الإمامُ الباقرُ عليه السلام ـ في قولِهِ تعالى : «يقولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَدا» . ـ : هو عَمرُو بنُ عبدِ وَدٍّ حينَ عَرَضَ علَيهِ عليُّ بنُ أبيِ طالبٍ الإسلامَ يومَ الخَندَقِ و قالَ : فَأينَ ما أنفَقتُ فيكُم مالاً لُبَدا ؟! و كانَ أنفَقَ مالاً في الصَّدِّ عن سبيلِ اللّه ِ ، فَقَتَلَهُ عَلِيٌّ عليه السلام .
امام باقر عليه السلام ـ درباره آيه «مى گويد مال فراوانى را تباه كردم» ـ فرمود : منظور عمرو بن عبدودّ است كه على بن ابى طالب در روز خندق پذيرفتن اسلام را به او پيشنهاد كرد و او گفت : پس آن همه مالى كه در راه مبارزه با شما خرج كردم چه مى شود؟ او براى مبارزه با راه خدا مالى را خرج كرده بود. در اين هنگام على عليه السلام او را كشت.
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : لَمّا حَفَرَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله الخَندَقَ مَرُّوا بِكُديَةٍ ، فَتَناوَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله المِعوَلَ مِن يَدِ أميرِ المؤمنينَ عليه السلام أو مِن يَدِ سلمانَ رضى الله عنه فَضَرَبَ بها ضَربَةً فَتَفَرَّقَت بثلاثِ فِرَقٍ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : لَقَد فُتِحَ عَلَيَّ في ضَربَتي هذِهِ كُنُوزُ كِسرى و قَيصرَ ، فقالَ أحَدُهُما لصاحِبِهِ : يَعِدُنا بكُنُوزِ كِسرى و قَيصرَ و ما يَقدِرُ أحَدُنا أن يَخرُجَ يَتَخَلّى ! .
امام صادق عليه السلام : هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خندق را مى كند مسلمانان به مانعى برخوردند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كلنگ را از دست امير المؤمنين يا از دست سلمان گرفت و ضربه اى بر آن فرود آورد كه سه تكّه شد. در اين هنگام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : خداوند با اين ضربه من گنجهاى كسرى و قيصر را برايم گشود. يكى از افراد به رفيقش گفت : وعده گنجهاى كسرى و قيصر را به ما مى دهد، در حالى كه هيچ يك از ما [از بيم دشمن ]قادر نيست براى قضاى حاجت بيرون رود!
كنز العمّال عن البَراءِ بنِ عازِبٍ : لَمّا كانَ حيثُ أمَرَنا رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بحَفرِ الخَندَقِ عَرَضَت لنا في بعضِ الخَندَقِ صَخرةٌ عَظيمةٌ شَديدَةٌ لا تَأخُذُ مِنها المَعاوِلُ ، فَاشتَكَينا ذلكَ إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فجاءَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فلَمّا رَآها ألقى ثَوبَهُ و أخَذَ المِعوَلَ فقالَ : بِسمِ اللّه ِ ، ثمّ ضَرَبَ ضَربَةً
فَكَسَرَ ثُلُثَها و قالَ : اللّه ُ أكبَرُ ، اُعطِيتُ مَفاتِيحَ الشامِ ، و اللّه ِ إنّي لاَُبصِرُ قُصُورَها الحُمرَ الساعَةَ
ثُمّ ضَرَبَ الثانيةَ فَقَطَعَ الثُّلثَ الآخَرَ فقالَ : اللّه ُ أكبَرُ ، اُعطِيتُ مفاتيحَ فارِسَ ، و اللّه ِ إنّي لاَُبصِرُ قَصرَ المَدائنِ الأبيضَ
ثُمّ ضَرَبَ الثالثةَ و قالَ : بِسمِ اللّه ِ ، فَقَطَعَ بَقِيَّةَ الحَجَرِ ، و قالَ : اللّه ُ أكبَرُ ، اُعطِيتُ مَفاتيحَ اليَمَنِ ، وَ اللّه ِ إنّي لاَُبصِرُ أبوابَ صَنعاءَ مِن مكاني هذا الساعةَ .
