مجمع البيان عن عمر بن الخطّاب : اِستَأذَنتُ عَلى رَسولِ اللّه صلي الله عليه و آله فَدَخَلتُ عَلَيهِ في مَشرَبَةِ اُمِّ إبراهيم ، وإنَّهُ لَمُضطَجِعٌ عَلى خَصَفَةٍ وإنَّ بَعضَهُ عَلَى التُّرابِ ، وتَحتَ رَأسِهِ وِسادَةٌ مَحشُوَّةٌ ليفا ، فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ثُمَّ جَلَستُ ، فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّه ِ ، أنتَ نَبِيُّ اللّه ِ وصَفوَتُهُ وخِيَرَتُهُ مِن خَلقِهِ وكِسرى وقَيصَرُ عَلى سُرَرِ الذَّهَبِ وفُرُشِ الدّيباجِ وَالحَريرِ !
فَقالَ رَسولُ اللّه صلي الله عليه و آله : اُولئِكَ قَومٌ عُجِّلَت طَيِّباتُهُم وهِيَ وَشيكَةُ الاِنقِطاعِ ، وإنَّما اُخِّرَت لَنا طَيِّباتُنا .
مجمع البيان ـ به نقل از عمر بن خطّاب ـ : از پيامبر خدا كه در بالاخانه اُمّ ابراهيم بود ـ اجازه خواستم و وارد شدم . ديدم بر بوريايى از ليف خرما، دراز كشيده و قسمتى از بدنش روى زمين است، و بالشى كه از ليف خرما پر شده ، زير سرش قرار دارد. سلام كردم و نشستم و گفتم : اى پيامبر خدا! شما پيامبر و برگزيده خدا و بهترين آفريده او باشى و كسرا و قيصر بر تخت هاى زرين و فرش هاى ديبا و حرير بنشينند؟!
پيامبر خدا فرمود: «آنان ، مردمانى هستند كه خوشى هايشان در همين دنيا به آنان داده شده و آنها به زودى از بين مى روند؛ امّا خوشى هاى ما براى آخرتمان قرار داده شده است».