حديث و آيات:
اندرزهاى امام باقر عليه السلام
الإمامُ الباقرُ عليه السلام ـ لِجَماعَةٍ من الشِّيعَةِ حَضَرُوهُ ذاتَ يَومٍ فوَعَظَهُم و حَذَّرَهُم و هُم ساهُونَ لاهُونَ ، فأغاظَهُ ذلكَ فأطرَقَ مَلِيّا ، ثُمّ رَفَعَ رأسَهُ إلَيهِم فقالَ ـ : إنّ كَلامِي لَو وَقَعَ طَرَفٌ مِنهُ في قَلبِ أحَدِكُم لَصارَ مَيِّتا ! ألاَ يا أشباحا بلا أرواحٍ ، و ذُبابا بلا مِصباحٍ ، كأنَّكُم خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ، و أصنامٌ مَريدَةٌ ··· يا ذَوي الهَيئَةِ المُعجِبَةِ ، و الهِيمِ المُعطَنَةِ ! مالِي أرى أجسامَكُم عامِرَةً و قلوبَكُم دامِرَةً ؟! .
امام باقر عليه السلام ـ در روزى كه جمعى از شيعيان در حضور ايشان بودند و آن حضرت آنان را پند مى داد و بر حذرشان مى داشت، اما آنان بى توجّه و سرگرم خود بودند تا جايى كه اين وضع حضرت را به خشم آورد و پس از اين كه لختى سر به زير افكند و سپس به طرف آنان سر بلند كرد ـ فرمود : براستى كه اگر ذرّه اى از اين سخنان من در دل يكى از شما اثر مى كرد، بى گمان مى مُرد! هان، اى تنواره هاى بى جان و مگس هاى بى چراغ! به الوارهايى وا داشته بر ديوار و مجسمه هايى افراشته مى مانيد··· اى كه هيكل هاى خوشايند داريد و به اشترانى مى مانيد كه در استراحتگاه خود خسبيده اند! چه شده است كه پيكرهاى شما را آباد مى بينم و دل هايتان را ويران؟!