كنز العمّال ـ به نقل از براء بن عازب ـ : هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور حفر خندق را داد، در قسمتى از خندق به سنگ بسيار بزرگ و سختى برخورديم كه تيشه ها در آن كارگر نبود. به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اطلاع داديم و پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و چون سنگ را ديد، لباسش را بركند و كلنگ را گرفت و فرمود : به نام خدا. و آن گاه ضربه اى زد كه يك سوم تخته سنگ شكست و گفت : اللّه اكبر، كليدهاى شام به من داده شد، به خدا قسم كه هم اينك كاخهاى سرخ آن را مى بينم! سپس ضربه دوم را زد و يك سوم ديگر تخته سنگ شكسته شد و گفت : اللّه اكبر، كليدهاى ايران به من داده شد. به خدا سوگند كه كاخهاى سفيد مداين را مى بينم! آن گاه ضربه سوم را فرود آورد و گفت : به نام خدا. در اين هنگام باقيمانده سنگ شكست و گفت : اللّه اكبر، كليدهاى يمن به من داده شد، به خدا سوگند هم اينك از همين جا دروازه هاى صنعا را مى بينم.
كنز العمّال عن اُبَيِّ بنِ عبّاسِ بنِ سَهلٍ عن أبيهِ عن جَدِّهِ : كُنّا معَ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يومَ الخَندَقِ فَأخَذَ الكِرْزِينَ . و ضَرَبَ بهِ ، فصادَفَ حَجرا فَصَلَّ . الحَجَرُ فَضَحِكَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فقيلَ : يا رسولَ اللّه ، مِمَّ تَضحَكُ ؟ قالَ : أضحَكُ مِن قَومٍ يُؤتى بِهِم مِن المَشرِقِ فِي الكُبُولِ . يُساقُونَ إلَى الجَنَّةِ و هُم كارِهُونَ . ! .
كنز العمّال ـ به نقل از ابىّ بن عباس بن سهل از پدر خود از جدّش ـ : در روز خندق با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه آن حضرت تيشه را گرفت و ضربه اى زد كه به سنگى برخورد و صدا كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خنديد. عرض شد : اى پيامبر خدا! از چه مى خنديد؟ فرمود : از مردمى خنده ام گرفت كه بسته در بند از خاور زمين آورده و با زور به سوى بهشت كشانده مى شوند !
صحيح مسلم : كانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يومَ الأحزابِ يَنقُلُ مَعَنا التُّرابَ ، و لَقَد وارى التُّرابُ بياضَ بَطنِهِ و هو يقولُ :
و لا تَصَدَّقنا و لا صَلَّينا
إنَّ الاُلى قد أبَوْا عَلَينا
قالَ : و ربَّما قالَ :
إذا أرادُوا فِتنَةً أبَينا .
صحيح مسلم : در جنگ احزاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به همراه ما خاك مى كشيد و در حالى كه گرد و غبار سفيدى شكم آن حضرت را پوشانده بود، مى گفت :
و زكات نمى داديم و نماز نمى خوانديم.
همانا آنان (مشركان) از ما سر پيچيدند.
براء مى گويد : گاهى هم مى فرمود :
آن گاه كه خواهان فتنه و گمراهى شدند ما امتناع كرديم
حضرت اين اشعار را با صداى بلند مى خواند.
كنز العمّال : لَمّا كَشَفَ اللّه ُ الأحزابَ و رَجَعَ النبيُّ صلى الله عليه و آله إلى بَيتِهِ يَغسِلُ رَأسَهُ ، أتاهُ جِبرِيلُ فقالَ : عَفا اللّه ُ عنكَ ! وَضَعتَ السلاحَ و لم تَضَعْهُ ملائكةُ السماءِ ! اِئتِنا عندَ حِصنِ بَني قُريظَةَ ، فَنادَى رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فَأتاهُم عِندَ الحِصنِ .
كنز العمّال : چون خداوند احزاب را درهم شكست و پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه اش برگشت و شروع به شستن سر و صورت خود كرد، جبرئيل نزد آن حضرت آمد و گفت : خدا از تو درگذرد، سلاح به زمين گذاشته اى در حالى كه فرشتگان آسمان هنوز آن را به زمين نگذاشته اند؟ در محل دژ بنى قريظه نزد ما بيا. پس، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جار زد و كنار دژ به آنان پيوست.