قـالَتْ فـاطِمَـةُ عليهاالسلام فى حَديـثٍ...:
يا رَسُولَ اللّه ِ اِنَّ سَلْمانَ تَعَجَّبَ مِنْ لِباسى، فَوَالَّذى بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مالى وَ لِعَلىٍّ مُنْذُ خَمْسَ سِنينَ اِلاّ مِسْكُ كَبْشٍ تَعْلِفُ عَلَيْهِ بِالنَّهارِ بَعيرُنا فَاِذا كانَ اللَّـيْلُ افـْتَرَشْناهُ وَ اِنَّ مِرْفَقـَتَنا لَمِنْ اُدْمٍ حَشْـوُها ليفُ النَّـخْلِ.
حضـرت فاطمه عليهاالسلام ـ در ضمن حديثى مفصل ـ به پيـامبر صلي الله عليه و آله گفـت:
اى رسول خدا! سلمان از لباس من ـ كه دوازده وصله داشته ـ تعجب مى كند. به خدايى كه تو را به حقّ فرستاده است، پنج سال است كه من و على فرشى جز يك پوست ميش نداريم كه روزها بر روى آن علوفه شترمان را مى ريزيم و شبها روى آن مى خوابيم، بالش ما نيز پوستى است كه درون آن پوشال درخت خرما است.
خداوند، عظمت و شكوه بزرگ اين خاندان را براى آخرت و بهشت نگه داشته است و در دنيا، قناعت و ساده زيستى و زهد را براى آنان پسنديده است. دنيا براى آنان، مثل استراحت در سايه درختى در نيم روز گرم است و مقصد نهايى، جاى ديگر است!