حديث و آيات:
تشويق به فروهشتن چشم
الإمامُ الباقرُ عليه السلام : استَقبَلَ شابٌّ من الأنصارِ امرَأةً بالمَدينَةِ ـ و كانَ النِّساءُ يَتَقَنَّعنَ خَلفَ آذانِهِنَّ ـ فنَظَرَ إلَيها و هِيَ مُقبِلَةٌ ، فلَمّا جازَت نَظَرَ إلَيها و دَخَلَ في زُقاقٍ قد سَمّاهُ ببَني فُلانٍ، فجَعَلَ يَنظُرُ خَلفَها ، و اعتَرَضَ وَجهَهُ عَظمٌ في الحائطِ أو زُجاجَةً فشَقَّ وَجهَهُ ، فلَمّا مَضَتِ المَرأةُ نَظَرَ فإذا الدِّماءُ تَسيلُ على صَدرِهِ و ثَوبِهِ ، فقالَ : و اللّه ِ لآتِيَنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و لاُخبِرَنَّهُ . قالَ : فأتاهُ ، فلَمّا رآهُ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ : ما هذا ؟ فأخبَرَهُ ، فهَبَطَ جَبرئيلُ عليه السلام بهذهِ الآيةِ : «قُلْ لِلمُؤمِنينَ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ···» .
امام باقر عليه السلام : جوانى انصارى در كوچه هاى مدينه به زنى برخورد ـ در آن ايّام زن ها مقنعه خود را پشت گوش هايشان مى بستند ـ جوان به آن زن كه از رو به رو مى آمد خيره شد. وقتى زن از او گذشت آن جوان بازگشت و در حالى كه به پشت سر نگاه مى كرد وارد كوچه اى ـ كه امام از آن به نام كوچه بنى فلان نام برد ـ شد و صورتش به استخوانى يا شيشه اى كه در ديوار بود خورد و شكاف برداشت. وقتى زن از او دور شد، جوان ديد خون به سينه و لباسش مى ريزد. گفت : به خدا قسم، نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله مى روم و جريان را به عرض ايشان مى رسانم. امام فرمود : آن جوان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. چون رسول خدا صلى الله عليه و آله او را ديد، فرمود : اين چه وضعى است؟ جوان موضوع را به اطلاع پيامبر رسانيد. در اين هنگام جبرئيل عليه السلام اين آيه را فرود آورد : «به مردان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو نهند···».