الإمامُ الرِّضا عليه السلام ـ في عِلَّةِ وُجوبِ مَعرِفَةِ الرُّسُلِ و الإقرارِ بهِم و الإذعانِ لَهُم بالطّاعَةِ ـ : لأنّه لَمّا لَم يَكُنْ في خَلقِهِم و قُواهُم ما يُكمِلوا .لِمَصالِحِهِم ، و كانَ
الصّانِعُ مُتَعالِيا عَن أن يُرى ، و كانَ ضَعفُهُم و عَجزُهُم عَن إدراكِهِ ظاهِرا ، لَم يَكُنْ بُدٌّ مِن رَسولٍ بَينَهُ و بَينَهُم مَعصومٍ يُؤدّي إلَيهِم أمرَهُ و نَهيَهُ و أدَبَهُ ، و يَقِفُهُم على ما يَكونُ بهِ إحرازُ مَنافِعِهِم و دَفعُ مَضارِّهِم ، إذ لَم يَكُنْ في خَلقِهِم ما يَعرِفونَ بهِ ما يَحتاجونَ إلَيهِ مَنافِعَهُم و مَضارَّهُم
فلَو لَم يَجِبْ علَيهِم مَعرِفَتُهُ و طاعَتُهُ لَم يَكُن لَهُم في مَجيءِ الرّسولِ مَنفَعَةٌ و لا سَدُّ حاجَةٍ، و لَكانَ يَكونُ إتيانُهُ عَبَثا لغَيرِ مَنفَعَةٍ و لا صَلاحٍ ، و لَيس هذا مِن صِفَةِ الحَكيمِ الّذي أتقَنَ كُلَ شيءٍ .
امام رضا عليه السلام ـ درباره علّت لزوم شناخت پيامبران و تصديق آنها و اطاعت و پيروى از ايشان ـ فرمود : چون مردم خود از چنان طبيعت و توانى برخوردار نيستند كه مصالحشان را كاملاً درك كنند و از طرفى،
سازنده هستى نيز والاتر از آن است كه ديده شود و ضعف و ناتوانى بندگان از ادراك او نيز كاملاً روشن است، پس ناچار بايد ميان خدا و مردم فرستاده اى معصوم باشد كه اوامر و نواهى و آموزش هاى او را به آنان برساند و به آنچه منافعشان را تأمين و زيان هايشان را دفع مى كند، آگاهشان سازد. چرا كه در وجودشان وسيله اى كه بتوانند با آن، آنچه را بدان نياز دارند و سود و زيانشان را بشناسند وجود ندارد
اگر شناخت پيامبر و اطاعت از او بر مردم واجب نبود، آمدن پيامبر براى آنان حاصلى نداشت و مشكلى را حلّ نمى كرد و فرستادن او كارى بيهوده و ناسودمند بود و اين كار از موجود حكيمى كه همه چيز را با حساب و كتاب و متقن آفريده، به دور است.