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ في وصيَّتِهِ لابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام ـ : و اعلَمْ يا بُنَيَّ ··· أنّكَ طَريدُ المَوتِ الّذي لا يَنجو مِنهُ هارِبُهُ ··· فكُنْ مِنهُ على حَذَرِ أن يُدرِكَكَ و أنتَ على حالٍ سَيِّئَةٍ ، قَد كُنتَ تُحَدِّثُ نَفسَكَ مِنها بِالتَّوبَةِ ، فيَحُولَ بَينَكَ و بَينَ ذلكَ ، فإذا أنتَ قَد أهلَكتَ نَفسَكَ .
امام على عليه السلام ـ در سفارش به فرزند بزرگوار خود حسن عليه السلام ـ فرمود : بدان اى فرزندم كه··· تو تحت تعقيب مرگى هستى كه هيچ گريزنده اى را از چنگ آن رهايى نيست··· پس، مواظب باش مرگ در حالى به سراغت نيايد كه در حال و هواى گناه باشى و به خود وعده توبه از آن مى دهى، اما مرگ ميان تو و اين وعده ات فاصله اندازد و آنگاه دريابى كه خودت را به نابودى افكنده اى.
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : لَو أنّ رجُلاً أنفَقَ ما في يَدَيهِ في سَبيلٍ مِن سَبيلِ اللّه ِ ما كانَ أحسَنَ و لا وُفِّقَ ، أ لَيس يقولُ اللّه ُ تعالى : «و لا تُلْقُوا بأيْدِيكُم إلَى التَّهْلُكَةِ و أحْسِنُوا إنّ اللّه َ يُحِبُّ المُحْسِنينَ» يَعني المُقتَصِدينَ .
امام صادق عليه السلام : اگر مردى دار و ندار خود را در راهى از راه هاى خدا انفاق كند، كار درست و به جايى نكرده است. مگر نه اينكه خداوند متعال مى فرمايد: «خويشتن را با دستان خود به نابودى نكشانيد و نيكوكارى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد» يعنى ميانه روان را.
الإمامُ الرِّضا عليه السلام ـ لِلمأمونِ لَمّا أجبَرَهُ على قَبولِ ولايَةِ العَهدِ و قالَ لَهُ : إنّكَ تَتَلقّاني أبَدا بما أكرَهُهُ و قد أمِنتَ سَطوَتي ، فباللّه ِ اُقسِمُ لَئن قَبِلتَ ولايَةَ العَهدِ و إلاّ أجبَرتُكَ على ذلكَ ، فإن فَعَلتَ و إلاّ ضَرَبتُ عُنُقَكَ ـ : قد نَهانيَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ أن اُلقِيَ بِيَدي إلَى التَّهلُكَةِ ، فإن كانَ الأمرُ على هذا فافعَلْ ما بَدا لكَ ، و أنا أقبَلُ ذلكَ على أنّي لا اُوَلِّي أحَدا و لا أعزِلُ أحَدا ··· .
امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ به مأمون كه حضرتش را به پذيرفتن ولايتعهدى مجبور كرد و به ايشان گفت: تو همواره با من برخوردهايى مى كنى كه من خوش ندارم و خودت را از خشم من ايمن مى دانى. به خدا سوگند كه اگر ولايتعهدى را نپذيرى، تو را به پذيرفتن آن مجبور مى كنم و اگر باز هم نپذيرى، گردنت را مى زنم ـ فرمود : خداوند عزّ و جلّ مرا نهى فرموده است از اينكه با دست خود خويشتن را نابود كنم. حال كه چنين است هر كارى كه به نظرت مى رسد، بكن و من ولايتعهدى را مى پذيرم، به شرط اينكه هيچ كس را عزل و نصب نكنم··· .
عنه عليه السلام ـ لِلرَّيّانِ بنِ الصَّلتِ و قد سَألَهُ عن قَبولِهِ ولايَةَ العَهدِ مَع إظهارِهِ الزُّهدَ في الدُّنيا ـ : قَد عَلِمَ اللّه ُ كَراهَتي لذلكَ ، فلَمّا خُيِّرتُ بَينَ قَبولِ ذلكَ و بَينَ القَتلِ ، اختَرتُ القَبولَ علَى القَتلِ ··· .
امام رضا عليه السلام ـ در پاسخ به ريّان فرزند صلت كه پرسيد: چرا با وجود آنكه اظهار بى رغبتى به دنيا مى كنى ولايتعهدى را پذيرفتى؟ ـ فرمود: خدا مى داند كه من اين كار را ناخوش داشتم، اما وقتى ميان پذيرفتن ولايتعهدى و كشته شدن مخيّر شدم، پذيرفتن آن را بر كشته شدن ترجيح دادم··· .
