الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ و قَد قالَ لَهُ الزِّنديقُ : أنّى لِلرُّوحِ بِالبَعثِ و البَدَنُ قَد بَلِيَ و الأعضاءُ قَد تَفَرَّقَت ، فعُضوٌ في بَلدَةٍ تَأكُلُها سِباعُها ، و عُضوٌ بِاُخرى تُمَزِّقُهُ هَوامُّها ، و عُضوٌ قَد صارَ تُرابا بُنِيَ بِهِ مَعَ الطّينِ حائطٌ ؟ ! ـ : إنَّ الّذي أنشَأهُ مِن غَيرِ شَيءٍ ، و صَوَّرَهُ عَلى غَيرِ مِثالٍ كانَ سَبَقَ إلَيهِ ، قادِرٌ أن يُعيدَهُ كَما بَدَأهُ .
امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به زنديقى كه گفت : كجا روح زنده مى شود در حالى كه بدن پوسيده و اعضا متلاشى و پراكنده شده اند،يك عضو در شهرى طعمه درندگان شده و عضوى در شهرى ديگر به وسيله حشرات و خزندگان تكه تكه شده و عضو ديگر خاك و از گل آن ديوارى ساخته شده است؟ ـ فرمود : همان كسى كه آن را از ناچيز آفريد و بدون در دست داشتن نمونه قبلى،به آن شكل و صورت داد، مى تواند دوباره او را برگرداند و زنده كند، همچنان كه در آغاز وى را آفريد.
عنه عليه السلام ـ في قولهِ تعالى : «وَ إذْ قالَ إبْراهيمُ رَبِّ أرِني كَيْفَ تُحْيي المَوتى» ـ : رَأى جِيفَةً عَلى ساحِلِ البَحرِ نِصفُها فِي الماءِ و نِصفُها في البَرِّ ، تَجيءُ سِباعُ البَحرِ فتَأكُلُ ما فِي الماءِ ، ثُمَّ تَرجِعُ ، فيَشُدُّ بَعضُها عَلى بَعضٍ فيَأكُلُ بَعضُها بَعضا، و تَجيءُ سِباعُ البَرِّ فتَأكُلُ مِنها ، فيَشُدُّ بَعضُها عَلى بَعضٍ فيَأكُلُ بَعضُها بَعضا ، فعِندَ ذلكَ تَعَجَّبَ إبراهيمُ عليه السلام مما رَأى ، و قالَ : «رَبِّ أرِني كَيْفَ تُحْيي المَوتى» قالَ : كَيفَ تُخرِجُ ما تَناسَلَ الّتي أكَلَ بَعضُها بَعضا؟! «قالَ أ وَ لَمْ تُؤمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئنَّ قَلْبي» يَعني حَتّى أرى هذا كَما رَأيتُ الأشياءَ كُلَّها ، قالَ : «فَخُذْ أرْبَعَةً مِنَ الطَّيرِ ···» .
امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه «و آن گاه كه ابراهيم گفت : پروردگار من! نشانم ده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى» ـ فرمود : ابراهيم عليه السلام مردارى را در ساحل دريا ديد كه نيمى از آن در آب است و نيم ديگرش در خشكى و جانوران دريايى مى آيند و از قسمتى كه در آب است مى خورند و مى روند و باز خودشان به جان هم مى افتند و يكديگر را مى خورند و حيوانات خشكى نيز مى آيند و قسمتى از آن مرده را مى خورند و سپس خودشان به جان هم مى افتند و يكديگر را مى خورند. ابراهيم از ديدن اين صحنه تعجّب كرد و گفت : «پروردگار من! به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى؟». يعنى: چگونه كسى را كه طعمه اين حيوانات شده و آنها نيز يكديگر را خورده اند زنده مى كنى؟! خدا «گفت : مگر ايمان نياورده اى؟ گفت : چرا اما مى خواهم دلم آرام گيرد»؛يعنى مى خواهم همان گونه كه بقيّه چيزها را مى بينم اين مطلب (زنده شدن مردگان) را هم ببينم. خداوند فرمود : «چهار پرنده برگير ···».
عنه عليه السلام : أتى جَبرَئيلُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فَأخَذَهُ فأخرَجَهُ إلَى البَقيعِ ، فَانتَهى بِهِ إلى قَبرٍ فصَوَّتَ بِصاحِبِهِ فقالَ : قُمْ بِإذنِ اللّه ِ ، فخَرَجَ مِنهُ رَجُلٌ أبيَضُ الرَّأسِ و اللِّحيَةِ يَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِهِ و هُوَ يَقولُ : «الحَمدُ للّه ِِ و اللّه ُ أكبَرُ» فقالَ جَبرَئيلُ : عُدْ بِإذنِ اللّه ِ . ثمَّ انتَهى بِهِ إلى قَبرٍ آخَرَ فقالَ : قُمْ بِإذنِ اللّه ِ ، فخَرَجَ مِنهُ رَجُلٌ مُسوَدُّ الوَجهِ و هُوَ يَقولُ : «يا حَسرَتاهُ ، يا ثُبوراهُ !» ثُمَّ قالَ لَهُ جَبرَئيلُ : عُدْ إلى ما كُنتَ بِإذنِ اللّه ِ . فقالَ : يا مُحمَّدُ ، هكَذا يُحشَرونَ يَومَ القِيامَةِ ، و المُؤمِنونَ يَقولونَ هذا القَولَ ، و هؤلاءِ يَقولونَ ما تَرى . .
امام صادق عليه السلام : جبرئيل نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و دست او را گرفت و در بقيع به سوى گورى برد. و صاحب آن را صدا زد و گفت :به اذن خدا برخيز. پس، مردى با سر و ريشى سپيد از گور بيرون آمد در حالى كه گرد و خاك از چهره خويش پاك مى كرد و مى گفت : «ستايش خدا را، خدا بزرگتر [از توصيف] است». جبرئيل به او گفت : به اذن خدا بازگرد. سپس آن حضرت را بر سر گور ديگرى برد و گفت: به اذن خدا برخيز. پس مردى سيه روى از ميان گور بيرون آمد در حالى كه مى گفت : «اى افسوس!هلاك شدم». جبرئيل به او نيز گفت : به اذن خدا برگرد. آن گاه گفت : اى محمّد! روز قيامت نيز اين چنين محشور مى شوند، در حالى كه مؤمنان آن سخن را مى گويند و اينان آن مى گويند كه ديدى .