حديث و آيات: مقدمه

معرفى اجمالى پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله

رسول گرامى اسلام حضرت محمدبن عبداللّه صلي الله عليه و آله در روزجمعه 17 ربيع الاول عام الفيل (570 ميلادى) در مكّه به دنيا آمد و در 28 صفر سال 11 هجرى در مدينه رحلت نمود. مدت عمر آن حضرت 63 سال بود و قبر مطهّرش در مدينه است.
مادرش آمنه بنت وهب و پدر بزرگوارش عبداللّه فرزند عبدالمطلب بود. پدر را قبل از تولد و مادر را در سن 5 سالگى از دست داد و سرپرستى او را عبدالمطلب و سپس ابوطالب به عهده گرفت.
در سن 25 سالگى با حضرت خديجه ازدواج كرد و ثمره آن دو پسر و چهار دختر بود و حضرت زهرا عليهاالسلام تنها يادگار آن حضرت پس از وفاتش بود.
در سن 40 سالگى در 27 رجب سال 40 عام الفيل به پيامبرى مبعوث شد. مدت پيامبرى حضرت 23 سال به طول انجاميد و در اين مدت آخرين پيام آسمانى و الهى به بشريت ـ قرآن كريم ـ بر قلب مباركش نازل و بر زبان گهر بارش جارى گشت.




امام سجاد عليه السلام فرمود:
اَلا وَ اِنَّ اَبْغَـضَ النـّاسِ اِلـىَ اللّهِ
مَن يَقْتَدى بَسُنّةِ اِمامٍ وَ لايَقتَدى بِأعمالِهِحديث .
هشدار كه منفورترين مردم نزد پرورگار، كسى است كه
شيوه امامى را پيروى كند ولى از سيره عملى او پيروى ننمايد.
* * *
براى «چگونه بودن» نياز به الگو داريم و نقش الگو در تربيت چنان روشن است كه نيازى به بيان و توضيح نيست.
آنچه در اين الگو گيرى و اسوه يابى و تأسّى به اخلاق اولياء الهى كارساز است، آشنايى با جزئيّات صفات و رفتار آنان، نه كلّيات. خوشبختانه در كتب حديث و سيره، نمونه هاى رفتارى پيامبر و امامان بصورت ريز و جزئى آمده است كه آشنايى با آنها بسيار سودمند است و گامى جهت خودسازى و تعالى بخشيدن به جامعه است.
انسان در ديد ژرف نگر اسلام، بيابانگردى سرگردان و گمگشته اى در تاريكزار زندگى نيست. او كشتى شكسته اى شوربخت و نا اميد و اسير موجهاى بيم زا و هراس آفرين نمى باشد.
بلكه موجودى مسؤول است كه با مقصد و مقصودى مشخص با زاد و توشه اى كامل و راهنمايانى درونى و برونى به سفرى پرداخته كه از صحراى عدم آغاز مى شود و تا بار يافتن به لقاء الهى ادامه دارد.
تمامى نيروهاى خلقت، انسان را در اين سفر صادقانه يارى مى كنند و خداوند با لطف بيكران خويش از راههاى گوناگون [به هدايت] پرداخته است و بهترين جايگاه جاودانه را در سراى آخرت براى او مهيا كرده است.
انسان براى به دست آوردن نيكبختى خويش و سعادتمندى جامعه و رضايت خداوند بايد در طول اين سفر چگونه زيستن را بياموزد و اين آموزه ها را در زندگى خويش بكار بگمارد.
اسلام عزيز براى پاسخگويى بدين سؤال بسيار اساسى دو شيوه را دنبال كرده است:
الف: بيـان احـكام و دستـورهاى زنـدگى از آغاز تـا فـرجام
ب: ارائه الگوهاى تربيتى و نمونه هاى عينى كمال
بر اساس همين شيوه دوم در قرآن مجيد بارها از پيامبران و ديگر انسانهاى والا سخن به ميان آمده، و از جنبه هاى الگويى آنان ستايش شده تا ديگران نيز به آنان تأسّى بجويند.
در مكتب حياتبخش تشيع(اسلام راستين) معرفى اين الگوهاى الهى گسترده تر است و پيشوايان معصوم كه بهترين اسوه ها و الگوهاى زندگى اند فرا روى چشمان باز و دلهاى آگاه قرار دارد تا آنانكه مسؤوليت الهى و رسالت انسانى خويش را درك كرده اند و تصميم براى رسيدن به چكادهاى فرازمند فضيلت و كمال دارند با درس گرفتن از آنان زيستنى شرافتمندانه كه سعادت دنيا و آخرت را تأمين مى كند در پيش گيرند.
رسول خدا صلي الله عليه و آله وامامان معصوم عليهم السلام، اسوه بشريّت اند و تبعيّت عملى از آنان رهنمون كمالجويان است.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:
اَدَّبَنى رَبّى فَاَحْسَنَ تَـأديـبىحديث ،
خداوند مرا تأديب كرده و ادبم را نيكو ساخته است.
ويژگى سيره معصومين در اين است كه مورد پسند و قبول پروردگار است و با اطمينان مى توان از آن پيروى كرد.
اكنون به عنوان نمونه اى از درياى مواج و گرانقدر روايات، چهل حديث از سيره هريك از معصومين عليهم السلامبه پيشگاه امّت اسلامى عرضه مى شود. اميد كه همه ما را چراغ راه و رهتوشه سفرى باشد براى رسيدن به سعادت دنيا و نيكبختى آخرت.


