الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ مِن خُطبَتِهِ و هُو يَستَنهِضُ بِها النّاسَ حِينَ وَرَدَ خَبرُ غَزوِ الأنبارِ مِن قِبَلِ جَيشِ مُعاوِيَةَ فلَم يَنهَضوا ـ : يا أشباهَ الرِّجالِ و لا رِجالَ ! حُلُومُ الأطفالِ ، و عُقُولُ رَبّاتِ الحِجالِ ، لَوَدِدتُ أنّي لَم أرَكُم و لَم أعرِفْكُم مَعرِفَةً ـ و اللّه ِ ـ جَرَّت نَدَما، و أعقَبَت سَدَما، قاتَلَكُمُ اللّه ُ ! لَقد
مَلَأتُم قَلبي قَيحا ، و شَحَنتُم صَدري غَيظا ، و جَرَّعتُموني نَغَبَ التَّهمامِ أنفاسا ، و أفسَدتُم علَيَّ رأيِي بالعِصيانِ و الخِذلانِ .
امام على عليه السلام ـ آنگاه كه خبر حمله سپاه معاويه به شهر انبار را شنيد و در خطبه اى مردم را به جهاد فرا خواند، اما آنان از جاى نجنبيدند ـ فرمود : اى مرد نمايان نامرد! انديشه هايتان چون كودكان و خردهايتان به مانند خرد نوعروسان است. كاش شما را نمى ديدم و با شما آشنا نمى شدم، آشنايى اى كه به خدا قسم، پشيمانى با خود آورد و غم و اندوه به بار نشاند. خدا شما را
بكشد! دلم را آكنده از چرك و سينه ام را لبريز از خشم كرديد و جرعه هاى غم و اندوه را پياپى به من نوشانديد و با نافرمانى و دست شستن از كمك و يارى، رأى و تدبير مرا تباه (بى اثر) ساختيد.