عنه عليه السلام ـ عِندَ ما قَبِلَ الولايَةَ ـ : اللّهُمّ إنّكَ قَد نَهَيتَني عَن الإلقاءِ بِيَدي إلَى التَّهلُكَةِ ، و قد اُكرِهتُ و اضطُرِرتُ ، كما أشرَفتُ مِن قِبَلِ عبدِ اللّه ِ المأمونِ علَى القَتلِ مِنّي مَتى لَم أقبَلْ ولايَةَ عَهدِهِ ، و قد اُكرِهتُ و اضطُرِرتُ كما اضطُرَّ يُوسفُ و دانيالُ عليهما السلام إذ قَبِلَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما الولايَةَ مِن طاغِيَةِ زمانِهِ .
امام رضا عليه السلام ـ هنگامى كه ولايتعهدى را پذيرفت ـ گفت : بار خدايا! تو مرا از اينكه با دست خود خويشتن را به نابودى اندازم نهى فرمودى، ولى مجبور و ناچار شدم، چه اينكه اگر ولايتعهدى او را نمى پذيرفتم از جانب عبد اللّه مأمون در آستانه كشته شدن قرار مى گرفتم. من نيز همانند يوسف و دانيال عليهما السلام مجبور و ناچار شدم؛ زيرا هر يك از آن دو نيز [از روى اجبار] از جانب طاغوت زمان خود عهده دار ولايت شدند.
الدرّ المنثور عن أسلَم أبي عِمرانَ : كُنّا بِالقُسطَنطينيّةِ و على أهلِ مِصرَ عُقبَةُ بنُ عامرٍ و على أهلِ الشّامِ فضالَةُ ابنُ عُبيدٍ ، فخَرَجَ صَفٌّ عَظيمٌ مِن الرُّومِ فصَفَفنا لَهُم فحَمَلَ رجُلٌ مِن المُسلمينَ على صَفِّ الرُّومِ حتّى دَخَلَ فيهِم ، فصاحَ النّاسُ و قالوا : سُبحانَ اللّه ِ، يُلقِي بِيَدَيهِ إلَى التَّهلُكَةِ ! فقامَ أبو أيُّوبَ صاحِبُ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فقالَ : يا أيُّها النّاسُ، إنّكُم تَتَأوّلُونَ هذهِ الآيَةَ هذا التَّأويلَ ، و إنّما نَزَلَت هذهِ الآيَةُ فِينا مَعشَرَ الأنصارِ ؛ إنّا لَمّا أعَزَّ اللّه ُ دِينَهُ و كَثُرَ ناصِروهُ قالَ بَعضُنا لبَعضٍ سِرّا دُونَ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنّ أموالَنا قَد ضاعَت و إنّ اللّه َ قَد أعَزَّ الإسلامَ و كَثُرَ ناصِروهُ ، فلَو أقَمنا في أموالِنا فأصلَحنا ما ضاعَ فيها ! فأنزَلَ اللّه ُ على نَبيِّهِ يَرُدُّ علَينا ما قُلنا : «و أنْفِقوا في سَبيلِ اللّه ِ و لا تُلْقُوا بأيْدِيكُم إلَى التَّهلُكَةِ» فكانَتِ التَّهلُكَةُ الإقامَةَ في الأموالِ و إصلاحَها و تَرْكَنا الغَزوَ .
الدرّ المنثور ـ به نقل از اسلم ابو عمران ـ : ما در قسطنطنيه بوديم و فرمانده سپاه مصر، عقبة بن عامر بود و سردار لشكر شام فضالة بن عبيد. صف بزرگى از سپاه روم بيرون آمد و ما در برابر آنان صف آرايى كرديم. در اين هنگام يكى از سربازان مسلمان بر سپاه روم تاخت و خود را به دل آنان زد. مسلمانان فرياد زدند و گفتند: سبحان اللّه ، به دست خود خويشتن را به نابودى مى دهد! ابو ايّوب، صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله ، برخاست و گفت: اى مردم! شما اين آيه را چنين تأويل مى كنيد، در حالى كه اين آيه درباره ما جماعت انصار نازل شد؛ زيرا هنگامى كه خداوند دين خود را قدرت بخشيد و ياورانش زياد شدند، عدّه اى از ما پنهان از رسول خدا صلى الله عليه و آله به عدّه اى ديگر گفتند: اموال و دارايى هاى ما از بين رفت و حالا كه خداوند ، اسلام را قدرت بخشيده و ياورانش فزونى گرفته اند، بهتر است به اموال و املاك خود بپردازيم و آنچه را از بين رفته است آباد و جبران كنيم. در اين هنگام خداوند در پاسخ به آنچه ما گفته بوديم، اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود: «و در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را با دست هاى خود به نابودى نيفكنيد». بنا بر اين، مقصود از اين نابودى همان پرداختن ما به اموال و به كار انداختن آنها و فرو گذاشتن جنگ و جهاد از سوى ما بوده است.