گذرى بر سيره اخلاقى پيامبر صلي الله عليه و آله

يا رسول اللّه! كلامت، روشن و فصيح بود. به فراخور عقل و درك مخاطب سخن مى گفتى، گاهى سخنى را سه بار تكرار مى كردى، تا طرف خوب بفهمد. هنگام سخن، كلام را با لبخند مى آميختى، هرگز سخن كسى را قطع نمى كردى، زبان به بدگويى وعيبجويى از ديگران نمى گشودى.
صدايت كه مى كردند، مى گفتى: لبيك! خطبه هايت، از همه كوتاهتر، ولى پرمايه تر بود. زبانت را از آنچه بى مورد و بيهوده بود، فرو مى بستى، همواره خدا را ياد مى كردى و استغفار بر زبان داشتى، چيزى مى گفتى كه دلها را به هم الفت دهد، نه آنكه ميانه ها را به هم بزند. با كسى مجادله و جرّ و بحث نمى كردى، هنگامى كه سخن مى گفتى، همه ساكت بودند، آنچنانكه گويى برسرشان پرنده نشسته است، سراپا گوش! نزد تو نزاع لفظى نمى كردند، به سخن ديگران، خوب گوش مى كردى. محكم و استوار راه مى رفتى، گام برداشتنت، چنان بود كه نشان مى داد ناتوان و كسل نيستى! آنچنان كه گويى سنگى از سرازيرى مى غلطد، با مهابت و چالاك!
وقتى سواره بودى، اجازه نمى دادى ديگران، پياده پا به پايت راه آيند. يا سوار بر مركب مى كردى يا بر سر موعدى، قرار مى گذاشتى. از گذرگاهى كه عبور مى كردى، عطرت نشان مى داد كه از آنجا گذشته اى. از هر جا مى گذشتى سنگها و درختان، تعظيمت مى كردند. در سفرها، آخرهاى جمعيت راه مى رفتى، تا اگر كسى درماند، يا كمك خواست، كمكش كنى.
گاهى سوار اسب مى شدى، گاهى بر قاطر و الاغ سوار مى شدى، يا بر شتر، و گاهى نيز پياده! سواره كه بودى، ديگران را هم بر ترك مى نشاندى.اوقات داخل خانه را به سه قسمت تقسيم مى كردى: بخشى براى نيايش و عبادت و براى خدا، قسمتى براى خانواده و بخش ديگرى براى كارهاى شخصى خود.
در خانه، با خانواده همكارى مى كردى، گوشت مى بريدى، شير مى دوشيدى، لباس وصله مى زدى، هر غذايى كه مى پختند، مى خوردى، از طعامى بد نمى گفتى، در را مى گشودى، كفش خود را مى دوختى.
بر زمين مى نشستى و بر زمين غذا مى خوردى، به خدمتكار خانه وقتى خسته مى شد كمك مى كردى، زيراندازت عبايى بود و بالشى از پوست، پر شده از ليف خرما! بر حصير مى خوابيدى، هنگام خواب، مسواك مى زدى و دعا مى خواندى و چون از خواب بر مى خاستى، خدا را سجده مى كردى.
كار مراجعه كنندگان را راه مى انداختى، نيازمند و سائلى را دست خالى ردّ نمى كردى.
بنده شكور خدا بودى. نور چشمانت «نماز» بود. وقتى به نماز مى ايستادى، از خوف خدا رنگ از چهره ات مى پريد. در سينه، ناله هاى سوزناك و آواى حزينى داشتى. هنگام سجود، چنان بر زمين مى چسبيدى، كه گويا جامه اى بر زمين افتاده است. وقت نماز كه مى رسيد، ديگر كسى را نمى شناختى و به چيزى توجّه نداشتى جز به نماز! به نماز عشق مى ورزيدى.
