بصائر الدرجات عن أبي حَمزةَ الثُّماليِّ:كُنتُ أسْتَأذِنُ على أبي جعفرٍ عليه السلام فقيلَ: عِندَهُ قَومٌ، اثْبُتْ قليلاً حتّى يَخرُجوا ، فَخَرجَ قَومٌ أنْكَرْتُهُم و لَم أعْرِفْهُم ، ثُمَّ أذِنَ لي فدَخَلتُ علَيهِ ، فقلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، هذا زمانُ بني اُميّةَ و سَيفُهُم يَقْطُرُ دما ! فقالَ لي: يا أبا حَمزةَ ، هؤلاءِ وَفْدُ شِيعَتِنا مِن الجِنِّ جاؤوا يَسْألونَنا عَن مَعالمِ دِينِهِم .
بصائر الدرجات ـ به نقل از ابو حمزه ثُمالى ـ : براى اينكه خدمت امام باقر عليه السلام برسم، اجازه خواستم. به من گفتند: عدّه اى نزد آن حضرت هستند. كمى صبر كن تا بيرون بيايند. [پس از چندى] افرادى بيرون آمدند كه من آنها را نشناختم. سپس آن حضرت به من اجازه شرفيابى داد. خدمت رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم؛ اينك دوران بنى اميّه است و از شمشيرهايشان خون مى چكد [و شما با اين افراد نا شناس ملاقات مى كنى]؟ فرمود: اى ابو حمزه! آنها هيئتى از جنّيان شيعه ما بودند، آمده بودند تا تعاليم و مسائل دينى خود را از ما بپرسند.