حديث و آيات: مقدمه

عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ عليه السلام: اِنَّ رَسُـولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله حَضَـرَ شـابّا عِنْـدَ وَفـاتِهِ فَقالَ لَهُ: قُلْ: لااِلهَ اِلاَّاللّهُ، قـالَ: فَاعْـتَقَلَ لِسـانُهُ مِـرارا فَقـالَ لاِِمْـرَئَةٍ عِنْـدَ رَأسِهِ: هَـلْ لِهذا اُمٌّ؟ قـالَتْ: نَعَمْ اَنـَا اُمُّـهُ، قالَ: اَفَـساخِـطَةٌ اَنْـتِ عَلَيْهِ؟ قالَتْ: نَعَـمْ ما كَلَّمْتُهُ مُنْـذُسِتَّ حِجَجٍ، قـالَ لَـها: اِرْضـى عَـنْهُ، قـالَتْ: رَضـِىَ اللّهُ عَـنْهُ بِرِضـاكَ يـا رَسُولَ اللّهِ: فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: قُلْ: لااِلَهَ اِلاَّاللّهُ قالَ: فَقـالَهَا ... ثُمَّ طَفَى … حديث
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگام مرگ جوانى، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كنار بستر او حضور يافتند و به جوان فرمودند: بگو لااِلهَ اِلاَّاللّهُ، فرمود: زبانش بند آمد، چند بار تكرار كرد ولى زبان او بند شد، پيامبر صلي الله عليه و آلهبه زنى كه كنار جوان بود فرمود: آيا اين جوان مادر دارد؟ زن گفت: بله، من مادر او هستم، فرمود: آيا از او ناراضى هستى؟ زن گفت: بله شش سال است با او صحبت نكرده ام، فرمود: از او راضى شو، زن گفت: يارسول اللّه بخاطر رضايت تو خدا از او راضى شود. (من از او راضى شدم) سپس پيامبر صلي الله عليه و آله بجوان فرمود: بگو لااِلَهَ اِلاَّاللّهُ، جوان در اين هنگام گفت: لااِلهَ اِلاَّاللّهُ و پس از لحظاتى مرد.