حديث و آيات:
بندگان شيطان
عنه عليه السلام : إنّ رَجُلاً كان يَتَعَبَّدُ في صَومَعَةٍ ، و إنَّ امرأةً كانَ لَها إخوَةٌ فَعَرَضَ لَها شَيءٌ
فَأتَوهُ بِها ، فَزَيَّنَت لَهُ نَفسُهُ فَوَقَعَ علَيها ، فَجاءَهُ الشَّيطانُ فقالَ : اُقتُلْها فإنّهُم إن ظَهَرُوا علَيكَ افتَضَحتَ ، فَقَتَلَها و دَفَنَها ، فَجاؤوهُ فَأخَذُوهُ فَذَهَبُوا بهِ ، فَبَينَما هُم يَمشُونَ إذ جاءَهُ الشَّيطانُ فقالَ : إنّي أنا الذي زَيَّنتُ لكَ فاسجُدْ لي سَجدَةً اُنجِيكَ ، فَسَجَدَ لَهُ ، فذلكَ قولُهُ : «كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلإنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللّه َ رَبَّ العَالَمِينَ » .
امام على عليه السلام : مردى در صومعه اى عبادت مى كرد . زنى بود كه چند برادر داشت . براى آن زن اتفاقى افتاد ، لذا برادرانش او را نزد آن عابد آوردند . عابد وسوسه شد و به
آن زن دست درازى كرد . شيطان به سراغ عابد آمد و گفت : او را بكش ؛ زيرا اگر برادرانش متوجّه شوند ، رسوا مى شوى . مرد عابد آن زن را كشت و جسدش را دفن كرد . برادران زن نزد عابد آمدند و او را دستگير كردند و با خود بردند . در حالى كه مى رفتند شيطان به سراغ عابد آمد و گفت : من بودم كه اين عمل را در نظرت آراسته جلوه دادم . اكنون مرا سجده كن تا تو را نجات دهم . عابد هم او را سجده كرد . اين است سخن خداوند كه مى فرمايد : «همچون حكايت شيطان است آن گاه كه به انسان گفت : كافر شو و چون كافر شد شيطان گفت: من از تو بيزارم، من از خدا، پروردگار جهانيان، مى ترسم» .