مقدمه
زندگينامه امام جعفر صادق عليه السلام
امام جعفر بن محمد عليه السلام، ششمين پيشواى شيعيان
است كه «صادق» لقب دارد. ميلاد فرخنده اش در روز
17 ربيع الاوّل سال 83 هجرى در مدينه منوره بود. پدر
ارجمندش امام باقر عليه السلام و مادر پاكش «امّ فروِه» بود.
خانه اى كه حضرت در آن به دنيا آمد و بزرگ شد،
خانه علم و تقوا و پارسايى بود و اين مولود عزيز در
دامان پر مهر و پاك پدرى كه حجت خدا و امام
مسلمانان بود، رشد كرد و كمالات اخلاقى در روح و
رفتار او بروز يافت و از او انسانى والا و پيشوايى بى
نظير و تحوّل آفرين و پر بركت پديد آورد.
دوران حيات آن امام، مصادف با هشت نفر از خلفاى
بنى اميه و بنى عباس بود به نام هاى: هشام، وليد،
عبدالملك مروان، يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد، مروان
حمار، سفّاح و منصور دوانيقى. امام صادق عليه السلام از سوى
اين خلفا، رنج ها و سختگيرى هاى بسيار را متحمّل شد،
ولى توانست پرچم هدايتگر اهل بيت را همواره در
كشاكش آن حوادث و طوفان ها برافراشته نگه دارد و
مكتب پربار علمى، فقهى و اخلاقى خاندان رسالت را
ترويج كند.
امام صادق عليه السلام تا 12 سالگى، معاصر جدّ بزرگوارش
امام زين العابدين بود. مدّت 19 سال هم پس از آن،
دوران حيات پر بار پدرش امام باقر عليه السلام را درك كرد. وقتى
پس از شهادت پدر به پيشوايى مسلمانان رسيد 31 سال
داشت. با بهره گيرى از هوش و ذكاوت خدادادى و آنچه
از پدر و جدّش آموخته بود و آنچه كه خداى متعال با
هدايت هاى ويژه اش از علم و فضيلت به او بخشيده
بود، او را در عرصه پيشوايى و امامتِ شيعه، درخشان و
موفق ساخت و توانست در مدّت 34 سال امامت پر بار
خويش عظيم ترين خدمت را به اسلام و فرهنگ وحى
بنمايد و به همين خاطر، مكتب شيعه به افتخار نام آن
حضرت به «مذهب جعفرى» شهرت يافت، چرا كه
حيات و رونقِ علم و معارف اهل بيت، بيشتر در عصر او
و به دست مبارك وى شكل گرفت و پايه ريزى شد.
دوران امام صادق عليه السلام، دوران طوفانى و پر آشوبى بود،
حكومت بنى اميّه تزلزل داشت و بنى عباس براى دست
يافتن به قدرت سياسى و خلافت، با امويان در ستيز
بودند و همه سو فتنه و آشوب بود و بالأخره عباسيان
توانستند با راه انداختن قيامى عليه بنى اميه و به نام
طرفدارى از اهل بيت پيامبر، آنان را از قدرت كنار زنند و
خود، خلافت را در دست گيرند. امّا گذشت زمان نشان
داد كه آنان نيز در ستم و بد رفتارى نسبت به خاندان
پيامبر، كمتر از بنى اميّه نبودند. در آن عصر، مسائل
فكرى و اعتقادى و برخوردهاى آراء و انديشه هاى
گوناگون و مباحث فلسفى و كلامى و ارتباط مسلمانان با
مردم كشورهاى فتح شده و رابطه با دنياى خارج،
آشفتگى هاى فكرى بسيارى پيش آورده بود. گرايشهاى
انحرافى مثل گروه «غُلات»، يكى از اين پديده هاى
غلط بود كه امام با آن مبارزه مى كرد.
در اين شرايط بحرانى، امام صادق عليه السلام مى بايست هم
از اسلام ناب، حمايت و تبليغ كند، هم بدعتها و كج
روى هاى فكرى را بر ملا سازد، هم ورود انديشه هاى
مهاجم به قلمرو امت اسلام را جلوگيرى كند، هم
شاگردان نيرومند و پخته اى تربيت كند كه در اين
ميدان ها بتوانند بحث كنند و پاسخگوى شبهات باشند.
امام بخوبى از عهده اين كار مهم برآمد و درخشش
شاگردانى همچون: حمّاد بن عيسى، هشام بن حكم،
معاوية بن عمّار، جابر بن يزيد جُعفى، ابوحمزه، زرارة بن
اعين، فُضيل بن يسار، جابر بن حيّان، مفضّل بن عمر و
ديگر چهره هاى ارجمند از دست پروردگان او، شاهد اين
تلاش بزرگ و نهضت علمى در آن روزگار است.
