كنز العمّال عن عُثمانَ بنِ عفّانَ أنّهُ أتَى النبيَّ صلى الله عليه و آله يومَ فَتحِ مَكَّةَ [ و قَد ] أخَذَ بيدِ ابنِ أبي سَرحٍ و قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن وَجَدَ ابنَ أبي سرحٍ فَلْيَضرِبْ عُنُقَهُ و إن وَجَدَهُ مُتَعَلِّقا بأستارِ الكَعبَةِ ، فقالَ : يا رسولَ اللّه ِ ، فَيَسَعُ ابنَ أبي سَرحٍ ما وَسِعَ الناسَ ! و مَدَّ إلَيهِ يَدَهُ فَصَرَفَ عُنقَهُ و وَجهَهُ ، ثُمّ مَدَّ إلَيهِ يَدَهُ فَصَرَفَ عَنهُ يَدَهُ ، ثمّ مَدَّ إلَيهِ يَدَهُ أيضا فَبايَعَهُ و آمَنَهُ ، فلَمّا انطَلَقَ قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أ ما رَأيتُموني فيما صَنَعتُ ؟ قالوا : أ فلا أومَأتَ إلَينا يا رسولَ اللّه ِ؟! قالَ رسولُ اللّه ِ : ليسَ في الإسلامِ إيماءٌ و لا فَتكٌ ، إنّ
الإيمانَ قَيدُ الفَتكِ و النبيُّ لا يُومِئُ ؛ يَعنِي بالفَتكِ الخِيانَةَ .
كنز العمّال : از عثمان بن عفّان نقل شده است كه وى در روز فتح مكه، دست ابن ابى سرح را گرفت و او را [براى گرفتن امان ]نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد ـ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قبلاً دستور داده بود كه هر كس ابن ابى سرح را ديد او را بكشد، گر چه خود را به پرده هاى كعبه آويخته باشد ـ و عرض كرد : اى پيامبر خدا! ابن ابى سرح را هم مانند بقيه مردم ببخش. ابن ابى سرح دستش را به سوى پيامبر دراز كرد، اما پيامبر سرش را از او برگرداند. بار ديگر دستش را دراز كرد، پيامبر خدا دستش را از او كنار كشيد. براى بار سوم دست خود را به سوى آن حضرت كشيد و اين بار پيامبر با او بيعت كرد و امانش داد. وقتى او رفت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : مگر نديديد با او چه كردم؟ عرض كردند : اى پيامبر خدا! چرا به ما اشاره نفرموديد [كه او را بكشيم]؟ پيامبر خدا فرمود : در اسلام اشاره كردن و بى خبر
كشتن (ترور) وجود ندارد. ايمان، بى خبر كشتن را ممنوع كرده و پيامبران به غافلگير كردن و خيانت اشاره نمى كنند.