قالَ أميرالمؤمنين عليه السلام:
مَا بَا لُكُمْ! لا سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ! وَ لا هُدِيْتُمْ لِقَصْدٍ! أفي مِثْلِ هذَا يَنْبَغي لي أنْ أخْرُجَ؟ وَ إنَّمَا يَخْرُجُ فِي مِثْلِ هذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أرْضَاهُ مِنْ شُجْعانِكُمْ وَ ذَوِي بَأسِكُمْ، وَ لا يَنْبَغي لي أنْ أَدَعَ الْجُنْدَ وَ الْمِصْرَ وَ بَيْتَ المالِ وَ جِبَايَةَ الْأرْضِ وَ الْقَضَاءَ بَيْنَ الْمُسْلِمينَ وَ النظَرَ في حُقُوقِ الْمُطالِبينَ، ثُمَّ أخْرُجَ في كَتيبَةٍ أتْبَعُ اُخْرىَ.
امام على عليه السلام سپاهى را به شام فرستاده بود و در صدد بود كه سپاهى ديگر در پى آنها بفرستد. امام مردم را به جهاد برمى انگيخت و مردم، مدتى طولانى، خاموش بودند. امام فرمود: شما را چه مى شود؟ آيا شما گنگان ولالانيد؟ پس عده اى از آنان گفتند: اى اميرمؤمنان! اگر تو مى روى، ما نيز مى آييم.
امام على عليه السلام فرمود:
شما را چه مى شود؟ به راه رشد توفيق نيابيد، به راه ميانه رهبرى نشويد! آيا در زمانى چنين، سزاوار است كه من از شهر بيرون بروم؟
همانا در چنين هنگام بايد مردى از دليران و نيرومندان شما كه من بپسندم، بيرون رود. سزاوار نيست كه من لشكريان و شهر را و بيت المال و جمع آورى خراج زمين و داورى بين مسلمانان را واگذارم و رسيدگى به درخواست هاى ارباب رجوع را، رها كنم و با دسته اى در پى دسته اى ديگر بيرون روم.