معروف است كه آن حضرت، بيش از چهار هزار
شاگرد داشت، يعنى كسانى كه در زمينه هاى مختلف و
نشست هاى گوناگون، احاديث او را شنيده و ثبت و ضبط
و روايت مى كردند و در همه جا پراكنده بودند و «قالَ
الصادق» گويان، علوم آل محمّد را منتشر مى ساختند.
خود امام در مناظرات مهمّ علمى شركت مى كرد و در
بحث ها پيروز مى شد و توجّه ها را به مكتب غنى شيعه
جلب مى كرد و شيعه را در آن عصر پر خطر و در ميان
آن همه دشمن و بدخواه، زنده و بالنده و سرافراز
مى ساخت و از همين رو مورد كينه خلفا قرار گرفت. آنان
در فكر آزار و محدود سازى و كنترل او بودند و گاه و
بيگاه مأموران خود را براى خانه گردى و دستگيرى او
مى فرستادند و در پى بهانه بودند كه وى را به اتهام
فعاليت بر ضدّ خليفه و قيام براى به دست گرفتن
حكومت، از بين ببرند.
افراد بسيارى از دور و نزديك به مدينه مى آمدند و از
جلسات عمومى و خصوصى وى بهره مى گرفتند و
حديث مى شنيدند. مدّتى از عمر آن حضرت نيز در
عراق گذشت و از آنجا به نشر دانش مى پرداخت.
بسيارى از عالمان اهل سنّت از جمله ابوحنيفه نيز
شاگرد او بودند. در كتب حديث، دهها هزار روايت از آن
حضرت نقل شده است كه ميراث فرهنگى شيعه را
تشكيل مى دهد.
منصور دوانيقى به صورت هاى مختلف مى خواست
امام را به طرف خود جذب كند، ولى نمى توانست و اين
ناكامى خشم او را بر ضدّ امام مى افزود. گروهى از
پيروان، پيوسته از وى مى خواستند كه قيام كند و
حكومت را به دست گيرد، ولى امام، پيوسته نبودن
ياران همدل و مطيع و كافى را براى چنين كارى، دليلِ
دست نزدن به يك اقدام سياسى نظامى تند و آشكار بر
ضدّ خلفا بيان مى كرد و بيشتر به كار علمى و فرهنگى
مى پرداخت. در عين حال كه به ارتباط پنهانى با برخى
از ياران و هواداران مشغول بود، مى كوشيد هيچ بهانه به
دست دشمن ندهد و ردّ پايى از خود بر جاى نگذارد.
بارها در پى گزارشها نيمه شب به خانه اش ريختند ولى
نه سلاحى يافتند و نه پولى و او را در حالى كه به عبادت
مشغول بود، نزد حاكم بردند.
آن حضرت نيز همچون پدران خويش، به بهترين
صفات نيك و خصلتهاى والاى اخلاقى آراسته بود.
علم و حلم و عبادت و پارسايى و رسيدگى به محرومان
و سرپرستىِ فقيران بنى هاشم، همچنين برخورد
شايسته با همه، حسن خلق، عطا و بخشش، از صفات
بارز آن حضرت بود. با برخورد حليمانه با دشمنان كين
توز، و احسان و نيكى در مقابل بد رفتارى هايشان، آنان
را به تغيير موضع و رفتار وامى داشت. عمرى در نهايت
مناعت طبع و تواضع و عزّت زندگى كرد. مزرعه اى
داشت و در آن كار مى كرد و اين كار را از بهترين عبادات
مى دانست و از اين راه، زندگى خانواده را تأمين مى كرد.
امام صادق عليه السلام ده فرزند داشت، هفت پسر و سه دختر.
امام كاظم، محمد ديباج و اسماعيل از جمله فرزندان او
بودند.
سرانجام، امام صادق عليه السلام با توطئه منصور عباسى
مسموم شد و در 25 شوال سال 148 هجرى در مدينه
چشم از جهان بست. پيش از وفات، امام موسى بن
جعفر عليه السلام را به عنوان پيشواى شيعه پس از خويش به
ياران معرفى كرده بود. هنگام وفات، 65 سال داشت و
چون از نظر عمر، از همه امامان بيشتر زيسته بود، او را
«شيخ الأئمّه» گفته اند.
پس از وفات، حضرت امام صادق را در قبرستان بقيع،
كنار پدر و جدّش دفن كردند و امروز، مزار ساده او در
مقابل آفتاب سوزان حجاز، زيارتگاه دلسوختگان شيعه
است.