أبو بَصيرٍ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام : يا أبا مُحَمَّدٍ ، وإنَّ عِندَنَا الجامِعَةَ ، وما يُدريهِم مَا الجامِعَةُ ؟ قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، ومَا الجامِعَةُ ؟ قالَ : صَحيفَةٌ طولُها سَبعونَ ذِراعًا بِذِراعِ رَسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وإملائِهِ مِن فَلقِ فيهِ وخَطِّ عَلِيٍّ بِيَمينِهِ ، فيها كُلُّ حَلالٍ وحَرامٍ ، وكُلُّ شَيءٍ يَحتاجُ النّاسُ إلَيهِ حَتَّى الأَرشِ فِي الخَدشِ . وضَرَبَ بِيَدِهِ إلَيَّ فَقالَ : تَأذَنُ لي يا أبا مُحَمَّدٍ ؟ قُلتُ : جُعِلتُ
فِداكَ ، إنَّما أنَا لَكَ فَاصنَع ما شِئتَ ، فَغَمَزَني بِيَدِهِ وقالَ : حَتّى أرشِ هذا ، كَأَنَّهُ مُغضَبٌ ، قُلتُ : هذا واللّه ِ العِلمُ ، قالَ : إنَّهُ لَعِلمٌ ولَيسَ بِذاكَ .
ابو بصير از امام صادق عليه السلام: اى ابا محمّد! «جامعه» نزد ماست و آنها چه مى دانند جامعه چيست؟ عرض كردم: قربانت گردم: «جامعه» چيست؟ فرمود: صحيفه اى است با طول هفتاد ذرع به ذرع رسول اللّه و املاى آن حضرت از دهان مباركش و دست خط على. هر حلال و حرام و هر چيزى كه مردم بدان نياز داشته باشند، حتّى ديه خراشهاى كوچك در آن آمده است. امام با دستش به
من زد و فرمود: اى ابا محمّد! به من اجازه مى دهى؟
عرض كردم: قربانت گردم، من در اختيار تو هستم، هر چه مى خواهى بكن. حضرت عليه السلامهمچون كسى كه خشمگين است دست مرا نيشگون گرفت و فرمود: حتّى ديه اين. عرض كردم: به خدا اين علم است. فرمود: اين علم است ولى نه همه آن.