عَلِيُّ بْنُ إبْراهيمَ بْنِ هاشِمَ قالَ:
حَدَّثَنى ياسِرُ قَالَ:
كانَ الرَّضا عليه السلام اِذا رَجَعَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنَ الْجامِعِ وَقَدْ أَصابَهُ الْعَرَقُ وَ الْغُبارُ رَفَعَ يَدَيْهِ وَ قالَ:
أَللّهُمَّ إِنْ كانَ فَرَجى مِمّا أَنَا فيه بِالْمَوْتِ
فَعَجِّلْهُ إِلىَّ السّاعَةَ
وَ لْمَ يَزَلْ مَغْمُوما مَكْروُبا، إِلى أَنْ قُبِضَ عليه السلام!
على بن ابراهيم بن هـاشم مى گويد:
يـاسر براى ما نقـل كرد و گفـت:
امام رضا عليه السلام هنگاميكه از نماز [پشت سر مأمون در خراسان ]به خانه بر مى گشت، در حاليكه عرق و غبار صورتش را گرفته بود دستها را بلند مى كرد و مى فرمود:
بارالها! اگر رهايى من از اين تنگنا به جز با مرگم حاصل نمى شود، مرگ را بزودى سراغ من بفرست،
و پيوسته غمگين و دلگير بود تا اينكه از دنيا رفت.
نماز جمعه، منصبى حكومتى است و اقامه آن حق پيشواى الهى و منصوبان از سوى رهبران دينى است. حضرت رضا عليه السلام به دليل شرايط خاص، مجبور بود در نماز جمعه اى كه به امامت مأمون برگزار مى شد شركت كند و از اينكه حق غصب شده خود را در اختيار نااهلان مى ديد، غصّه مى خورد و تحمّل آن برنامه هاى تحميلى برايش دشوار بود. از اين رو گاهى آرزوى مرگ و خلاصى از آن اوضاع داشت.