حديث و آيات:
نهى از عيبجويى مردم
كنز العمّال :أنّ عمرَ بنَ الخطّابِ كانَ يَعُسُّ بالمدينةِ مِن اللّيل، فسمِعَ صَوتَ رجُلٍ في بَيتٍ يَتَغنّى، فتَسَوّرَ علَيهِ ، فقالَ : يا عدوَّ اللّه ِ، أ ظَنَنْتَ أنَّ اللّه َ يَسْتُرُكَ و أنتَ في مَعصِيَتِهِ ؟ ! فقالَ : و أنتَ يا أميرَ المؤمنينَ، لا تَعْجَلْ علَيَّ ، إن أكُنْ عَصَيتُ اللّه َ واحِدةً فقد عَصَيتَ اللّه َ في ثلاثٍ:
قالَ: «و لا تَجَسَّسوا» و قد تَجَسَّسْتَ ، و قالَ : «و أتُوا البُيوتَ مِن أبوابِها» و قد تَسَوَّرْتَ علَيَّ ، و قد دخَلْتَ علَيَّ بغيرِ إذنٍ ، و قالَ اللّه ُ تعالى : «لا تَدْخُلوا بُيوتا غيرَ بيـو تِكُـم حتّـى تَستـأنِسـوا و تُسلّمـوا علـى أهلِها» .قالَ عُمرُ : فهلْ عندَكَ مِن خيرٍ، إن عَفَوتُ عنكَ ؟ قالَ : نَعَم ، فعَفا عنهُ و خَرجَ و تَركَهُ .
كنز العمّال :عمر بن خطّاب در مدينه شبگردى مى كرد. صداى آواز خواندن مردى را از خانه اى شنيد. از ديوار خانه بالا رفت و گفت: اى دشمن خدا! خيال كرده اى كه خداوند براى تو گنهكار پرده پوشى مى كند؟! آن مرد گفت: اى امير مؤمنان! تو هم درباره من تند نرو . اگر من يك گناه كردم تو سه گناه مرتكب شدى:
خداوند فرموده است: «تجسّس نكنيد» و تو تجسّس كردى. فرموده است: «از درها وارد خانه ها شويد» و تو از ديوار بالا آمدى. بدون اجازه بر من وارد شدى، در حالى كه خداوند متعال فرموده است: «وارد خانه هاى جز خود نشويد مگر آن كه اجازه بگيريد و بر اهل آنها سلام كنيد». عمر گفت: اگر تو را ببخشم دست از اين كارها بر مى دارى؟ گفت: آرى. عمر او را بخشيد و از منزلش بيرون رفت.