پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ كس به اندازه اى كه من در راه خدا آزار ديده ام، آزار نديده است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ كس به اندازه من آزار و اذيّت نديده است.
عنه صلى الله عليه و آله : لَقد اُوذِيتُ في اللّه ِ و ما يُؤذى أحَدٌ ، و اُخِفْتُ [في ]اللّه ِ و ما يُخافُ أحَدٌ ، و لَقد أتَت علَيَّ ثَلاثونَ مِن يَومٍ و لَيلَةٍ و ما لي و لبِلالٍ طَعامٌ يأكُلُهُ ذو كَبِدٍ إلاّ شيءٌ يُوارِيهِ إبطُ بلالٍ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ كس به اندازه من در راه خدا آزار نديده و هيچ كس به اندازه من در راه خدا ترسانده و تهديد نشده است. سى شبانه روز بر من گذشت و من و بلال [حبشى ]غذايى كه موجود زنده اى مى خورد، براى خوردن نداشتيم، مگر آن مقدارى كه اگر زير بغل بلال مى گذاشتى ناپديد مى شد.
الطبقات الكبرى عن إسماعيل بنِ عيّاشٍ : كانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أصبَرَ النّاسِ على أوزارِ النّاسِ .
الطبقات الكبرى ـ به نقل از اسماعيل بن عياش ـ : رسول خدا صلى الله عليه و آله در برابر گناهان (خطاهاى) مردم از همه شكيباتر بود.
كنز العمّال عن طارِقِ المُحارِبيِّ : رَأيتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بِسُوقِ ذي المَجازِ ، فمَرَّ و علَيهِ جُبَّةٌ لَهُ حَمراءُ و هُو يُنادي بأعلى صَوتِهِ : يا أيُّها النّاسُ ، قُولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا ، و رَجُلٌ يَتبَعُهُ بالحِجارَةِ و قد أدمى كَعبَيهِ و عُرقُوبَيهِ .
و هُو يقولُ : يا أيُّها
النّاسُ ، لا تُطيعوهُ فإنّهُ كَذّابٌ !
قلتُ : مَن هذا ؟ قالوا : غُلامٌ مِن بَني عَبدِ المُطَّلبِ ، قلتُ : فمَن هذا يَتبَعُهُ يَرميهِ ؟ قالوا : هذا عَمُّهُ عَبدُ العُزّى ـ و هُو أبو لَهَبٍ ـ .
كنز العمّال ـ به نقل از طارق محاربى ـ : رسول خدا صلى الله عليه و آله را در بازار ذو المجاز ديدم كه جبّه اى قرمز رنگ پوشيده بود و مى رفت و با صداى بلند مى گفت : اى مردم! بگوييد : هيچ خدايى جز اللّه نيست تا رستگار شويد. مردى از پى او سنگ مى انداخت و قوزك ها و پشت پاشنه هاى پاى حضرت را خونى كرده بود و
مى گفت : اى مردم! به حرفش گوش ندهيد، او دروغگوست
پرسيدم : اين كيست؟ گفتند : جوانى است از طايفه عبد المطّلب. پرسيدم : اين مرد كه در پى او مى رود و سنگ مى زند كيست؟ گفتند : او عمويش عبد العزّى ـ همان ابو لهب ـ است.
كنز العمّال عن مُنيب : رَأيتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في الجاهِليَّةِ و هُو يقولُ : يا أيُّها النّاسُ ، قولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا ، فمِنهُم مَن تَفَلَ في وَجهِهِ ، و مِنهُم مَن حَثا علَيهِ التُّرابَ ، و مِنهُم مَن سَبَّهُ ، فأقبَلَت جارِيَةٌ بِعُسٍّ مِن ماءٍ فغَسَلَ وَجهَهُ و يَدَيهِ و قالَ : يا بُنَيَّةُ ، اصبِري و لا تَحزَني على أبيكِ غَلَبَةً و لا ذُلاًّ
فقلتُ : مَن هذهِ ؟ فقالوا : زَينَبُ بِنتُ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و هِيَ جارِيَةٌ وَصِيفَةٌ .
كنز العمّال ـ به نقل از منيب ـ : در جاهليّت، رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه مى فرمود : اى مردم! بگوييد هيچ خدايى جز اللّه نيست تا رستگار شويد. اما بعضى به صورت او آب دهان مى انداختند و بعضى رويش خاك مى پاشيدند و بعضى دشنامش مى دادند. در اين هنگام، دختركى قدح آبى آورد و پيامبر صورت و دست هاى خود را شست و فرمود : دختركم، صبور باش و براى مغلوبيّت و خوارى پدرت اندوهگين مباش
من پرسيدم : اين دخترك كيست؟ گفتند : زينب دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله است و او دختركى نوجوان بود.
الترغيب و الترهيب عن ابن مسعودٍ : كأنّي أنظُرُ إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَحكي نَبيّا مِن الأنبياءِ ضَربَهُ قَومُهُ فأدمَوهُ ، و هُو يَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ و يَقولُ : اللّهُمَّ اغفِرْ لِقَومي فإنّهُم لا يَعلَمونَ .
الترغيب و الترهيب ـ به نقل از ابن مسعود ـ : انگار رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى بينم كه داستان پيامبرى از پيامبران را به نمايش مى گذارد كه قومش او را زدند و خونين كردند و او خون از چهره اش پاك مى كرد و مى گفت : بار خدايا! قوم مرا بيامرز ؛ زيرا كه آنان نادانند.