فرا رسيدن «وقت» نماز را انتظار مى كشيدى، و هنگام نماز كه مى شد، مى گفتى: اى بلال! خوشحالمان كن، هيچ چيز را بر نماز مقدّم نمى داشتى.
مى فرمودى (به ابوذر): خداوند، فروغ ديدگانم را در نماز قرار داده است. آنگونه كه گرسنه، غذا را دوست مى دارد و تشنه آب را، من هم شيفته نمازم. بااين تفاوت كه گرسنه و تشنه، سير و سيراب مى شود، امّا من از نماز، سير نمى شوم.
ركوعها و سجودهاى طولانى داشتى. به خدا عرضه مى داشتى: پروردگارا! دوست دارم يك روز سير باشم و شكرت كنم، روز ديگر گرسنه باشم تا از تو سؤال كنم.
نشست و برخاستت، همراه با «ذكر خدا» بود. با آنكه «معصوم» بودى، ولى آن قدر از خشيت خدا مى گريستى كه مصلاّ و سجده گاهت خيس مى شد.
هنگام دعا، همچون مسكينان نيازمند دستها را بالا مى گرفتى. «بنده خدا» بودى. يك بار كه بر زمين نشسته و با دست غذا مى خوردى، زنى گفت: يا رسول اللّه، چرا مانند بندگان نشسته و غذا مى خورى؟ و… فرمودى: واى بر تو! چه كسى بنده تر از من است؟
تو عبدِ خدا و رسولِ او بودى. چهره ات گشاده بود وخوش رو. به هر كس مى رسيدى سلام مى گفتى. با هر كه دست مى دادى، آن قدر صبر مى كردى كه او دستش را بكشد. به صورت كسى خيره نمى شدى. به هيچ كس، دشنام و ناسزا نمى گفتى. بر تندخويى و بداخلاقى ديگران صبر مى كردى. هديه مردم و دعوت بردگان را مى پذيرفتى، به عيادت بيماران و تشييع جنازه مى رفتى. از اصحاب، تفقّد و احوالپرسى مى كردى. دير غضبناك مى شدى، زود مى بخشودى، از همه بيشتر عذرپذير بودى. با بينوايان محروم، هم غذا و همنشين مى شدى. پيش ديگران، پايت را دراز نمى كردى. مزاح و شوخى مى كردى ولى جز «حق» نمى گفتى. با ياران، حلقه وار مى نشستى. خود را براى اصحاب مى آراستى و عطر مى زدى. بارى بر دوش مردم نبودى. در كارهاى اجتماعى مشاركت داشتى. بخشنده و سخى بودى. چيزى را از خواستاران مضايقه نمى كردى. به بزرگ هر قومى احترام مى كردى.
آرى… اى رسول خدا!
وفاى به عهد، صدق و راستى، امانت و محبّت از ويژگيهاى تو بود. از مهمان كار نمى كشيدى، خُلف وعده نداشتى، مردم دار و اهل مدارا بودى، سعه صدر و وسعتِ نظر داشتى، اخلاقت قرآن بود!
قرآنِ مجسّم بودى و آياتِ عينيّت يافته كلام اللّه!حديث
* * *

در اين چهل حديث، از ميان انبوه روايات مربوط به سيره پيامبر صلي الله عليه و آله به گزينش پرداخته ايم و از آن بوستان باصفا و دل انگيز، دسته گلى براى شما چيده و ارمغان آورده ايم، باشد كه مطالعه آن، چشم دلمان را روشنتر سازد و رفتار حضرت رسالت، الگوى زيستن ما شود و رشته جانمان به عشق نبوى پيوسته تر گردد، تا از اين راه به آن «حبيب خدا» نزديكتر شويم.



قالَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فىرَسُولِ اللّهِ

اُسْـوَةٌ حَسَـنَةٌ
(احزاب، آيه 21)

براى شما در پيامبر خدا
(و رفتار و اخلاق او)
سرمشقى نيكوست.