الإمامُ الباقرُ عليه السلام ـ و قد سألَهُ شَيخٌ مِن النَّخَعِ: إنّي لَم أزَلْ والِيا مُنذُ زَمنِ الحَجّاجِ إلى يَومي هذا، فهَلْ لي مِن تَوبةٍ ؟ قالَ : فَسَكتَ، ثُمّ أعَدْتُ علَيهِ، فقالَ ـ : لا ، حتّى تُؤَدّيَ إلى كُلِّ ذي حَقٍّ حقَّهُ .
امام باقر عليه السلام ـ كه ابتدا در پاسخ به يكى از بزرگان نخع كه گفت: «من از زمان حَجّاج تاكنون والى هستم آيا توبه من پذيرفته مى شود؟» خاموش ماند، پس از آنكه او سخنش را تكرار كرد ـ فرمود : نه، مگر آن كه حقّ هر حقدارى را به او برگردانى.
الكافي عن عليِّ بنِ أبي حمزةَ :كانَ لي صَديقٌ مِن كُتّابِ بَني اُميّةَ فقالَ لي : استأذنْ لي عن أبي عبدِ اللّه ِ عليه السلام ، فاسْتَأذَنتُ لَه علَيهِ ، فأذِنَ لَه ، فلَمّا أنْ دَخلَ سَلّمَ و جَلسَ ، ثُمّ قالَ : جُعِلتُ فِداك ، إنّي كنتُ في دِيوانِ هؤلاءِ القَومِ فأصَبْتُ مِن دُنياهُم مالاً كثيرا ، و أغمَضتُ في مَطالِبهِ ··· فهَل لي مَخرَجٌ مِنهُ ؟ قالَ : إنْ قُلتُ لكَ تَفْعَلْ ؟ قالَ : أفعَلُ. قالَ لَهُ : فاخْرُجْ مِن جميعِ ما اكْتَسَبتَ في دِيوانِهِم ، فمَن عَرَفْتَ مِنهُم رَدَدْتَ علَيهِ مالَهُ، و مَن لَم تَعْرِفْ تَصَدّقْتَ بهِ ، و أنا أضْمَنُ لكَ على اللّه ِ عزّ و جلّ الجَنّةَ .
الكافى ـ به نقل از على بن ابى حمزه ـ : دوستى داشتم كه از دبيران بنى اميّه بود؛ به من گفت : از امام صادق عليه السلام براى من اجازه ملاقات بگير. من از حضرت اجازه خواستم و ايشان اجازه داد. وقتى آن مرد به حضور حضرت رسيد، سلام كرد و نشست و سپس گفت: فدايت شوم، من در دستگاه ادارى اين جماعت كار مى كردم و از دنياى آنان به مال و منال فراوانى رسيدم و براى به دست آوردن آن ، چشم بر هم نهادم (به حلال و حرام توجّهى نكردم) ··· آيا راهى براى بيرون آمدن [از اين وضع ]دارم؟ فرمود: اگر برايت بگويم انجام مى دهى؟ عرض كرد: انجام مى دهم. فرمود: از تمام مال و ثروتى كه در دستگاه ادارى آنها به دست آورده اى خودت را خلاص كن. كسانى را كه مى شناسى مالشان را به آنها برگردان و كسانى را كه نمى شناسى از طرفشان صدقه بده. در اين صورت ، من براى تو ضمانت مى كنم كه خداوند عزّ و جلّ تو را به بهشت برد.